#قصه_دلی_که_به_شعر_درآمد
□○مرحوم علامه طباطبایی (رحمهاللهعلیه) درباره این سروده میفرماید:
«در ایام تحصیل که در نجف بودم، مدتی ارتباط با ایران به سختی برقرار بود که موجب نبود زمینه مالی و کمبود وسایل اولیه رفاه میشد. علاوه بر آن گرمی هوا در نیمی از سال مشکلات بیشتری به وجود میآورد. به همین جهت روزی خدمت علامه #قاضی رحمت الله علیه رسیدم و قصه دل با او گفتم، ایشان نصایحی فرمودند. وقتی از خدمت استاد بازمیگشتم چنان سبکبار بودم که انگار در زندگی هیچ غم و غصهای ندارم و مضمون پند ایشان را به صورت شعری درآوردم.»
○دوش که غم پرده ما میدرید
○خار غم اندر دل ما میخلید
○در بَرِ استاد خرد پیشهام
○طرح نمودم غم و اندیشهام
○کاو به کف آیینه تدبیر داشت
○بخت جوان و خرد پیر داشت
○پیر خرد پیشه و نورانیام
○برد ز دل زنگ پریشانیام
○گفت که «در زندگی آزاد باش!
○هان! گذران است جهان شاد باش!
○رو به خودت نسبت هستی مده!
○دل به چنین مستی و پستی مده!
○زانچه نداری ز چه افسردهای
○و زغم و اندوه دل آزردهای؟!
○گر ببرد ور بدهد دست دوست
○ور بِبَرد ور بنهد مُلک اوست
○ور بِکِشی یا بکُشی دیو غم
○کج نشود دست قضا را قلم
○آنچه خدا خواست همان میشود
○وانچه دلت خواست نه آن میشود
□○زمهر افروخته، تالیف علی تهرانی○□
@mohamad_hosein_tabatabaei