🔰 درباره شهید:
نام :محمد دهقانی محمدآبادی
نام پدر:میرزا محمد
محل شهادت:هورالعظیم جزیره مجنون
هم رزمان شهید:
رضا سروش _ سیدمحمد حسینی
🔷 مختصری از زندگینامه:
شهید محمد دهقانی فرزند چهارم خانواده بودند ، ایشان درسشان را تا سوم راهنمایی ادامه دادند و بعد به عنوان بسیجی ۲ سال در سیستان و بلوچستان بودند.
بعد از آن به یزد آمدند و در حوزه علمیه مصلی صفدرخان درس طلبگی خواندند. همچنین در این سالها در بخش اورژانس بیمارستان فرخی آموزش بهورزی نیز می دیدند.
♦️ خاطره ایشان در بیمارستان فرخی:
یک روز شهید در بیمارستان بودند که می بینند یک زنی در حال گریه کردن است جلو می روند و می پرسند مادر چرا گریه می کنی و کجایی هستی؟ زن میگوید که مال محمد آباد هستم و انگشت دخترم لای در رفته و تکه انگشتش آویزان است و امروز هم جمعه است و تعطیل دکتر می گوید نمیشه این انگشت را پیوند بزنن
شهید پیش دکتر میره و میگه:
اینها هم ولایتی من هستند اگر می تونید یک کاری بکن
دکتر میگه که مادرش طاقت نداره که ببینه تو خودت بگیرش تا بخیه کنم و دست دختر را بخیه می زنن و میگویند که فردا بیا تا اگر خوب نشده تکه انگشت را قطع کنیم که خوشبختانه انگشت دختر خوب میشود.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
#شهدای_محمدآباد
#شهید_محمد_دهقانی
@mohamadabadonline
🇮🇷 شهید محمد دهقانی محمدآبادی
🟥 محل شهادت:
جزیره مجنون حور العظیم
🟥 همرزمان شهید:
رضا سروش و سید محمد
حسینی عملیات قدس ۵
🔻شهید محمد دهقانی فرزند میرزا محمد و فرزند
چهارم خانواده بود .
او درسش را تا سوم راهنمایی
بیشتر ادامه نداد و بعد از تمام شدن دوره راهنمایی به عنوان بسیجی ۲ سال در سپاه سیستان و بلوچستان بود.
او قبل از رفتن به سپاه گاهی اوقات کمک برادرشان لوله کشی میکردند و در تابستان هم که مدرسه تعطیل بود از طرف جهاد تعدادی ماشین گندم دروکنی به جوانان داده بودند تا با کمک کشاورزان کار درو راحت تر انجام شود و ایشان هم روی این ماشین ها
کار می کردند.
به گفته برادر محترمشان تفریح محمد در سال دوم راهنمایی شبیه گردانی و خواندن تعزیه امام حسین (ع) و ابوالفضل (ع) بود.
در بحث غنا و ترانه حساسیت داشت و می گفت هر نگاه به نامحرم تیری
است از تیرهای شیطان ......
شهید بعد از ۲ سال که در سپاه بود به یزد آمد و در حوزه علمیه مصلای صفدرخان درس طلبگی خواند.
او همچنین در بیمارستان فرخی در بخش اورژانس آموزش بهورزی میدید...
🔻یک روز شهید در بیمارستان بود که میبیند یک زنی در حال گریه کردن است جلو می رود و می پرسد مادر چرا گریه می کنی و کجایی هستی؟
زن میگوید که مال محمد آباد هستم و انگشت دخترم لای در رفته و تکه انگشت او آویزان است و امروز هم جمعه است و تعطیل
دکتر می گوید نمیشه این انگشت را پیوند بزنن !!!
محمد پیش دکتر می ره و می گه اینها هم ولایتی من هستند اگر می تونید یک کاری براش بکنید...
دکتر میگه که مادرش طاقت نداره که ببینه تو خودت بگیرش تا بخیه کنم
و دست دختر را بخیه میزنن و میگویند که فردا بیا تا اگر خوب نشده تکه انگشت را قطع کنیم که خوشبختانه انگشت دختر خوب میشود و مادر این دختر هنوز هم که
هنوز است دعا در حق شهید می کند.
#شهدا
#شهدای_محمدآباد
#شهید_محمد_دهقانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
به کانال محمدآباد آنلاین بپیوندید.
🇮🇷 شهید محمد دهقانی محمدآبادی
🟥 محل شهادت:
جزیره مجنون حور العظیم
🟥 همرزمان شهید:
رضا سروش و سید محمد
حسینی عملیات قدس ۵
🔻شهید محمد دهقانی فرزند میرزا محمد و فرزند
چهارم خانواده بود .
او درسش را تا سوم راهنمایی
بیشتر ادامه نداد و بعد از تمام شدن دوره راهنمایی به عنوان بسیجی ۲ سال در سپاه سیستان و بلوچستان بود.
او قبل از رفتن به سپاه گاهی اوقات کمک برادرشان لوله کشی میکردند و در تابستان هم که مدرسه تعطیل بود از طرف جهاد تعدادی ماشین گندم دروکنی به جوانان داده بودند تا با کمک کشاورزان کار درو راحت تر انجام شود و ایشان هم روی این ماشین ها
کار می کردند.
به گفته برادر محترمشان تفریح محمد در سال دوم راهنمایی شبیه گردانی و خواندن تعزیه امام حسین (ع) و ابوالفضل (ع) بود.
در بحث غنا و ترانه حساسیت داشت و می گفت هر نگاه به نامحرم تیری
است از تیرهای شیطان ......
شهید بعد از ۲ سال که در سپاه بود به یزد آمد و در حوزه علمیه مصلای صفدرخان درس طلبگی خواند.
او همچنین در بیمارستان فرخی در بخش اورژانس آموزش بهورزی میدید...
🔻یک روز شهید در بیمارستان بود که میبیند یک زنی در حال گریه کردن است جلو می رود و می پرسد مادر چرا گریه می کنی و کجایی هستی؟
زن میگوید که مال محمد آباد هستم و انگشت دخترم لای در رفته و تکه انگشت او آویزان است و امروز هم جمعه است و تعطیل
دکتر می گوید نمیشه این انگشت را پیوند بزنن !!!
محمد پیش دکتر می ره و می گه اینها هم ولایتی من هستند اگر می تونید یک کاری براش بکنید...
دکتر میگه که مادرش طاقت نداره که ببینه تو خودت بگیرش تا بخیه کنم
و دست دختر را بخیه میزنن و میگویند که فردا بیا تا اگر خوب نشده تکه انگشت را قطع کنیم که خوشبختانه انگشت دختر خوب میشود و مادر این دختر هنوز هم که
هنوز است دعا در حق شهید می کند.
#شهدا
#جنگ_شناختی
#جهاد_تبیین
#شهدای_محمدآباد
#شهید_محمد_دهقانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
به کانال محمدآباد آنلاین بپیوندید.
✔️ شهید اصلا شوخی نمی کرد و همیشه در کارهایش
جدیت داشت.
🔹مادر شهید:
محمد در کتابخانه قدیم که روبروی مسجد جامع محمد آباد بوده است کتابدار بوده... یک روز یک جوانی در حال سوت زدن وارد کتابخانه می شود محمد به او میگوید:
که کتابخانه حرمت دارد چرا با سوت وارد میشوی و بحثشان می شود و او یقه محمد را میگیرد و یقه او پاره می شود .
وقتی
به خانه می آید به او میگویم چرا اینطوری شدی گفت:
که
باید کتابخوان درست کنن کتابخانه تمیز کردن و درست کردن فایده ندارد!!
کتابخانه شده مسخره چی بچه ها و خیلی ناراحت بود.
✔️ بعد از چندی شهید میخواسته که به جبهه برود پیش مادر می آید و رضایت نامه می خواهد مادر می گوید:
که تو هنوز بچه هستی
او گفت:
مادر من را مسخره میکنی من بچه هستم برو ببین چه کسایی دارن میجنگن من که آموزش دیده ام
فردا جلو حضرت قاسم و امام حسین خجالت نمی کشی من که عمرم معلوم نیست چقدر باشد اگر یک جوری شدم خجالت نمیکشی؟!
مگر من از حضرت قاسم و دیگران سنم کمتر است؟!
من باید بروم و مادر قانع
می شود و رضایت نامه را امضا میکند.
#شهدا
#جنگ_شناختی
#جهاد_تبیین
#شهدای_محمدآباد
#شهید_محمد_دهقانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
به کانال محمدآباد آنلاین بپیوندید.
برادرشان تعریف میکنن:
که سراوان یک بخشی بود
به نام جالق بین مرز ایران و پاکستان و شهید دژبان بوده آنجا
فرمانده پاسگاه به او میگوید که هیچ کسی حق
ندارد از پاسگاه بیرون بره!!! پاسگاه هم در نداشته و با زنجیر راه را باز و بسته میکردن.
یک روز یکی از بچه ها میخواسته که از پاسگاه بیرون برود محمد می گوید:
نمیشه و نباید کسی در بره
او می گه من میرم و محمد میگوید اگر بروی تو را با تیر می زنم
او گوش نمی کنه و سوار ماشین می شود
محمد تا
۳بار ایست میدهد و بعد تیر هوایی شلیک میکند ...
پیاده میشود و میگوید:
چرا اینکار می کنی
محمد می گوید:
به من گفتن که کسی نباید بیرون بره و شما هم نباید بروی ...
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
شهید در عملیات قدس که بیشتر یزدی بودند شرکت میکند و شهید می شود.
برادر شهید میگوید که یزد نزدیک ۲۸ شهید آورده بودند و همگی خانواده هاشان شناسایی شده بودند
به جز خانواده ما !!!
چون که فامیلی محمد ، محمد آبادی بوده و بنیاد شهید تا محمد آباد رستاق و محمود آباد رفته بودند تا اینکه فهمیدند این محمد آباد، محل زندگی شهید بوده !!!
بعد از سه روز که شهدا را آورده بودند از طرف بنیاد شهید به در خانه می آیند و در می زنند.
دختر عمه ام در را باز میکند و به من می گوید که
با شما کار دارن.
وقتی بیرون رفتم دیدم یک نفر جلو آرم بنیاد شهید که بر ماشین مزدا زده بود ایستاده و یکی دیگر دم در خانه است.
بعد از احوالپرسی یک كم احساس کردم که خبر شهادت آورده اند ولی طوری روحیه گرفته بود که اصلاً به نظر نمی رسید که چه خبری میخواهد بدهد.
گفت عکس برادرتان را می خواهم برای سپاه و عملیات !!!
بعد از ۱۵ دقیقه که نشسته بودیم به او گفتم در چه حد عکس می خواهید تا فهمید که من کم کم بویی از شهادت برادرم برده ام...
خبر شهادت را داد و گفت برای کارهای شهید عکس میخواهیم...
همان روز قبل از خبر شهادت ،
دایی مان خانه ما بودند و رزمندگان که در عملیات قدس شرکت داشتند وقتی این منطقه را تحویل یگان دیگری داده بودند برای مرخصی به یزد می آمدند و مردم برای پیشواز رفته بودند ...
دایی به ما گفتند که چرا به پیشواز نرفته اید و خیال میکرد که ما خبری از محمد داریم که ما گفتیم که از آمدن رزمنده ها خبری نداشتیم.
بعد از اینکه خبر شهادت محمد را دادند برادرم اکبر سر کار بود و ما هم موتور سوار شدیم و رفتیم دنبال اکبر و خبر شهادت را هم به دایی دادیم. دایی گفت :
که من تا حالا اونجا بودم چرا چیزی نگفتید؟!
گفتیم خودمان هم نمی دانستیم و تازه فهمیدیم .
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
مادر شهید می گوید:
چند شهید محمد آبادی که آورده بودند از شهر با دست تشییع میکردند تا محمد آباد و محمد که دیده بود گفت:
اگر شهید شدم و اگر جسدی بود راضی نیستم که با دست من را بیاورند چون مردم اذیت میشوند!!!
۲۸ شهید در یزد تشییع میشوند و بعد هر شهید به محل سکونت خود انتقال داده می شود.
پیکر پاک شهید تا کارخانه جنوب همراه شهدای دیگر تشییع میشود و بعد بنابر خواسته شهید با آمبولانس تا دوپلی می آورند و بعد با خواهش مردم از دوپلی با همراهی مردم شهید پرور و همیشه در صحنه محمد آباد تا گلزار شهدا تشییع میشود و به دل خاک سپرده می شود...
#شهدا
#جنگ_شناختی
#جهاد_تبیین
#شهدای_محمدآباد
#شهید_محمد_دهقانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
به کانال محمدآباد آنلاین بپیوندید.
قسمتی از وصیت نامه شهید محمد دهقانی محمدآبادی:
اگر این فوز عظیم نصیبم شد
شما پدر و مادر ، خواهر و برادرانم و تمام اقوام و خویشان صبر پیشه خود سازید که خدا با صابران است.
مادر و پدر و خواهر و برادرانم و تمام اقوام و دوستان و آشنایان و هر کسی که به هر نحوی حقی بر گردن این حقیر دارند
به بزرگی خودشان ببخشند که می گویند در عفو لذتی است که در انتقام نیست.
امید آنکه خدای تبارک و تعالی از سر تقصیرات همگی ما بگذرد بخصوص بنده حقیر که جز معصیت خداوند کاری و عملی در خود سراغ ندارم ولی امیدوارم که خداوند به اولیاء و مقربان در گاهش ما را ببخشاید به آنانی که پیشوای ما بوده اند رسول خدا فاطمه زهرا علی مرتضی و یازده فرزند عزیزش ببخشد که ما دیگر غیر از آنان کسی نداریم .
هر چه شما کردید و نائب امام زمان و این پیر جماران و قلب تپنده انقلاب هر چه شما کردید و خانواده شهدا هرچه شما کردید و یاری اسلام به امید پیروزی هر چه سریعتر رزمندگان اسلام و رسیدن به کربلای حسین(ع) و از آنجا به سوی آزاد سازی قدس عزیز
آمین
#وصیت_شهدا
#جنگ_شناختی
#جهاد_تبیین
#شهدای_محمدآباد
#شهید_محمد_دهقانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
به کانال محمدآباد آنلاین بپیوندید.
هدایت شده از محمــدآباد آنـــلایـــن
🇮🇷 شهید محمد دهقانی محمدآبادی
🟥 محل شهادت:
جزیره مجنون حور العظیم
🟥 همرزمان شهید:
رضا سروش و سید محمد
حسینی عملیات قدس ۵
🔻شهید محمد دهقانی فرزند میرزا محمد و فرزند
چهارم خانواده بود .
او درسش را تا سوم راهنمایی
بیشتر ادامه نداد و بعد از تمام شدن دوره راهنمایی به عنوان بسیجی ۲ سال در سپاه سیستان و بلوچستان بود.
او قبل از رفتن به سپاه گاهی اوقات کمک برادرشان لوله کشی میکردند و در تابستان هم که مدرسه تعطیل بود از طرف جهاد تعدادی ماشین گندم دروکنی به جوانان داده بودند تا با کمک کشاورزان کار درو راحت تر انجام شود و ایشان هم روی این ماشین ها
کار می کردند.
به گفته برادر محترمشان تفریح محمد در سال دوم راهنمایی شبیه گردانی و خواندن تعزیه امام حسین (ع) و ابوالفضل (ع) بود.
در بحث غنا و ترانه حساسیت داشت و می گفت هر نگاه به نامحرم تیری
است از تیرهای شیطان ......
شهید بعد از ۲ سال که در سپاه بود به یزد آمد و در حوزه علمیه مصلای صفدرخان درس طلبگی خواند.
او همچنین در بیمارستان فرخی در بخش اورژانس آموزش بهورزی میدید...
🔻یک روز شهید در بیمارستان بود که میبیند یک زنی در حال گریه کردن است جلو می رود و می پرسد مادر چرا گریه می کنی و کجایی هستی؟
زن میگوید که مال محمد آباد هستم و انگشت دخترم لای در رفته و تکه انگشت او آویزان است و امروز هم جمعه است و تعطیل
دکتر می گوید نمیشه این انگشت را پیوند بزنن !!!
محمد پیش دکتر می ره و می گه اینها هم ولایتی من هستند اگر می تونید یک کاری براش بکنید...
دکتر میگه که مادرش طاقت نداره که ببینه تو خودت بگیرش تا بخیه کنم
و دست دختر را بخیه میزنن و میگویند که فردا بیا تا اگر خوب نشده تکه انگشت را قطع کنیم که خوشبختانه انگشت دختر خوب میشود و مادر این دختر هنوز هم که
هنوز است دعا در حق شهید می کند.
#شهدا
#شهدای_محمدآباد
#شهید_محمد_دهقانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
به کانال محمدآباد آنلاین بپیوندید.
هدایت شده از محمــدآباد آنـــلایـــن
.
🇮🇷 شهید محمد دهقانی محمدآبادی
🟥 محل شهادت:
جزیره مجنون حور العظیم
🟥 همرزمان شهید:
رضا سروش و سید محمد
حسینی عملیات قدس ۵
🔻شهید محمد دهقانی فرزند میرزا محمد و فرزند
چهارم خانواده بود .
او درسش را تا سوم راهنمایی
بیشتر ادامه نداد و بعد از تمام شدن دوره راهنمایی به عنوان بسیجی ۲ سال در سپاه سیستان و بلوچستان بود.
او قبل از رفتن به سپاه گاهی اوقات کمک برادرشان لوله کشی میکردند و در تابستان هم که مدرسه تعطیل بود از طرف جهاد تعدادی ماشین گندم دروکنی به جوانان داده بودند تا با کمک کشاورزان کار درو راحت تر انجام شود و ایشان هم روی این ماشین ها
کار می کردند.
به گفته برادر محترمشان تفریح محمد در سال دوم راهنمایی شبیه گردانی و خواندن تعزیه امام حسین (ع) و ابوالفضل (ع) بود.
در بحث غنا و ترانه حساسیت داشت و می گفت هر نگاه به نامحرم تیری
است از تیرهای شیطان ......
شهید بعد از ۲ سال که در سپاه بود به یزد آمد و در حوزه علمیه مصلای صفدرخان درس طلبگی خواند.
او همچنین در بیمارستان فرخی در بخش اورژانس آموزش بهورزی میدید...
🔻یک روز شهید در بیمارستان بود که میبیند یک زنی در حال گریه کردن است جلو می رود و می پرسد مادر چرا گریه می کنی و کجایی هستی؟
زن میگوید که مال محمد آباد هستم و انگشت دخترم لای در رفته و تکه انگشت او آویزان است و امروز هم جمعه است و تعطیل
دکتر می گوید نمیشه این انگشت را پیوند بزنن !!!
محمد پیش دکتر می ره و می گه اینها هم ولایتی من هستند اگر می تونید یک کاری براش بکنید...
دکتر میگه که مادرش طاقت نداره که ببینه تو خودت بگیرش تا بخیه کنم
و دست دختر را بخیه میزنن و میگویند که فردا بیا تا اگر خوب نشده تکه انگشت را قطع کنیم که خوشبختانه انگشت دختر خوب میشود و مادر این دختر هنوز هم که
هنوز است دعا در حق شهید می کند.
#شهدا
#شهدای_محمدآباد
#شهید_محمد_دهقانی
┄┅═🏴 ✧❀💠❀✧🏴═┅┄
🔸کانال اطلاع رسانی محمدآباد آنلاین
🆔 @mohamadabadonline