🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
🌹 #خاطره
🔮 #خواهرشهید
#غلامرضا از کودکی عزیز دردانه بود. همه دوستش داشتیم. نبودنش برای ما سخت بود. مادرم هم خیلی به او وابسته شده بود. برایش سخت بود از تنها پسری که برایش مانده جدا شود. چند مرتبه داداش اصرار کرد که مادر اجازه بدهد به سوریه اعزام شود. حتماً باید رضایتنامه از جانب مادر میبرد ولی مادرمان دلش نمیآمد رضایت بدهد. خیلی اصرار کرد و مامان که دید اینجا ماندن برایش سخت است رضایت داد ولی رفتنش جور نمیشد. حتی پیش میآمد که تا فرودگاه میرفت و برمیگشت.
یک روز آمد و گفت: مادر!
شما از ته دلت رضایت ندادی فقط برگه را برای اعزامم امضا کردی، دلت باید راضی شود تا بتوانم بروم. مادر وقتی حال نزار غلامرضا را دید همان جا نیت کرد و خطاب به حضرت زینب(س) گفت: اگر غلامرضا به سوریه بیاید و برای شما کاری انجام بدهد من راضیام، اما اگر همینطوری به سوریه بیاید و هیچ مشکلی از مشکلات شما حل نشود من همین یک پسر را دارم. جلو روی غلامرضا این حرفها را میزد.
خیلی طول نکشید که برادرم در تاریخ ۱۷ شهریور سال ۱۳۹۶ در حالی که همسرش هشت ماهه باردار بود به سوریه اعزام شد. معلوم بود حضرت زینب(س) انتخابش کرده بود.
#تاریخ_ومحل_ولادت: ۱۳۶۵/۱۰/۱، کرمان
#تاریخ_ومحل_شهادت: ۱۳۹۶/۱۱/۵، سوریه
#شهیدغلامرضالنگری_زاده
#سالروزشهادت
#شهدارایادکنیم_باصلوات
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ https://eitaa.com/mohamadhoseinpur