eitaa logo
شهیدمحمدحسین‌سروری‌راد
197 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
3.2هزار ویدیو
8 فایل
شهید عزت ایران لقب گرفت گرفت هرچه *محمدحسین* از ادب گرفت❤ ❇این کانال به یاد بسیجی مدافع امنیت توسط اعضای گروه جهادی "شهید محمدحسین سروری راد" تشکیل شده است. ❇ارتباط با ما: @vahidsororirad63
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 فرزند شهیدی که خرمشهر را به تصویر کشید و در شلمچه آسمانی شد 🔹 شهید بهروز مرادی ، در سال ۱۳۳۵ در خرمشهر و در خانواده ای اصفهانی دیده به جهان گشود. ◇ ایشان دانشجوی رشته صنایع دستی دانشگاه هنر(پردیس اصفهان) و از شهدای بنام و بسیار مؤثر هشت سال دفاع مقدس می باشند که از نخستین روزهای تهاجم دشمن به مرزها فعّالانه در صحنه حضور داشته و جزو چند نفر آخر مدافعان خرمشهر در کنار شهید جهان آرا بودندکه پس از سقوط خرمشهر باهم عهد بستند که«تا شهر را از بعثیها پس نگیریم ، به مرخصی نمی رویم.» و این چنین نیز شد. ◇ پس از آزادی خرمشهر کار تجسس و شناسایی شهدا در کوچه پس کوچه های شهر توسط بهروز مرادی و چند نفر دیگرصورت پذیرفت. ◇ این شهید بزرگوار در بسیاری از عملیاتها شرکت فعّال داشتند و رشادت ایشان شهره خاص و عام بود؛ تا سرانجام در چهارم خرداد ۶۷، چهل روز قبل از پایان جنگ تحمیلی در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل شدند. ◇ ایشان فرزند شهید قربانعلی مرادی؛ برادر شهید فرزاد مرادی و سومین شهید خانواده بودند برادر دیگرشان نیز از جانبازان عزیز می باشند. ◇ فیلم و سریال سفر به چزابه ساخته مرحوم رسول ملاقلی پور بر اساس شناخت شخصیت والای بهروز مرادی ساخته شد. قسمت ششم روایت فتح و قسمت سوم مجموعه حقیقت ساخته جهاد سازندگی و بسیاری مستند دیگر با محوریّت این شهید بزرگوار ساخته و به نمایش درآمد. ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به امام رضا(ع) پناه ببریم🙏🌷 ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 👀❤️🔥 پارت١٠ بعد از کلی دور دور کردن و چرخوندن ما دور (شهرک پردیسان) که آقاجواد گفتن تقریبا ساکناش اکثر روحانی هستن حرکت کردیم به طرف پارک علوی... نزدیکای غروب بود و هوا بدجور دونفره... فاطمه و علی هم که نامردا دست تو دست هم قدم میزدن و از ما جلو افتادن من و اقاسیدم که سینگل توی همین فکرا بودم که یهو گوشیم زنگ خورد مامان جونم بود باهاش یکم صحبت کردم و بعد قطع کردم. علی و فاطمه خیلی از ما جلوتر بودن سید: دوربین وسیله کارتونه یا به عکاسی علاقه دارید؟ _هردو سید: اووووم یعنی شما کارم میکنید... _کار به اون صورت که نه ولی من خبرنگارم سید: حرفه جالبیه بچه پرو یه جوری با غرور حرف میزنه که دهن آدم بسته میشه ولی کور خوندی آقاجواد به حرفت میارم _شما تا حالا آقا حامد رو از نزدیک دیدی؟؟؟ سید: عه خب راستش نه ولی جز بهترین روزای زندگیم میشه روزی که برا اولین خواننده محبوبم رو ببینم _منم خیلی دوس دادم از نزدیک ببینمشون راستی میشه امشب بریم مغازه ای که تسبیحتون رو ازش گرفتید؟ توی کرمان جفتشو پیدا نکردم سید: اگه وقت شد چشم خدا بگم چیکارت کنه آقاجواد مغرور دیگه حرفی نزدم و اونم چیزی نگفت... نمیدونم چرا این قدر راه میریم... خب یه جا بشینیم دیگه... همش تقصیر اون لیلی مجنونه دیگه وای خدای من حالا که دقت میکنم چقدر قدم کوتاهه نه یا شایدم قد آقاسید خیلی بلنده من تا زیر شونشم توی افکار خودم غرق بودم که یهو احساس کردم یکی چادرمو کشید عه این که سیده چرا داره منو میکشه طرف خودش سید: عه حواستون کجاست اگه نکشید بودمتون که به اون پسره برخورد میکردید _من چطور نفهمیدم سید: سه ساعته دارم صداتون میکنم اصلا تو این دنیا نیستید مجبور شدم چادرتونو بگیرم _بب....مم....یعنی هم ببخشید هم ممنون وای خدای من گفت داشتم صداتون میکردم یعنی اسممو صدا زده... ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
‍🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 👀❤️🔥 پارت١١ دوباره کنار هم راه افتادیم... کاش علی و فاطمه این عشقولانه بازی شونو میزاشتن برای بعد می تمرگیدن ... واقعا مسخرس راه میرید که چی بشه خدایا اصلا حوصله ندارم ... عه اگه میدونم این قدر زود دعام مستجاب میشه یه چیز دیگه میخواستم.... بالاخره لیلی مجنون نشستن روی چمنای پارک من و سیدم بالاخره بهشون رسیدیم و نشستیم من و فاطیم کنار هم... علی و سید دوباره بحثشون گل انداخت و مشغول شدن... فاطی: فائزه _جانم فاطی: راستی یادت بود چمدون دوتامون توی ماشین کاروانه.... _آره بخاطر همین الان که مامان زنگ زد گفتم هرجور شده مهدیه رو پیدا کنه حداقل وسایلمونو برداره... فاطی: اهان خب خداروشکر.. _این چند روزه فقط باید با همین لباسا باشیم. فاطی: نه بابا غصه نخور خواهرشوهر جان علی گفت شب به سید میگه ببرمون یه پاساژ برامون خرید کنه... _عه چه خوب سید بلند رو به هممون گفت: بچه ها با بستنی موافقید یا فالوده ؟ فاطی: بستنی علی: فالوده _من.... سید: پس چی میخورید؟! _اووووم هویچ بستنی علی گفت البته از همین الان بگم جواد جان که مهمون من... خلاصه بلند شدیم و رفتیم سمت مغازه ای سید نشون داد نزدیک که شدیم علی گفت فائزه و فاطمه جان اونجا خیلی پسره شلوغه شما بمونید ما گیریم میایم... تقریبا پنج دقیقه بعد علی با یه بستنی و یه فالو و سید با دوتا لیوان هویچ بستنی بیرون اومد علی بستنی رو به فاطمه داد. سیدم یکی از لیوانارو داد من. مشغول خوردن بودیم و حرف میزدیم. بوستان علوی طبق تعریفایی که ازش شنیده بودم جای قشنگی بود.... تقریبا دوساعت و نیم اونجا بودیم که علی قضیه جا موندن چمدونای ما و اینکه میخواد برامون وسیله بگیره رو به سیدم گفت تا بریم یه پاساژ مناسب ماشینو در پاساژ پارک کرد.. پیاده شدیم و از پله ها بالا رفتیم. سید: خب این پاساژ اون قسمتش بیشتر لباس زنونه داره بفرمایید اون ور... فاطمه همون مغازه اول رفت خرید کنه علیم باهاش رفت تا حساب کنه از سیدم خواست با من بیاد تا منم انتخاب کنم. من راه افتادم سیدم با فاصله چند قدم دنبالم بود. مغازه هارو با مانتوهای کوتاه و بازی که به نمایش گذاشته بودن یکی یکی نگاه کردم تا یه مانتو مشکی ساده و بلند نظرمو جلب کرد.. وارد مغازه شدم . سید بیرون بود. _سلام خسته نباشید. ببخشید آقا مانتو مشکی ساده ای که تن مانکنه چند؟ فروشنده: ۹۵ تومن خانوم. _ممنون میشم بیارید نمونشو. به نمونش نگاه کردم اره خیلی شیک و سادس دوسش دارم... توی اتاق پرو تنم کردم کاملا اندازس.... ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
‍ ‍🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 👀❤️🔥 پارت ١٢ از اتاق پرو بیرون اومدم. _آقا بی زحمت این مانتو رو حساب کنید.! فروشنده مشغول تا زدن مانتو شده و توی پلاستیک گذاشت و گفت : نقد یا کارت میکشید؟ _کارت میکشم. کارتمو دادم دستش و رمزو گفتم و منتظر شدم کارش تموم شه. پلاستیک مانتو و کارتمو بهم داد و گفت : بفرمایید مبارکتون باشه. _ممنون. از مغازه که بیرون اومدم و دیدم سید مقابل همون مانکنی وایساده که همین مانتویی که گرفتم... _داداشم اینا نیومدن؟ با صدای من سید هم جا خورد هم به طرفم برگشت و گفت : نه هنوز همون مغازن... _مگه این دختره چقدر میخره آخه... داداشم مظلوم گیر اورده.... سید: شما فقط کل خریدتون همین مانتو بود؟ شالی روسری چیزی نمیخواید بخرید؟ _شما از کجا میدونید من فقط مانتو گرفتم و شال و روسری نگرفتم... سید: مغاره ای که رفتید فقط مانتو فروشی بود فقط این مغازه رو به رو شال و روسری های قشنگی داره . میخواید نگاه کنید؟ _چشم بریم سید منو برد توی یه مغازه شال و روسری فروشی جنسای خوبی بود همه رو نگاه کردم ولی فقط دوتا از روسری ها نظرمو جلب کرد. هر دوشونو با دقت داشتم نگاه میکردم که سید گفت : بنظرم این یکی قشنگ تره و بیشتر بهتون میاد (اوه اوه بچه ها سید از دست به در رفت) منظور سید روسری توی دست چپم بود یه ساتن بزرگ با ترکیب رنگای آبی و قرمز و خردلی. خیلی قشنگ بود. _خانوم این روسری رو حساب میکنید فروشنده: چه خوش سلیقه عزیزدلم چشم الان سید سریع کارتشو دست خانوم فروشنده داد و رمزو گفت.... _چرا این کارو کردید... سید: کار خاصی نکردم قابل نداره _به علی میگم باهاتون حساب کنه... روسری رو تا کرد با کارت سید بهمون داد. پسره پرو... فکر کرده من گدام که پول روسری رو حساب میکنه... قدمامو تند کردم تا ازش فاصله بگیرم علی و فاطیم بالاخره دل از مغازه کندن و اومدن بیرون _سه ساعته داری چکار میکنی دختر... سید علی با سه تا پلاستیک بزرگ فاطیم با دوتا بود سید: علی داداش مگه رفتید خرید عروسی علی: چی بگم والا فاطی: حالا مگه چقدر خریدم من _به سنگ پای قزوین گفتی زکی فاطی: دوس دارم از پاساژ بیرون اومدیم. ساعت ۱۱ شب بود. سید: بچه ها بریم خونه مامان زنگ زد گفت بیاید شام علی: ممنون داداش بریم. واقعا کلی شرمندمون کردی سید: دشمنت شرمنده داداش ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
💚 أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ کَرْبَلآءَ ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَکَتْهُ مَلائِکَةُ السَّمآءِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ذُرِّیَّتُهُ الاَْزْکِیآءُ ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
☀️ سه‌شنبه - ٠٩ خرداد ١۴٠٢ 🌙 الثلاثاء، ١٠ ذی‌القعده ١۴۴۴ 🌲م Tuesday 30 May 2023 👈 امروز متعلق است به امام سجاد، امام باقر و امام صادق (ع) 🕋 اذکار روز: - یا اَرْحَمَ الرّاحِمین (١٠٠ مرتبه) - یا الله یا رحمان (١٠٠٠ مرتبه) - یا قابض (٩٠٣ مرتبه) برای حاجت ❇️ وقایع مهم روز: 🌙 🌙 ولادت باسعادت امام رضا (ع) 🤲 اعمال روز: زیارت امام رضا (ع) در این شب مناسب است. 💠 حدیث روز: 💎 پیامبر اکرم (ص): «مَن تَرَکَ إنکارَ المُنکَرِ بقَلبِهِ و یَدِهِ و لِسانِهِ فهُوَ مَیِّتٌ بَینَ الأحیاءِ» «کسی که در برابر منکر با دل و دست و زبان خویش اعتراض نکند، او مرده‌ای است در میان زندگان» 📚 تهذیب‌الأحکام، ج ۶، ص ۱۸۱ ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
گرچه یک عمر من از دلبر خود بی‌خبرم لحظه‌ای نیست که یادش برود از نظرم نه که امروز بود دیده من بر راهش از همان روز ازل منتظرم منتظرم... ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨پیامبر اکرم حضرت محمد (ص) فرمودند: همواره امت من در خیر و خوبى بسر خواهند برد مادامى که امر به معروف و نهى از منکر نموده و در کارهاى نیک همکارى داشته باشند و اگر این امور را ترک کنند برکت از میان آنان خواهد رفت.✨ 🔷سوره مبارکه فصلت ⭐️الصّادق (علیه السلام)- مَنْ قَرَأَ حم السَّجْدَهًْ کَانَتْ لَهُ نُوراً یَوْمَ الْقِیَامَهًْ مَدَّ بَصَرِهِ وَ سُرُوراً وَ عَاشَ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا مَحْمُوداً مَغْبُوطاً. ✍️امام صادق (علیه السلام)- هرکس سوره‌ی حم سجده را بخواند تا جایی که چشم او کار می‌کند، در روز قیامت دارای نور و سرور خواهد بود و در طول زندگی‌اش در دنیا مورد ستایش و غبطه دیگران خواهد بود. 📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۴۷۴ ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20220317-WA0002.mp3
5.82M
📝زیارت آل یس ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 *﷽🍃 🔸چی‌مون شبیه امام زمانه!!! استاد                             🌼🍃🌺🍃🌼 ✿💚لـبـیـک یـامـهدۍ(عج)💚✿ 🌺ظهور امام_زمان(عج) صلوات دعای فرج * ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
🍃 *﷽🍃 ✅ظهور حضرت(عج) امر ظهور به دست حضرت حق است. هر موقعی که پروردگار مصلحت بداند، حضرت ظهور میکند. خداوند متعال که حکیم است و هر کاری بکند، طبق حکمت و مصلحت است. ظهور حضرت بقیةالله عجل الله تعالی فرجه الشریف یکی از احکام الهی است. حضرت حق، باید حکم بکند تا حضرت بقیة الله -روحی له الفداء- ظهور کند. چرا خداوند متعال اجازه ظهور نداده است؟ حکمتش چیست؟ما نمیدانیم. همانطور که حکمت احکام دیگر را نمیدانیم. مثلاً نماز ظهر و نماز عصر چهار رکعت است، نماز مغرب سه رکعت است. چرا؟ما علت احکام الهی را نمی فهمیم. زکات به نُه چیز تعلق میگیرد. یکی از آنها گوسفند است. کسانی که گوسفند دارند با شرایطش، اگر تعدادشان چهل تا شد باید یکی از آنها را زکات بدهند، بعد اگر تعدادشان به صد و بیست و یک رسید باید دو رأس گوسفند زکات بدهند. حالا چرا صد و بیست یک؟ حکمتش را خدا میداند. تأخیر ظهور حضرت بقیةالله -روحی له الفداء- که به اجازة حق است، طبق حکمت حق است. او این طور مصلحت میداند. 🔻آیت الله ناصری                             🌼🍃🌺🍃🌼 ✿💚لـبـیـک یـامـهدۍ(عج)💚✿ 🌺ظهور امام_زمان(عج) صلوات دعای فرج * ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
240262912_-1363591903.mp3
10.07M
🍃 *﷽🍃 🔊 | تنظیم 📝 منو کمک کن 👤 کربلایی 🌺 ایام ولادت ع                             🌼🍃🌺🍃🌼 ✿💚لـبـیـک یـامـهدۍ(عج)💚✿ 🌺ظهور امام_زمان(عج) صلوات دعای فرج * ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
🍃 *﷽🍃 💠حدیث روز💠 💎 ۱۸ ویژگی انسان مؤمن 🔻امام علی علیه‌السلام: الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ، أَوْسَعُ شَيْءٍ صَدْراً وَ أَذَلُّ شَيْءٍ نَفْساً، يَكْرَهُ الرِّفْعَةَ وَ يَشْنَأُ السُّمْعَةَ، طَوِيلٌ غَمُّهُ، بَعِيدٌ هَمُّهُ، كَثِيرٌ صَمْتُهُ، مَشْغُولٌ وَقْتُهُ، شَكُورٌ، صَبُورٌ، مَغْمُورٌ بِفِكْرَتِهِ، ضَنِينٌ بِخَلَّتِهِ، سَهْلُ الْخَلِيقَةِ، لَيِّنُ الْعَرِيكَةِ، نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ 🔹انسان باايمان ◻️شادى‌اش در چهره و ◻️اندوهش در درون قلب اوست، ◻️سينه‌اش از هرچيز، گشاده‌تر و ◻️هوس‌هاى نفسانى‌اش از هرچيز خوارتر (و تسليم‌تر) است، ◻️از برترى جويى بيزار و ◻️از رياكارى متنفر است، ◻️اندوهش طولانى و ◻️همتش بلند، ◻️سكوتش بسيار و ◻️تمام وقتش مشغول است، ◻️شكرگزار و ◻️صبور، ◻️بسيار ژرف انديش است و ◻️دست حاجت به سوى كسى دراز نمى‌كند، ◻️طبيعتش آسان (و سختگيرى در كار او نيست) و ◻️برخوردش با ديگران توأم با نرمش است، ◻️دلش از سنگ خارا (در برابر حوادث سخت و دشمنان خطرناك) محكمتر و سخت‌تر و ◻️(در پيشگاه خدا) از بَرده تسليم‌تر است. 📚 نهج البلاغه،                             🌼🍃🌺🍃🌼 ✿💚لـبـیـک یـامـهدۍ(عج)💚✿ 🌺ظهور امام_زمان(عج) صلوات دعای فرج * ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
1_4984080592.pdf
171.8K
📌معجـزات امام رضا علیه السلام ۵خاطره‌ی خواندنی از شاهدین   ۱.معجـزه ای همزمـان از امام رضـا و حضرت معصـومه سلام الله علیهما   ۲.داستان مـرگ یک کودک و زنـده شدن دوبـاره پس از چند ساعت توسط امـام رضـا(ع)   ۳.ماجرای عنایت امام رضا به یک نجار ۴.تولد دوباره یک نوزاد پس از سقوط از آپارتمان ۵.امام رضا مادر سرطانی ام را شفا داد مرجع‌خاطرات ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا ایها الرضا یاابن رسول الله دستت را میگذاری روی مرزی ترین نقطه وجودت یک حس گمشده آهسته شروع میکند به جوانه زدن... سلام می کنی چشمت مست تماشای گنبد طلا میشود... بو می کشی تا ریه هایت پر شود از عطر حضور نگاه مهربان امام رضا و احساس تازگی اندیشه های خسته ات را فرا میگیرد... زیر لب زمزمه می کنی یا ضامن آهو یا غریب الغربا حواست به من هست؟ دلت را جا گذاشتی در حرم و گره اش زدی به ضریح امام رضا... ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─