eitaa logo
شهیدمحمدحسین‌سروری‌راد
186 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
19 فایل
شهید عزت ایران لقب گرفت گرفت هرچه *محمدحسین* از ادب گرفت❤ ❇این کانال به یاد بسیجی مدافع امنیت توسط اعضای گروه جهادی "شهید محمدحسین سروری راد" تشکیل شده است. ❇ارتباط با ما: @vahidsororirad63
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃 ( ع ) ⃣ خداوند سه سال قحطى را بر بنى اسرائيل مسلط كرد. گرسنگى و قحطى آن‏ها را در فشار سختى قرار داد. بلازده شدند و دچار مرگ‏هاى پى در پى گشتند، و فهميدند كه همه آن بلاها بر اثر نفرين الياس عليه‏السلام است. با كمال شرمندگى و حالت فلاكت‏بار خود را نزد الياس عليه‏السلام رساندند و گفتند: همه ما مطيع تو هستيم، به داد ما برس. الياس عليه‏السلام همراه آن‏ها به شهر بعلبك وارد شد، شاگردش اليسع نيز همراهش بود. به همراه هم نزد شاه رفتند و گفتگوى زير بين شاه و الياس عليه‏السلام رخ داد: شاه: تو بنى اسرائيل را با قحطى، نابود كردى. الياس: بلكه آن كسى آن‏ها را نابود كرد، كه آن‏ها را گمراه نمود. شاه: از خدا بخواه كه آب به آن‏ها برساند. وقتى نيمه‏ هاى شب فرا رسيد، الياس عليه‏السلام به دعا و راز و نياز پرداخت. سپس به اليسع فرمود: به اطراف آسمان بنگر چه مى‏ بينى. او به آسمان نگريست و گفت: ابرى را مى‏نگرم. الياس عليه‏السلام گفت: مژده باد به شما به باران و آب، خود را حفظ كنيد كه غرق نشويد. خداوند خداوند باران پى در پى براى آن‏ها فرستاد. زمين سبز و خرم شد. الياس عليه‏السلام در ميان قوم آمد و مدتى آن‏ها در اطراف او بودند و در راه خداپرستى استوار ماندند. ولى پس از مدتى بر اثر غرور سرمستى نعمت، بار ديگر غافل شدند، و حق الياس عليه‏السلام را انكار نموده، و از دستور او سركشى كردند. سرانجام خداوند دشمنانشان را بر آن‏ها مسلط كرد. دشمنان به ميانشان راه يافتند، و آن‏ها را سركوب نموده، شاه و همسرش را كشتند، و پيكر آن‏ها را به همان باغى كه همسر شاه آن را غصب كرده بود و صاحب صالحش را كشته بود افكندند. الياس عليه‏السلام پس از نابودى طاغوتيان، وصيت‏هاى خود را به وصى خود اليسع نمود و سپس به سوى آسمان عروج كرد، و لباس نبوت را از طرف خدا به اليسع عليه‏السلام پوشانيد. اليسع به هدايت بنى اسرائيل پرداخت. بنى اسرائيل از او اطاعت كرده و احترام شايانى به او نمودند.(668) 📚پی نوشتها 668 -  بحار، ج 13،ص 393 - 396. .دارد....
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃 ( ع ) ⃣ خداوند سه سال قحطى را بر بنى اسرائيل مسلط كرد. گرسنگى و قحطى آن‏ها را در فشار سختى قرار داد. بلازده شدند و دچار مرگ‏هاى پى در پى گشتند، و فهميدند كه همه آن بلاها بر اثر نفرين الياس عليه‏السلام است. با كمال شرمندگى و حالت فلاكت‏بار خود را نزد الياس عليه‏السلام رساندند و گفتند: همه ما مطيع تو هستيم، به داد ما برس. الياس عليه‏السلام همراه آن‏ها به شهر بعلبك وارد شد، شاگردش اليسع نيز همراهش بود. به همراه هم نزد شاه رفتند و گفتگوى زير بين شاه و الياس عليه‏السلام رخ داد: شاه: تو بنى اسرائيل را با قحطى، نابود كردى. الياس: بلكه آن كسى آن‏ها را نابود كرد، كه آن‏ها را گمراه نمود. شاه: از خدا بخواه كه آب به آن‏ها برساند. وقتى نيمه‏ هاى شب فرا رسيد، الياس عليه‏السلام به دعا و راز و نياز پرداخت. سپس به اليسع فرمود: به اطراف آسمان بنگر چه مى‏ بينى. او به آسمان نگريست و گفت: ابرى را مى‏نگرم. الياس عليه‏السلام گفت: مژده باد به شما به باران و آب، خود را حفظ كنيد كه غرق نشويد. خداوند خداوند باران پى در پى براى آن‏ها فرستاد. زمين سبز و خرم شد. الياس عليه‏السلام در ميان قوم آمد و مدتى آن‏ها در اطراف او بودند و در راه خداپرستى استوار ماندند. ولى پس از مدتى بر اثر غرور سرمستى نعمت، بار ديگر غافل شدند، و حق الياس عليه‏السلام را انكار نموده، و از دستور او سركشى كردند. سرانجام خداوند دشمنانشان را بر آن‏ها مسلط كرد. دشمنان به ميانشان راه يافتند، و آن‏ها را سركوب نموده، شاه و همسرش را كشتند، و پيكر آن‏ها را به همان باغى كه همسر شاه آن را غصب كرده بود و صاحب صالحش را كشته بود افكندند. الياس عليه‏السلام پس از نابودى طاغوتيان، وصيت‏هاى خود را به وصى خود اليسع نمود و سپس به سوى آسمان عروج كرد، و لباس نبوت را از طرف خدا به اليسع عليه‏السلام پوشانيد. اليسع به هدايت بنى اسرائيل پرداخت. بنى اسرائيل از او اطاعت كرده و احترام شايانى به او نمودند.(668) 📚پی نوشتها 668 -  بحار، ج 13،ص 393 - 396. .دارد....
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃 حضرت خضر ع ⃣ شركت خضر عليه‏السلام همراه امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) در تاسيس مسجدجمكران‏ شيخ عفيف و صالح، حسن بن مُثله جمكرانى ماجراى مسجد جمكران را چنين نقل مى‏ كند: شب سه شنبه هفدهم ماه رمضان 373 ه.ق در سراى خود خوابيده بودم. نيمه شب بود. ناگاه عده‏ اى به خانه‏ ام آمدند و مرا از خواب بيدار كردند و گفتند: برخيز و امر حضرت مهدى صاحب الزمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) را اجابت كن كه تو را مى‏ طلبد. حسن بن مُثله مى‏ گويد: برخاستم و آماده شدم و حركت كردم و چون به در خانه‏ ام رسيدم جماعتى از بزرگان را ديدم، سلام كردم، جواب سلام را دادند، و خوش آمد گفتند و مرا به آن جايگاه كه اكنون مسجد جمكران در آن جا واقع شده، بردند، نگاه كردم ديدم تختى در آن جا نهاده شده، و فرشى نيكو بر روى آن تخت، گسترده‏ اند، و بالش‏هاى نيكو بر آن نهاده‏اند، و جوانى حدود سى ساله بر روى تخت بر بالش‏ها تكيه كرده، و پيرمردى در پيش روى او نشسته و كتابى در دست گرفته و براى آن جوان مى‏ خواند. ديدم بيش از شصت مرد كه بعضى جامه‏ هاى سفيد و بعضى جامه‏ هاى سبز بر تن داشتند، در گرداگرد آن جوان، بر روى زمين نماز مى‏ خواندند. آن پيرمرد كه حضرت خضر عليه‏السلام بود مرا روى تخت نشانيد(692) و حضرت امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) (آن جوان) مرا به نام خود خواند و فرمود: برو به حسن بن مسلم بگو تو چند سال است اين زمين را آباد مى‏كنى و ما خراب مى‏كنيم، پنج سال زراعت كردى، بار ديگر امسال شروع به زراعت كردى، بايد هر چه از اين سود برده‏ اى برگردانى، تا در همين محل، (از همان سود زراعت) مسجد بنا كنند. به حسن بن مسلم بگو اينجا زمين شريفى است، خداوند متعال اين زمين را از زمين‏هاى ديگر برگزيده، و ارجمند نموده است. تو آن را گرفته و به زمين خود ملحق نموده‏اى، اگر از اين كار دورى نكنى، بلاى خداوند از ناحيه‏ اى كه گمان نمى‏ برى بر تو فرو مى‏ ريزد. حسن بن مثله عرض كرد: اى سيد و مولاى من، لازم است علامتى و نشانه‏ اى در اختيارم بگذارى، زيرا مردم سخن مرا بدون علامت و نشانه نمى‏ پذيرند. امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) فرمود: نزد سيد ابوالحسن برو و به او بگو برخيزد و بياييد و آن مرد (حسن بن مسلم) را بياورد، و منفعت چند ساله را از او بگيرد، و به ديگران بدهد تا صرف در بناى ساختمان مسجد شود، باقى وجوه را نيز از رَهَق واقع در ناحيه اردهال كه ملك ما است بياورد، و ساختمان مسجد را تمام كند، و نصف رهق را وقف اين مسجد كرديم كه هر ساله وجوه در آمد آن را بياورد و در ساختمان اين مسجد به مصرف برسانند. به مردم بگو به اين محل اشتياق داشته باشند و آن را عزيز بدارند، و در آن چهار ركعت نماز بخوانند، دو ركعت نماز تحيت مسجد، در هر ركعتى يك بار الحمد و هفت بار قل هُوَ اللهُ اَحَد، و در ركوع و سجود، هفت بار ذكر ركوع و سجود را بخوانند. سپس دو ركعت نماز صاحب الزمان بگذارند: در ركعت اول، هنگامى كه در سوره حمد به آيه  اءِيَّاكَ نَعبُدُ وَ اءِيَّاكَ نَستَعِين رسيدند آن را صد بار بگويند، ركعت دوم را نيز به همين طريق انجام دهند. ذكر ركوع و سجود را در هر ركعت هفت بار بگويند و بعد از نماز، يك بار تهليل  لا اله الا الله بگويند، سپس تسبيح فاطمه زهرا عليهاالسلام را بگويند، آن گاه سر بر سجده نهاده و صد بار بر پيامبر و آلش، صلوات بفرستند، هر كس اين دو نماز را بخواند، گويى آن را در خانه كعبه خوانده است... .(693) 📚پی نوشتها 692 -  از اين عبارت فهميده مى‏شود، كه حضرت خضر عليه‏السلام در تاسيس مسجد جمكران، همراه حرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) بوده، و كتابى در دست داشت و براى امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) مى‏ خوانده است. 693 -  مونس الحزين شيخ صدوق، طبق نقل تاريخ قديم قم، بحار، ج 53،ص 230 و 233.
‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ ⃣ 🍃و نیز ایشان فرمودند: «یَخْرُجُ السُّفیانِیُّ فی سِتّینَ وَ ثَلا ثِمئَةِ راکِبٍ حَتّی یَاتِیَ دِمَشقَ. فَلا یَأتی عَلَیهِم شَهرُ رَمَضانَ حَتّی یُبایِعَهُ مِن کَلبٍ ثَلاثُونَ اَلفاً. فَیَبعثُ جَیشاً إِلی العِراقِ فَیَقتُلُ بِالزَّواراءِ مِئَةَ اَلفٍ، وَ یَنجَرُّونَ إلیَ الکُوفَةِ فَیَنهِبُونَها؛ سفیانی با 360 اسب سوار حرکت کرده وارد دمشق میشود و ماه رمضان فرا نمیرسد جز اینکه سی هزار نفر از قبیلة کلب با او بیعت میکنند. آنگاه سپاه مجهّزی را به عراق میفرستد و صدهزار نفر را در بغداد طعمة شمشیر میسازند. سپس دامنة جنگ به سوی کوفه کشیده میشود و شهر کوفه به دست آنها تاراج میشود».18 ٭٭٭ در وصف سفیانی احادیث فراوانی آمده است که به چند از آنها نمونه بسنده می‌کنیم: پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «اَشَدُّ خَلقِ اللهِ شَرّاً، وَ أَکثَرُ خَلقِ اللهِ ظُلماً، شَرِسٌ، قاسِی القَلبِ!. یُجمَعُ لَهُ وَ لِجَیشِهِ مِن کافَّةِ الأَقطاررِالإِسلامِیَّةِ فَیَهزِمُهُم وَ یَقتُلُهُم، وَ یُنادی بِشِعارٍ لَهُ فی حُرُوبِهِ هُوَ: یا رَبِّ، ثاری ثُمَّ النّارُ!!! یا رَبِّ، اَلنّارُ وَ لَا العارُ!!!؛ شرورترین مردم، ستمگرترین آنان، که بسیار زشت خوی و سنگ دل است، سفیانی است که از همة اقطار و اکناف جهان اسلام، برای مقابله با او و سپاهیان خونآشامش گرد میآیند و او همة آنها را از دم شمشیر میگذراند. در جنگهای او شعاری که همه جا طنینانداز است این شعار است: «خدایاخدایا، اوّل انتقام وانگهی آتش دوزخ» و در برخی منابع چنین آمده است: «خدایا خدایا، آتش را میپذیریم و سازش نمیپذیریم».19 ٭٭٭ امام صادق(ع) در این مورد فرمودند: «لَو رَأَیتَ السُّفیانِیَّ رَأَیتَ أَخبَثَ النّاسِ، أَشقَرَ احمَرَ أَرزَقَ، یَقُولُ: ثاری ثُمَّ النّار!. وَ لَقد بَلَغَ مِن خُبثِهِ اَنَّهُ یَدفُنُ اُمَّ وَلَدٍ لَهُ حَیَّهً مَخافَةَ أَن تَدُلَّ عَلَیهِ؛ اگر سفیانی را ببینی او را پلیدترین مردمان مییابی، که چهرهای گلگون، چشمانی کبود و موهایی زرد دارد و بانگ میزند خدایا! اوّل انتقام و وانگهی آتش. او به قدری خبیث است که همسر و مادر بچّههایش را زنده به گور میکند تا مخفیگاه او را به کسی نگوید!».20 📚پی نوشتها 18. الحاوی للفتاوی، ج 2، ص 159. 19. غیبت نعمانی، ص 164؛ بحارالانوار، ج 52، ص 249. 20. بحارالانوار، ج 52، ص 206؛ الزام النّاصب، ص 180.
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃 حضرت زکریا ع ⃣ شهادت جانسوز حضرت زكريا عليه‏السلام‏ هنگامى كه حضرت مريم عليهاالسلام به قدرت الهى بدون شوهر باردار شد (چنان كه شرح حالش در زندگى عيسى عليه‏السلام ذكر مى‏ شود) شيطان وسوسه‏ گر به ميان بنى اسرائيل رفت و اين تهمت ناجوانمردانه و بسيار زشت را به مردم القاء كرد كه اگر مريم عليه‏السلام باردار شده، كار زكريا عليه‏السلام است. همين تهمت ناجوانمردانه باعث شد كه عده‏اى از اشرار تصميم گرفتند حضرت زكريا عليه‏السلام را به قتل برسانند.(717) به همين منظور به سوى او هجوم بردند. او از دست آن‏ها گريخت. در بيابان به نزديكى درختى رسيد. آن درخت به زبان آمد و گفت: اى پيامبر خدا نزد من بيا. زكريا كنار آن درخت رفت، درخت شكافته شد، زكريا به داخل تنه درخت رفت، سپس تنه درهم به هم پيوست و به اين ترتيب آن درخت به زكريا عليه‏السلام پناه داد. ابليس به آن جا رسيد و گوشه‏اى از عباى زكريا عليه‏السلام را گرفت و در بيرون درخت نگه داشت، سپس ديد گروهى در جستجوى كسى هستند، از آن‏ها پرسيد در جستجوى چه كسى هستيد؟ گفتند: در جستجوى زكريا عليه‏السلام هستيم. ابليس گفت: او كنار اين درخت آمد و جادو كرد، بر اثر سحر و جادو او تنه اين درخت شكافته شده او به درون اين درخت رفت. نشانه‏اش همين قسمت عباى او است كه در بيرون درخت مانده است. آن‏ها تبر تهيه كردند و همچنين ارّه آوردند و آن درخت را قطع كرده سپس با اره قطعه قطعه كردند. به اين ترتيب زكريا عليه‏السلام مظلومانه در ميان آن درخت به شهادت رسيد. خداوند بر آن سنگدلان جاهل غضب كرد، بدترين خلق خود را بر آنها مسلط نمود بكه انتقام خون حضرت زكريا عليه‏السلام را از آن‏ها گرفت.(718) پس از شهادت زكريا عليه‏السلام خداوند فرشتگان را كنار پيكر مطهر او فرستاد. آن‏ها آمدند و بدن زكريا عليه‏السلام را غسل دادند و كفن كردند، و سه روز پشت سر هم آمدند و نماز بر آن خواندند، سپس او را به خاك سپردند. پايان داستان‏هاى زندگى حضرت زكريا عليه‏السلام 📚پی نوشتها 717 -  و از بعضى از تواريخ استفاده مى‏شود كه طاغوت عصر زكريا، حضرت يحيى عليه‏السلام پسر زكريا عليه‏السلام، را به خاطر نهى از منكرى كه نموده بود، كشت (چنان كه شرح آن خواهد آمد) زكريا از قتل يحيى با خبر شد، خود احساس خطر كرد، چرا كه طاغوت مى‏خواست او را نيز بكشد، زكريا گريخت و به بوستانى كه در نزديك مسجد بيت المقدس بود وارد شد و در آن جا تنه درختى باز شد و به زكريا پناه داد، و سرانجام با راهنمايى ابليس، مأموران طاغوت آمدند و آن درخت را قطعه قطعه نموده و در نتيجه حضرت زكريا، با وضع دلخراشى به شهادت رسيد. (بحار، ج 14،ص 189 به نقل از تاريخ كامل ابن اثير) بنابراين علت قتل زكريا، تهمت مذكور نبوده است. 718 -  تاريخ كامل ابن اثير، ج 1،ص 170 - 175؛ بحار، ج 14،ص 179 و 189.
‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ ⃣1⃣ 🍃امام رضا(ع) نیز فرمودند: 🌺«إنّ قُدّامَ هذَا الأمْرِ عَلاماتٌ: حَدَثٌ یَکُونُ بَینَ الْحَرَمَین. فَقَیلَ: مَا الحَدَثُ؟. قالَ: غَضبَةٌ تَکوُنُ، وَ یَقتُلُ فُلانٌ مِن آلِ فُلانٍ خمسة عشر رجلاً کَبشا!؛ 🍃در پیشقدم امر ظهور نشانههایی هست، حادثهای در حرمین شریفین واقع میشود، پرسیده شد: آن کدام حادثه است؟ فرمود: خشمی برافروخته میشود و فلانی (سفیان) پانزده تن از آل محمّد(ص) را در آنجا ذبح میکند».53 منظور از خشمی که برافروخته می‌شود، خشم خداوند بر سپاه خون‌آشام سفیانی است که مظهر آن خشم، خسف سپاه سفیانی در سرزمین بیداء است، که در فاصلة 12 میلی مدینة منوّره روی می‌دهد. ٭٭٭ 🍃در انجیل نیز در این باره آمده است: 🍃«فرشتة ششم نواخت تا ناگاه آوازی از میان چهار شاخ مذبح طلایی که در حضور خداست شنیدم. که به آن فرشتة ششم که صاحب کرنا بود میگوید: آن چهار فرشته را که بر نهر عظیم فرات بستهاند خلاص کن، پس آن چهار فرشته که برای ساعت و روز و ماه و سال معیّن مهیّا شدهاند تا اینکه ثلث مردم را بکُشند خلاصی یافتند». ٭٭٭ 🍃«و عدد جنود سواران 200 هزار بود که عدد ایشان را شنیدم... از این سه بلا یعنی آتش و دود و کبریت که از دهانشان بیرون میآید، ثلث مردم هلاک شدند». ٭٭٭ 🍃«و دیدم فرشتهای را در آفتاب ایستاده که به آواز بلند تمامی مرغانی را که در آسمان پرواز میکنند ندا کرده میگوید بیایید و به جهت ضیافت عظیم خدا فراهم شوید. تا بخورید گوشت پادشاهان و گوشت سپهسالاران و گوشت جبّاران و گوشت اسبها و سواران آنها و گوشت همگان را چه آزاد و چه غلام، چه صغیر و چه کبیر».54 📚پی نوشتها 53. غیبت شیخ طوسی، ص 272. 54. شایان ذکر است مسیحیان صهیونیست این اخبار و احمل بر ماجرای مجعول و بر ساختة «آرماگدون» می‌کنند.
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃 حضرت یحیی ع ⃣ خوف شديد يحيى عليه‏السلام از خدا هرگاه حضرت زكريا عليه‏السلام مى‏ خواست بنى اسرائيل را موعظه كند، به طرف راست و چپ نگاه مى‏كرد، اگر يحيى عليه‏السلام را در ميان جمعيت مى‏ ديد از بهشت و دوزخ سخنى نمى‏ گفت. روزى بر مسند نشست تا بنى اسرائيل را موعظه كند، يحيى عليه‏السلام كه عبايش را بر سر نهاده بود، والد مجلس شد و در گوشه‏اى در ميان جمعيت نشست. زكريا عليه‏السلام به جمعيت نگريست، و يحيى عليه‏السلام را نديد، آن گاه در ضمن موعظه فرمود: اى بنى اسرائيل! دوستم جبرئيل از جانب خداوند به من خبر داد كه در جهنم كوهى به نام سكران وجود دارد، در پايين اين كوه دره‏اى هست كه نامش غضبان است، زيرا غضب خدا در آن وجود دارد، در پايين اين كوه دره‏اى هست كه طول آن به اندازه مسير صد سال راه است، در ميان آن چاه چند تابوت از آتش وجود دارد، و در ميان هر يك از آن تابوت‏ها چند صندوق آتشين و لباس آتشين و زنجيرهاى آتشين هست. يحيى عليه‏السلام تا اين سخن را شنيد برخاست و با شيون، فرياد كشيد و گفت: واغَفلَتاه مِنَ السَّكرانِ؛ واى بر من از غافل شدنم از كوه سكران! سپس حيران و سرگردان، سراسيمه از مجلس خارج شد و سر به بيابان گذاشت و از شهر خارج شد. زكريا عليه‏السلام بى درنگ از مجلس بيرون آمد و نزد مادر يحيى عليه‏السلام رفت و ماجرا را به او خبر داد، و به او گفت: هم اكنون برخيز و به جستجوى يحيى عليه‏السلام بپرداز، من ترس آن دارم كه ديگر او را نبينم مگر اين كه دستخوش مرگ شده باشم. مادر يحيى عليه‏السلام برخاست واز شهر خارج شد و به جستجوى يحيى عليه‏السلام پرداخت، در بيابان چند نفر جوان را ديد، از آن‏ها جوياى يحيى عليه‏السلام شد، آن‏ها اظهار بى اطلاعى كردند، مادر يحيى عليه‏السلام همراه آن جوانان به جستجو پرداختند تا چوپانى را در بيابان ديدند، مادر يحيى عليه‏السلام از او پرسيد: آيا جوانى با قيافه چنين و چنان نديدى؟ چوپان گفت: گويا در جستجوى يحيى پسر زكريا عليه‏السلام هستى؟ مادر يحيى گفت: آرى، او پسر من است، نامى از دوزخ در نزد او بردند، او بر اثر شدت خوف، سراسيمه سر به بيابان گذاشته و رفته است. چوپان گفت: من همين ساعت او را در كنار گردنه فلان كوه ديدم كه پاهايش را در ميان گودال آب فرو برده و چشم به آسمان دوخته بود و چنين مناجات مى‏ كرد: وَ عزَّتِكَ مَولاىَ لاذِقتُ بارِدَ الشَّرابِ حَتى انظُرَ مَنزِلَتِى مِنكَ؛ اى خدا و اى مولاى من به عزتت سوگند، آب خنك ننوشم تا بنگرم كه در پيشگاه تو چه مقامى دارم؟ مادر يحيى عليه‏السلام به سوى آن كوه حركت كرد، يحيى عليه‏السلام را در آن جا يافت، نزديكش رفت و سرش را در آغوش گرفت، و او را سوگند داد كه برخيزد و با هم به خانه بازگرديم. يحيى عليه‏السلام برخاست و همراه مادر به خانه بازگشت، مادرش از او پذيرايى گرمى كرد، ولى در آن حال احساس لغزش نمود، و برخاست و همان لباس‏هاى زير موئين را از مادرش طلبيد و پوشيد و به سوى مسجد بيت المقدس حركت كرد، تا در آن جا به عبادت خدا بپردازد. مادرش از رفتن او جلوگيرى مى‏ كرد، زكريا عليه‏السلام به مادر يحيى عليه‏السلام فرمود: دَعيهِ فانَّ وَلَدِى قَد كُشِفَ لَهُ عَن قِناعِ قَلبِهِ وَ لَن يَنتَفِعُ بِالعَيشِ؛ رهايش كن، اين پسرم به گونه‏ اى است كه پرده حجاب از روى قلبش برداشته شده، كه زندگى دنيا هرگز روح و روانش را اشباع نمى‏ كند و به او سود نمى‏ بخشد. يحيى عليه‏السلام خود را به مسجد بيت المقدس رسانيد، و در كنار علما و عابدان بنى اسرائيل به عبادت خدا پرداخت، و همچنان تا آخر عمر به آن ادامه داد. (746) 📚پی نوشتها 746 - اقتباس از بحار، ج 14،ص 166 و 167، به نقل از امالى شيخ صدوق،ص 18 - 20. .دارد...
‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ ⃣2⃣ 🌺6. خروج سیّد هاشمی 🍃او سیّد قرشی، هاشمی و حسنی است که اندکی پیش از قتل نفس زکیّه در مکّه و هم‌زمان با روزگاری که سپاه سفیانی در عراق است و هم‌زمان با ورود سپاه خراسانی از طریق قصر شیرین و خانقین به عراق، به شهادت می‌رسد. سیّدهاشمی، شخصیّت ممتاز و بزرگواری است که رسول اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) از او ستایش نموده‌اند. 🍃ما از او همواره سیّدهاشمی یاد خواهیم کرد تا ازسیّد خراسانی بازشناخته شود که او حسینی و این حسنی است. سیّدهاشمی پیش از مراسم بیعت کشته می‌شود، در حالی که سیّدخراسانی در حدود یک ماه بعد با حضرت بقیّةالله(عج) بیعت می‌کند و اینک احادیث پیشوایان معصوم در حقّ سیّدهاشمی: 🍃رسول اکرم(ص) فرمودند: 🌺«کَأَنّی بِالحَسَنیِّ وَ الحُسینِیِّ وَ قَد قاداها، فَیُسلِّمُهَا الحُسَینِیُّ، فَیُبایِعُونَهُ؛🌺 🍃گویی دو سیّد حسنی و حسینی را با چشم خود میبینم که هر دو آن پرچم هدایت را به اهتزاز درمیآورند و سیّد حسینی آن را به امام(ع) تسلیم میکند و خود با او بیعت میکند».86 🍃از این حدیث استفاده می‌شود که سیّد هاشمی و سیّد خراسانی پرچم هدایت را از شرق ایران به اهتزاز درمی‌آورند، سیّد هاشمی کشته می‌شود و سیّد خراسانی با همة سپاهیانش با حضرت بقیّةالله(عج) بیعت می‌کند. 🍃رسول اکرم(ص) فرمودند: 🌺«لا تَقُومُ السّاعَةُ حَتّی یَملِکَ النّاسَ رَجُلٌ مِنَ المَوالی یُقالُ لَهُ: جَهجاهُ؛🌺 🍃ساعت ظهور فرا نمیرسد جز هنگامی که موالی (ایرانیان) را مردی تحت سلطة خود درآورد که به او شاهنشاه گفته میشود».87 🍃همچنین امیرمؤمنان(ع) فرمودند: 🌺«وَ قَتلُ رَجُلٍ هاشِمیٍّ بِظَهرِ الکُوفَةِ، فی سَبعینَ مِنَ الصّالِحینَ. وَ ذِبحِ النَّفسِ الزَّکیَّةِ بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ؛🌺 🍃مردی هاشمی با هفتاد نفر از بندگان شایستة خدا در پشت کوفه کشته میشود و نفس زکیّه در میان رکن و مقام ذبح میشود».88 📚پی نوشتها 86. الملاحم و الفتن، ص 44؛ الحاوی للفتاوی، ج 2، ص 141. 87. صحیح مسلم، ج 8، ص 184. 88. بحارالانوار، ج 51، ص 83.