eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
90.5هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
641 ویدیو
124 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
ی چیزی دیشب میخواستم بگم اما نشد. تا اینکه امروز خیلی بیشتر درباره اش فکر کردم و به نتایج بهتری رسیدم. لذا نه تنها از سکوت دیشبم پشیمون نیستم بلکه خیلی هم راضی ام☺️ امشب بازی فوتسال ایران و قزاقستان بود. ما تا اوایل نیمه دوم، دو هیچ جلو بودیم اما متاسفانه بازی را سه دو واگذار کردیم! چرا؟ چون بعد از دو تا گل، رفتیم تو لاک دفاعی. دیگه حمله نکردیم. همه زور و قدرت خودمون را گذاشتیم برای دفاع از آن چیزی که به دست آوردیم. غافل از اینکه دو دستی فرصت حمله و در موضع تهاجم بودن را به رقیب دادیم و حواسمون هم نیست که چقدر خطرناکه این حرکت. خدا حفظ کند استاد محمد رضا سرشار عزیز. یک بار که خیلی دنیا به من فشار آورده بود خدمتشان عرض احوال کردم. ایشان گفتند: «ابتدا و انتهای هیچ شهری، مجسمه ای از منتقدان و دشمنان کسی درست نکرده اند چه برسد به اینکه خیابان و کوچه ای را به نامش ثبت کنند. هر جا میروی، مجسمه و خیابان و دانشگاه و مراکز علمی و معنوی را به نام صاحب اثران و اندیشمندان ساخته و نامیده اند. بخاطر همین، نه تنها نباید ترسید بلکه باید وقت و عمر خودمان را مصروف تولید کنیم. بنویس و تولید کن و روز به روز محصولات مرغوب تر به جامعه عرضه کن تا قوی ترین باشی.» امروز اربعین بود. با خودم فکر میکردم اگر امام سجاد و حضرت زینب سلام الله علیهما بعد از واقعه کربلا وارد لاک دفاعی میشدند، نه سخنرانی می‌کردند و نه روشنگری می‌کردند و نه اقدام به حملات مکرر به دستگاه فاسد بنی امیه داشتند، برای همیشه تاریخ محکوم بودند. بسیار جذاب است که خاندان اهل بیت، با اینکه بدترین وضع ممکن از لحاظ آسایش و جسمی داشتند اما منفعل نشدند. چنان به بنی امیه و یزید حمله کردند که یزید مجبور به پاسخگویی شد و نهایت الامر پذیرفت که اشتباه کرده و همه تقصیرها را گردن پسر مرجانه انداخت. رفیق خودت را در موضع انفعال و دفاع ننداز. سرت بنداز پایین و کاری که می‌دونی درست هست و مورد رضایت امام زمانت هست انجام بده. وقت خودت برای قانع کردن کسانی صرف نکن که حتی اگر ده تا انگشت هم عسلی کنی و بذاری تو دهنشون، آخرش در میان بهت میگن اصلا چرا انگشت داری؟! هر کس رفت تو لاک دفاعی، باید به ریز و درشت و چپ و راست جواب بده. مثل دروازه بان ایران که بیچاره مجبور شد تاوان عقب کشیدن تیمش را با خوردن سه تا گل ... آخرش هم باختیم و فقط محض دلخوشی گفتیم «چیزی از ارزش های ما کم نشد»! بِکِش جلو تو حمله کن بازی را نکش به زمین خودت زمین حریفت را تبدیل کن به اتوبان کوتاه نیا مجبور نیستی به هر صدایی توجه کنی. عقب بکشی، جفت پوچ باختی. فقط وقتی عقب بکش، که حضرت عباسی بفهمی راه را اشتباه رفتی. فقط اون موقع است که نباید لجبازی کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیداری؟
گیرم اصلا نبری کرب و بلا چندین سال کرمت را که نباید ببرم زیر سؤال من همینقدر که نامت به زبانم جاریست به تو مدیونم و هستم به خدا خوش اقبال راه دادی منِ آلوده به عصیان ها را عزتم دادی و دادی به مقامم پر و بال سخت درمانده ام از شکرِ همین یک نعمت که رسید از تو همه عمر به من نانِ حلال عاشقم کردی و این عشق بها داده به من به أبالفضل(ع) بدهکارِ توام در هر حال نیست لطف تو که محدود به این چند صباح محض توصیف‌ گداپروری ات نیست مجال بگذر از خبط و خطاهایم و آقا نگذار دور از صحن و سرایت بروم رو به زوال خواستن با تشر از ساحت تو بی ادبی ست عرض حاجت به تو با حجب و حیا اوج کمال حکمتی هست یقیناً که دو سال اینگونه بشود یک سفرِ کرب و بلا خواب و خیال تا ابد بسته شود راهِ حریم تو اگر... اگر ای وای محقق شود این فرض محال- -باز فریاد زنان پای علَم میگویم: «بأبي أنت و أمي» نرسد بر تو ملال مرضیه عاطفی
سلام صبح زیبای پاییزی شما بخیر☺️ رسم بازاریان قدیم بر این بود که اول صبح وقتی دکان را باز می کردند،کرسی کوچکی را بیرون مغازه می گذاشتند اولین مشتری که می آمد جنس به او می فروخت وبلافاصله کرسی را به داخل مغازه می آورد (یعنی دشت نمودم )مشتری دوم که می آمد و جنسی می خواست حتی اگر خودش آن جنسی را داشت نگاه به بیرون می کرد که ببیند کدام‌ مغازه هنوز کرسی اش بیرون است و دشت نکرده است آن وقت اشاره می کرد که برو آن دکان (که کرسی اش بیرون است) جنس دارد و از او بخر که او هم دشت اول را کرده باشد. و بدین شکل هوای هم دیگر را داشتن. هوای دل همدیگه را بیشتر داشته باشیم ❤️❤️
ی چی بپرسم؟
وقتی دارم شامی و کتلت سرخ میکنم، چیکار کنم که آب شامی و کتلت با روغن قاطی نشه و نپره روی دست و صورتم؟😐🙈
دلنوشته های یک طلبه
وقتی دارم شامی و کتلت سرخ میکنم، چیکار کنم که آب شامی و کتلت با روغن قاطی نشه و نپره روی دست و صورتم
🔹 سلام علیکم حاج آقا وقتی سیب زمینی رو رنده کردین آبش رو بگیرین اگه بازم پرید از درب قابلمه به عنوان سپر استفاده کنید 😁 🔹سلام علیکم احساس سرکاری بهم دست داد ولی یه استاد سرکارمون بذار عشقه. چرا اب داره مایع شامی؟؟ میشه ارد نخودچی بزنید که ابدار نباشه. 🔹باید قبل اینکه بریزید توو ماهیتابه توو همون ظرف یکم فشارش بدید و با دست شکلش بدید بعدم پرتش نکنید توو ماهیتابه😏 باید خیلی اروم بزارید و از بالا نندازیدش 🔹یه مقدار کمی هم آرد بزنید بهش خودش رو میگیره و یهو پخش نمیشه توی ماهیتابه که بخواد بپاشه از هم 🔹سلام سر قابلمه پیرکس رو بگیرید جلو صورتتون 🔹سلام حاج آقا باید تابه رو شعله کوچیک باشه و وقتی میخواید شامی رو بزارید تو تابه زیر شعله تا آخر کم باشه😎 🔹سلام.شب بخیر چرا شامی شما آبداره؟ درضمن وقتی کتلت رو آروم در روغن بندازین دستتون نمیسوزه و روغن نمیپاشه 🔹سلام وقت شما بخیر کتلت که با سیب زمینی پخته هست پس اب ندارم که بپره رو دست اما شامی یا کوکو وقتی سیب زمینی و پیاز رو رنده کردین آبش رو بگیرید هم نمیپره رو دست هم وا نمیره از هم 🔹هر کاری کنی میپره زیاد تلاش نکن🤣 🔹بزارید روغن خوب داغ بشه واینکه یه نیم ساعت قبل ازسرخ کردن بزارید تویخچال بعدسرخ کنید 🔹حالا بزرگوار یه کتلت سرخ کردی هااا، عالم و آدم و باید خبردار کنی؟!!!!😂😂 بین خودمون بمونه ولی باید یه مقدار تو دستت فشار بدی که آب زیادیش گرفته بشه بعد آروم بزاری توی روغن حواستم باشه روغنش داغ باشه و الا وا میره😅😂😂😂 این یعنی اینکه ما هم مرد خونه و زندگی هستیم استاد
🔹لباس محافظ بپوشید😐 🔹آخه آخوند رو چه به غذا درست کردن.😂 اونم از نوع سبزه اش. برو سر کوچه دو سیخ کوبیده بگیر بزن به رگ.نوشابه هم مشکی بگیر. 🔹شعله رو کم کنید با صبوری بیشتر کار رو ادامه بدید 🔹سلام بعدم باید ابشو کامل بگیرید بعدم آخرش هر کار کنید میپاشه ما خودمون سوخته این کاریم دیگه 🔹سلام، اگه آب پیاز ها رو بگیرید و به مواد آرد خوب بزنید موادتون سفت میشه و دیگه آبی نداره که بپاشه، به همین سادگی😉 🔹سلام از ماسک استفاده کنید..😊😁 🔹سریع بنداز تو ماهیتابه درشو بذار😄 🔹سلام اول ک ماهیتابه کاملا گرم بشه و اگ آب داخلش هست جمع بشه بعد روغن بریزین اونم بزارین گرم بشه بعدش کتلت و اینا سیب زمینی اتو مابقی هم زمان، رنده و مخلوط کنید و زیر قابلمه کم کنید بعدش شروع ب پختن کنید حین پختن هم مخلوط را به هم بزنید ک آب نکنه، و سری اول ک پخته بشه، کتلت های سری دوم دیگ باعث پخش شدن روغن نمیشه 🔹سوالتون خیلی تاثیر گذار بود😐✨ 🔹در ظرف رو ببندید خوب پودر نون ساندویچی یا پودر سوخاری بریزید داخلش فشارش بدید 🔹 نمیشه حاجی هر کاری هم بکنی، بازم آب پس میده و دست و صورت میسوزونه دیشب تا ساعت دو دنبال پماد سوختگی بودم از طرف یک قربانی😐 خیر نبینی روزگار😐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹 ایشان همان رحمهً للعالمین هستند. دو شبانه روز کامل که برای نوشتن یک پست در خصوص پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فکر کردم. از آیات و روایات و سخن بزرگان و مجموعه فیش های سخنرانی علما و... گرفته تا دست نوشته های سالهای گذشته ام و مطالب ادمین های صاحب فکر و صاحب سبک و... تا اینکه دقایقی قبل، نفهمیدم چه شد که یهو به کریمه ۱۵۷ اعراف رسیدم و مثل برق گرفته ها خشکم زد! مخصوصا این فراز نورانی: «وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ» ( بار گران را از دوش آنها برمی‌دارد و از غل و زنجیرشان می‌رهاند.) هر چه غل و زنجیر به پای انسان ببندد و سبب اسارتش شود مذموم است و در منطق پیامبر باید با آن جنگید تا ضایع و نابود شود. چه با قلم چه با بیان و چه ... در آن روزگار نیز مردم مریض میشدند. به پیامبر مراجعه می‌کردند. نه از باب یک طبیب و حکیم. بلکه از باب اعتقاد و ایمان و محبتی که به ایشان داشتند. وگرنه جایی نیامده و احدی نگفته پیامبر و اهل بیت به طبابت اشتغال داشتند. مردم مراجعه می‌کردند و حالا یا توقع دعای خیر داشتند و یا انتظار معجزه و کشف و کرامت داشتند که دردشان مرتفع یا صبرشان بیشتر شود. و بودند معدودی که طالب استفاده از علم بیکران و دانش الهی پیامبر بودند و به ایشان مراجعه می‌کردند. برخورد پیامبر با این دسته مراجعات و سوالات جالب بود. مانند تمام برخوردهای پیامبر. پیامبر به هیچ وجه مریضی و بیماری مردم را ندانستند. چه منشأ بیماری، مسائل معمولی باشد و چه به فرض از قلعه های یهود و نصارا به سایرین سرایت کرده باشد. 👈 در منطق پیامبر، بیماری نیست و نباید با سخنان دو پهلو و پاس دادن بحث از خاصی مثلا پرده برداشت که هنوز روشن نیست. پیامبر به آرامش روانی و اذهان عمومی احترام می‌گذاشتند و در خصوص مسائل علمی، ژست اپوزیسیون نمی‌گرفتند. پیامبر صبورانه و عالمانه توصیه هایی داشتند. اما در حد قدرت فهم مردم و با کلماتی حساب شده. مثلا: 🔺دستمال گوشت را در خانه جا ندهید که آرامگاه شیطان است. (وسائل الشیعه، ج۳، ص ۵۷۲) 🔺شب در خانه هایتان زباله و خاکروبه را نگه ندارید و در روز آنها را بیرون ببرید که آن، نشیمنگاه شیطان است. (همان) 🔺ظرف های خود را بدون پوشش نگذارید که اگر چنین کنید شیطان در آن آب دهان می اندازد و از آن، آن چه را که بخواهد می خورد. (وسائل الشیعه، ج۳، ص ۵۵۷) و ... چنان که از ظاهر این گونه روایات که شمار آنها بسیار است فهمیده می شود، منظور از شیطان یا شیاطین، است. ویژگی شیاطین، سركشی و تجاوزگری است و انسان یا جن و یا هر جنبنده‌ای كه در محدودۀ عمل خود سركشی كند، شیطان خوانده می‌شود و ابلیس بزرگ‌ترین شیطان است، از این‌رو با توجه به سركشی و اضرار به انسان، بهترین تعبیر برای میكروب مضر، استفاده از نام «شیطان» بوده است كه در روایات بسیار وارد شده است. در برخی دیگر از روایات، به صورت استعاری از موجود نامرئی سودمند به «سكّان» یا «ملائكه» و گاهی به «اهل» تعبیر شده است؛ همچنان كه در پی‌خواهد آمد، این موجودات همان میكروب‌های مفید هستند. ادامه ... 👇
✔️ پرهیز از بیماران مسری در منابع دینی به برخی از بیماری‌ها تصریح شده است. به طوری كه نمی‌توان در اصل آن تشكیك نمود. در روایتی از پیامبر گرامی اسلام نقل شده است كه فرمودند: «لا یورد ذوعاهة علی مُصحّ» مریض را بر سالم وارد نكنند. (بحارالانوار، ج۶۲، ص۸۲) ظاهر روایت بر این دلالت دارد كه هرگونه عیادت از بیمار را منع می‌كند، البته این روایت با روایات متعدد در استحباب عیادت از بیمار در تعارض است و این تعارض تنها با حمل مورد روایت به مجهول بودن نوع بیماری به لحاظ سرایت، قابل حل است. مطابق این روایت و دیگر روایات هم سان آن، اصل در بیماری‌ها سرایت است، چرا که پیامبر اکرم، به‌طور مطلق از حضور فرد بیمار به میان افراد سالم منع فرموده‌اند؛ ولی این بدان معنا نیست كه اگر ما از عدم سرایت بیماری اطمینان داشتیم، از حضور بیمار در میان افراد سالم مانع شویم یا به تعبیر دیگر به عیادت فرد بیمار نرویم، در واقع این روایت در مقام بیان این مطلب است كه در صورت عدم شناسایی بیماری، اصل را بر سرایت بگذارید و از تماس بیمار با افراد سالم جلوگیری كنید تا وضعیت بیمار روشن گردد. همچنین از آن رسول خدا نقل شده است: «‌فِرَّ مِنَ الْمَجْذُومِ فِرَارَكَ مِنَ الْأَسَدِ؛» فرار كن از جذامی چنان كه از چنگال شیر می‌گریزی. (بحارالانوار، ج۷۲، ص۱۳۱) در ماجرای دیگر، فرد جذامی به نزد پیامبر می‌آید تا با آن حضرت بیعت كند، اما پیامبر دستش را به سمت او دراز نكرده و می‌فرماید: «دستت را نگه‌دار، بیعتت را گرفتم» (بحارالانوار، ج۶۲، ص۸۳) ادامه ... 👇
برخی، روایات فوق را با مواردی كه از پیامبر و ائمه هدی نقل شده است به این معنا كه با جذامیان هم غذا شده‌اند، در تعارض دانسته و در تلاش برآمده‌اند با توجیهاتی نه چندان موجه، این روایات را سازش دهند و این در حالی است كه بیماری جذام دو گونه است؛ یك نوع آن خشك و مسری نیست؛ و نوع دیگر مسری هستند. لذا جذامیانی كه بیماری مسری دارند از ورود به شهرها و میان مردم منع می‌شدند، به احتمال زیاد جذامیانی كه با معصومین(علیهم السلام) هم غذا شده‌اند، بیماری‌شان مسری نبوده است. مردم به لحاظ اشمئزازی كه نسبت به چهره و بدن آن‌ها دارند، از بیماران جذامی غیرمسری نیز دوری می‌كنند؛ لذا این امر چیزی از بزرگواری معصومین(علیهم السلام) نمی‌كاهد، بلكه مقام علمی ایشان را به رخ می‌كشد. بر این اساس جذامیانی كه توصیه شده از آنان دوری شود، كسانی هستند كه بیماری‌شان مسری است، اما پیام روایت این است كه در صورت عدم آگاهی از نوع جذام، اصل بر مسری بودن است و باید از فرد بیمار دوری شود. نه تنها اسلام به واقعیتی با عنوان سرایت معتقد است، بلكه اصل را در بیماری، مسری بودن آن می‌داند، مگر خلافش معلوم شود. نبی مكرم اسلام همچنان كه امر به دوری از بیماران مسری می‌فرمود، خود نیز بدان عمل می‌كرد، به طوری كه نقل شده است كه آن حضرت از همسری كه دچار درد خاصی از چشم می‌شد، دوری می‌فرمود (کنزالعمال، ج۷، ص۱۳۰) ✔️توصیه به فاصله اجتماعی همان پیامبر خوش برخورد و رحمهً للعالمین اگر لازم باشد حتی توصیه به فاصله اجتماعی میکند. فاصله فیزیکی که جای خود دارد، حتی لازم باشد میفرماید به برخی بیماران حتی نگاه هم نکنید. به این حدیث توجه کنید: «به افراد مبتلا به خوره زیاد نگاه نكنید و وقتی با آنان گفت‌وگو می‌كنید، به‌ اندازه یك نیزه از آنان دور باشید» (بحارالانوار، ج۶۲، ص۸۳). این كه می‌فرمایند زیاد به آن افراد نگاه نكنید جنبۀ بهداشت روانی دارد، چرا كه نگاه به این افراد می‌تواند موجب آسیب‌های روانی شود، اما فاصلۀ لحاظ شده هم جالب توجه است، چرا كه طول یك نیزه حدود دو متر است و این اندازه میزانی است كه امروز هم برای جلوگیری از سرایت بیماری توسط متخصصین توصیه می‌شود. جالب است که همانطور که حفظ روحیه بیمار مهم است، حفظ روحیه و سلامت روان افراد سالم هم اهمیت دارد. حالا این سخنان را بگذارید پای اصرارهای مکرر عزیزانی که نه خودشان واکسن میزنند و نه فرزندانشان. حتی بزرگشان در سخنرانی اش امر به قیام کرده و کل جریان را سوء تفاهمی بیش نمی‌داند اما توقع دارند همه جا باشند و حضور داشته باشند و مردم از مراوده با آنان (که بیشترین احتمال بیماری و سرایت را دارند) ذره ای ترس و استرس به خود راه ندهند. چه برسد به اینکه مردم بخواهند به اندازه یک نیزه از آنان دوری کنند!!
از امام رضا علیه السلام بگیم؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹حبیب و مدّعی🔹 امشب شب شهادت امام رضاست و ذهنم علاوه بر کرامات و فضایل حضرتش در حد وُسع و معرفت اندکم، متوجه و مشغول دو تیپ شخصیتی است که در کنار حضرتش بودند. از مدینه رنج سفر را به خود خریدند و همه چیز را رها کردند و با ایشان به ایران آمدند. هر کدام قصه و انگیزه خاص خود داشتند. اما مسلّم است که حضور دراز مدت این دو تیپ شخصیت در کنار ولی خدا، سبب درس ها و خاطره هاست. در ادامه به طور خلاصه از این دو تیپ سخن میگیم: 🔺 ۱. علی بن عثمان فردی دارای سن و سال قابل توجه، سخنران، دارای موقعیت مناسب در بین مردم، دارای مریدان خاص خود، که از مدینه و دوران امام کاظم علیه السلام به خاندان اهل بیت نزدیک شده بود و به قول معروف، از صف اولی های نماز جماعت های امام رضا بود. اما خانواده و مریدانش از عصبانیت های بی مورد و گاهی دور از منطق او در عذاب بودند. تا جایی که وقتی بحث از مسافرت و رفتن چند روزه او از خانه مطرح میشد، خانواده اش در غیاب او خوشحال بودند و نفس راحت می‌کشیدند. تا اینکه بحث از ولایتعهدی امام رضا پیش آمد. ابتدا علی بن عثمان چیزی نمی‌گفت و منتظر بود امام به هر قیمتی هست جواب منفی بدهد. اینقدر خیالش راحت بود که بارها در مسجد و جمع مریدانش از دلایل رد ولایتعهدی امام رضا سخن گفت و مردم را به خیال خود متقاعد میکرد که حضرت صد در صد نخواهد پذیرفت. تا اینکه حضرت، بر اثر فشارهای زیاد و بنا به مصالح مسلمین، ولایتعهدی را پذیرفت. در آن لحظه بود که تمام رشته های افکار و روحیات علی بن عثمان فرو ریخت و امام رضایی را که در ذهن خودش و مریدانش ساخته بودند، متهم کرد که دیگر انقلابی نیست و به درد زعامت و ولایت نمی‌خورد و از دایره اسلام خارج شده و به طرف کفر و طاغوتِ مأمون غش کرده و... تا اینکه نشست و فکر کرد که اگر امام رضا پایش به ایران برسد آبروی شیعه میرود و دیگر کار از کار میگذرد و دست او به حضرت نخواهد رسید. شاید بزرگترین اشتباهش این بود که حتی یکبار هم در مدینه با حضرت روبرو نشد و دلیل این تصمیم امام رضا را از خودشان نپرسید و فقط در خیال خودش بغض و دشمنی ایشان را در دل تقویت کرد. یارانش در مسیر مدینه تا ایران دو بار و در ایران هم یک بار(موقع خواندن نماز باران) اقدام به ترور حضرت کردند. اما موفق نشدند و دانه دانه مریدانش کشته شدند و علی بن عثمان تنها شد. حالا اینجا کات میکنیم اجازه بدید از دومین شخصیت هم حرف بزنم و بعدش برمیگردیم سراغ این بابا. 🔺 ۲. علی بن عقیل فردی کم حرف و بی ادعا، معمولا به خاطر اعتمادی که امام رضا به او داشت، خیلی کم در شهر دیده میشد و بیشتر در مأموریت ها و نقل و انتقال نامه های محرمانه حضرت به شیعیان دیگر بلاد به سر میبرد. چندان کاری به خیر و شر کسی نداشت. حتی گاهی دور و بری های حضرت، او را دیر به دیر به ملاقات حضرت راه میدادند. بنده خدا چاره ای جز صبوری نداشت و بخاطر اینکه چندان جلب توجه نکند، اصرار نمی‌کرد. اما به خاطر همین بی ادعایی و اخلاص و دهان قُرصی، به دور از چشم بقیه، مورد توجه خاص حضرت بود. نقل است که روزی دید ماموران عباسی، زن جوانی را که متهم به دزدی و شرارت بود اما اتهامش اثبات نشده بود، قصد اذیت و آزار و اعدامش دارند. با هنرمندی و با استفاده از فرصت مناسب، طاهره را نجات داد و در پوشش یک دختر بیابان گرد، به مدینه برد. با حضرت رضا جریان را مطرح کرد. حضرت لبخندی زدند و فرموده باشند که این زن، همسر مقدر شماست و به خاطر صفات و روحیات شبهِ مردانه اش در اموری که به تو محوّل می‌شود یار خوبی میتواند باشد و اینگونه میتوانی جان او را از شر عباسیان حفظ کنی. طاهره که بسیار خوشحال بود و گریه میکرد، به محضر امام رضا رسید و حضرت، عقد طاهره را با علی خواند و آن دو هم قسم شدند تا آخرین قطره جان، در خدمت حضرت رضا فداکاری کنند. وقتی بحث هجرت حضرت رضا به ایران مطرح شد، علی و طاهره از نفرات نخستی بودند که شرط شد آنها نیز باید در طول این سفر با حضرت باشند و دستگاه عباسی هم چاره ای جز پذیرش نداشت و بدین گونه آنها در رکاب حضرت، به طرف ایران حرکت کردند و وظیفه تامین و امنیت جان شریف حضرت را به عهده داشتند. ادامه ...👇
🔺 ملاقات تاریخی علی بن عثمان علی بن عثمان که یارانش را از دست داده بود تمام تحرکات و جلسات و نشست و برخاست حضرت رضا و یارانش را دقیق مدنظر گرفت و منتظر فرصت مناسب بود. او که بسیار مخفیانه و مانند شَبَحی در تاریکی زندگی میکرد، شبی، نیمه های شب از خواب پرید و متوجه یک کیسه زر به همراه نامه ای کوتاه در کنارش شد. متعجبانه و ترسان، نامه را خواند که از او دعوت شده بود برای گرفتن مابقی حقوقش از بیت المال و همچنین تکمیل کار ناتمامش، فرداشب به یکی از محله های دور افتاده آن شهر و به فلان خانه مراجعه کند. علی بن عثمان همین کار را کرد. اما بسیار محتاط و حواس جمع. وقتی وارد خانه ای بسیار داغون و ترسناک شد، نزدیک بود از تعجب جانش بالا بیاید. چون دید کسی که نامه و طلا داده و دعوتش کرده و از نیتش آگاه است، کسی نیست به جز مأمون عباسی !! 🔺 ماموریت های مخفی علی بن عقیل امام رضا به دور از چشمان عباسیان، با ایرانیان ارتباطات بسیار حسنه ای برقرار کرده بودند. به گونه ای که عده زیادی از علویان توسط همین علی بن عقیل ، علیه مأمون و با روحیه ضد عباسی تربیت و سازمان دهی شدند. اما جذابیت حکایت طاهره کمتر از کارهای مخفیانه علی نیست. طاهره با نزدیک شدن به بیت مغز متفکر و دست راست و وزیر اعظم مأمون عباسی، یعنی فضل بن سهل، ماموریت نزدیک شدن به همسر و دختر فضل را عهده دار بود. چرا که آن مادر و دختر، با اینکه در خانه بد کسی بودند، اما زمینه پذیرش ولایت و امامت حضرت رضا را داشتند و بدین گونه طاهره آن دو را به دستگاه ولایت حضرت رضا آشنا و نزدیک کرد. تا اینکه شبی علی بن عقیل از ماموریت مهم برگشت و مطابق همیشه باید ابتدا خدمت حضرت رضا می‌رسید تا گزارش بدهد سپس به خانه اش مراجعت نماید. متوجه شد که حضرت برای خواندن نماز شب به مسجد رفته و خلوت کرده اند. علی هم به مسجد رفت و با کمال تعجب دید که هیچ خبری از محافظان در کوچه کنار مسجد و در اصلی و فرعی مسجد نیست. دلش مانند تشتی که از آسمان بیفتد، ریخت و شمشیرش را کشید و با احتیاط وارد صحن اصلی مسجد شد. با صحنه ای روبرو شد که فهمید جان حضرت به طور قطعی در خطر است. دید دو نفر از بهترین دوستانش به ضرب خنجر از پشت سر از پا درآمده و جنازه های آنان پشت یکی از ستون ها افتاده است. در همان تاریکی مسجد، نور جذاب و علوی پسر فاطمه را دید که عارفانه و عاشقانه رکوع و سجود میرود و با معبودش خلوت کرده. همان نور را مقصد نگاهش قرار داد و در حالی که شمشیرش را می‌فشرد و با احتیاط اما با سرعت و بی صدا قدم برمیداشت، دانه دانه ستون های منتهی به ولی خدا را چک کرد و پیش رفت. تا اینکه سه چهار ستون مانده به حضرت رضا دید علی بن عثمان از پشت سر قصد نزدیک شدن به حضرت دارد و میخواهد کار را یکسره کند. با سرعت زیاد از پشت سر، خود را به علی بن عثمان رساند و او را به زمین انداخت و دو علی با یکدیگر گلاویز شدند. یک علی بریده از ولایت و با قصد سوء نسبت به جان مبارک ولی خدا. یک علی هم سینه سوخته و خسته راه و ماموریت های طولانی و ذوب در محبت و عشق به ولی خدا. علی بن عقیل دو دستش را به گلوی علی بن عثمان خبیث چسبانده و تا آن لکه ننگ جهان اسلام را نکشد دست بردار نیست. علی بن عثمان هم چاره ای جز رد شدن از علی بن عقیل ندارد و الا طلایی ترین فرصت ترور علی بن موسی الرضا را از دست خواهد داد. به خاطر همین، در لحظات آخر حیات نکبت بارش، خنجر زهر آلودی که قصد داشت به جان شریف امام رضا وارد کند، به پهلو و سینه و بدن علی بن عقیل وارد کرد. اما علی بن عقیل ... دیگر جان‌ و تن و بدنش را فراموش کرده بود. می‌دانست که آخرین نفری است که اگر از ولی خدا دفاع نکند، جان ولی الله به خاطر قطعی افتاده و ... بخاطر همین، علی بن عقیل به تعداد تمام سنگرهایی که دیگران یا خالی کرده و یا جانشان را فدا کرده بودند ضربات خنجرِ زهر آلودِ یک خودیِ بریده و کم آورده و دست به دست طاغوت داده را تحمل کرد و دم نزد ... تا لحظه ای که علی بن عثمان به درک رسید اما خنجرش تمام پهلوهای علی بن عقیل را پاره پاره کرده بود. بی جان به زمین افتاد. دقیقا کنار جنازه نحس علی بن عثمان. تا اینکه لحظات آخرش به زور چشم باز کرد و دید سر بر زانوی پر مهر علی بن موسی الرضا علیه السلام دارد. وقتی گریه های امام رضا بر بالین خودش دید او هم بی اختیار گریه کرد. اشک او با اشک امامش بند نمی آمد. امامش صدایش میزد و با نوحه می‌فرمود: علی! و او هم جواب میداد: یا امام رضا😭 تک به تک اهل بیت را شهادت داد و هر جا خون و لکنت و نفس های بریده اجازه نمیداد، امام رضا کمکش میکرد و به او میگفت😭 تا اینکه در آغوش محبوبش و کنار دشمنش در خانه خدا و در آن وقت عزیز به شهادت رسید. ادامه ... 👇
✔️ نتایج مهم این بحث: ۱. وقتی تصمیمات ولی خدا را برخلاف سلیقه خودمان دریافتیم، باید اینقدر آماده تسلیم شدن در برابر اوامرش باشیم که لحظه ای شک نکنیم. شک کردن به تصمیمات ولی خدا و برطرف نکردن آن شک، سبب دور شدن از عاقبت به خیری است چه برسد که مروج تردید و دو دلی در بین دیگران باشیم و فضا را مسموم کنیم. ۲. اگر شبهه و سخنی مخالف با تصمیمات ولی خدا داریم، باید فورا به داد عقل و قلبمان برسیم و برطرف کنیم. نه اینکه هوار بزنیم و دست به اقدام خطرناک و غلط بزنیم. ۳. بالاترین فیض ها در گمنامی و خدمت مخلصانه ولو در کوه و دشت و شهر و روستا و مناطق محروم و سطوح میانی و پایین جامعه است. چه بسیار افرادی که در خانه و بیت حضرات معصومین بودند اما عاقبت به شر شدند. ۴. هر جا با دشمن، هم ادبیات و هم کاسه شدیم، باید برگردیم به خیلی خیلی قبل تر ها. نگاه کنیم کجا بودیم و چه کردیم و به مرور زمان، کدام طرف غش کردیم که نتیجه اش این شده؟! اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی به طور نسنجیده امر به شود و کار به جای بزرگان یک رشته، به دست چهار تا بچه بیفتد، میشود همین که می‌بینید. در لباس مقدس روحانیت، اما متاسفانه بدون علم، فتوا میدهند و اصل و اساس توجه و محبت و جملات حکیمانه فقیه جامع الشرایط و رهبر معظم انقلاب نسبت به کادر درمان را به سخره می‌گیرند. این توییت، مشت نمونه خروار است. تعدادشان زیاد نیست اما کَمَش هم مضر است. این توییت داره خیلی واضح آدرس میده! امیدوارم منظورش از به کار بردن کلمه سیستم متوجه شده باشید. چون کسی به وزارت بهداشت و کادر درمان نمیگه سیستما! و همچنین متوجه شده باشید که دقیقا چه کسی و کسانی را عامل مرگ و میر مردم معرفی کرده! چون کسی به دکتر و پرستار و رییس بیمارستان و... نمیگه عامل! بلکه واژه های سیستم و عامل، با دقت و تعمد انتخاب شده. حالا بفرمایید حضرات محترمی که روزی آمال و آرزوی انقلابی ها بودید اما قریب پنج سال است که تبدیل شُدید به هزینه گزاف برای انقلاب! بفرما درستش کن آدم یاد دوران جنگ میفته که یه عده مثلا آخوند، به امام راحل نامه نوشتند و ایشان را متهم به دانسته و به تقوا دعوت کردند و خون های مطهر فرزندان ملت را نه تنها شهید ندانستند بلکه از آن به عنوان تلفات یاد کردند!
رهبر فرزانه انقلاب: بعضی از اهل معرفت و اهل سلوک معنوی معتقدند که ماه ربیع‌الاول، به معنای حقیقی کلمه، ربیع حیات است، ربیع زندگی است؛ زیرا در این ماه، وجود مقدس پیامبر گرامی و همچنین فرزند بزرگوارش حضرت ابی‌عبداللّه جعفربن‌محمدالصّادق ولادت یافته‌اند و ولادت پیغمبر سرآغاز همه‌ی برکاتی است که خدای متعال برای بشریت مقدر فرموده است. ما که اسلام را وسیله‌ی سعادت بشر و راه نجات انسان میدانیم، این موهبت الهی مترتب بر وجود مبارک پیغمبر است که در این ماه اتفاق افتاد. حقیقتاً باید این میلاد عظیم را مبدأ همه‌ی برکاتی دانست که خدای متعال جامعه‌ی بشری را، امت اسلامی را، پیروان حقیقت را به آن سرافراز کرده است. بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی ۱۳۹۱/۱۱/۱۰ 🌺 ربیع، مبارک 🌺
4_5979018071476537803.mp3
8.14M
عیدتون مبارک😍
را به همه کسانی که هنوز کودک درونشان زنده است، نفس میکشه، گاهی کودکی می‌کنه و گاهی هم حرف‌های کودکانه قشنگ و خوشمزه میزنه، تبریک میگم😊😍 کاش جوری کودک درونمان زنده و پاک و فعال باشه که بچه هامون از بودن با ما لذت ببرند من همیشه عاشق باباهای شیطونی 🤪 بودم که بچه هاشون گاهی وسط مهمونی، یواش درِ گوششون میگفتن «بابا ... زشته این کارا ... بس کن ... آفرین ... بعدا برات شکلات میخرم اگه اذیت نکردی ... باشه؟» 🥰 والا دنیا و خوشی هاش مال اینجور باباها و بچه هاشونه😉