eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
89هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
604 ویدیو
119 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تکرار قسمت چهل و سوم👆
بسم الله الرحمن الرحیم مستند داستانی کف خیابون(2) ✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت چهل و چهارم» سحر پاشدم. هنوز یه ربع تا اذون صبح مونده بود. رفتم یه دوش گرفتم و نماز صبح را خوندم و آماده شدم که برم. دلم نیومد خانمم را بیدار کنم. گوشیشو کوک کردم که هم نمازش قضا نشه و هم مدرسه بچه ها دیر نشه و زدم بیرون! ماشین دم در خونه منتظرم بود. سوار شدم. گفتم: «بوی کله پاچه میاد؟» راننده گفت: «بله قربان! جناب عمار دستور دادن که دو سه دست بگیرم.» کلا عمار رگ خوابم دستشه و بلده که یه روز خوب برای من، علاوه بر دوش آب گرم و دعای عهد بعد از نماز صبح، با یه کله پاچه مغازه اوس کریم کلّه کامل میشه و میشه روی انرژی اون روز بیشتر حساب کرد. اما ... به عمار بسیسیم زدم و گفتم: «سلام. صبح بخیر! چه خبر؟» گفت: «سلام حاجی. الحمدلله. خبری نیست. امن و امان. دیشب شیراز خیلی شلوغ بوده و اینا که حالا وقتی اومدی میگم برات. جانم؟ جایی باید بریم که الان بیسیم زدی؟» گفتم: «آباریک الله! لطفا تنها بیا. سر میدون احسان منتظرتم. اول معالی آباد. فقط یه کم زود. دو تا برگ ماموریت هم پر کن و بیا تا اینو بفرستم بره.» خیلی معطل نشدم. فورا اومد و پیاده شدم و بی خیال کلّه کریم کلّه و سوار ماشین شدم. عمار گفت: «دیشب دو نفر از بچه های گشت خودمونو گذاشتم به همین آدرسی که میخوایم بریم. کسی رفت و آمد نداشته. جای نگرانی نیست. نه در پشتی داره و نه آپارتمان پیچیده ای هست. دسته کلید توی جیب اون قّل چماق را هم برداشتم. کلا هر چی دسته کلید تو جیب سه نفرشون بود برداشتم و آوردم. بالاخره یکیش به اون آپارتمان میخوره دیگه!» هیچی نگفتم و فقط فکر میکردم. عمار گفت: «چیه باز؟ به چی فکر میکنی؟» گفتم: «گوشیاشون روشن گذاشتی؟» یه مکث کرد و بعدش گفت: «ببخشید. دیگه حواسم به این نبود.» گفتم: «الان کی دفترته؟» گفت: «مجید! سعید که از دیشب تا حالا اینقدر شوک و فشار تحمل کرده که خوابه هنوز. البته هنوز آفتاب نزده. کلا مجید تا صبح بیدار بود و کار میکرد!» بیسیمو برداشتم و رفتم رو خط مجید. گفتم: «مجید!» گفت: «جانم قربان! به دلم واضح شده بود که ممکنه کارم داشته باشین!» گفتم: «تو دیروز منی! روحیات اینجوریمون به هم خیلی نزدیکه! مجید خسته نیستی؟ تمرکز داری؟» گفت: «بله حاج آقا. امر؟» گفتم: «ممکنه کم کم سر و کله رفقای اینا پیدا بشه و براشون زنگ بزنن و اس ام اس و اینا. البته اگه تا حالا ....» گفت: «هم بدم خط ها را کنترل کنن ... هم موقعیت مکانیشون چک کنم ... هم اگه لازم شد جوابشون بدم! آره؟» گفتم: «نه به این غلیظی! اما آره. فقط مجید لطفا تا جایی که میتونی جواب تماسشون نده!» گفت: «حتما. دیگه؟» گفتم: «دیگه اینکه سلامتی. سعید بهتره؟» گفت: «دیشب خیلی ناراحت بود که ناراحتتون کرده! اینقدر اعصابش به هم ریخته بود که یه قرص بهش دادم که یه کم بتونه استراحت کنه!» گفتم: «لطفا بی خبرم نذار!» گفت: «خیالتون راحت! فقط اجازه میخوام که نت همراهشون هم وصل کنم تا بتونم یه وارسی حسابی بکنم.» گفتم: «حکمشو بگیر. هر چند مشکلی نداره و هماهنگه. اما اول حکمشو بگیر. یاعلی!» تا اینکه رسیدیم به موقعیت مورد نظر... با اون دو نفری که دیشب نامحسوس اونجا کشیک میدادن پیام دادم که حواسشون باشه که ما میخوایم بریم داخل! بسم الله گفتیم و از ماشین پیاده شدیم و رفتیم در ساختمونشون. یه ساختمون شیش هفت طبقه و نسبتا مجلل! خب ما بودیم و چیزی حدود سیزده چهارتا کلید! گفتم: «عمار کلیدای اون پسره کیان را اول امتحان کن!» اتفاقا یکی از همونا بود و در را باز کردیم و رفتیم توی آسانسور. وقتی میخواستیم دکمه بالابر را بزنم، گفتم: «عمار من از راه پله ها میام. میخوام یه چک بکنم. لطفا کار خاصی نکن تا برسم.» پیاده شدم و زدم به دل پله ها و رفتم بالا... طبقه اول ... طبقه دوم ... طبقه سوم ... و ... همین طوری که بالا میرفتم، راهروها را هم یه چک میکردم... تا اینکه رسیدم به عمار. عمار به طرف یکی از درها اشاره کرد و گفت: «حاجی اونه!» یه نگا به اطراف راهرو کردم. تا اینکه یه چیزی دیدم ... به عمار گفتم: «عمار جان نمیتونیم با سلام و صلوات بریم داخل!» گفت: «آهان ... دوربین پشت سرتو میگی؟ آره دیگه!» گفتم: «فقط زود لطفا!» عمار فورا دسته کلید را انداخت روی در و داشت کلیدا را امتحان میکرد. دو سه تا بیشتر نبود. منم اسلحمو آوردم بیرون و آماده شدم! تا اینکه باز شد. تا باز شد، با احتیاط رفتم داخل! و عمار هم به فاصله دو متر از من، مسلح و آماده اومد داخل! اولین در، در دسشویی بود. به عمار اشاره کردم که دسشویی با تو! عمار هم در ورودی را نیمه باز گذاشت ... خیلی با احتیاط و قدم به قدم ... و چند ثانیه بعدش ... دستشو برد به سمت دستگیره درب دسشویی! خودمم جلوتر از عمار با یکی دو متر فاصله، به طرف حال و آشپزخونه رفتم.
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
خیلی خیلی ساکت بود و ما هم حواسمون بود که صدای راه رفتنمون هم نیاد. اما از روشن بودن رسیور زیر تلوزیون و بوی سیگار و حال و هوایی که خونه داشت، حدس زدم که باید کسی اونجا باشه و متوجه حضور ما در خونه و حتی راهروی آپارتمانشون شده! تو همین فکرا بودم که یهو اون سکوت و خلوت پاره شد و یه صدای خیلی بدی اومد! تا برگشتم پشت سرم، دیدم عمار به طرف دیوار پشت سرش پرت شده و صدای دادش رفت بالا... فورا برگشتم به طرفش و داشتم به طرفش نزدیک میشدم که چشمتون روز بد نبینه! دیدم یه غول بی شاخ و دم تو دسشویی بوده و تا عمار در را باز کرده، محکم با لگد زده به قفسه سینه عمار و پرتش کرده به طرف دیوار! تا رو کردم به طرف عمار و میخواستم را هبیفتم به طرفش، دیدم غول بی پدر، با قمه از دسشویی داره میاد بیرون و رفت به طرفش ... ادامه دارد... @Mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◾️روضه مجازی شب شهادت امام صادق علیه السلام◾️ سحر امشب حدود ساعت یک و نیم بامداد در کانال دلنوشته های یک طلبه در https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
سلام خدمت رفقای گل هیئتی خودم🌹 لطفا حتما یه وضو بگیرید و یه گوشی با خودتون خلوت کنید تا مراسم را شروع کنیم. پاشو عزیزم پاشو بسم الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم و الحمدلله رب العالمین . لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین سلام خداوند سبحان خدمت نورانی مادر سادات فاطمه زهرا سلام الله علیها نیت میکنیم و ثواب جلسه امشب تقدیم میکنیم خدمت حضرت زهرا سلام الله علیها و همه شهدای عرصه اقتدار و امنیت ... لطفا سه صلوات محمدی پسند خدمت بفرمایید🌹
🔸لطفا سخنرانی امشب که خیلی هم کوتاه هست را به دقت و حداقل دو سه بار مطالعه کنید👇
⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️ 💠شاگردی که درس پس میدهد💠 💠قسمت اول: رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ لِبَعْضِ تَلَامِذَتِهِ أَیَّ شَیْءٍ تَعَلَّمْتَ مِنِّی قَالَ لَهُ یَا مَوْلَایَ ثَمَانَ مَسَائِلَ قَالَ لَهُ ع قُصَّهَا عَلَیَّ لِأَعْرِفَهَا، از امام صادق صلوات الله و سلامه علیه روایت شده، که به یکی از شاگردانشان فرمودند ، از من چه آموختی عرض کرد یا مولای هشت مسئله آموختم حضرت فرمودند بیان کن بدانم قَالَ : الْأُولَى:  رَأَیْتُ کُلَّ مَحْبُوبٍ یُفَارِقُ عِنْدَ الْمَوْتِ حَبِیبَهُ فَصَرَفْتُ هِمَّتِی إِلَى مَا لَا یُفَارِقُنِی بَلْ یُؤْنِسُنِی فِی وَحْدَتِی وَ هُوَ فِعْلُ الْخَیْرِ گفت : اول: دیدم هر دوستی را که در زمان مرگ از دوستش جدا میشود ، پس سعی کردم همتم را در چیزی بکار برم که ترکم نمیکند و مونس تنهائی من است و آن کار خیر است  فَقَالَ: أَحْسَنْتَ وَ اللَّهِ حضرت سلام الله علیه فرمودند : احسنت و الله  الثَّانِیَهُ: قَالَ رَأَیْتُ قَوْماً یَفْخَرُونَ بِالْحَسَبِ وَ آخَرِینَ بِالْمَالِ وَ الْوَلَدِ وَ إِذَا ذَلِکَ لَا فَخْرَ وَ رَأَیْتُ الْفَخْرَ الْعَظِیمَ فِی قَوْلِهِ تَعَالَى إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ فَاجْتَهَدْتُ أَنْ أَکُونَ عِنْدَهُ کَرِیماً  دوم: دیدم افرادی را که به حسب و مال و فرزند و اینگونه چیزها افتخار میکنند، و من بزرگترین فخر را در گفته خدای متعال دیدم که فرموده “در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست” ( حجرات / ۱۳ )  پس سعی کردم نزد خدای متعال گرامی باشم  قَالَ: أَحْسَنْتَ وَ اللَّهِ حضرت سلام الله علیه فرمودند : احسنت و الله  الثَّالِثَهُ قَالَ رَأَیْتُ لَهْوَ النَّاسِ وَ طَرَبَهُمْ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّهَ هِیَ الْمَأْوى فَاجْتَهَدْتُ فِی صَرْفِ الْهَوَى عَنْ نَفْسِی حَتَّى اسْتَقَرَّتْ عَلَى طَاعَهِ اللَّهِ تَعَالَى  سوم: دیدم بیهودگی مردم و خوشگذرانی آنها را و شنیدم فرموده خدای متعال را ” و اما کسى که از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید، و نفس خود را از هوس باز داشت… پس جایگاه او همان بهشت است”. ( نازعات /۴۱) ” پس سعی کردم بیهودگی را از خود دور کنم تا آنکه در فرمانبری خدای متعا ل مستقر باشم  قَالَ: أَحْسَنْتَ وَ اللَّهِ حضرت سلام الله علیه فرمودند : احسنت و الله  الرَّابِعَهُ قَالَ رَأَیْتُ کُلَّ مَنْ وَجَدَ شَیْئاً یُکْرَمُ عِنْدَهُ اجْتَهَدَ فِی حِفْظِهِ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ سُبْحَانَهُ مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ فَأَحْبَبْتُ الْمُضَاعَفَهَ وَ لَمْ أَرَ أَحْفَظَ مِمَّا یَکُونُ عِنْدَهُ فَکُلَّمَا وَجَدْتُ شَیْئاً یُکْرَمُ عِنْدِی وَجَّهْتُ بِهِ إِلَیْهِ لِیَکُونَ لِی ذُخْراً إِلَى وَقْتِ حَاجَتِی إِلَیْهِ  چهارم : دیدم هرکس هر گاه چیز گرانبهائی دارد سعی در حفظ آن مینماید و فرموده خدای متعال را بیاد آوردم که فرموده” کیست آن کس که به خدا وامى نیکو دهد تا [نتیجه‌اش را] براى وى دوچندان گرداند و او را پاداشى خوش باشد؟ “  (حدید / ۱۱)  پس دوچندان شدن را دوست داشتم و هیچ کس را نگهدارنده تر از او ندیدم و هر چیزی را که گرانبها دیدم به او سپردم تا ذخیره روز احتیاجم به او باشد  قَالَ: أَحْسَنْتَ وَ اللَّهِ حضرت سلام الله علیه فرمودند : احسنت و الله  ادامه دارد... کانال دلنوشته های یک طلبه @Mohamadrezahadadpour ⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️ 💠شاگردی که درس پس میدهد💠 💠قسمت دوم:  الْخَامِسَهُ قَالَ رَأَیْتُ حَسَدَ النَّاسِ بَعْضِهِمْ لِلْبَعْضِ فِی الرِّزْقِ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ. فَمَا حَسَدْتُ أَحَداً وَ لَا أَسِفْتُ عَلَى مَا فَاتَنِی پنجم: دیدم حسادت مردم را بیکدیگر در روزی و فرموده خدای متعال را دیدم که  ” ما [وسایل‌] معاش آنان را در زندگى دنیا میانشان تقسیم کرده‌ایم، و برخى از آنان را از [نظر] درجات، بالاتر از بعضى [دیگر] قرار داده‌ایم تا بعضى از آنها بعضى [دیگر] را در خدمت گیرند، و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان مى‌اندوزند بهتر است” ( زخرف / ۳۲ ).پس بهیچ کس حسد نبردم و بر از دست دادن هیچ چیز تأسف نخوردم  قَالَ: أَحْسَنْتَ وَ اللَّهِ حضرت سلام الله علیه فرمودند : احسنت و الله  السَّادِسَهُ قَالَ رَأَیْتُ عَدَاوَهَ بَعْضِهِمْ لِبَعْضٍ فِی دَارِ الدُّنْیَا وَ الْحَزَازَاتِ  الَّتِی فِی صُدُورِهِمْ وَ سَمِعْتُ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا فَاشْتَغَلْتُ بِعَدَاوَهِ الشَّیْطَانِ عَنْ عَدَاوَهِ غَیْرِهِ ششم: در دنیا دشمنی افراد را بیکدیگر و عقده و کینه هائی که در سینه های آنهاست را دیدم   و فرموده خدای متعال را شنیدم که فرموده “در حقیقت، شیطان دشمن شماست، شما [نیز] او را دشمن گیرید. ” ( فاطر / ۶)پس بجای دشمنی با دیگران بدشمنی با شیطان پرداختم  قَالَ: أَحْسَنْتَ وَ اللَّهِ حضرت سلام الله علیه فرمودند : احسنت و الله  السَّابِعَهُ قَالَ رَأَیْتُ کَدْحَ  النَّاسِ وَ اجْتِهَادَهُمْ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّهِ الْمَتِینُ فَعَلِمْتُ أَنَّ وَعْدَهُ وَ قَوْلَهُ صِدْقٌ فَسَکَنْتُ إِلَى وَعْدِهِ وَ رَضِیتُ بِقَوْلِهِ وَ اشْتَغَلْتُ بِمَا لَهُ عَلَیَّ عَمَّا لِی عِنْدَهُ  هفتم : سختی و کوشش  مردم را در بدست اوردن روزی دیدم و فرموده خدای متعال را شنیدم که ” و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند. از آنان هیچ روزیى نمى‌خواهم، و نمى‌خواهم که مرا خوراک دهند. خداست که خود روزى بخش نیرومند استوار است.” ( ذاریات / ۵۶ )  و دانستم که وعده و قول خدای متعای راست است و به وعده او آرامش گرفته و راضی بقولش شدم و بر انچیزی که از او بر منست پرداختم  قَالَ: أَحْسَنْتَ وَ اللَّهِ حضرت سلام الله علیه فرمودند : احسنت و الله  الثَّامِنَهُ قَالَ رَأَیْتُ قَوْماً یَتَّکِلُونَ عَلَى صِحَّهِ أَبْدَانِهِمْ وَ قَوْماً عَلَى کَثْرَهِ أَمْوَالِهِمْ وَ قَوْماً عَلَى خَلْقٍ مِثْلِهِمْ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ. فَاتَّکَلْتُ عَلَى اللَّهِ وَ زَالَ اتِّکَالِی عَلَى غَیْرِهِ  هشتم: مردمی را دیدم که به تندرستی خود مینازند و قومی به زیادی اموال و گروهی به دیگران  و فرموده خدای متعال را دیدم که “و هر کس از خدا پروا کند، [خدا] براى او راه بیرون‌شدنى قرار مى‌دهد. و از جایى که حسابش را نمى‌کند، به او روزى مى‌رساند، و هر کس بر خدا اعتماد کند او براى وى بس است.” ( طلاق / ۲ ) پس به خدای متعال توکل کردم و توکلم را از دیگران بریدم  فَقَالَ لَهُ : حضرت سلام الله علیه فرمودند :  وَ اللَّهِ إِنَّ التَّوْرَاهَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ وَ سَائِرَ الْکُتُبِ تَرْجِعُ إِلَى هَذِهِ الثَّمَانِ الْمَسَائِل بخدا قسم که تورات و انجیل و زبور و فرقان و کتابهای اسمانی دیگر بهمین هشت مطلب ارجاع میدهد 👈 ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى، تنبیه الخواطر و نزهه النواظر المعروف_ج1_ص130 کانال دلنوشته های یک طلبه @Mohamadrezahadadpour ⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️
واقعا حدیث زیبایی هست.👆 به درد همه زندگی میخوره کلا خلاصه جامع و کاملی از سبک زندگی و طرز تفکر شاگردان امام صادق را بهمون معرفی میکنه. پیشنهاد میکنم یکبار دیگه برگردید و مرور کنید👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸اینم یه مطلب اختصاصی از درس استاد احمد عابدی عزیز که تقدیم میکنم به بچه های محقق و اهل دقت👇
💠 مصباح الشریعه کتابی اخلاقی از امام صادق (ع) 🔹 وی با معرفی یکی از کتب اخلاقی از امام صادق (ع) گفت: در زمینه اخلاق از امام صادق (ع) کتابی است که امام راحل نیز همیشه می فرمودند این کتاب از امام صادق (ع) واکنون در بازار نیز این کتاب با عنوان «مصباح الشریعه» در بازار موجود است. این کتاب صد باب در خصوص اخلاق، سیر و سلوک، مسائل اخلاقی و تهذیب نفس است که کتاب بسیار با ارزشی است. و علامه مجلسی این کتاب را به عنوان کتابی اخلاقی از امام صادق (ع) در بحار نقل کرده است. 🔹 در صفحات آخر همین کتاب آمده است که هیچ مقامی بالاتر از این نیست که انسان عبد خدا باشد. عبد یعنی بالاترین مقام و عبد از ۳ حرف است، حرف عین یعنی عزلت، حرف باء یعنی بیمونت و حرف دال یعنی دنو. کسی را می گویند عبد خدا که اینجور باشد. بنابراین این جور حرفها انحصارا مخصوص ائمه و امام صادق (ع) است. 💠 تفاوت دیگر امام صادق (ع) با امامان اهل سنت تفاوت در مسئله عرفان و قرب به خدا است ، هیچ کدام از این چهار نفر کلمه عرفانی نگفته اند. 🔹 الان چیزی حدود ۱۰۰ فرقه در اسلام وجود دارد که همه ادعای عرفان می کنند و خود را منسوب به اهل بیت (ع) می دانند اما امکان ندارد یک فرقه درویش و صوفی در اهل سنت که ۷۲ فرقه هستند یک کلام از امامان اهل سنت در این خصوص نقل کرده باشند. 💠 دیگر تفاوت امام صادق (ع) با امامان اهل سنت این بود که آنها جایزه های خلیفه را دریافت می کردند اما امام صادق (ع) و دیگر ائمه (ع) هیچ کدام جوایز سلطان را نمی گرفتند. و امامان اهل سنت هر ۴ نفر با بنی امیه مخالف بودند اما با بنی عباس موافق بودند اما امامان ما همه با بنی امیه و بنی عباس مخالف بودند و هیچ گاه با ظلم موافقت نمی کردند. و نکته دیگر اینکه امامان اهل سنت هیچ کدام شهید نشدند در صورتی که امامان ما همه شهید شدند. 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 @Mohamadrezahadadpour
اگه به این همه 👆 دقت و بزرگی امام صادق افتخار نکنیم، دیگه قراره چطوری افتخار کنیم؟!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صل الله علیک یا اباعبدالله یا جعفر بن محمد ایها الصادق علیه السلام یا حجت الله علی خلقه یا سیدنا و مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا 🔷یا وجیها عند الله ... اشفع لنا عند الله🔷
ان شاءالله خدا قسمت و روزیتون کنه،اما من یه توصیه به خیلی از دوست ها و رفقا دارم، اگه مدینه قسمتت شد،دعا کنید روز برسید مدینه،کسی که نیمه های شب می رسه مدینه، بذار برات توصیفش کنم اون دل شب چه خبره،اون هایی که نرفتن ،همچین که اتوبوس وارد شهر مدینه شد،از دور قبه الخضراء رسول خدا پیداست، همه بلند می شن دست رو سینه میذارن،السلام علیک یا رسول الله،هنوز سلام گفتن زائر تموم نشده، همه دارن یه جوری نگاه میکنن،دارن دنبال یه گمشده میگردن،دنبال چی میگردی زائر مدینه؟میگن داریم ببینیم بقیع پیدا میشه یا نه،باید بگیم خیلی نگرد،تو همه ی مدینه یه جا تاریکه،اونم بقیعه ...😭
بذار اینجوری بگم👇 یه مدینه یه بقیعه یه امامی که حرم نداره گریه کن ها سینه زن ها کسی نیست تا  روی قبرش یه دونه شمع بذاره  امون ای دل،امون ای دل،امون از غریبی 😭😭
مجلس امام صادق علیه السلام ناخداگاه میره به سمت روضه ی مادرش، خود امام صادق این طور بوده، ما پیرو این آقاییم، مگه نگفت: شیعتنا خلقو من فاضل طینتنا ،مگه ما از زیادی گل اونها نیستیم،مگه نگفت: عجنوا به ماء محبتنا ،خود امام صادق این جوری بود. اومد پیش حضرت نشست،حضرت فرمودند،نبودید چند وقت ،سر درس غیبت داشتی،گفت:آقا جان اولاد دار شدم،دستم بند بود،حضرت گفت:خدا چی بهت داده،گفت:آقا جان دختر دار شدم،حضرت فرمود:خدا رحمتش رو بر تو نازل کرده،اسم دخترت رو چی گذاشتی؟خوشحال با غرور گفت:آقا چه اسمی بهتر از اسم مادر شما زهرا،تا گفت:اسمش رو فاطمه گذاشتم، دیدن حضرت رفت تو هم،ناراحت شد،گریه کرد،گفت:آقا چرا گریه میکنی،من حرف بدی نزدم، آقا فرمود:مواظب باش بهش بی احترامی نکنی. خود امام صادق فرمود:خدا رحمت کنه شیعه ای که برای مادر ما بلند گریه کنه،من دوجمله روضه بخونم حرفم تمام،خونه رو آتیش زدن،نیمه ی شب،عموم روایات میگن، حدود هفتاد سال سن حضرت بوده، به ابوالائمه به شیخ الائمه معروف بوده، من یه سئوال میکنم ازت،یه پیرمرد تو خیابون ببینی،حتی اگه نسبت هم نداشته باشی،همچین که ببینی که موی سفید داره احترامش میکنی،می ری دستش رو میگیری از خیابون ردش میکنی،مراقبشی،امام صادق ما،امامی که با اون سن بالا ،نمی دونم چه جوری بگم،همین یه جمله میکشه،نانجیب خودش سوار بر اسب،امام رو پا برهنه و پیاده تو کوچه های مدینه،نذاشت امام لباس بپوشه،بدون عمامه، آی شیعه ها ،امام تون رو با سر برهنه از خونه بردن،میان در خونه ات ببرنت،مراعات میکنی میگی زن و بچه ات نفهمن،بردن امام رو به قصر اون ملعون بی حیا،همه شنیدید سه بار منصور بی حیا شمشیر بلند کرد،اما هر سه باز شمشیرش رو انداخت زمین،وقتی ازش سئوال کردن چرا نزدی،چرا کار رو تموم نکردی، گفت:هر سه بار پیغمبر رو دیدم،ایستاده جلوم غضب کرده میگه بنداز شمشیرت رو،به دست و پای امام صادق افتاد،به آقا گفت:هرحاجتی داری،از من طلب کن،پیغمبر یه جوری من رو نگاه کرده من میترسم،گفت:من از تو هیچ چیز نمی خوام،فقط من رو زود برگردون به خونم،آخه زن و بچه ام وحشت کردن،الان منتظر من هستن... آدم حواسش به زن و بچه خودشه،ببرمت کربلا،قربون اون حسینی برم،که تو گودال افتاده بود،دید دارن به خیمه هاش حمله میکنن،حسین…….یه تکیه به نیزه داد صدا زد آی نامردها،اگه دین ندارید،لااقل آزاده باشید،هنوز حسین زنده است،بیایید کار حسین رو تموم کنید،آی حسین…. قاتل حیا کن چشم مولا نیمه باز است مهلت بده این آخرین راز و نیازاست نامحرمان را دور سازید ای ملائک یه بانوی قامت خمیده در نماز است  آی حسین…….
یه کم خاص تر بگم؟😭👇
دارم براي رنگِ تنت گريه ميكنم پايِ نفس نفس زدنت گريه ميكنم باور كنيم حرمت تو مستدام بود؟ يا بردن تو بردنِ با احترام بود؟ باور كنيم شأن تورا رَد نكرده است؟ اين بد دهانِ شهر به تو بد نكرده است؟😭😭