eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
90.2هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
640 ویدیو
124 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
⛔️ دوره به استحضار عموم علاقمندان به مباحث ادیان و فرق می‌رساند که ؛ *جلسه هشتم* دوره مقدماتی توسط حجت الاسلام امشب بلافاصله بعد از نماز مغرب و عشا تهران، حسین آباد، خیابان مژده، مسجد فاطمه‌الزهرا سلام الله علیها خواهشمند است: 🔺۱. قلم و کاغذ به همراه داشته باشید 🔺۲. به دوستان و علاقمندان اطلاع بدهید 👈 در جلسه امشب، به نظام ربوی یهود خواهیم پرداخت. ضمنا ان‌شاءالله امشب، کیفیت صوت از جلسات گذشته بهتر خواهد بود.
✔️تحلیل «فرانسیس فوکویاما» از آینده آمریکا: به پایان لیبرالیسم سلام کنید. دانشمند برجسته علوم سیاسی: آمریکایی‌ها با آگاهی کامل از اینکه ترامپ چه کسی است و چه چیزی را نمایندگی می‌کند به او رأی دادند. اکثریت رأی‌دهندگان طبقه کارگر به تهدید نظم لیبرال چه داخلی و چه بین‌المللی -که به طور خاص توسط ترامپ ایجاد می‌شود- اهمیتی نمی‌دهند. ریاست‌جمهوری جدید ترامپ هیچ شباهتی به دوره اول او نخواهد داشت. ترامپ به طور خصوصی تهدید کرده است که از ناتو خارج خواهد شد، اما حتی اگر این کار را نکند، می‌تواند با عدم رعایت ضمانت دفاع متقابلِ اساسنامه ناتو، ائتلاف را به‌شدت تضعیف کند. هیچ قهرمان اروپایی وجود ندارد که بتواند جای آمریکا را به عنوان رهبر اتحاد ناتو بگیرد.
دلنوشته های یک طلبه
✔️تحلیل «فرانسیس فوکویاما» از آینده آمریکا: به پایان لیبرالیسم سلام کنید. دانشمند برجسته علوم سیاس
✔️ تکمیلی/ فوکویاما: اوکراین بزرگ‌ترین بازنده است؛ مبارزه نظامی اوکراین علیه روسیه حتی قبل از انتخابات به حالت افول درآمده بود و ترامپ می‌تواند با ممانعت از ارائه تسلیحات، اوکراین را وادار به پذیرش شرایط روسیه کند. ممکن است ترامپ آماده باشد تا بر سر مسئله تایوان با او معامله کند. به نظر می‌رسد که او ذاتاً از استفاده از قدرت نظامی دوری می‌جوید، اما یک استثنا ممکن است خاورمیانه باشد، جایی که او احتمالاً به‌شدت از جنگ‌های بنیامین نتانیاهو علیه حماس، حزب‌الله و ایران حمایت خواهد کرد. شاهد انحطاط تدریجی نهادهای لیبرال خواهیم بود؛ این فروپاشی از قبل شروع شده است.
رفقا با عرض پوزش، امشب قسمت جدید منتشر نمیشود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من قاسمم ... اعزامی از کرمان... حاج مهدی رسولی عزیز صبحتان همینقدر دل‌انگیز و بارانی🌷
آخرین کنفرانس خبری شهید محمد عفیف(سخنگو و مدیر بخش رسانه حزب الله) و اظهار دلتنگی خطاب به سید حسن نصرالله: شرم دارم که در زیر منبر و پرچم شما بایستم و دیگر صدای شما را نشنوم؛ عذری طولانی دارم که شهادتم به تعویق افتاده اگرچه دلهایمان در سینه‌ها تنگ است؛ سلام بر تو و رفیقت سیدهاشم و شهدا ... 👈 این لبنانی‌ها چقدررررر قشنگ بلدند حرف دل آدم را بزنند. ❤️‍🔥 ✍ کانال @Mohamadrezahadadpour https://virasty.com/Jahromi/1731905857365660517
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم مستند داستانی؛ 🔥«امضا؛ محسن»🔥 ✍️ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی دولت یازدهم در تاریخ 25 خرداد 1392 به ریاست حسن روحانی انتخاب شد. حسن روحانی در شعارهای انتخاباتی‌اش گفته بود «چرخ سانتریفیوژ باید بچرخد چرخ زندگی مردم هم باید بچرخد». او با کلید و با شاه بیتِ «من سرهنگ نیستم، من حقوق دان هستم» از تکثر و اختلافی که در آراء جناج رقیبش رخ داد، استفاده کرد و به راحتی رای آورد و رسما کار خودش را آغاز کرد. پس از انتخاب کابینه، در اولین حرکتی که زد، پرونده اتمی ایران را از شورای عالی امنیت ملی به وزارت امور خارجه سپرد. با این که خودش از اساس امنیتی و آن زمان رئیس شورای عالی امنیت ملی بود، اما ترجیح داد پرونده اتمی توسط رفیق شفیقش محمد جواد ظریف دنبال شود. محمد جواد ظریف که کارش را خوب بلد بود و در تاریخ انقلاب اسلامی هر جا هر مذاکره و قطعنامه‌ای بوده او نیز حضور موثر داشته، پرونده را در مسیر مذاکرات با آنچه آنها «دنیا» میخواندند و مدعی بودند که«زبان دنیا را بلدند» انداخت و موفق شد خیلی زود، پنج کشور ابرقدرت دنیا را به پای میز مذاکره بیاورد. اتفاقی که تا آن روزگار و حتی تا حالِ تالیفِ این مستند داستانی برای هیچ کشوری رخ نداده بود و حتی بعید است که دیگر دنیا شاهد این باشد که یک کشورِ به زعم آنها جهان سومی، بتواند اینقدر دستش پر باشد که برای مهار آن، ابرقدرت های دنیا همزمان و در جلسات مشترک، با او به پای میز مذاکره بیایند. مذاکرات رسمی برای طرح برنامه راهبردی جامع اقدام مشترک (برجام) درباره برنامه اتمی ایران با پذیرفتن توافق موقت ژنو بر روی برنامه هسته‌ای ایران در نوامبر ۲۰۱۳ آغاز شد و به مدت ۲۰ ماه کشورها درگیر مذاکره بودند و در آوریل ۲۰۱۵ ، یعنی فروردین 1394 شمسی تفاهم هسته‌ای لوزان شکل گرفت و سپس حسن روحانی در صفحه تلوزیون حاضر شد و با تاکید بر تشدیدِ حرف «راء» در کله «بالمرّه» گفت که «از اکنون تمام تحریم ها علیه ایران بالمرّه لغو شده و آغاز دوران بدون تحریم را اعلام میکنم.» بر اساس این توافق، ایران متعهد شد که ذخایر اورانیوم غنی شده متوسط خودش را پاک‌سازی و ذخیره‌سازی اورانیوم با غنای کم را تا ۹۸ درصد قطع کند و حداقل به مدت ۱۵ سال تعداد سانتریفیوژها را به حدود دو سوم کاهش ‌دهد. همچنین ایران با عدم غنی سازی اورانیوم بیش از ۳٫۶۷ و نساختن تأسیسات غنی‌سازی اورانیوم جدید یا رآکتور آب‌سنگین جدید موافقت کرد. فعالیت‌های غنی‌سازی اورانیوم به مدت ۱۰ سال به یک ساختمان که از سانتریفیوژهای نسل اول استفاده می‌کند محدود شد و مقرر گردید که دیگر تأسیسات نیز طبق پروتکل الحاقی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی برای اجتناب از خطر تکثیر سلاح‌های اتمی تبدیل شود. برای نظارت و تأیید اجرای توافق‌نامه توسط ایران، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی(IAEA) باید به تمام تأسیسات اتمی ایران دسترسی منظم داشته‌باشد. در نتیجه اعلام کردند که این توافقنامه که قرار بود تاییدیه پایدار متعهدین آن را به همراه داشته باشد، ایران از تحریم‌های شورای امنیت ملل متحد، اتحادیه اروپا و تحریم‌های ثانویه ایالات متحده علیه ایران بیرون خواهد آمد. اما اتفاقی که دل هر پیر و جوان و دوست و علاقمند به ایران و اسلام را به درد می‌آورد این بود که دولت یازدهم شروع کرد و تندتند و بدون ملاحظه انجام پایاپای تعهدات توسط طرفین، یک طرفه به همه تعهداتش و حتی بیشتر از آن عمل کرد! در همین راستا... هادی با دیگر همکارانش در حال کار بودند و مهدی و بهبود در دفتر با هم گفتگو میکردند. مهدی: با شهادت آقامصطفی احساس میکنم یتیم شدیم. احساس میکنم دیگه کسی ما رو دوست نداره. بهبود: خدا نکنه. منم تقریبا همچین حسی دارم اما خدا سایه آقامحسن رو روی سرمون حفظ کنه. همین که هست و تک و تنها زده به دل میدون، انصافا خیلی دلگرم کننده است. مهدی: درسته اما یه عده آقامحسن رو خیلی محدود کردند. این سه چهار سال بعد از شهادت آقامصطفی، کاری کردند که حتی پای آقامحسن از اینجا بریده بشه. بهبود: حالا اینا رو ولش کن. لابد یه چیزی هست که ما نمیدونیم. الان بگو با این نامه چیکار کنیم؟ مهدی: نامه؟ این که نامه نیست. ابلاغیه بیچارگی هممونه. بهبود: من واقعا نمیتونم به بچه ها بگم ... اصلا همه چی مشکوکه! حتی اسامی تعدیل نیروها رو اعلام کردند. نذاشتن که خودمون تصمیم بگیریم. از بالا اعلام شده که کی بره و کی بمونه! مهدی: من دل و دماغ دیدن لیست رو نداشتم. فقط اولشو خوندم و ولش کردم. حالا اسم کیا هست؟ بهبود کاغذ دستش بود و هی مدام یک نگاه به کاغذ می انداخت و یک نگاه به دور و برش. مهدی دید مثل این که بهبود خیلی بهم ریخته و اعصابش خُرد و خاکشیر است. پرسید: بهبود چی شده؟ چرا رک نمیگی چی نوشته؟ ادامه👇
بهبود کاغذ را جلوی مهدی گرفت و گفت: بیا ... بیا خودت بخون ببین چه خبره؟ تازه گفتن این ابلاغیه اول هست. ابلاغیه دوم رو دو هفته دیگه میفرستند. ینی بازم تعدیل داریم. مهدی که سرش درد میکرد آن کاغذ را گرفت و شروع به خواندن کرد. تا چشمش به اولین اسم خورد، علاوه بر سردرد، دنیا دور سرش چرخید. اولین اسمی که نوشته بودند، اسم هادی بود. همان جوان پرانگیزه و کم حرف که آقامصطفی به او میدان داد و کشف شد و توانست بعضی از قطعات را با یک خط تولید کاملا بومی، تولید و جانمایی کند! مهدی با تعجب گفت: هادی؟!! هادی رو بفرستیم بِره؟! بهبود: اینجوری نوشته! حالا برو پایین ... بقیه شو بخون تا بیشتر اعصابت خرد بشه. مهدی لیست را تا آخر خواند و دید نخیر! اوضاع از آنچه که فکرش میکردند بدتر است. با آن نامه، تعداد کلی را تا کمتر از نصف میرساند! بهبود و مهدی مانده بودند که به هادی چطوری بگویند که تو باید بروی و همین طور که باید بروی، باید دست بیست سی نفر دیگر را هم بگیری و با هم بروید. مهدی گریه اش گرفت. سرش را پایین انداخت و دستش را جلوی صورتش گرفت. بهبود دید که مهدی، مظلومانه و بی صدا شانه هایش بالا و پایین میشود و به حال آن روزگار گریه میکند. بهبود که داشت از آن وضعیت خفه میشد، بلند شد و دو سه قدمی راه رفت و همین طور که از کنار پنجره بیرون و به هادی نگاه میکرد، به مهدی گفت: حالا اخراج و تعدیل نیرو به کنار! مهدی یه چیز دیگه هم هست که باید بهت بگم! مهدی صورت و چشمانش را پاک کرد و همین طور که صدایش گرفته بود، گفت: بگو داداش! دیگه از رفتن این بچه ها که بدتر نیست! بهبود به آرامی گفت: شایدم باشه. که هست. نمیدونم. مهدی که داشت سکته میکرد پرسید: چی شده بهبود؟ چرا آدمو میکُشی تا دو کلمه حرف بزنی؟ بهبود با بغض گفت: گفتن باید سه چهار خطو جمع کنیم! مهدی بلند شد و دو سه قدم جلوتر آمد و گفت: چیو جمع کنم؟ کدوم خط؟ بهبود همه جملاتش را در دو کلمه خلاصه کرد و بعد از چند لحظه مِن مِن کردن گفت: خط آقامصطفی! تا مهدی کلمه خط آقامصطفی را از دهان بهبود شنید، با خودش یک وای گفت و دو دستی به سر خودش زد. اینبار دیگر اشک بهبود هم درآمد اما همان رو به پنجره، اشکش روی صورتش ریخت تا مهدی قیاقه اش را نبیند. مهدی وسط عزاداری اش گفت: میدونی این دستگاه ها با چه بدبختی و ظرافتی چیده شده؟ میدونی اگه جمعش کنیم، چند سال طول میکشه که بتونیم دوباره بچینیم؟ تازه اگه اون وقت بتونیم دوباره این بچه ها رو دور هم جمع کنیم و دل و دماغی مونده باشه و دوباره یکی دیگه نیاد که با دو خط نامه، دهن هممون آسفالت کنه! جمعش کنم؟ چطوری جمعش کنم؟ شوخی بازیه مگه؟ بهبود صورتش را پاک کرد. رو به مهدی کرد و گفت: اول باید یه جوری به این بچه ها بگیم که برن. هم من باهاشون حرف میزنم و هم تو. بهشون میگیم فعلا یه مدت تعلیق شدیم و اگه دوباره راه افتاد، زنگ میزنیم و دعوتتون میکنیم. مهدی هم صورتش را پاک کرد اما چشمانش خون بود. گفت: اینا نخبه هستن. بعضیاشون مدرک دارن و بعضیاشون هم دارن مدرک میگیرن. خیلی حساسن. باید یه جوری بهشون بگیم که بعدا رومون بشه زنگ بزنیم و بگیم پاشو بیا که دوباره سایت راه افتاد! بهبود: بسپارش به من. اما تو هم کمک کن. وقتی بچه ها رفتند و یه کم آبها از آسیاب افتاد، خودمون اقدام به جمع آوری خط میکنیم. مهدی: باشه. بچه ها نبینن که داریم جمع میکنیم. و الا دیگه جواب تلفونامون هم نمیدن. ادامه 👇
بهبود: حواسم هست. تو با بالا صحبت کن که یه هفته فرصت بدن تا خودمون جمعش کنیم. اگه یه هفته فرصت بگیری، هم این بچه ها رفتند، و هم خودمون با هر بدبختی که شده، یه جوری خطو جمع میکنیم که بعدا هم بشه ازش استفاده کرد. یاعلی گفتند و هر کس رفت سراغ کاری که برایش تعریف شده بود. مهدی شروع به تماس و ارتباط با بالا شد. بهبود هم بچه ها را در سالن جمع کرد و با آنها گفتگو کرد. اما ... جواب بچه ها به بهبود خیلی غصه دار بود. هادی و بقیه که از تصمیمات مقامات اطلاع نداشتند، حرفهایی زدند که دل هر کسی را به درد می آورد. یکی میگفت: اگه بحث معوقات و این چیزاست، اشکال نداره. آخر سال باهامون تسویه کنید. یکی دیگه میگفت: ما اینجا با آقامصطفی و خاطراتش و شوخیاش خو گرفتیم. میشه یه کاری کنین ما بمونیم؟ یکی دیگر گفت: آقا اگه بد کار کردیم، بگو بد کار کردیم. این که اینجوری بذاریم بریم... اصلا کجا بریم؟ ما این کارو بلدیم. تخصص ما اینه. اگه قرار بود بریم، اصلا چرا اومدیم؟ تا این که هادی هم دو کلمه حرف زد اما با همان دو کلمه... هادی گفت: کجا داریم بریم؟ هر جا بریم، خط آقامصطفی نمیشه. کجا داریم بریم که حداقل ماهی یه بار بتونیم آقامحسن رو ببینیم؟ اصلا آقامحسن خبر داره که دارن ما رو دَک میکنن؟ من باید آقامحسن رو ببینم ... آقامحسن کجاست؟ کی میاد اینجا؟ اصلا چرا خیلی وقته ... از وقتی این دولت سر کار اومده، من دیگه آقامحسن رو اینجا ندیدم. بچه ها شماها دیدین؟ بهبود داشت از درون تجزیه میشد. از بس غصه دار و عصبانی بود. اما نمیتوانست حرفی بزند و بگوید که حتی خود آقامحسن را هم محدود کردند ... شرحش بماند ... ادامه دارد... @Mohamadrezahadadpour
از همه چیز سخت‌تر، از دست دادن بچه‌های نخبه و ترور آنهاست اما از ترور نخبه‌ها سخت‌تر، خط کشیدن روی دست‌آوردهای آنهاست ولی... سخت تر از خط کشیدن روی دست‌آوردهای آنها هم داریم که بنظرم جامع المقاتل است و اصلا آن مصیبت، سبب از دست دادن آقامحسن شد میتونید حدس بزنید آن کدام مصیبت است؟ 👈 جواب این پرسش را در قسمت‌‌های بعد مستند داستانی بخوانید! ✍ کانال @Mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹سلام خواستم بگم یه سری نکاتی که آدم از اینور و اونور میشنوه و خیلی خاص و نابه، مثل یه جرقه‌اس در لحظه آدم رو به فکر و فعالیت وامیداره ولی یکم که بگذره و مشغله روزانه فشار بیاره، سرد و خاموش میشه و بیخیالش میشی... ولی داستانِ شما هر شب جرقه خودش رو داره میزنه تا میاد سرد شه، دوباره شبِ بعد و جرقه‌ای دیگه... میدونین که تکرار یه مطلب چقدر توی یادگیریش تاثیر میذاره مثل درسی که انقدررر میخونیش تا توی ناخودآگاهت بره..‌. اگر کسی تصمیم جدیی‌ای بر اساس داستان شما و احساسِ مدیون بودن به این شهدا رو گرفته باشه، شاید فردای قسمت اول فراموشش کرده باشه فردای قسمت دوم، در طول روز یکی دو بار یادش افتاده باشه... ولی فردای قسمت دهم، ساعت‌های زیادی از روزش رو ذهنش درگیره... و این درگیری ذهنی، اثر خودش رو میذاره ... خلاصه حرفم اینکه تکرار هرشب داستانتون، تاثیر خیلی عمیقی داره میذاره فراتر از چیزی که فکرش رو بکنید... ممنون از شما 🔹سلام حاج اقا.نمیدونم پیامم خونده میشه یا نه ازقسمت اول که داستان رو خوندم ومتوجه سیر داستانی شدم همش تو ذهنم اومد اینهمه ادم بلااستفاده تواین مملکت محافظ واینور همراه وفلان دارن اونوقت چرا دانشمندای به این مهمی ما هیچی.....بعدکه میره جلوتر میبینی همه چی زیر سر همین خودی های داخلیه همین مسئولین هرچی اتفاق افتاده یعنی واقعا ادم حالش بدمیشه نمیدونم واقعا.کم کم دارم احساس میکنم بقیه هرچی میگن راست میگن این چیزایی که در ظاهر ما میگیم بابا استغفرالله غیبته تهمته نگید چند صباح بعدش با مدرکش خبرش در میاد .خدا همه ماروعاقبت بخیر کنه که داریم تواتیش نفهمی دیگران کم کم همه میسوزیم
🔹سلام آقای حدادپور من اغلب داستان هاتون رو خوندم ولی غمی ک تو این داستان هست چیز دیگه اس، سر داستان شهادت هرکدوم از این نخبه هامون بغض کردم قسمت آخر رو خیلی قشنگ بیان کردید منم ی مدت طولانی تو ارگانی کار می‌کردم ک بیشتر از اینکه ب تخصص و کارت اهمیت بدن گیرشون به مسائلی بود ک واقعا با اینکه من خودم مقید ب رعایت کردنشون بودم ولی بازخواست مدام ازم برام آزار دهنده بود و بالاخره بعد چندسال سابقه استعفا دادم با اینکه محیط کار و همکارام رو دوست داشتم دلم واقعا برای جوونامون میسوزه ک سر مسائلی ک میشه راحت تر از کنارشون رد شد با سختگیری های زیاد دلزده میشن و از کشور میرن الان انقد اطرافیانم رو دیدم ک مهاجرت کردن غصه دار میشم دلم برای آینده کشورم میسوزه واقعا انشاءالله خود آقا امام زمان نگهدار رهبر و کشورمون باشن 🔹سلام شبتون بخیر 🌹 واقعاً داستانهای خواندنی و جالبی می‌نویسید چه واقعی و چه تخیلی رزق شما هم در نوشتنه، قلمتون همیشه پر برکت. حاج آقا درد خودمون کمه درد روزگار نخبه‌های پر گهر و لایقمون که چی کشیدن تا ایران سرافرازمونو به جایی برسونن هم بهش اضافه شد🥺 چقدر با خواندن این داستان شبها اشک میریزم و غصه میخورم و کاری از دستم بر نمیاد😢😞 ولی فقط دعا میکنم تو این شب عزیز هر کسی که در لباس اسلامی دروغ و ریا چوب لای چرخ نخبه هامون گذاشتن و میذارن و باعث به ناحق ریخته شدن خونشون شدن گرفتار عذاب دنیا و آخرت بشن و خیلی زود زود به سزای عملشون برسن😭😭😭😭😭 🔹سلام راستش قسمت هفتم رو خوندم، مردد شدم که الان، سقط شدن نتانیاهو واجب تره یا امثال این "از ما بهتران"!!!😡😡 واقعا ضربه ای که اسلام و انقلاب، ازین موجودات احمق خورده، از امثال اسرائیل و آمریکا نخورده!! 🔹با سلام و درود و خدا قوت واقعا قسمتی که امشب خوندم در مورد گیر دادن حضرات به ظاهر آقا محسن و بچه های نخبه و حمایت نکردن از این بچه ها،، از حرص و غصه نمیدونم باید چی گفت و چکار کرد،، واقعا غم عالم به دلم نشست،، بعد میگن چرا پیشرفت نمیکنیم چرا فرار مغزها اتفاق می افتد،، چرا و چرا و چرا... 🔹سلام حاج آقا امشب یه فحشایی به ذهنم رسید حیف مجبور شدم تو دلم نثار روح خودشونو و هفت جد و آبادشون کنم الان همینا کدوم گورین که.... مملکتو ببینن چرا زیر سوال نمیبرنش. وای مخم داره میترکه پر از خشمم ،از اینهمه ظلمی که در حق دانشمندا شده اینا انقلابی های اصلی هستن اینا خالصن صد درصد طبیعی نه اون آشغالایی که فیکن و به اسم انقلابی تیشه زدن به ریشه انقلاب لعنه الله الاجمعین همشون باهم پیش شیطان رجیم ،محشور بشن با همون شیطان لعین آممین رب العالمین 🔹سلام آخییی من اولین بارتوی عمرم سرمزارشهیدی رفتم که یکساعت بود بخاک سپرده بودند ومزارش پرازگل بود محسن فخری زاده😭 جااالبه منم تصویرشونو بعدازشهادت دیدم توی دلم گفتم چقدرجدی وپرابهت☺️ حالا واقعا توی این ده سال برما چه گذشته که خبرنداریم ازچه رنجها یی گذرکرده ایم ؟چه خطراتی ازسرمون رفع شده؟ جای این شهیدان رو خداکنه کسی گرفته باشه 🔹سلام خدا قوت امشب تو یه مسجدی عکس شهدای هسته ای رو دیدم و شدیدا جای شهید اردشیر حسین پور خالی بود دلم خیلی گرفت کاش بتونیم حالا که زمان زیادی گذشته ایشون رو به مردم معرفی کنیم 🔹شهدای ودانشمندان هسته ای خیلی مظلوم بودند ما انها رانمیشناختیم با داستان شما با انان اشنا شدیم چقدرخون دل خوردن وغریبانه کار کردند روحشان شاد درکنار آقا امیر المومنین علی سلام الله باشند خداوند ب شما و خانواده محترمتان اجر شهدا را عنایت کند 🔹سلام حاج آقا واقعا بعضی افراد رو نمی فهمم همیشه یاد این دوتا موضوع میفتم یکی تو کتاب کارتابل بود فکر کنم که اون آقا با اون ظاهر و نمازها و دعاهای آنچنانی که چه مفاسد بزرگ اقتصادی داشت و چه ها که نکرد و ... و مهم تر اینکه واقعا پیامبر اکرم صلوات الله علیه هم از گزینش این جور افراد رد میشدند همیشه یاد این دو موضوع میفتم این مستندتون خیلی خیلی غم انگیزه.بیشتر از اونچیزی که میشه فکر کرد چون مرور دردهاست 🔹سلام گاهی سر کلاس بحث شهدای هسته‌ای رو پیش می کشم و میگم اگر این افراد رفته بودن آلمان یا آمریکا، چنان حلوا حلوا شون می کردن که بیا و ببین. ولی وقتی موندن برای کشور خودشون کار کنن، آدم می فرستن ترورشون کنن. یعنی میگن یا برای ما کار می کنی یا باید بمیری. اسمش هم می‌ذاریم حقوق بشر. مبارزه با تروریسم و.... 🔹یه حس غرور عجیب به همراه تاسف برای ازدست دادن همچین دسته گل هایی و شرمندگی برای کم کاری خودم که کاری برای اسلام و انقلاب نکردم و غضب برای کوته بینی و کوته اندیشی همون از ما بهترون و نامه هاشون و.... دختر دایی استادمون از شاگردان شهید فخری زاده بود خیلی از شخصیت شهید تعریف می‌کرد و قسمت غم انگیز ماجرا این بود که نهایتا به خاطر یه سری مسائلی که خودتون امشب تو داستان اشاره کردید، کم آورد و از مجموعه جدا شد
🔹سلام حاجی صبح شما بخیر امروز برای اولین بار پای قسمت جدید مستند امضا محسن اشک ریختم بعد از شهادت حاج قاسم یه جورایی به خودم قول دادم سر هر ماجرایی گریه نکنم حتی بعد شهادت آقای رییسی هم گریه نکردم حتی برای سید حسن نصرالله که وقتی تصویرش را می دیدم ذوق میکردم گریه نکردم ولی سر این داستان شما گریه کردم چرا که سالهای منتهی به غنی سازی 20درصد من بیمارستان شریعتی تهران کار می کردم روزهایی که ذخیره 20درصد تمام شده بود را خوب به یاد دارم ما با تامین رادیو داروهای مورد نیاز بیماران با مشکل مواجه بودیم و هیچ کشوری با ایران همکاری نمی کرد صبح وقتی شیفتم تمام می شد و راهی خانه می شدم پشت دیوارهای بخش پزشکی هسته ای عده زیادی در محوطه خوابیده بودند از همکارم پرسیدم اینها چرا اینجا خوابیده اند گفت اینها بیمارانی هستند که حیاتشان به داروهای خاصی بستگی دارد که به دلیل تحریم در مضیقه هستیم شبانه روز اینجا می خوابند که اگر حالشان بد شد دز کمی از دارو را همینجا بگیرند تا نمیرند صحنه های آزار دهنده ای که حدود دوهفته طول کشید هنوز جلو نظرم هست تا اینکه بعد دو هفته اعلام کردند متخصصین داخلی داروی مورد نیاز این بیماران را تولید کردند و آن صحنه ها جمع شد 🔹ممنون از اطلاعاتی که درباره انرژی هسته ای دادید.اورانیم غنی شده عین یه سی دی ام‌پی تی ری هسنش جالب بود اینهمه انرژی وکارایی به اندازه یه قرص خیلی عجیبه. خوب معلومه چرانمیخوان ایران به این انرژی دست پیدا کنه.بقول شماخودشون میدونن چه خبره فقط با اخبار نادرست وخراب کردن وترساندن مانع این دستاوردشدن.مردم اگرآگاه بشن که چه ثروت عظیمی درش نهفته ویا حتی بدونن فقط هوای پاک تنفس میکنن قطعا ازخدامیخوان ازاین انرژی ها استفاده بشه.اما دشمن تمام سعی وتلاششو برای جلوگیری ازاین قضیه داره میکنه امیدوارم بحق حضرت زهرا س کشورما هم از انرژی هسته ای به بهترین شکل استفاده شو بکنه عجیبه حاضرن مازوت سوزی کنن وهزارتا بدبختی دیگه اضافه کنن اما از انرژی که به مراتب بهتر ودردسرش کمتره دوری کنن 🔹سلام دوبارخوندم یکم سخت بود انقدرکه این قسمت رو میشه ازش امتحان کتبی گرفت 😎 ولی درلایه لایه ی کلمات وجملاتش می شدمظلومیت وتلاش واستقلال و افتخاروسربلندی روحس کرد بیشترازهمه مظلومیت وتلاش برای سربلندی وعزت نفس 😭 بجز شهیدمحسن فخری زاده بازم توی این داستان شهیددیگه ای هم داریم ؟ اینهمه دانشمندازما گرفتندبه بهانه بمب درحالیکه نامردها می دونند بمبی درکارنیست ونه هیچ چیز دیگه ای جز پیشرفت واستقلال ایران نمی دونم چرا زبونم نمی چرخه بشما بگم حاج آقا که بگم دست مریزادحاج آقا بخاطراین داستان پس میگم دست مریزاد آقای حدادپورجهرمی وصدسال دیگه پاینده وسلامت باشید وهی برامون بنویسید دفعه بعد شاااااید داستان تمام فرماندهان مقاومت رو خوندیم خداروچه دیدین دریک قرن واندی عمرتون خیلی کارها می تونیدبکنید اونموقع دیگه پیرشدین وشاید زبونمون چرخیدکه بگیم حاج آقا😎 خیلی این مباحث سخت وسنگینه برای من دیپلم وعروسک باف، اشکال نداره چیزی هم سردرنیارم ذهنم که روشن میشه 🔹سلام حاج صبح بخیر این دوستانتون اولین داستانی هست که بنظر من جالب نیست یه دولت یه مملکت بشینه یکی یکی نخباهاشو بکشند هر بار یه پوشه آبی به پوشه های آبی کمد ریس اضافه بشه همه این شهدا اگر رفته بودن تو یه کشور دیگه کار کرده بودند هم زنده بودند بالا سر زن و بچشون هم در رفاه بودن هم به عده از علمشون استفاده میکردن حالا مثل اون کلیپ تو شبکه پویا اینجا ایرانه نخبه هاش یکی یکی کشته میشن پوشه های آبی یکی یکی اضافه میشن ( بی زحمت از روی اهنگ بخونید ) کار کنی زحمت بکشی صد خودتو بزاری برا کی برا چی این همه شهید شدن برای این‌که الان یه عده بخورن یه عده هم لخت بچرخند 🔹قبل از خوندن این قسمت من فکر میکردم ایران واقعا به انرژی هسته ای نیاز دارد ولی به چه قیمتی ؟ برای بر طرف کردن نیاز به سوخت و دارو و برق اینهمه تحریم و مشکل برای کشور . تو بند آخر گفته شده تهدید به حمله عملیات روانیه آیا این همه تحریم و آثار مخربش هم عملیات روانیه یا واقعیت امروز کشور ماست ؟! تنها استفاده از انرژی هسته ای همان برگ برنده فرار هسته ای و تهدید به ساخت بمب اتم است 🔹سلام حاج آقا چندین باره برا داستاناتون میخواستم بیام پیام بدم اما نمیشد. یکی مثل همه ۱و‌۳خیلی عذابم داد خییییلی تمام صحنه و روزهای سخت و بی کسی کار فرهنگی یادم افتاد مخصوصا که ما یه عده خانوم نوجوان و جوان پرانگیزه بودیم اما متلاشی شدیم چون جنس ما خانوما مثل اقا داوود نبود که بتونه بی آبرویی رو تحمل کنه همه ی یه دختر آبروشه اما خیلی بد از نزدیکان و دلسوزان خوردیم..اصلا ولش کنید که هر چی بگم داغ بر دل نشسته س اما امان از این مستند داستانی امضا محسن ای کاش نمیخوندم ای کاااااااااش گاهی بی خبری بزرگترین نعمت دنیاس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم مستند داستانی؛ 🔥«امضا؛ محسن»🔥 ✍️ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی بچه ها یکی یکی برگ تسویه گرفتند و رفتند. حتی منتظر گرفتن همه امضاها هم نشدند و همه کسانی را که در لیست بودند، مرخص کردند. جو خیلی بدی راه افتاد. نوعی ناامیدی توام با بدبینی بین سایرین راه افتاد. مهدی و بهبود، یک روز که سوار سرویس بودند تا به محل کار بروند، با هم گفتگو کردند. مهدی: خب اینا راس میگن. ترسیدند. میگن حتی داریم کارمندای رسمی رو هم میفرستیم برن. خب این چه وضعیه؟ دو روز دیگه خودمونم باید بریم. بهبود: من که منتظر همون روز هستم. چون با این وضعیتی که پیش اومده، بعیده که غیر از بچه های انتظامات و اداری، کسی باقی بمونه. تازه اگر همونام بمونن. مهدی: خب امروز نامه دوم میاد. آمارشو از تهران دارم. بهبود: بریم ببینیم چه خاکی باید به سر بریزیم؟ به خدا موندم چیکار کنم. وقتی به اداره رسیدند، مستقیم رفتند سراغ سیستم. تا چشمشان به نامه خورد، نزدیک بود شاخ در بیاورند. در لیست دوم که نام تعدیلی ها ذکر شده بود، نام هر دونفرشان در صدر لیست بود! یعنی مهدی و بهبود هم باید میرفتند. به همین راحتی! به همین تلخی. اما آنها بچه های آقامصطفی بودند. خبر تلخی به آنها رسیده بود. اما دلیل نمیشد که خودشان را جلوی بقیه ببازند. مهدی در حالی که به نقطه ای زل زده بود گفت: دور از انتظار نبود. بهبود که از بس از اول تا آخر نامه را خوانده بود، چشمش تار میدید، گفت: منم یه جورایی به دلم افتاده بود که یکیمون باید بریم. اما فکرشو نمیکردم که بگن هردوتون برین! مهدی: باید بریم دنبال اعلام نیاز. بهبود: مگه جایی هم هست که ما رو با این تخصص بخواد؟ تنها جا، همین جا بود که اینم تهش گفتن بفرما بیرون! مهدی: بهبود! بهبود: هوم مهدی: ما یه کار نکرده داریم. کاری که اگه خودمون کردیم، درست انجام میشه. و الا اگه به دست کسی دیگه بیفته، معلوم نیست چه بلایی سرش بیاد. بهبود: چی؟ مهدی: یادمه یه حاج آقایی میگفت وقتی وهابیت میخواست حرم امام حسن و بقیه ائمه رو تخریب کنه، به شیعیان گفتند باید خودتون این کارو بکنید. شیعه ها اول زیر بار نمیرفتن. تا این که یکشون اهل بیت رو تو خواب میبینه و بهش میگه که خودتون این کارو بکنید و الا اگر کار بیفته دست اینا، به حرم ما اهانت میکنن. از فردا صبحش، همه شیعه ها جمع میشن و با اشک چشم و روضه، دونه دونه آجرها را درمیارن و حرم رو با دست خودشون برمیدارن تا کسی به ائمه جسارت نکنه. بهبود: گرفتم میخوای چی بگی. حله داداش. هستم. یاعلی گفتند و خودشان و بقیه بچه ها، شروع کردند دانه دانه اجزاء ریز و درشت خط آقامصطفی را برداشتند و با احتیاط در جعبه های مخصوص گذاشتند. اینقدر کار را با ظرافت انجام میدادند، که داشت حرص کسانی که از بالا آمده بودند، درمی‌آمد. یکی از آنها آمد جلو و گفت: اینجوری که تا سال دیگه هم اینجا جمع نمیشه. وقت نداریم. زود باشین. تا شب باید تمام بشه! مهدی که به زور خودش را نگه داشته بود و نمیخواست اعصاب خوردی اش را سر آن یارو خُرد کند، جواب داد: اینا خیلی ظریف و گران و قیمتی هستند. باید دونه دونه و با احتیاط در جعبه ها چیده بشه. مثل کاری که بچه های ما دارن انجام میدن. آن یارو دید نخیر! حریف مهدی نمیشود. صبر کرد تا ساعت 10 و نیم صبح بشود. ساعت 10و نیم که شد و همه رفتند که چایی میل کنند، یارو دستور داد که وقتی همه خارج از خط هستند، درهای شیشه ای را قفل کنند تا کسی نتواند بیاید داخل! وقتی خیالش راحت شد و همه درها را قفل کردند، به چهار پنج نفری که با او آمده بودند سرش را تکان داد و دستور داد که شروع کنند. مهدی و بهبود و بقیه که در حال استراحت و چایی خوردن بودند، یهو دیدند صدای سر و صدا و تق و توق می آید. فورا همگی به طرف درهای شیشه ای دویدند. دیدند که آنها با نهایت بی رحمی و شلختگی، ده بیست تا کارتن برداشتند و بدون رعایت اصول و قواعد، هر طور که دستشان برسد، قطعات را میکَنند و همگی را با هم، مثل سیب زمینی و پیاز، روی هم ریخته و فقط کارتن ها را پر میکنند! ادامه 👇
این جنایت داشت جلوی چشمان بچه های خط آقامصطفی اتفاق می افتاد. هر چه مهدی و بهبود و بقیه، مشت و لگد به درها زدند و به درهای شیشه ای بزرگ و محکم فشار آوردند، اصلا حتی صدایشان هم به آن طرف منتقل نمیشد چه برسد به این که اثری داشته باشد. جوری جمع کردند و تهش را جارو زدند که به قول شاعر؛ بودم آن روز درین میکده از دردکشان که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان از خرابات نشینان چه نشان می طلبی بی نشان ناشده زیشان نتوان یافت نشان سپس یارو به بازرسی اطلاع داد و آمدند و همه بچه ها را با مهدی و بهبود جمع و به طرف بیرون راهنمایی کردند. تا یک وقت خدایی نکرده اوضاع متشنج نشود و عمو کَری(وزیر خارجه آمریکا که برخی بزرگان کشورمان به امضایش قسم میخوردند) خاطرش آزرده نشود و زبانم لال؛ یک وقت نزند زیر برجام و یهو نزند زیر لغو بالمرّرّرّرّه همه تحریم ها! فقط همین را به استحضار برسانم که الان(در زمان نگارش این رنجنامه) آقا بهبود در اداره آب و فاضلاب مشغول است. مهدی هم در یکی از دانشگاه های پیام نور تدریس میکند و دو سه تا طرح هم برای یک جا نوشته که هنوز نه تایید و نه رد کردند. و هادی هم صبح ها در یک شرکت دانش بنیان و عصرها در ساندویچی پدر یکی از بچه های دانشگاه مشغول است و فلافل دو نون با سس خردل میدهد دست خلق الله! اما ... دنیا اگر قرار باشد برای یک عده بچه های مخلص اینقدر نامرد باشد، کاری میکند که به دیپلمات و شیخ و کراواتی هم شیرین نگذرد. چرا که یک سال بعد از اخراج بچه ها از سایت، یعنی در تاریخ 18 اردیبهشت سال 1397 یک گاوچرانِ قمارباز به نام ترامپ که به تازگی رئیس جمهور آمریکا شده بود، زد زیر میز و یک طرفه از برجام خارج شد و روایت است که حتی کاغذ معاهده را ریز ریز کرد و کاری با برخی حضرات ما کرد که نه از آن برجام، گلابی ماند و نه حتی از آن، شاخه و تَرکه تیز! انگار نه انگار. هر چه بالا و پایین رفتند و آمدند و صغری و کبری چیدند، فایده نداشت که نداشت. نه تحریمی برداشته شد. نه تهدیدی برطرف شد. این وسط ما ماندیم و پنج شهید و یک عالمه تعلیق اورانیوم و شروطی که خودمان داوطلبانه و برای اثبات آنچه حسن نیت میخواندند، آن کردیم که دانی و خواندی! بگذریم. اما این ها همه در برابر آنچه در ادامه میخوانید، تقریبا حکم مقدمه را دارد. چه در بُعد روضه و ناگواری. و چه در ابعاد ... اتفاقی افتاد که کاش نبودم و نمیدیدم و نمیشنیدم! ادامه دارد... @Mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای درک بهتر حال بچه‌های نخبه که از سایت آقامصطفی اخراج شدند، این قطعه از برنامه ثریا را حتما ببینید. مستند داستانی اثر جدید @Mohamadrezahadadpour
❌ ️پیش‌نویس قطعنامه ضدایرانی اروپا و آمریکا، رسما به شورای حکام ارائه شد. منابع دیپلماتیک گفتند کشورهای غربی، امروز(چهارشنبه) به طور رسمی، پیش‌نویس قطعنامه‌ ضدایرانی جدیدی را به شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی ارائه کرده‌اند که امروز آغاز به کار می‌کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مثل مستند ، امیدوارم روزی برسه که بتونم شفاف در خصوص طوفان الاقصی مستند داستانی بنویسم تا مثل این شبها هم روشنگری بشه که چه خبر بود و هم اعصابمون .... بذارید به وقتش حداقل سه چهار سال دیگه ان‌شاءالله
️گروسی: ایران مقدمات توقف افزایش ذخایر اورانیوم غنی‌شده تا ۶۰ درصد را آغاز کرده است.