eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
89.3هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
534 ویدیو
112 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
"چال روی گونه هایت انحصارا مال من بعد از این،لطفا برای هیجکس،اصلا نخند" سلام حاج آقا،عیدتون مبارک قلمتون پاینده و نفستون حق
سلام آقای جهرمی ، بابت تک تک درس هایی که با رمان یکی مثل همه به ما دادین ، بابت تک تک لحظه هایی که لبخند به لب ما آوردین و بابت این امیدی که در دل منه جوون روشن کردین و بابت خیلی چیز ها ازتون ممنونم و اصلا باورم نمیشه که قسمت آخر رمان رو گذاشتین . انگار من هر روز لحظاتی از وقتم رو با رمان شما زندگی میکردم حقیقتا دل کندن برام سخته به امید اینکه همه زوج هامون تلاش کنند که مثل الهام و داود همدیگر رو خالصانه و پاک، دوست داشته باشند و عطر معنویت رو وارد زندگی هاشون کنند بیشتر از عشق الهام و داود من غبطه این سادگی و پاکی عشق اونها رو میخورم. خیلی کمیابه و خالصه و همین طور اثری که روی عاشق و معشوق میزاره هم همینقدر خالصه و کمیابه
حاجی سلام واقعا دمتون گرم داستان به این پر محتوایی و پر از درس و عبرت و مطالب آموزنده تون یه طرف این موزیک با حال شب عیدی و لهجه شیرینی کاکو شیرازی هم... یعنی کلا هر چی خوبی و کمالاته دارید باریکلا💫 همه جا تبلیغ شما و کانالتونا کردم و خواهم کرد و همیشه گفتم که این طلبه متفاوته هااااااا💯💯
سلام بر حاج آقا خیلی ممنون بابت داستان یکی مثل همه البته آخرش داشت +۱۸ میشد یه چند وقت بود به فکرم افتاده بود که بعد از اتمام درسم برم حوزه و توی حیطه ی تبلیغ فعالیت کنم گرچه هنوز قطعی نیست ولی هرچی دنبال الگو می گشتم باب میلم نبود گرچه داستان شما شاید تخیلی باشه ولی بی تاثیر نبود ممنونم کاش ادامه بدید یکی مثل همه رو
سلام حاج آقا میگم یه جورایی هستیم، احساس خلا، کمبود چیزی در روحیه، الان که تایم انتشار داستانه، انگار یه چیزی باید بهمون برسه اما نمیرسه😩 حالا که روم به دیوار معتاد شدیم، فکری برامون کردید؟؟😮‍💨
سلام بزرگوار شبتون بخیر از اول داستان داوود رو به طلبه امروزی که با رکابی تا سر ظهر می‌خوابید و بهش دیوید میگفتن خطاب کردید بعد آخر داستان اینقدر دین مدار و.. حاج آقا ولی مخاطب هاتون خیلی با حال اند؟؟ چرا!؟ چون همه شون عاشق اند و فقط میگن کاش عشق مثل داوود و الهام نصیبمون شه اما هیچکی به هدف داستان شما فک نمی کنه و نمی گه کاش زن و شوهری بریم واسه تبلیغ تو مساجد محروم😁😁
منم یکی مثل همه اومدم بگم یکی مثل همه عالی مثل همیشه. تجربه کاریم با خانمها منو کشوند حرف بزنم براتون. دنبال آدمهایی گشتم و رفتم سراغشون که دخترا اثر پذیریشون ازونا زیاد بود. داستان های شما اثر عمیق داره تو دخترای مذهبی. سطحی نیست، عمیق و ریشه ای تحت تاثیر قرار میگیرن و الگو برداری میکنن. به هر صورت طبق روال نتونستم حرف نزنمو نظر ندم.
شاید داستانتون در کنار داستان‌‌های امنیتیِ قبلی حرفی واسه گفتن نداشته باشه و خیلیا رو جذب نکرده باشه (بخاطر درام بودن و نداشتن هیجان زیاد)، ولی حاوی نکات خیلی خیلی ریز و دقیقی بود که امیدوارم کسایی که باید اون نکات رو بگیرن، گرفته باشن! یکی از ریزترین‌هاش همین بود که وقتی حاج‌آقایی که قرار شد بیاد برای شب قدر اول، گفت من هر از گاهی از قم میام و برمیگردم؛ همین‌که از بین این همه شهر اسم قم برده شد، پشتش نکته داشت. اونم اینکه کلی از طلاب واسه اینکه زندگی توی فضای شهر و روستاهاشون خیلی سخته (از لحاظ سطح مذهبی اونجاها) و توی قم شرایط خیلی ایده‌آل‌تر و روون‌‌تره، از قم برنگشتن به شهرهای خودشون؛ خب چرا باید برگردن وقتی انقدر قم فضاش خوبه و زندگی توش راحته و گناه کمتره؟ که البته شنیدم نقدهایی از طرف بزرگان به این افراد شده و میگن که بهتره برگردین شهرهای خودتون و بزارین مردمِ مناطقی که به شما نیاز دارن ازتون استفاده کنن! بجای عافیت‌طلبی و موندن توی جایی که بهشت به حساب میاد... در واقع این برداشت من بود از اینکه اون حاج‌آقای داستان قم زندگی میکرد .... (حالا کِیف میده تو دلتون بگین وا من که چنین منظوری نداشتم از بردن اسم قم، چه مخاطبایی پیدا میشنا) 😂
سلام حاج آقا عیدتون رو الان تبریک میگم چون تازه سر صبح ما هست اولا خواستم بابت این رمان تشکر کنم این وقت شب احتمالا واسه تملق این حرفا رو نمیزنم🤔 ❇️نکات مثبت: ✅نویسندگی: گاهی از راوی خشک و خالی به نقاد و یا مشرح. حفظ کردن ادبیات دراماتیک سنتی( معرفی شخصیت ها، عطف اول، عطف دوم یا نقطه اوج، دومینو وار رفتن چالش ها، چرخش محوری آخر داستان و...) قهرمان سازی. همزاد پنداری با شخصیت ها. کامل بودن ابعاد شخصیت ها و توصیف خیلی خوب. ادبیات خودمانی. (هنتای) بودن داستان البته به معنای اینکه زندگی کامل بود( شادی داشت، اتفاق خوب داشت، حرص خوردن داشت، اتفاق بد داشت، خنده داشت و...) ✅فرهنگ‌سازی ها: بسم الله گفتن اول هر کار. نشان دادن جذابیت زندگی طلبگی. نشان دادن جذابیت زندگی متاهلی. انگیزه سازی برای تبلیغ. انگیزه سازی برای کار تشکیلاتی. حیا در زندگی. ارتباط با استاد اخلاق. مذموم بودن غیبت. مذموم بودن پیشنهاد های اپوزوسیون. مرکزیت مسجد. رفع این گمان که: زندگی با طلبه خشک است. شکستن این فرهنگ که حتما باید در یک سطح مالی باشند زوجین. تبعیت زن از شوهر. مذموم بودن بد دهانی. مذموم بودن بی آبرویی و هوچی گری. ✅آموزش ها: کار تبلیغی( مسجد داری، جذب نوجوان، جذب بزرگسال، کار تشکیلاتی، بازی ها و...). روش های جذب نوجوان. روش مواجهه با چالش های تبلیغی. آشنا کردن با ارگان های مختلف که در زمان نیاز از آنها میتوان در کار استفاده کرد. روش همسرداری. روش خواستگاری و سوال های مهم. آموزش خط قرمز های زندگی و کار فرهنگی. نشان داد فرق تبلیغ مجرد ها و متاهل ها. تبیین غلط بودن ملاک خیلی از طلاب برای تبلیغ. جدا سازی برنامه دختر ها و پسر ها. جدا سازی برنامه بچه های پایین شهر و بالاشهر. نحوه مقابله با اغتشاش و معاند. آداب ماه رمضان. نشان دادن اشکال های حجاب استایل. نشان دادن ریشه خیلی از تهمت ها به طلاب و... ❌نکات منفی: بیش از حد احساسی کردن قضیه که برا ما مجردا خوب نیس😅 (البته با این اهداف ناچار به احساسی کردن ماجرا بودین). گاهی اوقات چالش جلوتر لو می‌رفت. تیپ سازی بیش از حد. برای معرفی شخصیت سروش و شادی و گوهر و سلطنت و مملکت، سیر داستان زیادی متوقف شد و پیچیده شد. شوخی ها گاهی زیاد از حد و لوس میشد. از نقش سیروس خیلی کم استفاده میشد در صورتی که به عنوان پدر عروس شاید بهتر بود جملات بیشتری بگوید. زیادی توصیف حرص خوردن شخصیت داوود رو کردید و کمی آخر داستان تکراری شد. شما قهرمان سازی از داوود کردید و بهتر بود در هنگام ناراحتی صبر بیشتر از او نشان می دادید.( البته شاید به خاطر نشان دادن معصوم نبودن طلبه ها بود).
سلام و ادب نکته ای که برا من جالب بود یکی وجود فرشاد و عاطفه بود که در واقع آغازگر و خواستار این شدن که مسجد محل رو فعال کنند و چقدر این زوج باهم هماهنگ هم فکر و هم عقیده از داود پشتیبانی کردند که اگر این دونفر و حمایتشون نبود جناب داود تنها موفق نمیشد. و نکته دوم عشق و روحیه و ظرفیت بالای الهام نسبت به داود بود . در مقابل بعضی حرفا و شوخی های داود چقدر خوب و باجنبه رفتار می کرد که اگر من بودم چقدر بهم برمی‌خورد و دلخور میشدم که تازه داماد بجای ناز کشیدن ، چقدر ناز داره و اینقدر سرسخت هست تو ابراز علاقه. از شما ممنونم رمان شما نکات آموزنده بسیاری داشت. جزائکم الله خیرا