eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
88.7هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
668 ویدیو
125 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
دلنوشته های یک طلبه
سلام علیکم روزتون بخیر☺️ امروز و فردا کلی برای خودم برنامه ریزی کردم و امیدوارم طبق برنامه پیش برم
🔷🔷 منتخب پیام های امروز: ۱. سلام الحمدلله فعالیت زیاد هست گاهی واقعا زمان کم میاد من روزهای تعطیل بیشتر دوست دارم به مادرم برسم و مطالعه مخصوصا به مطالبی که علاقه دارم. حاج آقا من خیلی دوست دارم در مورد شهدا بنویسم و بگم به نظر شما روی چه بخشی بهتره کار کرد و اگر منبع درست هم معرفی کنید که لطف کردین واگر نه توقعی نیست. آیا نوشتن تمرین خاصی میخواد برای شروع چطور باید نوشت اگر راهنمایی کنید ممنون میشم ۲.باسلام برنامه آخرهفته ی ما میشع همونطورکه خودتون گفتین مطالعه و نوشتن قرآن خوندن تمرین واسه مسابقه درس و تست و ورزش وهمینطور امروز عصر سالگرد شهید ابوالفضلی شهید حامد جوانی هستش و کلا برنامه پره باید بریم کمک و بعدم خود مراسم التماس دعا یاعلی ۳. سلام بالاخره مامانم راضی شد یواشکی منو بفرسته کلاس موسیقی. آگه بابام و داداشام بفهمند منومیکشند. گفته پنجشنبه و جمعه بیا تا تست کنه استعداد دارم یا نه؟ ۴.سلام علیکم. برنامه من برخلاف شما اتمام مطالعه هست،چون امتحانات بالاخره داره تموم میشه💪 ۵.سلام حاج آقا. وقتتون بخیر،خداقوت. من دانشجوی ۲۳ ساله هستم.ترم ۸ کارشناسی. عاشق سیاستم و این ک بتونم روشنگری کنم. ب شدت احساس نیاز میکنم ک خودم و دوستام ی استاد تو عرصه ی سیاست داشته باشیم... برا این دو روز ک کار زیاد دارم. 📚دارم کتاب رو میخونم. فوق العادست. واقعا چ جور میشه آدم انقد انقلابی برخورد کنه؟؟ ✅کارای فرهنگیمم هستند. 📲میخوام کانالای خصوصیمو توی ایتا و شاید تلگرام مرتب کنم. 🖊دست ب قلمم دارم و هر وقت دلم بگیره مینویسم و تو کانال خودم میذارم. ولی راستشو بخواید خیلی انگیزه ندارم. دوس دارم هدفمند بنویسم. 🖌کانال شعرم دارم ولی فقط خودم توش عضوم. 📕هر روز نهج البلاغه رو میخونم و تو یکی دیگ از کانالام میذارم ک اونم فقط خودم هستم ی عالمه استعداد و انرژی دارم و میدونم چقد توانایی دارم ولی توی و ها میلنگم ۶. حاجی چرا مثل ماه رمضون، خوابیدن عبادت محسوب نمیشه؟ نمیشه یه کاری کرد عبادت محسوب بشه؟ کمبود خواب دارم خب! مصاحبه دکترا واسه دو هفته دیگه است و من کلی آرزو دارم اما خوابم میاد. ۷. یا صاحب الزمان عج: سلام استاد به یمن تلاشهای دشمن کلی دیروز بخاطر حجابم از مردم ناسزا شنیدم😐اما خیلی حرفهاشون قوت قلب بود ...و فهمیدم ما چقدر کم کاری داریم مخصوصا در مطالعه و نوشتن اما خیلی ضعیفم حضوری هم خدمتتون رسیدم قرار بود فکری کنید کاش مجازی اموزش رو راه میانداختید حداقل اینطوری بهتر از نبودش هست راستی بیش از ۱۵ سری کامل از کتابهای شما رو گردش در وقف کردم الان تو مساجد دارم اینکارو انحام میدم راستی خیلی بهم گفتن داعشی☺️ ۸. سلام گفتین از برنامه ریزی آخر هفته مون بگیم من امروز عصر به دیدن پدرو مادرم میرم😍 یه غذای خوشمزه درست میکنم میبرم شام با اونا باشم فردا هم میخوام درس بخونم چون شهریور امتحان دارم اونم پنج تا😢 برام دعا کنید از پدرو مادرمم همینو میخوام که برام دعا کنن موفق بشم
۹. سلام وقتتون بخیر پنج شنبه برای من نظافت کلی خونه ست البته امروز نماز حاجت روز پنج شنبه که آیت الله بهجت رحمة‌الله‌علیه سفارش کردن رو خوندم بعد ادامه کار عصر و فردا مطالعه کتاب شما ( ما قبل الشهادت) البته عصر فردا به امید خدا ملاقات برادرم در کهریزک آخه معلول جسمیه بغیر از من کسی رو نداره ۱۰.سلام اول و اخر هفته برامن فرقی ندارن یکی اند فقط فرقش اینکه دلم میگره میخام برم بیرون از مادر پدرم هم دور هستم نمیتونم برم بهشون سر بزنم هزار تا کار هم دارم باید پایان نامه مم رو هر چه زودتر تمومش کنم با دو تا بچه شیطون کارای خونه مم مونده ولی میخام برم بیرون دلم گرفته بنظرتون چه جوری برنامه ریزی کنم شما برنامه ریزی کنیین برام.... ۱۱.سلام. برنامه آخر هفته من😔 مثل تمام هفته ها. 😢درحالیکه دراز کشیدم و گوشی توی دست راستمه و دارم تلگرام و چک میکنم گاهی برای تنوع گوشی مو با دست چپ میگیرم که زیاد خسته نشم😞 چکار کنم هیچ سرگرمی ندارم. یعنی دل و دماغ اش رو ندارم. اصلا چرا خدا ما رو با مجرد موندن امتحان میکنه😫😫😫 ۱۲.سلام من ک هرچی پیام میفرستم براتون نمیذارید تو کانال.اما منم دلم خواست از برنامه های اخر هفتم بگم یک ساعت پیش از سر امتحان اومدم و دیشب رو هم فقط دو ساعت خوابیدم و الان ب شدت خوابم میاد موندم اذان بگن نماز بخونم بعد بخوابم بعد شنبه دوباره یه امتحان سخت با حجم زیاد دارم ک باید بشینم اونو بخونم بعدش در حین درس خوندن باید به فکر ضامن باشم برای وامی ک برای رهن خونه میخواییم بگیریم. بعد از اون دوباره در حین درس خوندن و فکر کردن برای ضامن باید ب فکر اینکه خونه گیرمون میاد یانه هم باشم در بین همه ی اونا باید به فکر اینکه ب خانوادم هم زنگ بزنم باشم. خلاصه اینکه کاش ی روز ۷۲ ساعت بود التماس دعا ۱۳.میخام ی دل سیر بخوابم .میدونم برنامه پر وبار وسنگینیه ولی مطمئنم من میتونم 😉 ۱۴.برنامه ی آخر هفته ی من این بار با دفعات پیش خیلی فرق میکنه... دلم پر از غم و دلشوره اس..فردا بچه ها رو میبرم شهربازی که یه دل سیر بازی کنن و شادی..چون شنبه قراره پسره کوچکم که5/5 سالشه بره اتاق عمل...یه عمل کوچولو..ولی اسمش عمله دیگه..کلی ترس و استرس..😭😭 از شما و همه ی اعضای کانالتون التماس دعا دارم برای سلامتی پسرم و برای بالا رفتن صبر و قرار و تحمل من ...خیلی بهم ریختم😔😔 خدا همه ی بچه کوچولوهای نازنین و معصوم رو شفا بده ۱۵.آخر هفته ماهم این هفته در منزل پدر به سر میبرم. برای سلامتی پدرم دعاکنید. بیمارستان هستن. و من از خونشون مواظبت میکنم. البته لذتی داره خونه پدر. ولی نبودنشون هیچی نمیش ۱۶.سلام من شنبه امتحان داروشناسی دارم با یه استاد فوق العـــــاده سختگیر و البته باسواد 👍 کل این دو روزو باید دارو بخونم تا فقط بتونم پاس شم 😢 برام دعا کنید 🙏 ۱۷. حاجی ما ماموریت سراوان داریم. دلم برای دخترم که هفت روزش هست خیلی تنگ میشه. 😔 واسه مامانش بیشتر😔 ۱۸. سلام حاج آقا برنامه آخرهفته من اينه که از مادرم پرستاری کنم دیشب خورد زمین پاش خیلی درد میکنه، به سختی راه ميره 😭😭😭😭😭😭😭 از دیشب همه استرس داریم ان شاء الله همه مادرا و پدرا سلامت باشن، برای مادر منم دعا کنید هرچه زودتر خوب بشه.😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 التماس دعا
آقاااا آقاااااااا گفتم از برنامه آخر هفته بگین نه اینکه دیگه حالا هر چی بگین لطفا چیزای قابل پخش بگین😂😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بچه ها لطفا خانواده بزرگ دلنوشته های یک طلبه را به همه عزیزانتون معرفی کنید👇☺️🌹
💠خاطرات امنیتی💠 ⛔️شاید اندکی متفاوت تر درباره اخلاق و سیاست و امنیت ⛔️ با مستندات داستانی نفسگیر و جذاب: 🔹دفترچه نیم سوخته یک تکفیری 🔹کودکانه های تکفیری 🔹اعترافات دیده بان تکفیری 🔸حیفا (جاسوسه اسراییلی) 🔸تب مژگان (پرونده بهاییت) 🔸همه نوکرها (روایت امنیتی قیام کربلا) 🔸کف خیابون (پرونده فتنه) 🔸حجره پریا (هفت دختر طلبه و آتئیست ها) 🔸نه http://eitaa.com/joinchat/57999360C568c709204
توجه لطفا‼️ مدتی بود که تعدادی از کتابها در سایت بنده، موجودی نداشتیم و از این بابت از مراجعه کنندگان عزیزم عذرخواهی میکنم. اما الحمدلله برای شنبه هفته آینده (ینی فقط دو سه روز دیگه) کتابهایی که نداشتیم را کامل میکنیم و آماده ارائه میشه. (ابته منهای و ) مژده👈 ان شاءالله هفته آینده اعلام میکنیم که به سراسر ایران داریم و میتونیم از خجالتتون دربیاییم☺️ این آدرس سایتمون هست: www.haddadpour.ir ان شاءالله هفته آینده، به محض آماده شدن کتابها اعلام میکنم.🌹 💠 لیست کتابها: کف خیابون حجره پریا همه نوکرها تب مژگان حیفا دفترچه نیم سوخته چرا شیعه هستم؟ چرا سنی نیستم؟ شرح خطبه منا ما قبل الشهاده ج۱و۲
شماره_تلفن_هاي_پاتوق_ها_با_فروشنده.docx
21K
این لیست پاتوق کتابهای سرتاسر ایران به همراه شماره تلفن های آنهاست که از اون مغازه ها میتونید آثار بنده را به صورت حضوری تهیه کنید. @Mohamadrezahadadpour
قابل توجه ادمین های محترم ایتا‼️ از تاریخ سه شنبه ۱۲ تیرماه لغایت ۳۱ تیرماه تبلیغ در این کانال صورت نمی گیرد. چون فعلا برنامم اینه که فقط یکی دو هفته اول هر ماه تبلیغ کانالهای مختلف داشته باشیم. باتشکر🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم مستند داستانی کف خیابون(2) ✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت سی و پنجم» همینجوری حرفامون با مهناز ادامه داشت. نکات خوبی داشت میگفت. اما باید بیشتر وارد کیان میشدیم. چون حس کردم یه جوری داره یه کاری میکنه که از کیان حرفی نزنه! به خاطر اینکه دوباره برگردیم سرخط، بهش گفتم : از نقطه ی اوج رابطتون بگو! از وقتی که احساسش و احساست خاص تر شد. گفت : شما که متن همه پیام ها و... گفتم : آره اما می خوام بدونم واسه شما از کی خاص شد؟ احساس خاص درونی! نه جملات تلگرام! گفت : وقتی فهمیدم موفق شدم و دارم توجهشو جلب می کنم که ازم پرسید : چرا همیشه هوامو داره؟ منم نوشتم : مگه تو اذیت می شی؟ نوشت: اذیت نه... اما میترسم وابسته بشم! نوشتم : نشدی؟ نوشت : به چی؟ به کی؟ نوشتم : به توجهم! نو‌شت : چرا دروغ؟ چرا... شدم! نوشتم : میخوای دیگه مزاحمت نشم؟ نوشت : همه پستاندارها تا می بینن کارشون جواب داد و مخ طرفشونو زدند، می خوان که مثلا زحمتو کم کنند! ینی می خوان بگن ای وای من قصد بدی نداشتم و خودت وابستم شدی و حالا اگه بگی برو، میرم! من که خندم گرفته بود، نوشتم: خخخخ نوشت : بایدم بخندی! ق ر ب و ن خندهات برم... تو نخندی، پس کی بخنده... خانوم خانوما! ازون شب دیگه همه چیز یه رنگ دیگه پیدا کرد. هم برای من و هم واسه اون. اینقدر که تا ساعتها برای هم پیام میدادیم و همدیگه را آروم میکردیم. تا اینکه دوسه روز نت خراب بود و من مثل مرغ پر کنده شده بودم... بی اختیار ، در هر دقیقه، سه چهار مرتبه گوشیمو بر می داشتم و چک می کردم. اون شب که دوتامون شجاعانه به هم ابراز عشق کردیم، شاید اگه ادامه داشت، به اندازه دوسه شبی که یهو از هم بی خبر شدیم، اثر نداشت و دوتامون را دیونه همدیگه نمی کرد! همین دوری و بی خبری از هم، خیلی تشنه ترمون کرده بود. گفتم : خب چیکار کردی؟ گفت : روزی صد بار صداش میکردم و مینوشتم «کیان!» ... ولی جوابی دریافت نمیکردم ... تا اینکه روز سوم یا چهارم بود که از سر پکری و گریه و حال داغون دلم، یه شعر واسش فرستادم. همونی که میگه : آسمون ابریه ولی بارون نمیاد صدای گریه بارون توی ناودون نمیاد اونی که دوسش دارم از خونه بیرون نمیاد واسه این دل تنها دیگه مهمون نمیاد... اینو نوشتم و دیگه تحمل نکردم و از خونه زدم بیرون! همش تقصیر رژیم و دولت بود. چرا نتو قطع کرده بودند... تو دلم همش به پاسدارا و حکومت و آخوندا فحش می دادم . اینقدر حالم خراب بود که شاید سه چهار کیلومتر راه رفتم. تا اینکه خسته و اعصاب خورد، توی یه پارک ولو شدم روی صندلی... همینطور که نشسته بودم، دیدم دونفر رد شدند و سرشون توی گوشیشون بود. یه نفر هم اون طرف رو صندلی پارک بود و داشت با گوشیش ور می رفت... یه لحظه شک کردم و گفتم نکنه نت وصل شده باشه! فورا گوشیمو از جیبم آوردم بیرون و رفتم داده تلفن همراه و در عین ناباوری دیدم به روز شد! به محض دیدن جمله[در حال به روز رسانی...] تپش قلبم رفت رو ده هزار، دیدم پیاممو سین کرده و... حتی دنبالشم شعری نوشته بود که مجبورم کرد دوباره سه چهار کیلومتر تا خونه راه برم و مثل مستا و دختر خرابا توی خیابون راه برم و صدبار اون شعرو از روی گوشیم بخونم... حتی وقتی داشتم از خیابون رد می شدم : من مرد نقش اول مغرور و بی تبسم تو اون زنی که میره با مرد نقش دوم بارون بباره یا نه صحنه دراماتیکه تصویرت از تو چشمام میریزه چیکه چیکه! دوربین یوا‌ش یواش از توو صحنه میره بیرون من میمونم یا سایه م من میمونم تو بارون! ادامه دارد... دلنوشته های یک طلبه @Mohamadrezahadadpour