روزگار من اگر بر تو غم اندوخت ببخش
رنگ رخسار تو را باز برافروخت ببخش
گیسویت در وسط خانه اگر سوخت ببخش
سینه ات را نوک مسمار به در دوخت ببخش😭😭😭
آتش به تمام قد بر افروخته دید
مسمار ِنمایان به در سوخته دید
یک لحظه تنفس حسن بند آمد
دیوار و تن و در چو به هم دوخته دید😭😭😭😭
وای 😭
وای 😭👇
بر درب حرم داشت لگد میزد،حیف
در بر سپرم داشت لگد میزد،حیف
از بین لگدها لگدی کشت مرا
محسن پسرم داشت لگد میزد،حیف😭😭😭😭😭😭😭
وای مادرم ... مادرم ... مادرم😭👇
غیرت ز بام ِشهر نبی پر کشیده شد
حبل المتین ِ قلبِ علی هم بریده شد
ای وای... استخوان تو را لحظه ی هجوم
طوری شکسته اند که صدایش شنیده شد😭😭😭😭😭😭😭😭
ولی میخوام بگم😭
امشب نگم کی بگم؟!😭
جونتون امشب گردن خودتون😭
بسم الله...
وقتی بگو بخند تو در خانه جا نشد
لفظ بیا ببند به زخمت روا نشد
صبح دراز تو سر مغرب شدن نداشت
مویت سفید گشت و رفیق حنا نشد
قدری غذا بخور جگرم ریش ریش شد
شاید که ماندی و سفرت از قضا نشد
در خانه روسری به سرت قاتل من است
قتل کسی به پارچه ای نخ نما نشد
قحط طبیب شرم علی را مضاف کرد
قحطی چنین پر آب عیان هیچ جا نشد
جان خودم قسم که همین چند روز پیش
گفتم که کج کنم سر این میخ را نشد😭
پهلوی و روی موی و وضوی جبیره ات
چون من بساط قتل کسی رو به را نشد😭
دیگر در آسمان امیدم ستاره نیست
انگار جز یتیم شدن راه چاره نیست
حالا که عازم سفری پس مرا ببر
درکار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
معجر ز چهره باز کن امشب که بعد از این
فرصت برای دیدن رویت دوباره نیست
جای سلام پلک به هم میزنی چرا
راهی برای حرف زدن جز اشاره نیست ؟😭😭
این یادگارها که به من هدیه میدهی
در بین شان چرا اثر از گوشواره نیست😭😭
معلوم شد چرا ز کفن ها یکی کم است
سهمی برای آن بدن پاره پاره نیست😭😭😭😭😭
رفتیم کربلا😭
اصلا مگه میشه امشب بدون ذکر و یاد کربلا سپری بشه؟
پس بذارین از فاطمه ی سه ساله کربلا بگم😭👇
گوش طفل مرا ز جا کندی
بی مروّت حیا کن از سر من
دختر تو چگونه راضی شد
که شود پاره گوش دختر من؟
مثل این گوشواره، ای نامرد
بین بازارها فراوان است
تو به انگشت من قناعت کن
قیمت گوشواره ارزان است
چِقَدَر باید التماس کند
چادر دختر مرا بدهید
دست خود را کشیده تا نیزه
به یتیمم سر مرا بدهید😭😭
چِقَدَر تازیانه و سیلی
مگر از غصّه هاش بی خبرید
پای او کوچک است و کم طاقت
لاأقل روی ناقه اش ببرید
بسکه از تازیانه ها خورده
سیر گشته، غذا نمی خواهد
وعده تشت را به او ندهید
جز پدر از شما نمی خواهد
وسط شهر هرچه می خواهید
دائماً سنگ بر سرم بزنید
چوبتان را به لب خریدارم
ولی از این سه ساله درگذرید
اینکه در خود خزیده سردش نیست
درد پهلو کشیده خم شده است
با همین قدّ کوچکش امشب
چِقَدَر مثل *مادرم* شده است😭😭😭😭😭😭😭
✅ اگر نیاز به تجدید وضو هست، بفرمایید تا مراسم تجلیل از مقام منیع قرآن کریم را شروع کنیم:
"اَستغفرالله وَ اَتُوبُ اِلیه"*
ان شاءالله دل امام زمانت رو به دست آوردی،برای یك سال آینده ات هرچی خیره،برات بنویسه،آقا امضا كنه، قربون دستای مهربونت امام زمان،قربون دل ِ لطیفت آقا جان، امشب كجا قرآن سر گرفتی آقا جان!؟ آقا به خاطر ما نه به خاطر شهدا،به خاطر سربازات بیا یه سری به ما بزن، شهدا چراغ های هدایتند،به قول رهبر معظم انقلاب،شهدا ستاره هایی اند كه توی ظلمات راه رو گم نكنیم، آی شهدا،ای رفقا،شب قدری شما یه دعا برای ما بكنید،نمیگم ما كاری كردیم،فقط به خاطر این سینه هایی كه تو این شب ها زدیم با یاد شما،شرط وفا میگه یه چیزی به ما هم برسه از شما.
* "اَستغفرالله وَ اَتُوبُ اِلیه...."*
فرمود:شقی ترین فرد،بدبخترین فرد،اون كسی است كه شب های قدر بگذره،ماه رمضون بگذره آمرزیده نشه.اگه نا امید بشه آمرزیده نخواهد شد،چون نا امیدی خودش گناه بزرگیه...
كتاب خدا رو مقابل صورتت باز كن،
* "اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکِتابِکَ الْمُنْزَلِ وَمَا فِیهِ، وَ فِیهِ اسْمُکَ الاَکْبَرُ، وَ أَسْماؤُکَ الْحُسْنى، وَ مَا یُخافُ وَ یُرْجى أَنْ تَجْعَلَنِی مِنْ عُتَقائِکَ مِنَ النّارِ"
*حاجاتت رو مد نظر بیار،منم یه چند لحظه ای آروم میشم،هر حاجتی داری بگو.... خدایا منو ببخش،خدایا گره هامونو باز كن،پدر مادرامون و ببخش،آقامون رو به دادمون برسون،مال حروم رو از سفره مون دور كن،بچه هامون رو نوكر امام حسین قرار بده، خدایا حاجات و دعوات قلبی ِ و شرعی ِ همه مون و رهبرمون برآورده به خیر فرما.*
*قرآن روی سرت بگذار،ان شاءالله همیشه زیر سایه ی قرآن و آل الله باشی.
*"اللَّهُمَّ به حق هَذَا الْقُرْآنِ وَ به حق مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَ به حق کُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِیهِ وَبِحَقِّکَ عَلَیْهِمْ فَلا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّکَ مِنْکَ"
"بکَ یَا اللّهُ...... جل جلاله و عظم شأنه"
الهی: بمُحَمَّد....... صل الله علیه و آله و سلَّم"
*روی منبر داشت سخنرانی می كرد،رسول خدا خطبه می خوند، دم در بچه ها بازی می كردند،یه مرتبه دید حسینش رو خاك افتاد، از روی منبر سراسیمه دوید پایین،بیرون مسجد رفت حسین رو بغل كرد، آورد روی زانوش نشوند، شروع كرد خاكای لباس حسین رو تكوندن،گفت: ان شاءاالله،نیاد اون روزی كه لباست خاكی بشه.*
"الهی: بعَلِیٍّ........ صلوات الله و سلامه علیه"
"الهی: بفاطِمَةَ......... سلام الله علیها."
*روز آخر بچه هاش رو استحمام كرد،لباسشون رو عوض كرد،لباس تمیز تنشون كرد،براشون غذا آورد،موهای بچه هاش رو شونه كرد،وقتی داشت موهای حسینش رو با دست شكسته شانه می كرد،می گفت:مادر جان،نیاد روزی كه نظم موهات بهم بخوره. نمی دونم امشب دلمون چرا همش كربلاست؟*
"الهی: بالْحَسَنِ......حسن بن علی صلوات الله علیه."
*گفت:حسین جان! من الان دارم از دنیا میرم و به شهادت می رسم،تو بالا سرمی،عباس بالا سرم ِ، بچه هام هستند،علی اكبر هست،خواهرام هستند،*"لایوم كیومك یا اباعبدالله"*كسی نیست سر تو رو به دامن بگیره.*
" الهی: بالْحُسَیْنِ..... صلوات الله علیه"
*دید دارن یه گوسفندی رو سر می برن، امام سجاد فرمود:ببینم به این قربانی آب دادید یا نه؟ آری آقا،حكم دین ِ،ما از شما یاد گرفتیم دینمون رو،این گوسفند سیراب ِ،داریم سرش رو می بریم. فرمود:ولی بابای من و با لب تشنه بین دو نهر آب.....*
"الهی: بعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ........زین العابدین صلوات الله علیه"
*فرمود:من پنج سالم بیشتر نبود،امام باقر،ما و خواهرها و عمه هامو،با دست بسته وارد بزم یزید كردن،اون نانجیب با چوب خیزران برلب و دندان جدم می زد*
"الهی: بمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ.......صلوات الله علیه".
*فرمود(امام صادق):اگه كسی بر حسین گریه كنه،حتی اگه حالت گریه به خودش بگیره،بهشت بر او واجب میشه*
"الهی:بجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد.......جعفر بن محمد ٍ صادق.صلوات الله علیه."
*دَر ِ زندان باز شد،چهار حمال یه بدنی رو روی یه تخته پاره آوردند، جار زدند،می گفتند: این امام رافضی هاست،مردم جمع شدن بدن موسی بن جعفر رو برداشتن،كفن كردن.ای بی كفن حسین.....*
" الهی،بمُوسَى بْنِ جَعْفَر.......صلوات الله علیه ".
*امام رضا داشت پرچم سیاه میزد توی خونه،یه مرتبه دیدن دست از كار كشید شروع كرد گریه كردن،گفتند:آقا چی شده؟گفت:صدای مادرم رو شنیدم،هی می گفت:غریب مادر حسین..بریم مشهد*
"الهی:بعَلِیِّ بْنِ مُوسى....بعلی بن موسی الرضا صلوات الله علیه"
*بدن امام جواد رو روی پشت بام انداخت،آفتاب به بدن می تابید،یه خیل كثیر كبوتر اومدن بالا سر امام جواد،پرواز می كردن آفتاب به بدن نخوره،اما كربلا سه روز و دو شب بدن ارباب ما.....*
"الهی: بمحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ.....بمحمد بن علی ٍ الجواد صلوات الله علیه "
*اومدن امام هادی علیه السلام رو ببرن،نیمه ی شب بود،تاریك بود، از پشت بام آمدن، فرمود:اینطور نیا پایین صدمه می خوری بذار برات چراغ بیارم،براش نردبان گذاشت،برا دشمنش،اما زمان غارت اومدن همچین گلیم رو از زیر پای امام سجاد كشیدن.*
"الهی: بعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّد.......بعلی بن محمد ٍ الهادی صلوات الله علیه."
*خدا رو می خوای به پدر امام زمان،آقامون امام عسكری قسم بدین،بانی ِ روضه های سید الشهداء*
"الهی: بالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ...... صلوات الله علیه"
*ای خدا همه حاجاتومن برآورده به خیر بفرما، هر چی ناله داری خدارو قسم بده: الهی العفو 😭😭😭
الهی بالحجه.... 😭😭😭😭
💎 اللهم نسئلک و ندعوک باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم بحق ولیک و حجتک صاحب الامر (یا الله) به دماء شهدا(یا الله)
یا حمید به حق محمد – یا عالی بحق علی – یا فاطر بحق فاطمه – یا محسن بحق الحسین – یا قدیم الاحسان بحق حسین
اللهم الرزقنی فی الدنیا زیاره الحسین
اللهم الرزقنی فی الاخره شفاعه الحسین
اللهم اجعلنی عِندک وجیها بالحسین فی الدنیا والاخره
الهی این دستهایی که به سوی تو دراز شده نا امید برمگردان
الهی قلم عفو بر جرائم اعمال ما بکش
الهی عاقبت امور همه ما را ختم به خیر و به شهادت بفرما
الهی به حق علی موانع ظهور فرج آقا امام زمان را برطرف کن
در ظهور آن حضرت تعجیل بفرما
سایه مقام معظم رهبری مستدام بدار
بالنبی و آله...
✔️ متاسفانه با خبر شدیم امام جمعه محترم کازرون فارس، بعد از مراسم احیا در حال بازگشت به خانه مورد سوقصد قرار گرفته و با ضربات چاقو شهید شدند.
خدمت همه بچه های کازرون، علی الخصوص علما و بزرگان علمی و معنوی و عموم امت حزب الله کازرون تسلیت عرض میکنم.
حدادپور جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
دلنوشته های یک طلبه
✔️ متاسفانه با خبر شدیم امام جمعه محترم کازرون فارس، بعد از مراسم احیا در حال بازگشت به خانه مورد سو
چقدر شهادت، نزدیکتر شده و قابل لمس🌷
اما جلوی زن و بچه ...
نه ...
خیلی سخته
مخصوصا واسه کسی که داره دست و پا میزنه😭
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و نماز روزه هاتون قبول. امیدوارم شبهای قدر با صفا و باحالی را سپری کرده باشین.
یکی از چیزایی که بنظرم باید بین مردم باب بشه اینه که مثل تعطیلات و اوقات خوش و تفریح و لذت زندگیشون که ازش با کیف و هیجان تعریف میکنن، از شبها و روزهای و ساعات و دقایق خوش معنوی هم که داشتن به خوبی و لذت تعریف بکنن و برای هم در اون لحظات، آرزوی ادامه احوال خوب داشته باشن.
هیچ اشکالی هم نداره و بلکه خیلی هم عالیه.
خلاصه امیدوارم حال و روز خوبتون در شبهای قدر امسال، بازم تکرار بشه و حداقل هفته ای یکبار، از لذت های معنوی از جنس شبهای قدر سرشار باشین.
بذارین منم از شبهای قدرم بگم:
شبهای قدر امسال برای من شاید تا الان زندگیم، از خوش ترین شبهای قدر و بلکه از لذیذترین شبهای زندگیم بود. علتشو خودمم نفهمیدم اما واسه خودم دو سه تا علامت جالب توجه داشت که بنظرم نشونه های یدی هم نیست:
یکیش اینه که نمیدونم چرا و چطور شیرفلکه رحمت الهی از چشمام باز شده بود و همینجوری میریخت رو کیبورد. الحمدلله مشکل تازه ای هم پیش نیومده ها و هر چی هست همون مسائل همیشگی هست اما کلا امسال لازم نبود زور بزنم و روضه های سوزناک یاد خودم بیارم تا دو سه تا قطره اشک از خودم بگیرم. همینجوری میریخت. جالب بود برام. چون خیلی کیف داره و برای خودم بازم میپسندم، امیدوارم برای شما هم پیش بیاد.
یکی دیگش این بود که نمیدونم چرا دعاها و دغدغه های جدیدی وسط دعا برام باز شده بود! حالا اگه بگم شاید خندتون بگیره اما مثلا دود و دم تهران و عصبی بودن مردم و حس رمضان تو اداره دولتی و بغضی که ته چهره اکثر سلبریتی های اون ور آبی هست و اینکه یه مدت جایی قول ندم و فقط بشینم بنویسم و جلد دوم و سوم پسر نوح و حتی دوباره برگردم بشینم از پایه اول حوزه بخونم و کلا از سیستم اجرایی فاصله بگیرم و قیمت نون بربری و میزان استفاده جوش شیرین مردم و آثار بد و مخربش و وضعیت طب سنتی در ایران و هفت هشت تا سوژه بکری که نوشتم و قایمش کردم و خریدن یه لب تپ دیگه و چجوری پولش جور کنم و بوی خوش گلهای یاس اداره و عطر مست کننده بعد از ظهراش و صد تا چیز دیگه ...
وضعم خیلی خرابه که به جای مشکلات اصلی زندگیم و اقساط و بدهکاریام و کللی مشکلات ایران و منطقه و ... داشتم به این چیزا فکر میکردم؟!
خب خودش میومد. تقصیر من چیه؟
جالبیش اینه که این فکرا میومد و گریه هم سرازیرررررر !!
تا اینکه کم کم داشت ساعت 23 میشد و باید مطالب منبر مجازیمو مینوشتم و یه ساعت بعدش پست میذاشتم و احیا شروع میکردم.
موضوعاتی که انتخاب کرده بودم، همینجوری خودش اومد! جالبه بدونین از بس داشت تند تند میومد، دیگه دست و انگشتام توانایی تندتر از اون تایپ کردن نداشت و بعضی وقتا که دیگه خسته میشدم، به خودم میگفتم: «یه کم یواشتر ... باشه ... مینوسم حالا ... یه کم مهلتم بده چشم!»
اصلا لازم نبود بشینم زور بزنم و بنویسم و آسمون ریسمون کنم. مثل همین حالا که دارم اینا را میگم. جوری شد که دوس دارم همیشه منبر و کنفرانس هایی که به صورت حقیقی و حضوری ارائه میدم، همین مدلی باشه. اما نمیشه. باید بیاد. نه اینکه بشینی زور بزنی.
این دو سه شب احیا ، حتی روضه ها و مطالبی که امسال مینوشتم، اصلا نیاز به اصلاح نداشت و حتی جالبه که اشتباهات تایپیش هم زیاد نبود و از همیشه کمتر اشتباه تایپی و لپی داشتم.
بگذریم.
همینا بود دیگه!
اینم از شب قدر ما.
دوسش داشتم. حس خوبی بود. خدا کنه کل امسالم همینجوری باشم و دل و عقلم، روی یه نیمکت کنار هم بشینن و مثل دو تا دوس جون با هم حرفاشونو بزنن تا تکلیف منم روشن باشه. چون از شما چه پنهون، بعضی وقتا حسّ بچه هایی دارم که از دست دعواهای بابا (عقل) و مامانشون (دل) دوس دارن سر به بیابون بذارن!
آقا مخلصم
ما داریم یه مسافرت کوتاه و ارزون میریم که یه کم بتونم رفرش کنم و برگردم. حس میکنم برای ادامه این حال و کشف این حس، نیاز به خلوت و جهرم و جلسه ختم قرآنش و راه رفتن شبانه تو پیاده روهای اونجا و دوستای دوران نوجوونیم و اطاقی که دوران نوجوونیم دو سه تا گونی صد کیلویی مطلب نوشتم و بعدش هم سوزاندم و سحر خونه مامانم و آش ماست محله پدریم و گلزار شهدای فردوس و رضوانش و غروبای تپه شهداش و فست فود خیابون بخور بخورش و ... دارم.
بازم مخلصم
شبهای خوب و روزهای عالی پیش رو داشته باشید.
🌺یاعلی🌺
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه