eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
89.8هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
652 ویدیو
125 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بزرگی که خواست نامش فاش نشود😉 گفت: دوست داشتن عضوی از بدن است. درست است که همه فوراً به فکر "قلب" می افتند ولی من می گویم که دوست داشتن، "دندان" آدم است دندان جلویی که هنگام لبخند برق می زند.! 😁 سلام☺️ ببخشید نبودم درگیر و مشغول بودم ولی دلم پیش شما بود❤️🌺💞
حجت الاسلام قاضی.m4a
533K
♦️معرفی کتاب توسط امام جمعه دزفول 🔶به مناسبت 9 دی امام جمعه دزفول در پایان خطبه های نمازجمعه امروز کتاب "کف خیابون" با موضوع فتنه 88 را به مردم معرفی و همچنین توصیه به تهیه این کتاب نمودند. 🔺لازم به ذکر است که حجت الاسلام قاضی دزفولی در اقدامی ارزشمند و تحسین برانگیز هر هفته در پایان خطبه های نمازجمعه جهت ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی یک کتاب را معرفی می نمایند. 👈 پ ن: خدا حفظشون کنه. ذره پروری کردند.🌷🌷🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسم این گل پسر را نمیدونم اما هزار ماشالله🌷 هزاران ماشالله🌷 🌺ایشالله سالم و صالح🌺 دست آشناهاشون که ارسال کردند درد نکنه. #حدادپور_جهرمی #دلنوشته_های_یک_طلبه
شعری خوندم که مطمئن نیستم از قیصر امین پور باشه یا نه اما جالب بود و گفتم شما را هم در لذت درک و فهمش سهیم کنم👇☺️👇
دلنوشته های یک طلبه
شعری خوندم که مطمئن نیستم از قیصر امین پور باشه یا نه اما جالب بود و گفتم شما را هم در لذت درک و فهم
من از نادان درس آموز می ترسم من از دیوانه ای دلسوز می ترسم نمی ترسم من از افتادن این درس من از استاد ترس آموز می ترسم نمی ترسم من از تاریکی شبها من از شمع دروغ افروز می ترسم نمی ترسم من از دشمن، خیالی نیست من از هم سنگر مرموز می ترسم نمی ترسم که غیری کینه می ورزد من از یاران کین اندوز می ترسم نمی ترسم من از عريانيم حتی من از خیاط تهمت دوز می ترسم نمی ترسم من از امروز و فردا هیچ من از فردای بی امروز می ترسم. 👈 اشاره میکنن که شعر از آقای رضا کامی هست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام علیکم و رحمت الله☺️🌷
چطور فهمید؟!🙊
بذارین صادقاته بگم بچه ها خیلی دلم این شبا مستند داستانی بذارم. اما ذهنم حسابی درگیر سه تا موضوع مهم هست که باید اول اونا به سرانجام برسه و تمومش کنم تا بعدش بتونم با خیال راحت تر بشم شهرزاد قصه گوی شبهای زمستانتون☺️ فلذا لهذا که آره ... وگرنه اصلا می‌خوام بدونین که بفکرتون هستم اتفاقا سه تا داستان هم آماده دارم و دو تا دیگه هم دارم می‌نویسم اما الان نمیتونم منتشر کنم چون نباید یه میدان درگیری دیگه باز کنم و ... پس ازتون خواهش میکنم صبور باشین و اجازه بدید پله پله درستش کنم☺️🌺
🌺 سالروز حماسه نه دی ماه 88 پیروزی ساندیس وطنی بر دلارهای آمریکایی به مردم بصیر مبارک☺️ ▪️بر خواص بی بصیرت و ساکت "فتنه" تسلیت
🇮🇷دو تا نکته درباره راهپیمایی نهم دی🇮🇷 🔺اول اینکه اگه کسی شعار استیضاح و یا حذف دولت داد، باهاش همسو نشید و همراهیش نکنید. ما موافق این حرکت نیستیم و صلاح نمی‌دونیم. حداقلش اینه که الان صلاح نیست و باید از اینگونه شعارها جلوگیری بشه. 🔺دوم اینکه شما را به خدا قسم از کلید واژه های استخر، استخر فرح، غریق، حذف و معادل این کلمات و هر گونه شعاری که بوی تهدید جانی بر علیه افراد داخلی باشه، در تابلوها و عکس نوشته ها و ... استفاده نکنید. اجازه ندید عده ای سواستفاده کنند. گفتم دو تا نکته؟!🤔 خب حالا سومیش هم بگم بد نیست: 🔺سوم اینکه احیانا فردا عده ای کاندیدای مجلس حتی ممکنه با چفیه و مشت های گره کرده و حتی کفن پوش، قصد میتینگ انتخاباتی کردن راهپیمایی نهم دی دارند! خب از اونا بعید نیست. چه چپی و چه راستی. لطفاً حتی بر علیه اونا هم شعار ندید و اجازه ندید گنده بشن و بعدش مظلوم نمایی کنند. به شورای هماهنگ کننده راهپیمایی نهم دی در شهرستان ها پیشنهاد میدیم که اجازه ندهند کاندیداهای مجلس، حتی اگر نماینده فعلی همان شهر هم باشند، خیلی شیک و مجلسی بروند بالای سِن و بچسبند به ائمه مظلوم جمعه و کلا از جلوی کادر تکون نخوردند! بهشون اجازه این کارو ندید. اینا همش شائبه منفی ایجاد می‌کنه و معنا و مفهومش مشخصه!
یوم الله نهم دی ماه بعد از نماز مغرب و عشا #تهران ، کوی بیمه ، مسجد الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
http://shabestan.ir/mobile/detail/news/873978 👈 حجت الاسلام حدادپور جهرمی در گفتگو با مطرح کرد: نقش بصیرت در حرکت فردی و اجتماعی به سوی ظهور!
وسط وسط وسط میدون امام حسین به یادتونم☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی کارهای زیبایی میبینی که نمیدانی از طرف چه کسانی و چقدر با ذوق انجام شده اما دلگرمت میکنند. درست در ایامی که بسیاری از چیزها را باید تو خودت بریزی و بروز ندهی. دست گل بچه های دانشجو درد نکنه🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺عرض تبریک🌺 خدمت جناب #رائفی_پور و موسسه #مصاف تبریک میگم. کاش همه خبرهای خوش و امیدوار کننده از این دست و جنس باشه. دست گل بچه های خلاق و کاردرست مسلمون و ایرانی که دست به این ابتکارات میزنند درد نکنه🌷 ما منتظر خبرهای خوش بعدی هستیم☺️ #حدادپور_جهرمی #دلنوشته_های_یک_طلبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیداری؟
از بزرگترین اشتباهات ما درباره حضرت زینب سلام الله علیها این است که از ارتباط ایشان با امام حسین فقط یک ارتباط خواهربرادری در ذهنمان مانده است. این اصلاً درست نیست به نظرم پایین آوردن سطح و کلاس کار می باشد! از جذاب ترین جلوه های شخصیت حضرت زینب سلام الله علیها این بود که ایشان یک سخنران حرفه ای و مجلس گردان فوق العاده بودند. وقتی کسی بتواند هول نشود و تاریخی ترین جملات و جذاب ترین جواب ها در محافل و مجالسی که تماما اطرافش دشمنان خونخوارش باشند ارایه دهد، کار کمی نیست. این هم می‌خواهد و هم فوق العاده شخصی و البته پروردگار و مادری مانند فاطمه زهرا سلام الله علیها ! 👈 راستی شما چقدر می توانید دست و پای تان را گم نکنید و در هر جمعی صحبت کنید و مجلس گردان مناسب و فوق العاده باشید؟!🤔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ارسالی مخاطبین👇 خانم معلمی تعریف می‌کرد : در مدرسه ابتدایی بودم، مدتی بود تعدادی از بچه‌ها را برای یک سرود آماده می‌کردم. به نیت اینکه آخر سال مراسمی گرفته شود برایشان. پدر و مادرشان هم دعوت مراسمند و بچه‌ها در مقابل معلمان و اولیا سرود را اجرا کنند. چندین بار تمرین کردیم و سرود رو کامل یاد گرفتند. روز مراسم بچه‌ها را آوردم و مرتبشان کردم. باهم در مقابل اولیا و معلمان شروع به خواندن سرود کردند. ناگهان دختری از جمع جدا شد و بجای خواندن سرود شروع کرد به حرکت جلوی جمع. دست و پا تکان می‌داد و خودش رو عقب جلو می‌کرد و حرکات عجیبی انجام می‌داد. بچه‌ها هم سرود را می‌خواندن و ریز می‌خندیدند، کمی مانده بود بخاطر خنده‌شان هرچه ریسیده بودم پنبه شود. سرم از غصه سنگین شده بود و نمی‌تونستم جلوی چشم مردم یک تنبیه حسابیش هم بکنم. خب چرا این بچه این کار رو می‌کنه، چرا شرم نمی‌کنه از رفتارش؟ این که قبلش بچه زرنگ و عاقلی بود!! دانش اموز خوب و دوست خوبي براي بچه‌ها بود!! رفتم روبرویش، بهش اشاراتی کردم، هیچی نمی‌فهمید، به قدری عصبانی‌ام کرده بود که آب دهانم را نمی‌توانستم قورت دهم. خونسردی خود را حفظ کردم، آرام رفتم سراغش و دستش را گرفتم، انگار جیوه بود خودش را از دستم رها کرد و رفت آن طرف‌تر و دوباره شروع کرد! فضا پر از خنده حاضران شده بود، همه سیر خندیدند. نگاهی گرداندنم، مدیر را دیدم، رنگش عوض شده بود، از عصبانیت و شرم عرق‌هایش سرازیر بود. از صندلیش بلند شد و آمد کنارم، سرش را نزدیک کرد و گفت: فقط این مراسم تمام شود، ببین با این بچه چکار کنم؟! اخراجش می‌کنم، تا عمر دارد نباید برگردد مدرسه، من هم کمی روغنش را زیاد کردم تا اخراج آن دانش‌آموز حتمی شود. حالا آنی که کنارم بود زنی بود، مادر بچه، رفته بود جلو و تمام جوگیر شده بود. بسیار پرشور می‌خندید و کف می‌زد، دخترک هم با تشویق مادر گرمتر از پیش شده بود. همین که سرود تمام شد پریدم بالای سن و بازوی بچه را گرفتم و گفتم : چرا اینجوری کردی؟! چرا با رفقایت سرود را نخواندی؟! دخترک جواب داد : آخر مادرم اینجاست، برای مادرم این‌کار را می‌کردم!! معلم گفت: با این جوابش بیشتر عصبانی شده و توی دلم گفتم آخر ندید بَدید همه مثل تو مادر یا پدرشان اینجاست، چرا آنها اینچنین نمی‌کنند و خود را لوس نمی‌کنند؟! چشمام گرد شد و خواستم پایین بکشمش که گفت : آموزگار صبر کن بگذار مادرم متوجه نشود، خودم توضیح می‌دهم؛ مادر من مثل بقیه مادرها نیست، مادر من "ناشنوا" است، چیزی نمی‌شنود و من با آن حرکاتم کلمات زیبای سرود را برایش ترجمه می‌کردم تا او هم مثل بقیه مادران این شادی را حس کند! این کار من رقص و پایکوبی نبود، این زبان اشاره است، زبان ‌ناشنوايان !!! همین که این حرف‌ها را زد از جا جهیدم، دست خودم نبود با صدای بلند گریستم، و دختر را محکم بغل کردم!! آفرین دختر، چقدر باهوش، مادرش چقدر برایش عزیز، ببین به چه چیزی فکر کرده!!! فضای مراسم پر شد از پچ‌پچ و درگوشی حرف زدن و... تا اینکه همه موضوع را فهمیدند، نه تنها من که هرکس آنجا بود از اولیا و معلمان همه را گریاند!! از همه جالبتر اینکه مدیر آمد و عنوان دانش‌آموز نمونه را به او عطا کرد!!! با مادرش دست همدیگر را گرفتند و رفتند، گاهی جلوتر از مادرش می‌رفت و مثل بزغاله برای مادرش جست و خیز می‌کرد تا مادرش را شاد کند!! درس این داستان این بود : زود عصبانی نشو، زود از کوره در نرو، تلاش کن زود قضاوت نکنی، صبر کن تا همه‌ی زوایا برایت روشن شود تا ماجرا را درست بفهمی!☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام☺️
شب های زمستان از بهترین و با برکت ترین شب های طول عمر هر کسی میتونه باشه. شب هایی که از روز طولانی تر و برای بسیاری از کارها فرصت فراوانتره. فقط کافیه که شما یکی دو ساعت اول شب را بخوابید و خوب استراحت کنید. بعدش خواهید دید که چقدر می تونید تا پاسی از شب فعال باشید و فکر رو ذهنتون خسته نشه و خیلی از کارهای فکری و هنری و چیزهایی که نیاز به تمرکز بهتر و بیشتری داره پیاده کنید.
حالا با خودتون فکر کنید شب های زمستانی که فرداش تعطیل هستید و فکر ذهنتون از بسیاری از مسائل روزمره نسبتاً آرومتره، چقدرررر می تونید مطالعه کنید و بنویسید و نقاشی بکشید و تمرین خطاطی بکنید و درس بخونید و کارهای عقب‌مانده تون انجام بدید و حتی اتاق و میز مطالعه تون مرتب کنید و تخته وایت برد و یا مثل خونه ما دیوارپلاستیکی تون رو تمیز کنید و کلی چیزای دیگه...