eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
90.7هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
555 ویدیو
112 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر در بین الطلوعین های راهیان نور این صوت را گذاشتن و رفتیم سوار اتوبوس ها شدیم و از پادگان دوکوهه و ... به طرف مناطق جنگی رفتیم. 🌷یادش بخیر🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیداری؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطرات کاملا قسمت بیستم 👈(قسمت آخر)👉 از روزی که پریا خانوم و دوستاش اومدن و یه عده دیگه هم از خانما ترغیب شدن و جهادی اومدن پای کار، قسمت خواهران به جنب و جوش افتاد و کاملا بی سر و صدا و خالصانه وایسادن به کار و غسل و کفن اموات. ما نمیدونستیم چطوری ماسک و تجهیزات گرفتن و چطوری غذا و پخت و پز میکردن و چطوری جذب کردن و ... کلا ماشالله همه چیزو جداگانه و با سیستم خودشون چیده بودند. روش کار و استقلال کامل در تامین اقلام مورد نیازشون سبب شده بود که حتی یکبار هم به برادرا مراجعه نداشته باشند و همین سبب افزایش ضریب پاکی فضا و برکت فوق العاده در کارشون شده بود. وقت خدافظی ما رسید. قرار شد پشت جبهه هم کمک کنیم. تقریبا هممون به این نتیجه رسیدیم و هم قسم شدیم که به صورت شبانه روزی و دو برابر تلاش جهادیمون در بیمارستان و غسالخونه و قرارگاه، در فضای مجازی فعالیت کنیم. مثلا چند نفر به کمک بچه های رفع شبهات برن ... چند نفر برن کمک بچه های تهیه کلیپ و ضبط و پخش نماهنگ های کوتاه ... چند نفر برن علما و موسسات را راضی و توجیه کنن که لطفا مقداری از خمس مقلدانشون رو برای مبارزه با این بیماری مصرف کنند ... دو سه نفر قرار شد با سایر بچه هایِ جهادیِ شهر و جاهای دیگه ارتباط بگیرن و انتقال تجارب صورت بگیره ... عده ای هم بشین و تولید پست کنن ... یک یا چند نفر هم بشینن و روایت فتح این جبهه پر افتخار طلبگی و جهادی رو به خاطره و داستان بکشند. اما هنوز کم داشتیم. نفر کم داشتیم. تجهیزات بدک نبود. آدم واسه شست و شو و تیمم و اینا داشتیم. اما بچه های 24 ساعته و پای کار برای فضای مجازی و اطلاع رسانی و تولید محتوای جبهه نرم کم داشتیم و داریم. نه صرفا بچه های گوشی اندروید به دست. بلکه بلا نسبت شما؛ بچه های موثر و موج آفرین و عاقل. بگذریم ... به خودم اومدم و دیدم با دست خالی ایستادم سر چهارراه منتظر تاکسی و میخوام برم خونمون. ماسک داشتم و به خاطر اینکه باید سر و صورتمون قشنگ توی بیمارستان و غسالخونه میپوشوندیم، کمی محاسنم از روزای گذشته کوتاهتر کرده بودم و پیراهم شلوار معمولی تنم بود و لباس روحانیتم یه کم چروک شده بود و به خاطر همین گذاشته بودم تو نایلون. وقتی سوار تاکسی زردی شدم که جلوی پام ایستاده بود، دیدم یه خانم و یه آقا هم عقب نشستند. نشستم جلو و در رو بستم و راه افتاد. رادیو روشن بود. یه آقایی داشت کنفرانس خبری میداد و میگفت: «نه خیر ... هیچ خبری نیست ... نه خبری از قرنطینه است و نه قراره جایی تعطیل بشه و اصلا امکان چنین چیزی هم نیست ... وزارت بهداشت ما اونچنان داره زحمت میکشه و اونچنان رونق بهداشتی و اونچنان مدیریت کارامدی از خودش نشون داده که اصلا مردم میگن: ما این ماسکارو نمیخوایم و نیاز نداریم!» بجای دهن گوینده این جملات، یه کمی پیچ صدای رادیو رو گِل گرفتم و چرخوندم که صداشو نشنوم. در همین حین، راننده که از اون پیرمردای شیطون و شنگول طاغوتی بود گفت: «حق داری ... حق داری جوون ... ما دوره خدابیامرز شاه، جوونیمون کردیم و آردمون الک کردیم و الکمون هم آویختیم. خدا به داد شماها برسه با این جمهوری اسلامیشون!» حالا منو میگی؟ حالم گرفته بود که از بچه ها جدا شدم و باید برم خونمون و به خاطر همین با شنیدن این خزعبلات، داشتم فقط نرمش قهرمانانه میکردم! خدا وکیلی! یهو آقای پشت سریمون گفت: «قم آقا! قم!» راننده با تعجب از تو آینه به اون آقاهه نگاهی کرد و گفت: «گفتی آخر همت پیاده میشی! نگفتی قم!» آقاهه گفت: «نخیر آقا ... منظورم اینه که از قم اومده! این ویروس از قم اومده! اصلا بخاطر همینم بود که نمایندشون داشت تو مجلس شلوغش میکرد. آخرشم اومدن صندلیشو ضد عفونی کردن و اونم بدش اومد! چرا باید بدش بیاد؟» خانمه که میخورد بالای پنجاه شصت سالش باشه گفت: «اصلش مال چشم بادمیاست ... بعدش یهو سر از قم و آخوندای خارجی درآورد!» آقاهه که مشخص بود جونش میخواره با حالت شیطنت آمیز گفت: «هیچی دیگه ... بدبخت شدیم ... ویروسه رفت قم و هر چی هم بلد نبود، آخوندا یادش دادند ... دیگه قشنگ دهنمون سرویسه!» سه تاشون زدن زیر خنده! ولی من همینطور نشسته بودم و بنا نداشتم چیزی بگم تا اینکه راننده گفت: «آخوندا عامل پخش این ویروسه هستند. حالا تا یه چیزیم بگیم، فورا میخوان بزنن دهنمون سرویس کنن! مگه تعارف داریم؟ اقوام ما شمال زندگی میکنن! چند شبی هست اومدن پیشمون. ترسیدن مردم. میگن هیچ خبری نبوده. دو سه تا ماشین از قم اومدن رفتن شمال و ظرف مدت دو هفته همه جا ویروس پخش شده! بی بی سی میگفت آخوندا از طرف حکومت مامور شدن برن جاهایی که تو انتخابات کم شرکت میکنن این ویروس رو پخش کنن تا مردم حساب کار بیاد دستشون!!» خب دیگه! داشتم جوش میاوردم. آخه این چه شعری بود که بافتن و اینا هم باور کردن؟!
به خودم گفتم دیگه بسه چرت و پرت! دیگه سکوت جایز نیست و اگه ولشون کنم، تا صدر اسلام پیش میرن! رو کردم به راننده و گفتم: «آقا شما گاهی پشت کتف چپتون گزگز نمیشه؟» یهو سکوت کامل بر ماشین حکمفرما شد. گفت: «چطور؟ شونه سمت چپم؟» گفتم: «آره ... شونتون‌.» گفت: «یه کم چرا ... چطور؟» گفتم: «جدیدا وقتی سیگار میکشین خیلی طعم و حالش رو زبونتون و ته گلوتون احساس نمیکنین؟» یه چند ثانیه نگام کرد و گفت: «دقت نکردم اما چرا فکر کنم ... یه جوریه ...» گفتم: «لا اله الا الله! نکنه یه کم اشتهاتونم کم شده و ...؟» ینی پلک نمیزدا ... با تعجب بیشتر گفت: «مثلا دیشب شام نخوردم ... از بس ...» گفتم: «اجازه بدید من بگم؛ از بس فکر و این چیزا دارین و خسته و کوفته برمیگردین؟ آره؟» یه دونه با کف دست زد رو فرمون و گفت: «آی قربون آدم چیز فهم! آره به خدا ... حالا چطور مگه؟ چیه اینا؟» گفتم: «آقا جسارتا میشه دو تا سوال دیگه هم بپرسم؟» گفت: «بفرما ... غلط نکنم شما دکتری! آره؟» گفتم: «آب ریزش هم دارین؟» یه فینگ بلند کشید و یه دستی به دماغش کشید و گفت: «آره ... یه کم ...» ولی مشخص بود که داره رنگش عوض میشه! اون دو تا هم مثل چی داشتن گوش میدادن! گفتم: «سرفه خشک هم دارین؟» دیگه معلوم بود ترسیده! گفت: «آره ... بعضی وقتا ... آره ...» دست چپمو گذاشتم رو ماسکم و دست راستمم رفت به طرف دستگیره در و گفتم: «جناب میشه همین بغل من پیاده شم؟» با تعجب گفت: «وسط اتوبانیم! چرا جوون؟ صبر کن حالا!» با عصبانیت گفتم: «آقا شما وضعت خیلی خرابه! چرا نرفتی قرنطینه؟» اون خانمه که فورا روسریش گرفت جلوی دهنش و با ترس گفت: «وای خدا مرگم بده! وای خاک بر سرم! چشه این؟» راننده با وحشت گفت: «چرا؟ چمه آقای دکتر؟» گفتم: «آقا شما اوضات خرابه ... همون آخوندا که رفتن شمال و محله اقوام شما ... مریضیشون دادن به اقوام شما و شما هم از اقوامتون گرفتین! آقا وایسا میخوام پیاده شم!» اون مرده که پشت سرم بود با عصبانیت به راننده گفت: «پیری مگه نمیشنوی که میگه میخواد پیاده شه؟ ما هم میخوایم پیاده شیم! وایسا ببینم!» راننده که نزدیک بود به گریه بیفته گفت: «به قمر بنی هاشم پلیس وایساده ... وسط اتوبانیم ... نمیتونین که از دیوار شش متری برین بالا ... دو سه دقیقه صبر کنین پیادتون میکنم ... نوکرتونم هستم!» من که خودمو به طرف در کشیده بودم گفتم: «البته آقا و خانم هم چون حداقل یه ربع بیشتره که تو ماشین هستن و شما هم ماسک نداشتین، به احتمال قوی مبتلا شدند! خدا به هممون صبر بده! مریضی بدیه! خدایا خودت رحممون کن!» واقعا راننده دسپاچه شده بود و الان بود که بزنه در و دیوار! اون زنه و مرده هم داشتن پس میفتادند! اون مرد پشت سرم گفت: «حالا چی هست؟ همین کروناست؟ یا ابالفضل!» گفتم: «نه ... از کرونا بدتره!» راننده که عرق کرده بود، یه کم شیشه را داد پایین و با اعصاب خوردی گفت: «آخ سینمم میسوزه ... چیه که از کرونا بدتره؟ هی به ضعیفه گفتم این بچه های بی صاحاب خواهرت بلند نشن بیان ورِ دلم! مگه من یتیم خونه راه انداختم که گله ای پامیشن میان اینجا؟ گفتی اسمش چیه؟ دوا و درمونی هم داره؟ بیمه چطور؟ قبول میکنه؟ من زن و بچه دارم به قرآن!» درست و حسابی نشستم و ماسکمو برداشتم ... دستمو گذاشتم رو دستش که روی دنده بود ... با تعجب نگام کرد ... داشت دستش میلرزید ... یه کم زور دستش کردم و یه لبخند زدم و گفتم: «اسمش بیماریِ «نکنه کرونا گرفته باشم» هست! از خود کرونا بدتره ... اما بازم از اون بدتر «مرضِ شایعه» است؛ مرض اینکه هر چی بشنوم و هر چی فضای مجازی بگه و هر چی تو ماهواره و کلا هر چی همه بگن راست میگن الّا جمهوری اسلامی! خیلی مرض خطرناکیه! لامصب مُسری هست و زود همه میگیرن! پدر جان! شما نه کرونا گرفتی و نه بیماری خاصی داری. اینایی هم که گفتم، همش علائمی بود که یا حدس زدم و یا بر اساس طبع و مزاجتون رخ میده و تا حدودی هم در این سن و سال برای شما طبیعیه. شما متاسفانه ... البته جسارتا ... به بیماری شایعه ... مرض اینکه همه دنیا راس میگن الا آخوندا ... همه چی دست خودشونه و تقصیر پاسداراست ... قم جای بدی هست و همه بدبختیامون زیر سر حوزه علمیه است ... شما به این مجموعه بیماری ها گرفتارید. و الّا در این ماشین نه کسی کرونا گرفته و نه علائم مریضی و ویروس داره و نه چیزی ...» اینو گفتم و نشستم سر جام. دیگه هممممه ساکت شدند و هیچی نگفتند. ولی معلوم بود که خیلی تو فکر رفتن و ذهن و خیال هر کدومشون یه وری رفته. کم کم رسیدیم به ایستگاه بی آر تی ... و باید مسیرمو عوض میکردم ... گفتم: من همین کنار پیاده میشم ... دست شما درد نکنه! حلال بفرمایید ... یاعلی ... 🔹🔹پایان🔹🔹
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سحر بخیر🌷 و در پناه امیر مومنان علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام خدمت رفقای عزیز🌺😊 دیشب قسمت آخر خاطرات کرونایی گذاشتم و الحمدلله در این تعطیلات، لحظات خوبی با اشک و لبخند در کنار هم بودیم. از حمایت ها و پیام های جذاب و انتقادات منصفانه و به جا و خلاصه همه توجهات شما ممنونم❤️ بهتون افتخار میکنم و امیدوارم کارهای بهتر و قوی تر بتونم بنویسم. البته به لطف پروردگار و دعاهای خیر شما دوستان. بعضی پیام هایی که پس از پایان خاطرات کرونایی ارسال کردید را تقدیم میکنم👇
🔹سلام حاج اقا با این چند بند اخرتون خیلی گریه کردم😂😂😂 واقعا دستتون درد نکنه 🔹کلا استاد یه اخلاقی داری تو کار به مرگ رسوندن آدما هستی ...یا با نوشته ها ...یا با زبونت ... 🔹خاطره ی امشبتون هم عالی بود خیلی عالی حیف تمام شد.. 🔹خسته نباشید.. 👏 🔹خیییلی خوب تموم شد مرسی که هستی 🔹فیض بردیم.عالی بود استاد خدا خیرتون بده 🔹به نظرم که تموم نشده داستان احساس میکنم یه حرف نگفته تو حلقوم راننده گیر کرده تو چند قسمت دیگه میشد این حرفاش بزنه 🔹سلام علیکم خدا قوت اجرکم عندالله تشکر بابت داستان های زیبایی که به رشته تحریر درآوردید و در قلب آن خیلی چیز ها رامجدد یاد آوری و گوشزد نمودید باشد که موجب بیداری از خواب غفلت و تأدیب و تزکیه نفس شود ان شاء الله🤲🙏 🔹سلام حاج آقا جسارتا در مورد قسمت آخر خاطرات کرونایی، بنظرتون، عالم و مجتهدی که لازم باشه بقیه برن توجیهش کنن که پول خمس رو کجا خرج کنه، علم و اجتهادش بدرد لای جرز دیوارم میخوره؟ یا تو این اوضاعی که انقدر همه جوره دارن حوزه و قم و آخوندا رو میکوبن، این جمله رو تو قصه اوردن، گزک دادن دست اهلش نیست؟ نمیگم ازین علما نداریم. ولی بنظرم درستش این بود اون یه جمله رو درز بگیرین از قسمت آخر. والبته خودتون عالم ترین. 🔹خیلی زود تموم شد حیف دوباره تنها شدیم با داستاناتون ادم انس میگیره خداسلامتی بهتون بده 🔹حاج اقا ما ....... شهریم.. اینجام از این حرفا زیاد میزنن ولی بلد نیستیم جوابشونو بدیم 🔹مگه میشه اون آقا هیچ جوابی نداده باشه. اینجور مواقع میگن تو هم یا جیره خور همینایی، یا مغزتو شستن، یا معلوم نیست دستت به کجا بند شده که طرفدارشون شدی. فکر نمی کنم حقیقت تا حالا ندیدم کسی اینجور میگی فوری حق رو بهت بدن. حتی دیده شده میگن که این انقدر ساده هست که فکر میکنه اینا کی هستن حالا البته کمی فحاشی هم میکنند. الان که متن شما رو خوندم از تو دلم گفتم وای خدای من این منحوس که بره ملت دوباره توی مترو و اتوبوس خلاصه همه جا میگن کار خودشون بود. خودشون فلان نکردن بیسال نکردن. و دوباره پای بی گناه وسط کشیده میشه نه گناهکار. از تلخی این حرفها و قانع نشدنشون و هزار دلیل دیگه واقعا غصم گرفت. چون دلم برای مزار شهدا تنگ شده خیلی زیاد. اما... همیشه این اتفاقا می افته نمی تونم تا چند وقت بیرون برم چون حرفای ناحقشونم آزارم میده. کم رو هم هستم نمی تونم کوبنده جواب بدم. یا اگرم جواب بدم انقدر از موضوع ناراحت شدم ناخوداگاه صدام می لرزه و بیشتر جذب نداره و جبهه گیری داره. چون حرف حق اثر عکس میگیره واقعا از بعد کرونا تا خود کرونا بیشتر دلم سوخت. چون یه سریشون بد و بیراشون میکشه تا ناکجا آباد. چی بگم. واقعا غصم گرفت. التماس دعا یاعلی 🔹خیلی نکته ی خوبی رو گفتید ... شهید بهشتی یه جمله ای دارن ایشون میگن هیچ کار مختلطی اگه ضرورتی نداشته باشه به بودنش نتیجه و برکتی نداره البته عین جمله ی خودشون نیست اما مضمونش همینه ... الان به بهانه ی جنگ نرم خیلیا رو دیدم که تو یه گروهن و .... به نظرم ضرورتی نداره باهم جنگیدن! جدا جدا هم میشه جنگید ... عضوم کردن تو چند تا گروه اینستا ...وقتی مخالفتم رو محترمانه اعلام کردم دخترا یه عالمه بهم بد و بیراه گفتن😔 خب وقتی حق مسلم خودشون رو دخترا پایمال میکنن چ توقعی از مذکر میره که رعایت کنن! نه بگم علیه السلامم ها ...نه ...اما واقعا این چیزا هم به نظرم درست نیست ! ممنون که گفتید این نکات رو خیلیا میخونن ... 🔹سلام آقای حدادپور خوبی شما اینه که فقط مخاطبتون آخوندا و مذهبی ها نیستند. همه احساس میکنن می‌توانند مخاطب شما بشوند. 🔹سلام داستان خیلی یهویی و سرعتی تموم شد!! قسمتهای دیروز فقط بغض و گریه بود و قسمتهای امروز خنده دار ولی به فکر انداخت مارو... در کل عالی بود داستان 🔹سلام دارم قسمت غسالخونه و حاج عماد خاطرات کرونایی رو میخونم شغلم ایجاب میکنه که گاها بالای سر اجسادی که به طور مشکوک فوت شدن و یا به قتل رسیدن حاضر بشم. از خفگی گفتید یاد خانومی افتادم که با روسری خفه ش کرده بودن و توضیح بیشتر نمیدم که توی چند روز اونم توی تابستون و پتو پیچ شده چه بر سر جنازه ش اومده بود... فقط خواستم بگم که یاد گرفتم وقتی میرم سر جنازه اول به نیابت از اونا به امام حسین علیه السلام و اصحابشون سلام کنم و فاتحه ای برای اون مرحوم بخونم. و اینکه هیچ کدوم رو قضاوت شخصی نکنم. توی خط به خط این خاطرات کلی درس و نصیحت هست که میتونیم یاد بگیریم. 🔹خسته نباشید استاد. ولی کاش قسمت آخر را یه جور دیگه تموم میکردین ومثلا میگفتین این آخوندا زورشون به آمریکا واروپا هم میرسه وببینید که این روزا بچه های سپاه پاسداران واخوندا چه به روز دنیای غرب اورده اینجوری شاید مردم کمی فکر کنند. یا مثلا میزاشتین قسمت آخر را بعد از کرونا مینوشتین به هر حال این مجموعه هم مثل دیگر آثارتون عالی بود.
🔹سلام با توجه به این قسمت متنتون چرا حوزه ها همچین بچه هایی رو تربیت نمیکنن همه مینالن از اینکه سواد رسانه ای نیست ولی عملا کاری انجام نمیشه 🔹سلام حاج آقا وقتی داستان شما رو میخونم احساس میکنم همه چیز سر جاش قرار گرفته دیگه احساس نا امیدی که از دولت مجلس صدا وسیما دارم دیگه وجود نداره کاش ی روزی همه چیز سر جاش قرار بگیره 🔹با سلام حاج آقا داشتم با خودم میگفتم چرا جواب این ابله ها رو نمیده اخه که خداروشکر دیدم دهن همشو نو گِل گرفتی ، با خودم گفتم احسنت به این روحانی باهوش و نترس بابا احسنت بابا احسنت 🔹سلام حاج آقا داستانتون پایان بازی داشت ولی در کل دوست داشتنی بود امیدوارم بمدد الهی فرجی صورت بگیره و بیماری ریشه‌کن بشه و تمام خادمین و زحمت کشان این مسیر موفق و پایدار باشن کارگزاران سلامت ، کارگران و خدمه بیمارستان ، نیروهای جهادی در تمام زمینه‌ها و ارتشی و سپاه و مردمی که نزدیک ۵۰ روز هستش در حبس خانگی هستن و کلافه نیروهای مجازی که فعال هستن و مجبورن با شایعات رنگارنگ مبارزه کنن هر زبانی یک حرف میاره و برای توجیه کلی زمان میخواد و هنوز یکی توجیه نشده دومی سربلند میکنه و حرف دیگه‌ای میزنه و باز هم همینطور ادامه داره استرس روحی روانی بیماری و گستردگی و ناشناخته بودن کرونا و در بدترین قسمت فوتی‌های عزیز کرونا که اکثرا بزرگ‌خاندان هستن و الان حتی نمیشه رفت و به خانوادشون تسلیت گفت ازتون سپاسگزارم برای پرداختن به بیشتر ابعاد این قضیه تقریبا جامع و کامل از هر بُعدی تکه‌ای دربرداشت خداقوت خسته نباشید 🔹سلام ممنون بابت قسمت اخر واقعا عالی بود خدا برکتتون بده 🔹سلام خسته نباشی فقط میتونم بگم خداحفظت کنه خدا امثال شما رازیاد کنه من توخانواده ای بزرگ شدم که خیلی ضدآخوندهستن ولی من هیچ وقت مثل آنها نشدم خدا راشکرالتماس دعادارم ازخدابخواه من هم مفید باشم وبتونم به مردم خدمت کنم 🔹حاجی آخرشو خیلی رویایی تموم کردی باید می زدن نصفت می کردن اینجوری طبیعی تر بود و قابل قبول والا 🔹سلام مجدد حاج آقا خدا شاهده فقط شما نیستین که این چیزا رو میشنوید ... طی این مدت که آژانس میگیریم این طرف و اون طرف ضروری بریم شدیم مقابله کننده با افکار غلط دیگران! و این راننده ها ... اکثرا ساکت میشم و چیزی نمیگم ! اما وقتی میبینم حرف به طلبه ها میزنن دیگه جواب میدم و خوبه از من بزرگترن و میان سال ...بخاطر همین با نهایت احترام جوابشونو میدم ... یکیشون داشت میگفت اخه همه چی دیدیم الا آخوند چینی ! داشتم آتیش می گرفتم ... میگفت این چهل ساله همش زیر سر آخونداست ! انقدرررر مغزش کوچیک بووود میگفت این بیماری مال فقیراست ...منم از همین استفاده کردم و گفتم ویروس نمیاد بگه تو پولداری یا فقیر بعد مبتلات کنه! قشنگگگگ معلومه همش کینه و ناآگاهیه! و خیلی حرفاشون ببخشیدا مفته! هرچی گفت جوابشو دادم با احترام ...خیلی سخت بود ...آخرشم گفت دخترم حق با شماست ! خیلی سخته روحانی و امثال اون گند میزنن و پای همه حسابش میکنن! هیچوقتتتتت سکوت نمیکنم که ناحق بگن 😠 میگفت باید قم رو سریع قرنطینه میکردن و از آخونداست و .... لعنت به فضای مجازی که اینطوری مغزهاشونو به کار گرفته ... حاج آقا من عکس نوشته میسازم و اما تحلیل سیاسیم انقدر قوی نیست مثل شما که بتونم دست به قلم بشم ...اما تصمیم گرفتم اگه خدا بخواد بعد این دو ماه و بعد رمضان برگردم و با بچه ها یه تیم تشکیل بدیم که موثر هم باشیم ... یه چیزی شبیه حجره پریا 🙈 برامون دعا کنید ... در حال حاضر متنفرم از مجازی و اینستا که قتلگااااهه ... 🔹سلام حاج آقا صبح بخیر ممنون از داستان کرونایی تون واقعا که ازشما انتظار این پایان قشنگ می رفت خداقوت دست مریزاد 🔹سلام.قسمت آخر خاطرات کرونا رو الان خوندم.اینکه بگم منم یه طلبه سطح دو هستم و تو این شرایط به اصطلاح قرنطینه فقط تو خونم و کم و بیش به درسای مجازیم میرسم واقعا شرمندم کرد.پیش خودم گفتم ........ این خانم پریا آیا میشه سرباز امام زمان که حتی تو این شرایط هم قرنطینه رو بهونه نکرده و میره پشت جبهه خدمت، یا تو که شبا تا دیر وقت تو فضای مجازی علافی و ظهر بیدار میشی و یکمم درس میخونی... واقعا سربازی امام زمان هم لیاقت میخواد.... 🔹سلام حاج اقا چرا خاطرات کرونایی رو پایین زدین؟ یعنی دیگه قرار نیست کار جهادی انجام بدین تو بیمارستان یا غسالخونه؟ درضمن خیلی خوب و دندون شکن جواب دادین تو تاکسی نه به کسی برخورده نه دعوایی شده 👌 دقیق عکس اونایی که با عصبانیت و بددهنی میخوان یه مسئله رو به خورد بقیه بدن کارتون واقعا تاثیر گذار بود
🔹سلام خیلی حیف شد که تمومش کردین کاش حداقل همون ۲۶قسمت بود راسی معلوم نشد این خانوم پریا کی بود!!! حاجی نگو آخیش...نگو... من که تو خماریش موندم 🔹حاج اقا عالی بود خصوصا این دو سه قسمت اخرش فقط من نفهمیدم اون قسمت غسال خونه مربوط به بهشت زهرا میشد؟اخه میگفتن تو تهران کرونایی ها فقط با تیمم دفن میشند 🔹نکن برادر من.😁😁😁😁 نصف شبی این قدر خندیدیم همه از خواب بیدار شدن انداختن مون بیرون. الان من کرونا بگیرم شما پاسخگویی😂😂😂 🔹یعنی تو اخرین قسمت داستان هم حرص میدین 😅😅😅پیرمرد بدبخت رو کشتین ک 😅😅😅😅کلااگه ی حرص دادن تو هر قسمت داستانتون نباشه ماباید شک کنیم ب شما نکنه خدای نکرده خودتون نباشید و یا کسالتی داشتین ک حرص ندادین 🔹سلام وقت بخیر حاج آقا جسارتا نمی دونم چقدر کار از دست من و امثال من برمیاد ولی اگر برای جبهه مجازی و تولید محتوا و این قبیل موضوعات کمک خواستین تا جایی که بلد باشم من هم هستم. 🔹سلام خسته نباشید حاجی خدا قوت به قول بابا بزرگا الهی پیر شی جوون ☺️ حاجی آیا با جناب محسن تنابنده قرار داد داشتین ؟ پایتخت هم امشب آخرین قسمت بود 🔹حاج اقا خدا بگم چیکارت کنه؟مردم( موردم) از خنده دلم درد گرفت حالا هر چی اون دو سه قسمت غسالخونه گریه کردیم این قسمت تلافیش در اومد 🔹سلام 😭وای حاجی خدا خیرت بده خیلی تاثیرگذار بود این خاطرات کرونایی...😌اینروزا بیشترین حرصی ک من میخورم از همین شایعاته و مردم زود باور...ک میگن یه گروه آخوند از قم اوردن اسکان دادن تو اردوگاه محله...یا میگن الان ک در مسجد و حوزه علمیه و مجلس بسته شده ، اتفاقی افتاده!؟ نه!!! پس باید همیشه بسته باشه.😡..یا میگن تقصیر سپاهه ک این ویروس اومد ایران...میگن کرونا رو بعد از انتخابات رسانه ای کردن ک مردم یهو از رای دادن نترسن....میگن امریکا انقد پول ب همه قرنطینه ها داده ک امورات بگذرونن اونوقت ایران هیچی....هزار جور اهانت و توهین و دامن زدن ب شایعه و این چیزا ک خودتون بهتر میدونین....منم تک و تنها گیر افتادم بین این ادمایی ک ندونسته تکثیر شایعه میکنن...واقعا بعضی وقتا میگم کاش من یه جواب درس حسابی داشتم میدادم ب تهمتای اینا... و چه خون دلها خورد علی.... 🔹سلام وقتتون بخیر کاش میگفتین کدوم قسمتاش رو نخونیم من دیشب چند تا قسمت پشت سر هم خوندم که اتفاقی همون قسمتای غسال خونه درومد خیلی استرسی شدم و تپش قلب گرفتم کارم به اورژانس و نوار قلبم کشید 🔹خداقوت بده اجرت بفاطمه ی زهرا این یکی دوهفته همش توخونه نشسم ولی باشماهمه جارفتم همه خندیدم هم غصه م گرفت هم ترسیدم هم امیدوارشدم به ولای علی راس میگم اصلا دلم نمیخواداین حال وهواعوض بشه دیگه خسته شده بودم ازاونهمه عادتای غلط وتکراری ازونهمه پول خرج کردن توعروسیاواون همه پوشش خجالت آورازظلمابی که توادارت به آدمای بدبخت وبیکس میشداون تیپ فاتحانه به خودشون گرفتن زورمداران ازون بی حیایی جوونایی متاهلی که ببهانه ی منشی گرفتن حیاروخورده بودن ویه قلپ آبم روش قورت داده بودن هرغلطی دلشون میخواس بادخترای بدبخت ونگران ازدرست زندگی کردن وازدست دادن فرصت ازدواج فقط بخاطراینکه اهل قرتی بازی نشدن وخیلی مصیبتای دیگه والادلم نمیابگم چون وقتی صحنه ی اون جوون عجیب واون اعدامی توغسالخونه یادم میادلم میسوزه ولی این مریضی باتمام ترساش به اونایی که ته دلشون پاکه وهنوزبه اندازه ی یه موغیرت تووجودشونه مثل یه نسیم آرامبخش بودچون میشه حس کردخدابهمون فرصت توبه داده ومیشه مث یه فرصت خوب ازش استفاده کرد.البته بادعای دوستان خوبم ویه حرف آخر:کاش این خاطرات اینقدزودتموم نشده بود❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Haddadpour3.apk
3.46M
✅ نسخه سوم اپلیکیشن آثار بنده جهت مطالعه آفلاین لطفا جهت استفاده بهتر، نسخه های قبلی را از گوشی همراهتان حذف کرده و از آخرین نسخه اپ لذت ببرید🌺☺️ ✔️ قابل توجه عزیزانی که تا کنون از این قابلیت استفاده نکرده اند: ابتدا به سایت مراجعه کرده و با رفتن به صفحه شخصی در سایت، ثبت نام کنید و کتاب مورد نظر خودتون را انتخاب کرده و پس از خرید، از نسخه آفلاین آن در اپلیکیشن مطالعه کنید. آدرس سایت: Www.haddadpour.ir
ضمنا روز جوانم مبارکمون باشه نیس که همه چی مبارکمونه😌 اینم روش 😂😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفقا ما نباید عزادار این سریال و اون سریال باشیم بلکه من از این غصه میخورم که ایده های طنز و جذاب از جبهه انقلاب، یا دیده نمیشه یا بهش بها نمیدن یا در تنگ نظری ها میفته و یا ... وگرنه همه می‌دونن که خدا نکنه ما بخوایم مردم را بخندونیم به خدا میتونیم از صد تا پایتخت و دوپینگ هم بهتر و بیشتر همین خاطرات که اولین کار شبه طنز من بود را به دو نفر از منتقدان ادبی تقدیم کردم هر دو بزرگوار موکدا گفتند که برای چاپش اقدام کن و خیلی هم باعث خنده و گریه مخاطب شد و حرف خودمم زدم خدا را شکر حالا شما در نظر بگیرین هزاران آدم قوی تر از من در حوزه طنز هست اگه فقط آن بندگان خدا دیده و درک و جذب بشن بهتون میگم عید سال آینده چنان ملت ایران را بخندونیم که کسی نتونه از سر جاش تکوم بخوره این صرفا یک ادعا نیست و الحمدلله در عمل هم ثابت شده پس دلسوزان فرهنگ! اونایی که کاری از دستتون برمیاد! از همین حالا دارم میگم؛ به داد فرهنگ برسین! فکری برای مدیریت اشک و لبخند مردم بکنید ما رقبای جدی داریم رقبای بی رحم و بی اخلاق در عرصه بین الملل که برای دونه دونه ملت ایران دام پهن کردند اما خدا وکیلی مردم خوبی داریم و اگه مثلا روی همین بچه هایی که مثلا در خنداننده شو و ... مقام آوردند کار کنیم، دستمون خیلی پر تر از همه و همیشه است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آفرین خسران کمی نبوده و نیست چرا که اصالت و معنا و فضای هنر را درک نکرده بودند و بندگان خدا آشنا نبودند و فکر میکردن هنر، نوعی ول معطل شدن است! اما بنظرم بازم از نسل من و شما رفع مسئولیت نمیکنه میشه قوی شد و کارهای ماندگار ‌و ارزشی انجام داد.
قشنگ مشخصه که شما وابسته اید. اگر خلاف عرف و شرع نیست و مثلا طرف مقابلتون والدین و یا همسر شماست، اشکال نداره اما باید با گفتگو و تمرین عادت داد که از کوره در نروند و دل نشکنند. همه چی بستگی به عادت رفتاری ما داره و لذا میشه اصلاحش کرد. اگر صبور نیستیم، ادای آدمای صبور دربیاریم تا کم کم عادت کنیم. مخصوصا در برابر کسانی که دوستشون داریم و کسی به جز اونا نداریم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 | حجت‌الاسلام و المسلمین محمدرضا حدادپور جهرمی، نویسنده و پژوهشگر(بخش۲) 📃جریان‌شناسی و صهیونیسم 🎙اگر اشتباه نکنم، بهائیت تنها فرقه‌ای است که رهبر انقلاب اسلامی علیه‌شان فتوا دارند. ایشان حتی خرید و فروش با را اشتباه می‌دانند. 🎙قدرت جریان بهائیت در ایران، به مراتب بیشتر از منطقه است. از زمانی که پای سازمان‌های اطلاعاتی و «سیا» و «اِم آی سیکس» به عراق و افغانستان باز شد، جریان‌های دیگری در حال شکل‌گیری در کشورهای منطقه هستند. اما بهائیت، خانه اول و آخر خودش را ایران می‌داند.  🎙ما با یک دشمنی مواجه هستیم که علی‌الظاهر در لاک دفاعی است؛ و وقتی یک فرقه‌ای در لاک دفاعی فرو می‌رود معمولاً قوی‌تر باز می‌گردد. لذا پیش‌بینی من این است که ظرف مدت یک یا دوسال آینده، احتمالاً شاهد پدیده‌ی خواهیم بود که در واقع با راهکارهای عمیق تر و جدید ظهور خواهد کرد. 🎙مناطقی نظیر ویلاشهر و شاهین‌شهر قرار بود اساساً برای ورود و ایجاد سایه‌ی امن بهائیت تأسیس شود. یعنی قرار بوده صورت‌های دیگر در این شهرها تکثیر شود. لذا بهائیت را نوصهیونیست‌هایی می‌بینیم که در لباس شیعه در حال ظهور هستند. الان بیشترین مراودات آن‌ها اطلاعاتی، اخباری و امنیتی است؛ این نکته را با اطلاع عرض می‌کنم. 📝متن کامل این در لینک زیر:👇 🌐 khbn.ir/XGJjnmb 🆔 @KHEYBAR_NET