eitaa logo
گروهان سایبری پایگاه شهید اصغر محمد حسن
81 دنبال‌کننده
51.6هزار عکس
25.3هزار ویدیو
258 فایل
🔸️ارسال گزارشات ( تصویری و ...) ♦️ارسال بیانات مقام معظم رهبری و حدیث 🔹️اعلام مراسمات ، برنامه های پایگاه و مسجد
مشاهده در ایتا
دانلود
28.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرود «یاران خراسانی» با اجرای مشترک: 🔹️ حاج‌ صادق آهنگران 🔹️ محسن محمدی‌پناه 🔹️ امیرحسین زارع ✅️ شاعر: قاسم صرافان ✅️ آهنگساز و تنظیم‌کننده: حسین کریمان ✅️ همخوانی: شمیم ولایت یزد تهیه شده در کانون هنر و رسانه بهشت دارالعباده وابسته به هیئت انصار ولایت دارالعباده یزد _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
27.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرد افغان 65 ساله دختردوست داشته ولی دختر دار نمی شده چهار تا زن گرفته..... از زن اولش 18 تا پسر داره از زن دومش 16تا پسر داره از زن سومش 14 تا پسر داره و از زن چهارمش 12 تا پسر داره جمعا 60 تا پسر داره ولی هنوز خدا بهش دختر نداده _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تعهدی که بغض «مجتبی فرآورده» را شکست 🔹«مجتبی فرآورده» تهیه‌کننده شناخته‌شده سینما و تلویزیون که این روزها سریال «سوران» را روی آنتن شبکه یک سیما دارد و بیشتر با «ملک سلیمان» شناخته می‌شود، اما شاید برای بسیاری از مخاطبین این نکته قابل‌توجهی باشد که او سال‌ها تلاش کرد سریالی با عنوان «ثارالله» ساخته شود. 🔹او همیشه این دغدغه را داشت تا کاری برای امام حسین انجام دهد. آن‌قدر این دلدادگی به عاشورای حسینی برای این تهیه‌کننده پیشکسوت وجود دارد که تا نامِ امام حسین(ع) و جریانِ ساخته نشدنِ سریال «ثارالله» مطرح می‌شود بغض او می‌شکند و می‌گوید: گفته‌ام مرا با فیلمنامه این سریال دفن کنند. برای من ساخت این سریال یک تعهد نانوشته است و تا نفس دارم قطعاً به‌دنبال اجرای این تعهد می‌روم. 📝 گفت‌وگو را اینجا (https://tn.ai/2927802) بخوانید ___ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماهی درون قطره‌ای آب بر روی برگ نیلوفر آبی ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‎‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‎‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‎ _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
(غزلی دوازده بیتی سروده ۱۱ شاعر) ابر است، حائل است، تماشا نمی‌شوی خورشید من! ولی تو که حاشا نمی‌شوی سرمازده‌ست باغ جهان، ای بهار جان! صبحِ سپیدِ این شب یلدا نمی‌شوی ما فکر هر که‌ایم به غیر از تو، ای غریب! حق داری آشنای دل ما نمی‌شوی صحرانشین عالم امکان! بگو چرا مهمان خانه‌های دل ما نمی‌شوی؟ قربانی‌ام کنند به پیش قدوم تو کاش آن زمان که وارد کاشانه می‌شوی! الغوث‌های ما به تو دارند التجا پس مُستغاث می‌شوی‌ام یا نمی‌شوی؟ تاریکی فراق به امروز هم رسید ای روزگار شب‌زده! فردا نمی‌شوی؟ یک روز می‌رسد که بگویند او رسید ای روز جمعه! صدر خبرها نمی‌شوی؟ بی‌خود میان زشتی خود دست و پا مزن دنیای بی امام! تو زیبا نمی‌شوی یوسف! بدان که با همه‌ی دل‌ربایی‌ات هرگز شبیه یوسف زهرا نمی‌شوی هرگز وجود "غایب حاضر" شنیده‌ای؟ گفتم به شیخ، هم‌نظر ما نمی‌شوی؟ حُسن ختام شعرِ خدا! هر چه می‌کنم در وصف شاعرانه‌ی من جا نمی‌شوی _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan
. بیگودی های خواهر کاتبی! حدودا ۱۸-۱۹ ساله بودم که حاج آقای مسجدِ محل یه شب خانوما رو جمع کرد و گفت: رزمنده ها لباس ندارن و خلاصه یه سری کارای تدارکاتی رو خواست که ما انجام بدیم! من و چند تا از خواهرا که پزشکی می خوندیم، پیشنهاد دادیم برای جبران نیروی پرستاری بریم بیمارستانای صحرایی ما چمدونو بستیم و راهی جنوب شدیم من تصور درستی از واقیعت جنگ نداشتم، کسی هم برای من توضیح نداده بود و این باعث شد که یه ساک دخترونه ببندم شبیه مسافرت های دیگه و عضو جدانشدنی از خودم رو بذارم تو ساک؛ یعنی بیگودی هام و چند دست لباس و کرِم دست و کلی وسایل دیگه ... غافل از اینکه جنگ، خشن تر از اینه که به من فرصت بده موهامو تو بیگودی بپیچم یا دستمو کرم بزنم... به منطقه جنگی و نزدیک بیمارستان رسیدیم... نمیدونم چطور شد که ساک من و بقیهٔ خواهرا از بالای ماشین افتاد و باز شد و به دلیل باد شدیدی که تو منطقه بود، محتویاتش خارج شد و لباسا و بیگودی های من پخش شد تو منطقه ما مبهوت به لباسامون که با باد 🌬 این ور و اون ور میرفتن نگاه می کردیم؛ برادرا افتادن دنبال لباسا و ما هم این وسط خجالت زده 😥 برادرا بعد از جمع کردن یه کپه لباس اومدن به سمت ما، دلمون می خواست انکار کنیم اما اونجا جنس مونثی نبود جز ما سه نفر که تو اون بیابون وایساده بودیم بیگودی هام دست یه برادر دیگه بود و خانما اشاره کردن که اینا بیگودی های خواهر کاتبیه 😂 از اون لحظه که بیگودی ها رو گرفتم، تصمیم گرفتم اونا رو منهدم کنم... شب تو کیسه انداختم و پرت کردم پشت بیمارستان صبح یکی از برادرا اومد سمتم با کیسه بیگودی گفت در حال کشیک بودن که این بستهء مشکوک رو پیدا کردن یه کسایی گفتن بیگودی های خواهر کاتبیه شب که همه خوابیدن، تصمیم گرفتم چال کنم پشت بیمارستان صحرایی چند روز بعد یکی از برادرا گفت: ما پشت بیمارستان خواستیم سنگر بسازیم زمین رو کندیم، اینا اومده بالا گفتن اینا بیگودی های خواهر کاتبیه 😐 و من هر جور این بیگودی های لعنتی رو سر به نیست میکردم، دوباره چند روز بعد دست یکی از برادرا می دیدم که داره میاد سمتم🏃‍♂️ خواهر کاتبی🗣 خواهر کاتبی بیگودی هاتون… 😂😂 داستان فوق بر اساس خاطرات بانو کاتبی یکی از امدادگران جهادگر ۸ سال دفاع مقدس . _ ! وارد شوید! @daneshvadanestan