✍ داستان کوتاه روز دانش آموز
🌼 در ۱۳ آبان سال ۱۳۵۷
🌼 تعدادی از دانشآموزان تهرانی ،
🌼 به نشانه اعتراض به وضعیت جامعه ،
🌼 دست به اعتراض زدند
🌼 و با اجتماع در دانشگاه تهران ،
🌼 به همراه دانشجویان ،
🌼 اعتراض خود را نشان دادند
🌼 ولی به مردم اهانت نکردند
🌼 چیزی را خراب نکردند
🌼 و چیزی نسوزاندند .
🌼 اما نیروهای حکومتی ،
🌼 با گاز اشکآور ،
🌼 به آنها حمله کردند .
🌼 با این حال آنها ،
🌼 بر خواسته خود پافشاری کردند
🌼 و متفرق نشدند
🌼 ولی مامورین بی رحم حکومتی ،
🌼 به آنها تیراندازی کردند .
🌼 در آن روز ،
🌼 ۵۶ نفر شهید
🌼 و صدها نفر مجروح شدند .
🌼 این حادثه تلخ باعث شد ،
🌼 که ۱۳ آبان ،
🌼 در تقویم جمهوری اسلامی ،
🌼 به نام روز دانش آموز شناخته شود
🌼 تا یاد و خاطره شهیدانی که ،
🌼 در این روز ،
🌼 در برابر آن ناعدالتیها ،
🌼 ساکت نمانده بودند.
🌼 زنده نگه داشته شود .
#داستان_کوتاه
#روز_دانش_آموز
#سیزده_آبان
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🔰 کانال حجتالاسلام خالدی 🔰
@mohammad_khaledi15
✍ داستان کوتاه جواد
🌟 جواد کوچولو ،
🌟 از مدرسه که می آمد
🌟 با لبخند ،
🌟 به پدر و مادرش سلام می کرد
🌟 و به حمام می رفت .
🌟 بعد از حمام ، غذا می خورد
🌟 و تکالیف و درسش را می خواند .
🌟 سپس با خواهر و برادرش ،
🌟 بازی می کرد
🌟 یا تلویزیون تماشا می کرد
🌟 گاهی به مادرش می گفت :
🌹 مامانی ، عزیز دلم ، قربونت برم ،
🌹 اجازه هست برم بیرون
🌟 مادر جواد هم لبخندی می زد
🌟 و می گفت :
🌷 چون پسر خوبی هستی
🌷 چون حمام می کنی
🌷 چون درساتو به موقع می نویسی
🌷 چون به با خواهر و برادرت ،
🌷 بازی می کنی
🌷 بله می تونی برای یک ساعت ،
🌷 بری بیرون
🌟 آقا جواد ، با خوشحالی ،
🌟 از مادرش تشکر می کرد
🌟 او را می بوسید و می رفت بیرون .
🌟 و کنار در خانه ، می نشست
🌟 و بازی کردن بچه ها را تماشا می کرد
🌟 دوست داشت با بچه ها بازی کند .
🌟 اما چون دندانهای شیری او افتاده
🌟 می ترسید که به او بخندند
🌟 و او را مسخره کنند
🌟 به خاطر همین ،
🌟 فقط از دور ، به آنها نگاه می کرد
🌟 یک روز ، مادر جواد ،
🌟 با چادرش از خانه بیرون آمد
🌟 وقتی جواد را تنها دید
🌟 با لبخند به او گفت :
🌷 چی شده عزیزم
🌷 چرا نمیری با دوستات بازی کنی
🌟 جواد گفت :
🌹 می ترسم بچه ها منو مسخره کنن
🌟 مادر جواد ،
🌟 بچه های محله را جمع کرد و گفت :
🌷 بچه های خوبم !
🌷 به نظر شما ، اگر یک نفر عیبی داره
🌷 آیا میشه اونو مسخره کنیم ؟!
🌟 بچه ها گفتند :
🦋 نه خاله ، مسخره کردن خوب نیست
🌟 مادر جواد گفت :
🌷 آفرین بجه ها
🌷 خوب یک سوال دیگه
🌷 یک نفر که دندوناش افتاده
🌷 خیلی دوست داره با شما بازی کنه
🌷 اما می ترسه شما اونو مسخره کنید
🌷 به نظرتون چکارش کنیم ؟!
🌟 بچه ها گفتند :
🦋 نه خاله
🦋 ما کسی رو مسخره نمی کنیم
🦋 ما خودمون هم عیب و نقص داریم
🦋 یکی مون کچله
🦋 یکی مون سیاهه
🦋 یکی مون فقیره
🦋 یکی مون درازه
🦋 ولی همیشه با هم بازی می کنیم
🦋 و همدیگه رو مسخره نمی کنیم
🌟 مادر جواد گفت :
🌷 آفرین بچه های خوب
🌷 پسرم جواد ، که اونجا نشسته
🌷 خیلی دوست داره با شما بازی کنه
🌷 اما چون دندوناش افتاده
🌷 خجالت می کشه بیاد پیش شما
🌟 بچه ها گفتند :
🦋 خاله خیالت راحت
🦋 الآن میریم پیشش و میاریمش
🌟 بچه ها به طرف جواد رفتند
🌟 بعد از سلام ، سینا به جواد گفت
🦋 داداش به من نگاه کن
🦋 منم دندونام افتاده
🦋 خجالت هم نداره
🦋 کسی هم منو مسخره نمی کنه
🦋 تو هم بیا با ما بازی کن
🦋 خیلی خوش می گذره
🌟 بقیه بچه ها گفتند :
🦋 آره جواد بیا
🦋 قول میدیم کسی تو رو مسخره نکنه
🌟 جواد نیز با خوشحالی ،
🌟 همراه بچه ها رفت
🌟 و کلی با آنها بازی کرد .
🌟 بعد از اینکه یک ساعتش تمام شد
🌟 با ذوق و شوق به طرف خانه رفت
🌟 و از مادرش تشکر کرد
🌟 که با بچه ها حرف زد .
#داستان_کوتاه #اعتماد_به_نفس #جواد
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🔰 کانال حجتالاسلام خالدی
@mohammad_khaledi15
✍ داستان کوتاه روز دانش آموز
🌼 در ۱۳ آبان سال ۱۳۵۷
🌼 تعدادی از دانشآموزان تهرانی ،
🌼 به نشانه اعتراض به وضعیت جامعه ،
🌼 دست به اعتراض زدند
🌼 و با اجتماع در دانشگاه تهران ،
🌼 به همراه دانشجویان ،
🌼 اعتراض خود را نشان دادند
🌼 ولی به مردم اهانت نکردند
🌼 چیزی را خراب نکردند
🌼 و چیزی نسوزاندند .
🌼 اما نیروهای حکومتی ،
🌼 با گاز اشکآور ،
🌼 به آنها حمله کردند .
🌼 با این حال آنها ،
🌼 بر خواسته خود پافشاری کردند
🌼 و متفرق نشدند
🌼 ولی مامورین بی رحم حکومتی ،
🌼 به آنها تیراندازی کردند .
🌼 در آن روز ،
🌼 ۵۶ نفر شهید
🌼 و صدها نفر مجروح شدند .
🌼 این حادثه تلخ باعث شد ،
🌼 که ۱۳ آبان ،
🌼 در تقویم جمهوری اسلامی ،
🌼 به نام روز دانش آموز شناخته شود
🌼 تا یاد و خاطره شهیدانی که ،
🌼 در این روز ،
🌼 در برابر آن ناعدالتیها ،
🌼 ساکت نمانده بودند.
🌼 زنده نگه داشته شود .
https://eitaa.com/joinchat/2918645763C3f7f0df12c
#داستان_کوتاه
#روز_دانش_آموز #سیزده_آبان