@audio_ketabyek aye yek ghese 53.mp3
زمان:
حجم:
3.61M
🎤 یک آیه؛یک قصه
سوره قصص ؛ آیه ۸۴
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
📖مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا ۖ وَمَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُون
✏️ هر که عمل نیک آرد پاداش بهتر از آن یابد، و هر کس که عمل بد کند بدکاران جز به همان اعمال بد مجازات نشوند..
#آیه_های_انتظار
#انس_کودکان_با_قرآن
#یک_آیه_یک_قصه
#قرآن
#قصه
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🔰 کانال حجتالاسلام خالدی
@mohammad_khaledi15
@audio_ketabyek aye yek ghese 54.mp3
زمان:
حجم:
3.69M
🎤 یک آیه؛یک قصه
سوره نساء ؛ آیه ۳۶
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
📖واعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَىٰ
✏️ و خدا را بپرستید، و چیزی را شریک او قرار ندهید، و به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و همسایه نزدیک و همسایه دور نیکی کنید.
#آیه_های_انتظار
#انس_کودکان_با_قرآن
#یک_آیه_یک_قصه
#داستان
#آیه
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🔰کانال حجتالاسلام خالدی
@mohammad_khaledi15
#قصه_کودکانه
#یک_آیه_یک_قصه
🌼عنوان : ستارههای قدس
به نام خدا
روزی از روزهای ماه مبارک رمضان. آسمان ابری بود و بوی نم باران در هوا میپیچید.
مهدیار، پسر هفت ساله، کنار پنجره نشسته بود و به خیابان نگاه میکرد.
صدای همهمه مردم از دور به گوش میرسید. مادرش چادر مشکی اش را مرتب کرد و گفت: مهدیار جان، آماده شو! امروز روز قدسه، روزی که باید فریاد مظلومان فلسطین را به دنیا برسونیم چون بچه های فلسطین خیلی غمگینن.
مهدیار برگشت و پرسید: مامان، فلسطین کجاست؟ چرا مردم اونجا غمگینن؟
مادر دستش را روی شانه او گذاشت و آرام گفت:فلسطین سرزمینی است که سالهاست به خاطر ظلم اشغالگران زجر میکشه. مردمش مثل ما هستن، بچههاشون مثل تو بازی میکنن، اما صهیونیستها خونههاشون رو خراب میکنن، مدرسه هاشون رو با بمب میزنن و پدر و مادرها رو جلوی چشم بچه هاشون میکشند...
مهدیار چشمانش گرد شد:مامان، ما چیکار میتونیم بکنیم؟
مادر قرآن را از طاقچه برداشت و آیه ای را خواند:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ.»
سپس توضیح داد: «خدای مهربون به ما گفته که ستمگران رو دوست خودمون نگیریم. مردم فلسطین مظلومن و ما باید کمکشون کنیم، حتی اگر فریاد زدن توی راهپیمایی باشه.»
مهدیار با اشتیاق گفت: «پس منم میام! میخوام فریاد بزنم: "قدس آزاد باید باشه!»
مادر لبخند زد و دست او را گرفت.
بیرون از خانه، خیابان پر از جمعیت بود. پرچمهای فلسطین توی دست بچها تکان میخوردند. پدر مهدیار هم به آنها پیوست و سه نفری به سمت میدان اصلی شهر راه افتادند.
در راهپیمایی، مهدیار پسر بچهای را دید که عکس گنبد طلایی مسجدالاقصی را روی مقوایی کشیده بود. دختری با صدای بلند شعر میخواند:
«مستضعفانِ دنیا٫دیگر شدند بیدار
آزاد میشود قدس٫بالطفِ رزم و ایثار» ۱
مهدیار دستش را بالا برد و همراه با مردم فریاد زد: «مرگ بر اسرائیل!».
احساس میکرد صدایش به ابرها میرسد و از کوهها عبور میکند تا به کودکان فلسطین برسد.
پدرش گفت: «مهدیار جان، امروز روز همبستگیه. هر فریاد ما، سلاحی میشه برای مبارزان فلسطین.»
وقتی به خانه برگشتند، مهدیار نقاشیِ دست های به هم پیوسته را کشید که دور ستارهای به نام «قدس» حلقه زده بودند. زیرش نوشت: «ما هرگز تنها نیستیم».
ماه رمضان به پایان رسید، اما مهدیار فهمیده بود که قدس فقط یک روز نیست؛ قلبی است که باید همیشه برایش تپید...
پایان.
نویسنده:عابدین عادل زاده
۱-شاعر: سلمان آتشی
🦋🌼🌸🦋
✅ ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصههای کودکانه مجاز میباشد.
🌸🍂🌼🍃🌸
✨ به دنیای شگفتانگیز
قصههای کودکانه خوش آمدید!
📚 کانال تربیت کودکانه👇
به ما بپیوندید!
🍃 برای سفر به دنیای قصههای کودکانه،
همین حالا عضو شوید:👇
💖 عضویت در کانال قصههای کودکانه