eitaa logo
شیخ محمد نورانی
499 دنبال‌کننده
246 عکس
380 ویدیو
9 فایل
دوست دارم زندگی رو بفهمم و بفهمونم تا طعم بندگی رو بچشم و بچشونم
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
+ زندگی دیگه هیچ جوره نمی چسبه دلچسب نیست × چسبندگیِ دلمون کم شده + چجوری کم شده؟ × الکی به هر چیزی میچسبیم دل میدیم وقتی کنده میشی ازش دیگه اون آدم سابق نمیشی به چیزی بچسب که کندنی نباشه + راهی هست برا جبران؟ × همینکه یادت نره خیلی وقت نداری شاید آخرین باره که بچه ات رو میبینی همین چسبندگیِ دلت رو زیاد میکنه و زندگی دلچسب میشه پیامبر فرمود إنَّ هذِهِ القُلُوبَ تَصدَأُ این قلبها زنگ میزنه كَما يَصدَأُ الحَديدُ مثل آهن پرسیدند فَما جِلاءُها جلاء قلب چیه؟ضد زنگش چیه؟ پیامبر فرمود ذِكرُ المَوتِ یاد مرگ https://eitaa.com/mohammad_norani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خمینی فرمود وصیت نامه شهدا رو بخونید از کدوم وصیت و کدوم شهید شروع کنیم؟ از کی راهنمایی بگیریم؟ رهبر انقلاب فرمود ارزش داره این وصیت رو ۲۰ بار بخونیم یه قسمت کوتاهش تو این فیلم هست https://eitaa.com/mohammad_norani
1_5034807704.pdf
12.54M
متن کامل وصیت نامه سعید باغانی https://eitaa.com/mohammad_norani
تصویر حیرت انگیز یک قطره شبنم مورچه‌ ی زردی که مشغول چشیدن آن است انعکاس گل‌ ها بر روی شبنم اجازه بده این میزان از زیباییِ طبیعت روحت رو دریابه https://eitaa.com/mohammad_norani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 این سخنرانی شهید بهروز مردای برای ساعاتی قبل از شهادتش در شلمچه هست ... ولی انگار نه انگار که چهل سال گذشته، انگار برای همین امروزه... https://eitaa.com/mohammad_norani
بهترین و کامل‌ترین در تمام طول تاریخ شلوار کوردی بوده و هست..🤪 شما در عین حال که همه جات رو پوشوندی..👌 حس میکنی آزادترین موجود رویِ زمینی!!😝😂 https://eitaa.com/mohammad_norani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دم غروب جمعه با امام خودمون حرف بزنیم از دیشب تا الان برامون گریه کرده دعا کرده https://eitaa.com/mohammad_norani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما حرف ها رو به دنیا میاریم شاید ما نباشیم اونا هستند برا اینکه ناقص نباشند ۹ ماه نَه ۹ ثانیه فکر کنیم https://eitaa.com/mohammad_norani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی در خیابان قدم میزدم باخودم لذت میبردم نمیخواستم تو چشم باشم https://eitaa.com/mohammad_norani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط ۳ تیم در لیگ برتر ۱۳۰۰ میلیارد تومان پول مربی و بازیکن داده‌اند رئیس کمیته تدوین و تطبیق مقررات فدراسیون فوتبال: ۲۳۷۹ میلیارد تومان جمع قراردهای تیم‌های لیگ برتری بدون آپشن در لیگ بیست‌ودوم بوده است. ۳ تیم فقط ۱۳۰۰ میلیارد تومان بابت پول قرارداد مربی و بازیکن پرداخت کرده‌اند یعنی ۳ باشگاه به اندازهٔ ۱۳ باشگاه لیگ برتری هزینه کرده‌اند. : وقتی تو از ثروت های بادآورده بعضی مسوولان و بچه هاشون، حالت بد می شه، وقتی این موارد را تعمیم داده و معتقد می شی همه شون اهل بخور بخور هستند و... وقتی این چیزها را به پای دین و خدا و پیغمبر و نظام و مملکتت می ذاری، و در نهایت ، این حال بَدِت باعث تنفر از کشور، دین و نظام می شه، ولی ولی ولی این همه کثافت توی فوتبال و سینما و... باعث نمی شه حالت از همه ورزش ها و هنرها و... بد بشه، بدون که تو تحت تاثیر رسانه، شاخک های شناختی ات را از دست داده ای و توهم می کنی که می دانی، می فهمی و انتخاب می کنی. تو نه می دانی ، نه می فهمی و نه انتخاب می کنی تو فقط برده و ربات رسانه ها هستی! اون چیزی را می دونی که اونها می خواهند اون چیزی را می فهمی که اونها شیرفهمت کرده اند و در نهایت اون چیزی را انتخاب می کنی که آنها به تو دیکته کرده اند تو فقط فکر می کنی که آزادی https://eitaa.com/mohammad_norani
وقتی از من می‌پرسند چه شد فيلمساز شدی؟ من می‌گويم تصادفی! ولی قضيه خيلی هم تصادفی نبود و بيشتر شرايط فراهم شد. من کنکور هنرهای زيبا را دادم و رد شدم. بعد در اداره پليس راه استخدام شدم. سال آينده‌اش به کلی اين قضيه را فراموش کرده بودم که به سراغ يکی از دوستانم به نام عباس کهنداری که کتابفروشی و خرازی داشت رفتم او به من پيشنهاد کرد برويم سر پل تجريش ولی من گيوه پام بود و نمی‌توانستم همراه او بروم. بعد کفش‌های او را پوشيدم و با هم رفتيم. سر پل يکی از دوستانم را ديدم و او پيشنهاد کرد با هم به خانه فرهاد اشتری شاعر برويم. به اتفاق رفتيم، در خانه‌ی اشتری يک آقای نقاشی بود که وقتی فهميد من در کنکور رد شده‌ام، از من پرسيد کلاس رفتی يا نه!؟ او به من توصيه کرد در کلاس طراحی اسمم را بنويسم و سال بعد کنکور شرکت کنم من در رو دربايستی که داشتم در آن کلاس اسم نوشتم. سال بعد کنکور دادم و قبول شدم. بعد نقاشی تبليغاتي کردم بعد فيلم تبليغاتي ساختم و به همين طريق با مکانيزم دوربين آشنا شدم و... حالا فکر می‌کنم اگر کفش‌های دوستم به پای من نخورده بود من الان بازنشسته‌ی وزارت راه بودم . گاهی زندگی آدم به چيزهايی مانند مو بستگی دارد. گفتگوی عباس کيارستمی با گزارش فيلم، اسفند ۱۳۷۳ https://eitaa.com/mohammad_norani
یه سلامم بکنیم به اونایی که وقتی دیر جواب پیغام شون رو میدیم اونام واسه انتقام گیری دیر جواب میدن سلام مختار ثقفی😒 https://eitaa.com/mohammad_norani
ایام زیارت مخصوص ما رو یاد کنید تو حرم https://eitaa.com/mohammad_norani
4_5839359968532236899.mp3
2.07M
در حریمت هر که بی کس می شود کس می شود https://eitaa.com/mohammad_norani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از نشر شهید هادی
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ 🔸ایام مجروحیت ابراهیم بود. جعفر جنگروی از دوســتان ما هم آنجا بود. بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور می رفت و دوستانش را صدا مي كرد. يكی يكی آن ها را می آورد و می گفت: «ابرام جون، ايشون خيلی دوست داشتند شما را ببينند و ابراهيم كه خيلی غذا خورده بود و به خاطر مجروحيت، پايش درد مي كرد، مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسی كند. جعفر هم پشت سرشان آرام و بی صدا می خنديد. وقتی ابراهيم می نشست، جعفر می رفت و نفر بعدی را می آورد! چندين بار اين كار را تكرار كرد. ابراهيم كه خيلی اذيت شده بود با آرامش خاصي گفت: جعفر جون، نوبت ما هم می رسه! ▫️آخر شب می خواستيم برگرديم. ابراهيم سوار موتور من شد و گفت: سريع حركت كن! جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد. فاصله ما با جعفر زياد شد. رسيديم به ايست و بازرسی! من ايستادم. ابراهيم با صدای بلند گفت: برادر بيا اين جا! يكی از جوان‌های مسلح جلو آمد. ابراهيم ادامه داد: دوســت عزيز، بنده جانباز هستم و اين آقای راننده هم از بچه های سپاه هستند. يك موتور دنبال ما داره می آد كه... 🔹بعد كمی مكث كرد و گفت: من چيزی نگم بهتره، فقط خيلی مواظب باشيد. فكر كنم ! بعــد گفت: با اجازه و حركت كرديم. كمی جلوتر رفتم تــوی پياده رو و ايستادم. دوتايی داشتيم می خنديديم. موتور جعفر رسيد. چهار نفر مسلح دور موتور را گرفتند! بعد متوجه اسلحه كمری جعفر شدند! ديگر هر چه می گفت كسی اهميت نمی داد و... ⌚️ تقريبا نيم ساعت بعد مسئول گروه آمد و حاج جعفر را شــناخت. كلی معذرت خواهی كــرد و به بچه های گروهش گفت: ايشــون، حاج جعفر جنگروی از فرماندهان لشگر سيدالشهداء هستند. بچه های گروه، با خجالت از ايشان معذرت خواهی كردند. جعفر هم كه خيلی عصبانی شده بود، بدون اينكه حرفی بزند اسلحه اش را تحويل گرفت و سوار موتور شد و حركت كرد. 😂 كمی جلوتر كه آمد ابراهيم را ديد. در پياده رو ايستاده و شديد می خنديد! تازه فهميد كه چه اتفاقی افتاده. ابراهيم جلو آمد، جعفر را بغل كرد و بوسيد. اخم های جعفر باز شد. او هم خنده اش گرفت. خدا را شكر با خنده همه چيز تمام شد. https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔴 فضیلت عجیب زیارت امام رضا علیه‌السلام 🌺 شهید دستغیب در کتاب داستانهای شگفت انگیز نقل می کند: 🔹 حیدر آقا تهرانی گفت: در چند سال قبل، روزی در رواق مطهر حضرت رضا علیه السلام مشرف بودم پیرمردی را که از پیری خمیده و موی سر و صورتش سفید و ابروهایش بر چشمانش ریخته بود - دیدم؛ حضور قلب و خشوعش مرا متوجه او ساخت. وقتی که خواست حرکت کند دیدم از حرکت کردن عاجز است؛ او را در بلند شدن یاری کردم؛ آدرس منزلش را پرسیدم تا او را به منزلش رسانم؛ گفت: حجره ام در مدرسه خیرات خان است او را تا منزل همراهی کردم و سخت مورد علاقه ام شد؛ به طوری که همه روزه می رفتم و او را در کارهایش یاری می کردم نام و محل و حالاتش را پرسیدم. گفت: نامم ابراهیم و از اهل عراقم و زبان فارسی را هم خوب می دانم؛ ضمن بیان حالاتش گفت: من از سن جوانی تا حال هر سال برای زیارت قبر حضرت رضا علیه السلام مشرف می شوم و مدتی توقف کرده، باز به عراق بر می گردم؛ در سن جوانی که هنوز اتومبیل نبود دو مرتبه، پیاده مشرف شده ام؛ در مرتبه اول سه نفر جوان، که با من هم سن و رفاقت ایمانی بین ما بود و سخت به یکدیگر علاقه داشتیم؛مرا تا یک فرسخی مشایعت کردند و از مفارقت من و این که نمی توانستند با من مشرف شوند، سخت افسرده و نگران بودند؛ هنگام وداع با من می گریستند و گفتند: تو جوانی و سفر اول پیاده و به زحمت می روی؛ البته مورد نظر واقع می شوی؛ حاجت ما از تو این است که از طرف ما سه نفر هم سلامی تقدیم امام علیه السلام نموده،در آن محل شریف، یادی هم از ما بنما. پس آنها را وداع نموده،به سمت مشهد حرکت کردم. پس از ورود به مشهد مقدس با همان حالت خستگی و ناراحتی به حرم مطهر مشرف شدم. پس از زیارت، در گوشه ای از حرم، و حالت بیخودی و بی خبری به من عارض شد؛ در آن حالت دیدم حضرت رضا علیه السلام به دست مبارکش رقعه های بیشماری بود که به تمام زوار، از مرد و زن، حتی به بچه ها هم رقعه ای می داد؛ چون به من رسیدند، چهار رقعه به من مرحمت فرمود: پرسیدم چه شده است که به من چهار رقعه دادید؟ فرمود: یکی از برای خودت و سه تای دیگر برای سه رفیقت؛عرض کردم این کار، مناسب حضرتت نیست خوب است به دیگری امر فرمائید تا این رقعه ها را تقسیم کند. حضرت فرمود: این جمعیت همه به امید من آمده اند و خودم باید به آنها برسم. پس از آن یکی از رقعه ها را گشودم دیدم چهار جمله در آن نوشته شده بود: 🔴 برائة من النار و امان من الحساب و دخول فی الجنة و انا بن رسول الله صلی الله علیه و آله 🔵 خلاصی از آتش جهنم و ایمنی از حساب و داخل شدن در بهشت منم فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله 📚 داستانهای شگفت انگیز ص ۱۶۵ https://eitaa.com/mohammad_norani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویر زیبای متحرک، که چرخش سیارات را به دور خورشید نشان می دهد واقعا کپ کردم واقعا یاعلی https://eitaa.com/mohammad_norani