eitaa logo
یادداشت‌ها / محمد حسین تیرآور
49 دنبال‌کننده
10 عکس
3 ویدیو
0 فایل
یادداشت‌ها و... ارتباط با بنده: @mtiravar
مشاهده در ایتا
دانلود
یادداشت‌ها / محمد حسین تیرآور
🔸دایی خوش اخلاق، رئیس جمهور ترسناک 📝محمدحسین تیرآور تفاوت است که مسعود پزشکیان کجا بنشیند؛ جناب پزشکیان قطعا خواستنی خواهند بود، زمانی که روی کاناپه‌ی خانه نشسته‌است در مقام پدر، یا بر روی صندلی طبابت در بیمارستان در مقام پزشک یا نیمکت پارک یا محوطه‌ی ویلا به عنوان عمو یا دایی. دلچسب برای یک درد دل پدرانه یا شنیدن مسائل امیدوار کننده از زبان پزشک وقتی بیمار هستی و مشورت یواشکی به دور از چشم خانواده با عمو یا دایی بزرگتر وقتی از شکست ایده‌ی کسب و کارت می‌گویی‌؛ احتمالا امید‌وار خواهید شد از کلامشان در مواجهه‌ی مشکلات فردی زندگی، خوش بینی و ساده سازی مسائل، ذهن و دل قفل شده‌ی شمارا آزاد خواهد کرد، اما مسعود پزشکیان نشسته بر روی صندلی ریاست جمهوری، دلچسب نیست، ترسناک است. جایگاه ریاست جمهوری یعنی نشستن بر صندلی ریاست هیئتی با بیست وزارت خانه، از موضوعات سخت امنیتی یا چالش‌های عمرانی، بهداشتی، دیپلماسی. ریاست جمهوری یعنی تاثیر پنهان یک تصمیم در یک وزارت‌خانه و بازخوردش در وزارت‌خانه‌ی دیگر، ریاست جمهوری یعنی محل رفت و آمد هزاران کارشناس با نظرات متفاوت، هزاران کاسب برای سهم خواهی و تغییر جهت قوانین برای ذی نفع شدن بیشتر؛ ریاست جمهوری یعنی مدیریت میلیاردها تومان تراکنش روزانه در راس هرم قوه‌ی مجریه و... و همه‌ی اینها یعنی یک اشراف، یک تسلط، یک ایده‌مندی در تمامی حوزه‌ها، یک ذهن آماده جهت رد یا تایید کارشناسی‌ها و یک نقشه از قبل حفظ شده برای نیفتادن در چاله‌های پیدا و پنهان سیاست گذاری و حفر شده‌ی زالو‌های طماع ادکلن زده‌ی خنده رو‌ی سرمایه سالار. صندلی ریاست جمهوری ذهن سهل گیر، خوش بین و ساده ساز برای رفع کسالت روحی یک عمو زاده نمی‌خواهد، صندلی ریاست جمهوری یعنی طراحی عملیات در یک وزارت خانه برای خنثی سازی شیطنت احتمالی ده حرکت بعدی دشمن در وزارت خانه‌ی دیگر... و حالا مسعود پزشکیان به عنوان نامزد این صندلی ریاست که گفته شد، با زبان خود بار‌ها گفته است که: «نه از قبل بررسی کرده‌ام مسائل را، نه برنامه‌ای دارم و نه خودم کارشناس هستم و متخصص» از حجم کلی گویی، و کلام پزشکیان در مناظرات مشخص است که او هیچ چیز از پیچیدگی و چگونگی وضعیت حکمرانی نمی‌داند. مسعود پزشکیان می‌گوید: «چه نیاز به برنامه، وقتی برنامه هفتم توسعه است». او نمی‌داند بسیاری از بند‌های طرح هفتم، اصطلاحا افق است نه برنامه و باید برای تحققش برنامه داشت و بیش از بیست مورد جدی آن بالکل بر عهده‌ی دولت است. مسعود پزشکیان، از یک سو می‌گوید قانون و برنامه هست و از طرفی قانون رشد هشت درصد و مصوب ساخت سالانه یک میلیون مسکن به عنوان مهمترین بند‌های این قانون را غلط و نشدنی می‌داند. پزشکیان، جواد ظریف که منتقد طرح راهبردی اقدام متقابل در موضوع مذاکرات و برجام است را کنار خود شهر به شهر می‌برد و هم خود را پیرو و شیفته‌ی رهبری معرفی می‌کند که اتفاقا مدافع طرح اقدام متقابل است و به برجام گفته است: «خسارت محض». پزشکیان هم دوست دارد به داد محرومین برسد و هم از عباس آخوندی، وزیر راه و شهرسازی دولت روحانی که منتقد ساخت مسکن ارزان بود در ستادش استقبال می‌کند. پزشکیان هم از فشار اقتصادی به سفره‌ی مردم انتقاد می‌کند، هم در تریبون ریاست ستادش از لزوم هشت برابری بنزین و گازوئیل می‌گوید و بعد زیرش می‌زند و جرات ایستادگی بر نظر کارشناسانش ندارد. پزشکیان اصلا نمی‌داند ما عضو و عامل به اکثر موارد «اف‌ای‌تی‌اف» هستیم، بیشتر از برخی از کشورهای اروپایی، اما تازه وعده‌ می‌دهد که: «ما مشکل اف‌ای‌تی‌اف را حل خواهیم کرد»! او اصلا نمی داند ما عضو و عاملیم و مشکلی نیست. در مناظرات سعید جلیلی پرسید : راه جایگزین شما برای مذاکراتی که طرف به تعهداتش عمل نمی‌کند چیست؟ پزشکیان جواب می‌دهد: «حکمت، عزت، مصلحت» مثل اینکه در جواب این سوال که: حالا که شام سوخته برای مهمان‌ها غذا را چه کنیم؟ جواب دهیم: «مقوی، سالم، سبک» پزشکیان هم می‌خواهد یارانه دهد و هم مصاحبه‌ی خودش را که گفته است 45 هزار یارانه کمر دولت را می‌شکند را به خاطر رای منفی در مناظرات انکار می‌کند. او هم از یک طرف بارها می‌گوید لازم به طرح و برنامه نیست و هم در آخرین مناظره می‌گوید که برنامه ما را اساتید اقتصاد تایید کرده‌اند! یا در میز گرد اقتصادی، دو کارشناس آورد که از دو نگاه متضاد با یکدیگر بودند. مسعود پزشکیان مسائل را ساده سازی نمی‌کند، او همه چیز را ساده تصور می‌کند، برای همین لزومی به پیش مطالعه و برنامه برای قبولی بالاترین جایگاه قوه‌ی مجریه نمی‌بیند.
یادداشت‌ها / محمد حسین تیرآور
او مدیریت کشور را مثل مدیریت یک دبیرستان تصور می‌کند که می‌خواهد با صرف نیت پاک به سمت سکان اداره قوه‌ی مجریه‌ی کشور رود. ما با یک رئیس جمهور مطلع چپی و یا راستی مواجه نیستیم، او یک باره در کارزار انتخابات افتاده و تحمیل توقعات سیاسی جریان اصلاحات و بی اطلاعی‌ او از جزئیات، از او یک انسان عصبی در کلام، بی‌ادب و یا کلی گو و پر تناقض ساخته. پزشکیان اگر رای بیاورد مدیریت نخواهد کرد ، مدیریت می‌شود. ریاست او ترسناک است، نه چون نیت سوئی دارد، نه! صرفا به این خاطر که ضعیف است در قامت ریاست جمهوری.
7.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸حسین منهای سیاست 🔸استاد حسن رحیم‌پور ازغدی 📝@mohammadhoseintiravar
https://www.instagram.com/p/C-UeaZEof50/?igsh=MXgwNTN1bjdnYjlvdA==
یادداشت‌ها / محمد حسین تیرآور
https://www.instagram.com/p/C-UeaZEof50/?igsh=MXgwNTN1bjdnYjlvdA==
🔸سناریو قتل سردار جهادی 📝محمدحسین تیرآور فردی را تصور کنید که به علت تغذیه‌ی غلطِ مکرر، بیمار ،در بستر افتاده، اما اطرافیان و دوستانی دارد که  مدام درحال القای سناریوی قتل او هستند؛ باید دلسوزانه داد زد که: «لطفا انقدر به دنبال قاتل نگردید، غذای او را چک کنید» محمد باقر قالیباف چهار سال پیش با یک میلیون دویست هزار رای در پایتخت به عنوان نفر نخست تهران وارد مجلس می‌شود اما چند ماه گذشته در دور دوم همان مجلس، با یک سوم رای قبلی و نه به عنوان نفر اول که با چهارصد هزار رای  به عنوان نفرچهارم وارد مجلس شد،‌ یعنی کاهش هشتصد هزارتایی رای نسبت به رای قبلی خود. او در دور اول انتخابات ریاست جمهوری 1403 با وجود عملکرد و کارنامه عینی و ملموس پرکار خود در شهرداری تهران و فرماندهی پلیس،  با سه میلیون رای در بین چهار نامزد،  نفر سوم می‌شود، یعنی یک سوم کمتر از دیگر نامزد جبهه انقلابی که علی الظاهر کارنامه‌ی غیر ملموس‌تر و  خلوت‌تری دارد. سناریوی قتل هویت سیاسی محمد باقر قالیباف، اجازه‌ی تامل به ناظران صحنه‌ی سیاست را نمی‌دهد تا با مرور عملکرد او،  تحلیلی واقع بینانه‌ نسبت به چرایی این ریزش و اقبال عمومی داشته باشند. 1)  اقبال عمومی،  از قلب‌ها نشات می‌گیرد نه از قوانین و بخشنامه‌ها‌؛  قانون سویه‌ی سخت حکومت‌ها است و باید و دستور،  جذبِ اقبال و حرکت جمعی، هیچ گاه با سویه‌ی سخت حاکمیت‌ها یعنی قوانین نیست؛  ما برای اقبال عمومی در حاکمیت به چیزی  ورای قانون محتاجیم ؛ محبت، بالاترین عنصر بیداری قلب‌ها است؛  مخلص کلام:  «مردم باید به چیزی محبت پیدا کنند تا به آن تهییج شوند ،  ابزار محبت هم قانون نیست،  محبت نمکی است که بر غذای مقوی قانون پاشیده می‌شود،  ظرافت دارد و کم است اما اگر نباشد، حاکمیت خشک است و غیر دوست داشتنی» 2)  محمد باقر قالیباف بنا بر مشورت غلط،  روحیه شخصی، بی‌دقتی یا هر چیز دیگری که من نمی‌دانم،  کانال ارتباطِ با مردم را سخت انتخاب کرده است ،  یعنی زبان قانون، حالا یعنی چه؟ مردم قلبشان سرد می‌شود نسبت به کسی که فکر کنند به آنها بی توجهی می‌کند،  «مردم داری» یعنی «توجه»  و عدم مردم داری یعنی «سکوت». محمد باقر قالیباف متاسفانه چَک سکوت مکرر نسبت به شبهات در اذهان را خورده است،  سکوتی که شاید در ذهن ایشان بزرگ منشی یا در بین شیفتگان،  تقوا تفسیر شود که:  «سردار جهادی بنده‌ی خدا چیزی در باب شبهات نمی‌گوید و فقط کار می‌کند» جناب قالیباف شبهات ذهنی مردم نسبت به هر حاشیه خانوادگی یا کاری و عملکرد خودش را به دور از چشم اذهان و در فرایندی طولانی و ناپیدا از طرق قانون پیگیری می‌کند؛ قالیباف ظاهرا متوجه نیست که شبهه موریانه اعتبار آدم است و سکوت بستر زاد و ولد این موریانه‌ها. آقای قالیباف متوجه آن نیست که در راس هرم قدرت بودن یعنی زندگی در اتاق شیشه‌ای، هم باید سعی کرد بی حاشیه بود و هم  باید مدام دستمال به دست، هویت بیرونی را تمیز کرد،  سکوت یعنی:  «به درک که در ذهن شما مردم چه می‌گذرد»، این پیام ناخواسته‌ی سکوت است. آقای قالیباف دانه‌ی کاشته‌ شده‌ی سکوتشان را با اقبال سرد مردم در دو انتخابات اخیر برداشت کرده است، به نظر او نباید کسی را سرزنش کند،  دکتر قالیباف سالها فرصت داشته چهره‌‌ای مردم دار،  _ پاسخ دهنده _از خود نشان دهد، اما او می‌خواهد همه چیز را با ساختار خشک قانون و رسانه‌های سخت‌ حل کند. با این منش،  او می‌تواند مدیر ناپیدای ویترین سیاست باشد در دستگاهی امنیتی نظامی گمنام که نیاز به اقبال و عدم اقبال عمومی نداشته باشد، در آن موقع نه شبهه‌ای‌ست که بخواهد پاسخ دهد و نه نیاز به تلاشی مضاعف برای زیست سیاسی در ویترینی شیشه‌ای، چراکه نیازی به رای مردم نیست. انگار که او می‌خواهد عمده‌ی هویت بیرونی‌اش را با روایت هزار بار گفته شده‌ی «من همه نمازهای صبحم را خارج از منزل خوانده‌ام» یعنی «پر کاری» حل کند، حتی وقتی که شبهه و حاشیه پشت به پشت در ذهن مردم رژه می‌رود، اطرافیان تصور می‌کنند  با بیان خاطرات صمیمی بین سردار س ل ی مانی و ایشان، همه چیز حل شدنی‌ست. آقای قالیباف، مردم عدم توجه را می‌فهمند،  شما ناخواسته یا...  به شبهات حاشیه‌ی دور و برتان بی توجهید،  نانش را هم خوردید،  نه شما، دکتر سعید جلیلی هم بی توجه باشد چوبش را می‌خورد. مردم داری با سکوت در تضاد است،  سکوت لزوما فضل نیست،  بزرگی دل نیست،  اتفاقا برداشت تفرعن می‌شود و غرور،  غرور خوشایند نیست،  چه شما چه سعید جلیلی چه هر کس دیگر... 3) جناب قالیباف جزو معدود سیاست‌مداران دارای روزنامه است؛ یعنی برای ویترین بیرونی قائل به هزینه است،  یک تریبون پر هزینه و کم مخاطب،  مثل همه روزنامه‌ها،  اما ایشان نمی‌دانند که روزنامه هم رسانه‌ی سخت است،  نه مردمی است و نه برش و مخاطبی دارد در فضای فعلی،  اما ایشان همان طور که شبهات مکرر دور و برشان را
یادداشت‌ها / محمد حسین تیرآور
https://www.instagram.com/p/C-UeaZEof50/?igsh=MXgwNTN1bjdnYjlvdA==
رسمی پیگیری می‌کند،  شاید  تصور می‌کند که روزنامه می‌تواند حد فاصل سیاست مدار و مردم باشد،  همین قدر سخت،  رسمی و دور از واقعیت. طرفداران ایشان کسی را سرزنش نکنند که تخریب بوده است و ... شبهات و سوالات نسبت به ایشان در یک شب اتفاق نیفتاده است،  چند سال است که...  اگر پاسخ و تبیینی بوده، باید  به کرات و  مستدل خودشان بیان می‌کردند تا به گوش مردم برسد،  وظیفه‌ی ساخت ویترین بیرونی به عهده‌ی خود بازیگر سیاست است،  سالها فرصت بوده است این شبهه یا واقعیتی که «قالیباف فاسد نیست اما فساد ستیز هم نیست»  را اصلاح کنید، سالها، نکردید،  من از منصف ترینِ مطلعان و علاقه‌مندان ایشان هم که می‌پرسم، تقریبا این تصویر برایشان نهادینه شده است ،  تقصیر کیست؟ چهار توئیتریست؟نه! اگر عملیات روانی یک‌شبه بود، می‌گفتیم زمانی نبوده، اما سکوت مکرر چند ساله و پیگیری پنهان قانونی از منتقدان دور از چشم دیگران و نبود تعامل مکرر با مردم نقطه‌‌ی اصلی ماجراست.  صرفا منظور شبهات خانوادگی نیست، برخی فساد‌های حکم گرفته در شهرداری و هر حرف دیگر ... البته که برخی امور هم تبعات دارد، سرزنش ندارد آقای قالیباف،  مردمی که استرس افزایش اجاره‌ی منزلشان را دارند که نکند پول پیش خانه‌شان دو برابر شود و دو شیفت کار می‌کنند،  چرا نباید سفرِ  ولو قانونی و  مشروعِ فرزند یکی از قوای سه‌گانه برای تفریح و هواخوری  و  نه حتی خرید و بیزینس به خارج از کشور برایشان کلافه کننده و حرص‌آفرین باشد؟؟ پشت سر آن، شبهات مربوط به دو آقا زاده و تابعیت کانادا و خرید ملک در کشوری اروپایی، درست یا غلط، مجدد سکوت سردار... تایید پژواک مخالف خوان‎های جمهوری اسلامی که «فرزندان مسئولان...»  و آقای قالیباف متوجه آن نیست که این اخبار برای قشری که از نداری، گوشت قرمز نمی‌خورند،  ذوق آفرین نیست و حتی برای هویت جمهوری اسلامی نیز  اعتبار سوز است. همان مقدار که مخالفان تریبون دارند، ایشان هم داشته‌اند، البته منظور از تریبون برای ایشان،  نه سرمقاله‌های روزنامه‌هایی که باب تجربه و معاش جمعی‌ست و حرام کردن جوهر و کاغذ از شدت بی‌مخاطبی، منظور رسانه‌هایپر دسترس اجتماعی است. هر چهره سیاسی مشهور  مانند ایشان، بی تلاشی خاص  هم صدایش شنیده می‌شود،  کافی است مسجدی کوچک بروند هر از چند گاهی و صحبتی مکرر در سال،  یک کانال محقر فضای مجازی و بارگذاری فایل صوتی هم کافی بود. بی آلایش و بی‌هزینه می‌توان با مردم در ارتباط بود؛ نخواستید،  نکردید،  نتیجه اش را هم دیدید،  نه شما که  هر سیاست مدار دیگر،  بخواهد با سویه‌ی سخت یعنی قانون قدم بزند،  روزگارش همین است، چیزی که ما در دستگاه‌های امنیتی هم کم و بیش شاهدش هستیم که عدم شفافیت برخی از اتفاق‌ها زمین حاصلخیز شبهات است و به مرور آفت اعتبار می‌شود که شده است. ذوق آن را نکنید که « قانون منتقدانِ من محمد باقر قالیباف را محکوم کرد»، صرفا نباید با کفش قانون در زمین سیاست قدم زد. مجدد: «ما برای اقبال عمومی به ورای قانون محتاجیم». من در این یادداشت کاری به نقدهایی که به ایشان می‌شود از باب فهم سیاست خارجی و نوع مدیریت کشور و فهم عمیق فرهنگی  و...  ندارم، که هم تراز ایده آل من نیست و حتی در برخی امور بدبینم،  اما حتی اگر منش مدیریتی ایشان  ايده‌آل هم باشد، ایشان و چون ایشان را نابازیگر سیاست خطاب می‌کردم. در این نوشته صرفا تذکرم به این نکته بود که مردم داری در حکومتی که میلش به ارتباطی مردم سالارانه است، آدابی دارد که شما ندارید و بلدِ نیستید و پس زده می‌شوید،  نه شما که دکتر سعید جلیلی هم اگر مدام سکوت کند،  پس زده می‌شود، فرد که هیچ،  حاکمیت هم اگر سکوت کند پس زده می‌شود. آنقدر به دنبال قاتل نگردید،  چاقو درجیب‌های خودمان است. 📝@mohammadhoseintiravar
یادداشت‌ها / محمد حسین تیرآور
📝@mohammadhoseintiravar
🔶مبل‌های مندرس 📝محمد حسین تیرآور درست است، ما بر روی مبل‌هایی مندرس خستگیمان را کم می‌کنیم، جای جای مسیر هفتاد کیلومتری نجف تا کربلا یا 1300 کیلومتر آن‌طرف‌تر بیرون خانه‌ی ویران شدمان در ساحل مدیترانه،‌ منطقه‌ی سالها محاصره شده‌ای به نام «غزه»، اما نه اینکه ما از آسایش و رفاه سر در نمی‌آوریم،‌ نه، خاک نشسته بر مبل‌های ‌ما، گرد رهاشده‌‌ی ورق زدنهای ما از برگ‌های تاریخ است، جایی در شرق دور، حوالی سال‌های 1885میلادی،‌ وقتی کمپانی هند شرقی دو رقیب اروپایی دیگرِ اطراق کرده‌ی اسپانیا و پرتغال را کنار می‌زند و چند ده سال صاحب آرزو، اهداف،‌ زمان و درآمد میلیون‌ها نفر می‌شود،‌ تا در زمان قحطی به یک ملت دستور دهند: « ‌کار کن و صادر کن، نخور و بمیر... » چیزی حدود 10 میلیون کشته در هندوستان؛ یا کمی راست، لابلای اسناد کتاب «قحطی بزرگ» محمد‍ قلی‌مجد وقتی که می‌گوید: «قحطی حاصل از غارت غلات ایران توسط انگلستان،‌چیزی حدود 9 میلیون کشته به بار گذاشته است...» ما رفاه را می‌فهمیم، شادی را هم، اصلا برای همین است که برای برای قطع نشدن صدای خنده‌ی کودکانمان در پارک های بازی، در زیر زمین، شهر‌های موشکی ساخته‌ایم؛ ما شهر ساختیم و جایی دیگر تونل، تنگ و تاریک است و نمور؟‌ چه می‌شود کرد؟ سیاه‌تر از این جمله نیست که: « کشور ایران فقط در 72 ساعت، بی هیچ مقاومتی از شمال و جنوب توسط نیروهای متفقین اشغال شد، ‌سریع ترین اشغال یک کشور طی دو جنگ جهانی». ما تارک زندگی و آسایش نیستیم،‌ اما آرامشِ ما از جاده‌های آزادی که خودمان انتخاب کرده‌ایم می‌گذرد نه خیابان‌های سرسبزِ اردوگاه‌های اسارت... ما که نه، همه‌ی تاریخ همین‌گونه‌ نیستند؟! چایی تعارف شده‌ی زندان‌بان شاید جسم آدم را داغ اما دل آدم را گرم نمی‌کند، می‌کند؟ همان‌طور که هیچ بچه‌ای از شهر بازی اجباری عمیقا خوشحال نمی‌شود، همان‌طور که جوک‌های هیچ بازجویی برای یک اسیر، خنده‌ای از سر لذت نمی‌آورد. از ما نخواهید از شربت خنک تعارف شده‎‌ی یک چکمه پوش وقتی اختیاری برای نوشیدن یا ننوشیدن نداریم، مست شویم، ما زندگی را می‌فهمیم،‌ اما اینهارا نه. ما حیات را می‌فهیم، فراتر از ماده تبصره های قوانین برای تحقق حد و مرز و هدفی به نام «عدالت»، ما بنای زندگی را جایی فراتر از «عدالت» و «انصاف»، در پلکان «ایثار» و «محبت» بنا کرده‌ایم. به ما سری بزنید، در جاده‌های خاکی و ساده‌ی اربعین،‌ ببینید مارا، آنجا که ظاهرا قرار است خستگی گذر از آخرین پیچ‌های تمدن بشری، با چای عراقی‌ استکان شیشه‌ای اجاق هیزمی بر روی پیشخوان‌های ساده‌ی فلزی، نشسته بر روی مبل‌های خاک گرفته‌ی مندرسِ کنار خیابان رفع شود تا چای سیاه انگلیسی داخل فرنچ پرسِ کافه‌های خنک بر روی صندلی ‌های لهستانی تهران، دبی یا استانبول. کار جهان برعکس شده است، نه؟ این‌همه خاک نشسته بر روی مبل‌های پایه شکسته‌ی غزه،‌ حق آن بود که بر روی صندلی‌های نرم چرم دوزِ فنر نخوابیده‌ی سالن‌های امن سازمان ملل و شورای امنیت و اطاق‌های جلسات شیوخ حاشیه‌ی خلیج فارس می‌نشست، ‌نه؟ مشتی هستی از دست نداده‌ی داغ ندیده‌ی افسوس خور... اما تاریخ ورق می‌خورد... در حین آنکه علمای تشیعِ ضدحکومت و سیاست گریزِ صرفا متوسل، بر روی پله‌ی آخر منبر چوب روس صیقل خورده‌ی معرق کاری شده، یا دشکچه‌های سفیدِ نرمِ کنار حجره، بر سر حروف حلقی حمد و سوره‌ی نمازگزاران و آداب زیارتی اهل‌بیت نکته می‌گویند،‌ مردمانی مسلمان، خسته از پنجه در پنجه بودن شیاطینی که تقویم یک سال اخیرشان با لخته‌ی خون شانزده هزار کودک سرخ شده است، نشسته بر روی مبل‌هایی مندرس، فرازهای « وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِيادٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً » عاشورای زمان‌شان را تفسیر کرده‌اند، تا مشخص شود صحنه گردان این جاده‌ها و خانه‌های خاکی آخرالزمانی «حسین بن علی‌ست». این صحنه گردانی قابل حدس است، حتی اگر وال استریت ژورنال در خبر پیام افشا شده‌ی یحیی سنوار به فرماندهان حماس، پایان گزارشش را با این جمله از یحیی سنوار خاتمه نداده بود که: « باید در مسیری که شروع کرده‌ایم پیش برویم... یا بگذاریم کربلای جدیدی رخ دهد». 📝@mohammadhoseintiravar