اولین دعوامونو شازده شروع کرد
گفت میخواد باهام حرف بزنه و منو برد بیرون شروع کرد حرفایی مادرش براش لالایی گفته بود و تصورات ذهنی و بد فهمی های مادرشو به من انتقال داد و ازم خواست مادرمو کنار بذارم🙂
من کاملا تو بهت بودم دو هفته بعد از عقد انتظار همچین چیزیو نداشتم و سکوت کردم و بعد از اون شروع شد حرفا و انتظارات خانوادشو انتقال میداد و برای من و انتظاراتم و حتی خانوادم ارزش قائل نبودن. در واقع مادرش عروس نمیخواست، ی دختر بی کس و کار میخواست که بتونه ریاست کنه
دقیقا ازونجا معلوم شد عروسک رقصان خانوادشه و بعد از ۲ سااااال بعد از خون دلها خوردن بالاخره تمومش کردیم و طلاق
خیلی پشیمونم که چرا زودتر این رابطه ی سمیو تموم نکردم، واقعا بین اون همه فشار انتخاب بین اون و خانوادم فرسوده شدم
#بیثباتی_بددردیه
#جوجه_پنبه_ایه_بچه_ننه_نباشید