دردِ عشقی کشیدهام که مَپُرس
زهرِ #سمی چشیدهام که مَپُرس
گشتهام در ایتا و آخرِ کار
#سمزدایی بدیده ام که مپرس
آن چنان از برای کات و #فصال
میگیرد #گلبش از دست ما که مپرس
او چنان با دل و جان و #دست و تنش
میزند هم ب #شربت ک مپرس
آن قَدَر بهر #جای_خواب و اسکانش
رفته هر شب ب #مسجد ک مپرس
من به گوشِ خود از دهانش دوش
سخنانی شنیدهام که مپرس*
میکنم یک نصیحت ب تو دوست
و دگر هیچ از ما بقی تو مپرس
گر نیایی ز سم رابطه ت تو برون
درد و رنجی کِشی ک نگو و نپرس
#قشر_میوه_پوست_کن