eitaa logo
محمدجواد کریمی
88 دنبال‌کننده
265 عکس
249 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
محمدجواد کریمی
این گزارش به خوبی مؤیّد ادعای ماست، زیرا اولا : حضرت درب را باز نکرده؛ ثانیا : برای نصیحت و منصرف کر
 در واقع طرح مساله غیرت به نوعی فرار به جلو است تا از پاسخگویی بگریزند، در حالی که سؤال های بی پاسخ زیادی وجود دارد که با هیچ ترفندی نمی توان از زیر پاسخ به آنها گریخت. 🌹سخن پایانی: از مطالب فوق الذکر می توان نتیجه گرفت که: اولا: حضرت فاطمه زهرا(س) پشت در نیامد،بلکه پشت در بود.ایشان اولین کسی از اهل خانه بود که متوجه هجوم غاصبان ولایت شد و قصد آن حضرت بازکردن در نبود،بلکه قصد منصرف کردن آنان را داشت. ثانیا: با توجه به آیات قرآنی و سفارشات پیامبر(ص)احتمال حرمت شکنی نمی رفت و نیز هجوم های دیگری بود که در آنها چنین حرمت شکنی نشده بود! لذا احتمال عقلایی و انتظار عرفی این بود که در این مرتبه نیز چنین اقدام گستاخانه ای اتفاق نیفتد. ثالثا: حمایت از ولایت و امام زمان در آن برهه به این روش،‌ تکلیفی بود که از دست هیچ کس دیگری حتی حضرت علی(ع) بر نمی آمد و واجب تعیینی در حضرت زهرا (س) بود.   رابعا: بر فرض اینکه حضرت علی(ع) همسرش را برای باز کردن درب فرستاده باشند باز ربطی به غیرت ندارد، پیامبری که خداوند ایشان را به عنوان اسوه و الگو معرفی کردند بارها همسرانشان را برای باز کردن درب خانه فرستاند.  📚پی‌نوشت: 1. ابن قتیبه دینوری،  الامامة و السیاسة، ص12. 2. عایشی،‌ تفسیر عیاشی، ج2،‌ ص67؛‌ علامه مجلسی،‌ بحارالانوار،‌ ج28،‌ ص227 3. سلیم بن قیس، کتاب سلیم،‌ ص864. 4. ابن سعد، طبقات کبری، ج8، ص19. 5. ابن قتیبه دینوری،  الامامة و السیاسة، ص12. 6. سیوطی،‌ درالمنثور، ج6، ص 203. 7. شیخ طبرسی،  احتجاج ، ‌ج1، ‌ص80 8. طبری، تاریخ، ج2،‌ ص443 9. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج42، ص470 10. شیخ طبرسی، احتجاج، ج1، ص292-293. ادامه دارد. @mohammadjavad_karimi
محمدجواد کریمی
 در واقع طرح مساله غیرت به نوعی فرار به جلو است تا از پاسخگویی بگریزند، در حالی که سؤال های بی پاسخ
💠پاسخ به سؤالات هشتگانه(۲) 👈سؤال دوم: بنابر اعتقاد علمای شیعه،حضرت علی،حسن،حسین و فاطمه هر چهارتا علم غیب داشتتد، به عبارتی ما چهارتا عالم غیب توی اُون خونه داریم که آینده رو هم میدونند، وقتی می دونند که این بلا سرفاطمه میاد؛ چرا از علم غیب شون استفاده نکردند و از مدینه بیرون نرفتند تا حداقل آب از آسیاب بیفته؟! ✍جواب اولا: علم غیب امامان اهل بیت(ع) بالله است و مانند خداوند، بالذات و مطلق نیست. یعنی به اذن خدا و از سوی خداست. به عبارت دیگر: انبیاء و اولیای الهی،به اذن خدا می توانند به هر مقداری که بخواهندبه تعلیم خدا، علم به غیب داشته باشند. ثالثا: علم حاصل از غیب سبب تکلیف نمی شود، علمی که از راه و طریق طبیعی و عادی به دست می آید منشأ تکلیف است. ثانیا: از کجا معلوم که بیرون رفتن امام علی (ع) و خانواده اش از مدینه مانع از مضروب شدن حضرت فاطمه و سقط فرزندش می شد؟ و سرنوشت سعدبن عباده بزرگ قبیله خزرج - که به جهت استنکاف از بیعت با ابوبکر از مدینه خارج و در راه شام توسط عوامل خلافت به قتل رسید،- تکرار نمی گردید؟! برای روشن شدن مطلب، می توان پرسید: 👈چرا امامان معصوم(ع) با این‌که می‌دانستند در چه زمانی و چگونه به شهادت می‌رسند، کاری انجام ندادند؛ یعنی از این حادثه‌ای که در پیش رو بود، جلوگیری نکردند؟! 🔸پاسخ اجمالی در این‌که آیا ائمه(ع) به صورت تمام و مطلق علم غیب به تمام وقایع و حوادث آینده، از جمله زمان و مکان شهادت خود داشتند، محل بحث و بررسی است. بر فرض ثبوت علم امامان از طریق غیب به زمان و مکان شهادتشان باید گفت: اوّلاً: هر انسانی روزی می‌میرد و اگر کسی هر اندازه هم علم داشته باشد، از این قاعده مستثنا نیست. پس علم شخص مانع از مرگ و یا شهادت او نمی‌شود. ثانیاً: قضا و قدر خداوند اگر حتمی شود به هیچ وجه عوض شدنی نیست. ثالثاً: علم امامان از طریق غیب به زمان مکان شهادتشان فقط علم به یک واقعۀ حتمی است و رضایت آن بزرگواران به این قضا و قدر موجب ترفیع درجات آنها می‌شود. بنابر این، جلوگیری نمودن از بهترین مرگ؛ یعنی شهادت که مطابق با خواست حتمی خدای متعال است، معنایی غیر از عدم رضایت به خواست خداوند، ندارد که چنین امری نه تنها از آنان بعید است، بلکه آنچه را که از گفتار و کردار آنها استفاده می‌شود، این است که آنها راضی به قضای الاهی و تسلیم امر پروردگار بودند. 🔸پاسخ تفصیلی برای روشن شدن پاسخ ضروری است، ابتدا نحوۀ علم امامان(ع) به صورت خیلی خلاصه بیان شود، آن‌گاه ببنیم ائمه(ع) با این‌که به مرگ و شهادت خود علم داشتند؛ چرا از آن جلوگیری نمی‌کردند! در این‌که آیا امامان معصوم، علم غیب مطلق و تمام به امور داشتند؛ یعنی به تمام وقایع و حوادث گذشته و آینده از جمله زمان و مکان شهادت خود علم داشتند، محل بحث و اختلاف است. طبق آموزه‌های قرآنی، علم به غیب به صورت تام و تمام فقط در اختیار خداوند است؛ زیرا او است که احاطۀ همه جانبه بر تمامی عالم دارد. این معنا از آیات، 4 سورۀ رعد، 20 سورۀ یونس و 65سورۀ نحل استفاده می‌شود. بنابراین، عده‌ای با استفاده از این‌گونه آیات منکر علم ائمه به صورت وسیع و گسترده؛ مانند علم به زمان و مکان شهادتشان هستند. اما اکثر علمای شیعه، با استفاده از برخی آیات قرآن؛ نظیر: آل عمران، 179 و جن، 26 و 27 که می‌فرمایند: خدواند علم غیب را در اختیار رسولان قرار می‌دهد، معتقدند که اولیای الاهی، نیز اجمالاً از غیب آگاهی دارند. این معنا هم‌چنین از روایات ائمه استفاده می‌شود. امام صادق‌(ع) در این باره می‌فرماید: "هنگامی که امام اراده می‌کند، چیزی را بداند، خدا به او تعلیم می‌دهد".[1] بنابراین، با توجه به این دسته از آیات و روایات و با توجه به این‌که پیامبران الاهی(ع) مأمور هدایت انسان‌ها در تمام جنبه‌های مادی و معنوی بودند، باید سهم بسیار بزرگی از علم و دانش داشته باشند، تا بتوانند به خوبی این مأموریت را انجام دهند، و امامانی که جانشینان پیامبرند نیز همین حکم را دارند. پس آنان نیز به صورت وسیع و گسترده علم به غیب دارند، از جمله علم به زمان و مکان شهادتشان.[2] در هر صورت و بر فرض ثبوت علم امامان به زمان و مکان شهادت خود، باید گفت. الف) همۀ انسان‌هایی که روزی پا به عرصۀ حیات می‌گذارند، روزی از این دنیا رخت برمی‌بندند؛ هر متولد شده‌ای بالاخره روزی از این دنیا می‌رود. قرآن مجید می‌فرماید: "هر نفسی مرگ را می‌چشد".[3] پس هر انسان زنده‌ای روزی از دنیا می‌رود، اما جز عده‌ی خاص از اولیای خداوند، کسی از زمان مرگ خود مطلع نیست و وقت وفات آنان پوشیده شده است، تا انسان‌ها با این تفکر که هر لحظه امکان وفات یافتن وجود دارد، به سوی گناهان نروند و یا توبه را به تأخیر نیاندازند. از طرفی برترین مرگ‌ها نزد خداوند شهادت است. خداوند کشته شدگان در راهش را مرده خطاب نمی‌کند، بلکه آنان را صاحب زندگانی می‌داند که پیش او روزی دریافت می‌کنند.[4]
محمدجواد کریمی
💠پاسخ به سؤالات هشتگانه(۲) 👈سؤال دوم: بنابر اعتقاد علمای شیعه،حضرت علی،حسن،حسین و فاطمه هر چهارتا عل
أئمه معصومین(ع) هم که دارای علم غیب هستند، همگی به این نوع از مرگ، یعنی شهادت از دنیا رفتند. به هر حال باید توجه داشت که علم شخص مانع از مرگ و یا شهادت او نمی شود و نمی تواند جلوی مرگ را برای همیشه بگیرد. ب)قضاء و قدر الهی اگر حتمی شده باشد، به هیچ عنوان تغییر نمی کند. حال این قضای الهی در مورد عمر انسان ها باشد یا عمر امت ها. خداوند می فرماید: هرگاه که اجلشان برسد نه لحظه ای عقب می افتد و نه لحظه ای زودتر تحقق می یابد(5). ج) ائمه معصومین(ع) همه علم غیب به امور داشتند، به طوری که تا وقتی که می دانستند قضاء و حکمت خدا به این تعلق نگرفته است که به شهادت برسند، از هر وسیله‌ای برای نجات خود از مرگ استفاده می کردند. گزارش شده است که امام هادی(ع) برای شفای بیماری خود شخصی را برای دعا به کربلا فرستاد،[6] یا امام کاظم(ع) خرمای زهر آلودی که هارون الرشید به حضرت داد را میل نفرمود و گفت: هنوز وقتش فرا نرسیده است[7] و  یا امام باقر(ع) می‌فرماید: "ما برای دفع شر سلطان فلان دعا را می‌خوانیم".[8] همۀ اینها حاکی از آن است که این ذوات مقدسه برای حفظ جان خود از هیچ کوششی فروگذار نکرده‌اند. د) چنین شهادتی که انسان از قبل مطلع باشد و برای رضای خداوند و تسلیم امر او و برای رعایت مصالح مهم‌تر خود با پای خویش به قتلگاه برود چیزی جز ارتقای رتبه و درجه برای انسان نیست. انسان اگر به این مقام از رضایت برسد، مطمئناً درجات بالایی از انسانیت را کسب کرده است. امام باقر(ع) می‌فرماید: "این مصیبت‌ها که برای ائمۀ گذشته پیش آمد، قضای حتمی خداوند و با انتخاب امامان بود و همگی به آن علم داشتند ... و همۀ اینها به دلیل درجات و کراماتی است که خداوند اراده کرده به آنها عطا کند.[9] جلوگیری کردن از بهترین مرگ که مطابق خواست حتمی خداوند است، معنایی غیر از عدم رضایت به خواست خداوند ندارد که چنین امری از آنها نه تنها بعید و غیر عقلانی است، بلکه مرگ این چنینی؛ یعنی شهادت در راه خدا بزرگ‌ترین آرزوی آنها بود و هر لحظه برای رسیدن به چنین آرزویی دعا و لحظه شماری می‌کردند؛ مثلاً امام حسین(ع) با این‌که از شهادت خود و یارانش اطلاع داشت، ولی در عین حال از آن استقبال کرد؛ چرا که شهادت آن‌حضرت آثار و برکات مثبت و تأثیرگذاری بر جهان اسلام داشت و موجب احیای دین شده است. اگر از این مرگ فرار می‌کرد، در کجا به شهادت می‌رسید که آثار و برکات این چنینی داشته باشد؟! حال با توجه به مقدمات ذکر شده، نتیجه می‌گیریم: در مواردی که ائمۀ اطهار(ع) به قضای حتمی خداوند علم داشتند، به دلیل مقام تسلیم و رضایی که داشتند، به این امر راضی بودند و در غیر این موارد از جان خود بسیار محافظت می‌کردند.[10] 📚پاورقی [1].«إذَا أرٕادَ ٱلإمامُ أن یعلمَ شیئاً أعلَمَه ٱللهُ ذَلِک».کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ‏1، ص 258، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛  برای آگاهی بیشتر؛ ر. ک: (انسان و آگاهی از علم غیب)، 339. [2]. البته آگاهی از غیب، همه جا نشانه‌ی کمال نیست، بلکه گاهی نقص است. مثلاً شبی که امام علی(ع) در جای پیامبر(ص) خوابید، اگر آن‌حضرت علم داشت که مورد خطر قرار نمی‌گیرد، کمالی برای آن‌حضرت محسوب نمی‌شد؛ زیرا در این صورت، همه حاضر بودند جای آن‌حضرت بخوابند، در این‌جا، کمال، علم نداشتن به غیب است. [3]. آل‌عمران، 185. [4]. آل‌عمران، 169. [5]. اعراف، 34. [6]. کافی، ج 4، ص 567. [7]. شیخ صدوق، امالی، ص 148،بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق. [8]. کافی، ج 2، ص 560؛ مقرّم، عبد الرزاق‏، مقتل الحسین(ع)، ص 56. [9]. کافی، ج 1، ص 262. [10].«علم غیب ائمه(ع)»، 2775؛ ادامه دارد @mohammadjavad_karimi
💠پاسخ به سؤالات هشتگانه جوان اهل سنت(۳) ✍ محمد جواد کریمی 👈سؤال سوم:حضرت علی، میدونسته که اینها پهلوی همسرش رو می شکُنند، بچه شو می کشند، و نهایتا هم می برنش و ازش بیعت هم می گیرند؛ چرا از اول نرفت و تقیةً بیعت نکرد و جلوی این همه درگیری و قتل را نگرفت؟ 🖌جواب اولا: این حضرت علی(ع) از کجا می دونستند که این جماعت تصمیم به شکستن پهلوی همسر و قتل فرزندش را دارند؟ در حالی که آگاهی ائمه اهل بیت(ع) متوقف به اذن خدا و اراه آنان به دانستن مورد است.«إنَّ الأئمة اذا شاؤوا أن یعلموا علموا؛ امامان هرگاه می خواستند که چیزی را بدانند، از آن آگاه می شدند»(۱). ثانیا: در فرض علم به وقوع واقعه ای که قضای حتمی الهی بدان تعلق گرفته است، پیشگیری معنی و مفهومی ندارد. علاوه بر این مخالفت با قضای حتمی الهی با مقام تسلیم و رضا اولیای الهی سنخیتی ندارد. استقامت در برابر محن و مصائب در امتحانات الهی موجب قرب الهی و افزایش کرامت انسانی می شود. ثالثا: چه کسی گفته است که حضرت علی(ع) پس از شکسته شدن پهلوی حضرت فاطمه(س) و قتل فرزندش با خلیفه مولود سقیفه،کنار آمده و با وی بیعت کرده است؟ رابعا: به فرض صحت خبر بیعت - که در برخی کتب روائی و تاریخی نقل شده است-، این بیعت- «فی الحقیقه به عنوان یک امر تحققی و عینی نه یک حکومت مشروع تلقی کرد، رسمیتی شبیه به آنچه که در حقوق بین المللی ،رسمیت و شناسایی دوفاکتو می خوانند»(۲)- در ظرف اضطرار صورت گرفته است, و بنابراین تا موضوع اضطرار تحقق نیابد، نوبت به حکم اضطراری نمی رسد؛ مانند جواز خوردن مردار( أکل میته) در صورت اضطرار. اما به حکم کتاب و سنت و اجماع مسلمین نمی شود قبل از وقوع اضطرار مبادرت به خوردن مردار نمود. خامسا: اگر امام (ع)، قبل از همه این حوادث تلخ و شرم آور که از سوی دستجات سرکوب صورت گرفته بود، اقدام به بیعت با خلیفه آن هم از روی تقیه می کردند، حقانیت آن حضرت در مساله ولایت بر مسلمانان- برابر حدیث متواتر:«من کنت مولی فهذا علی مولاه»که توسط پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم اعلام شد و حجاج حاضر در آن مکان با امام علیه‌السلام بیعت کردند،- از سوی غاصبان ولایت مورد انکار قرار می گرفت و کسی از مخالفت امام علی (ع) با روندنامشروع بیعت گیری و نصب خلیفه مسلمین توسط یک عده افراد انگشت شمار آگاه نمی شد. سادسا: به گزارش همه منابع تاریخی و روایی شیعه و سنی مساله خلافت ابوبکر در سقیفه از همان آغاز از سوی برخی از افراد سرشناس حاضر در آن جمع معدود و محدود مورد مخالفت جدی قرار گرفت و تنها بخشی از انصار و دو نفراز مهاجرین حاضر در آن اجتماع با خلافت ابوبکر موافق بودند، امری که به اعتراف مرد شماره۲ خلافت، به صورت «فلتة؛ ناگهانی» صورت گرفت(۳). پس از آن هم برخی از چهره های مشهور و معروف از صحابه از مهاجرین اعم از بنی هاشم و انصار تا هفته ها و شاید هم تا ماهها حاضر به بیعت با ابوبکر نشدند و جمعی هم با تحصن در خانه حضرت علی(ع)، در اعتراض به روند غیر شرعی انتصاب خلیفه مسلمین، در سقیفه بنی ساعده اقدام به مخالفت کردند(۴). سابعا: اعتراض به نصب خلیفه و امتناع از بیعت از سوی اهل بیت پیامبر(ص)، بر اساس چه اصلی از کتاب خدا و سنت پیامبر اسلام با سرکوب قهرآمیز عوامل خلافت ناتمام مواجه گردید؟ ضرب و جرح و قتل معترضینی که در اعتراض خود صرفا از اشکال مبارزه منفی بسنده می کنند، بر چه اساسی قابل تفسیر و توجیه است؟ و حال آنکه در عهد خلافت امیرالمومنین علیه‌السلام- با آنکه از سوی اکثریت مهاجر و انصار با آن حضرت بیعت شده بود- برخی از صحابی پیامبر اسلام مانند سعدبن ابی وقاص، عبدالله بن عمر و محمدبن مسلمه حاضر به بیعت با آن حضرت نشدند و از سوی آن حضرت و شیعیانش نیز مورد تهدید و تعدی قرار نگرفتند(۵)! ادامه دارد. 📚 پاورقی ۱- اصول کافی،ج۱ ،ص ۲۵۸. ۲- انقلاب تکاملی اسلام، جلال الدین فارسی،ص ۴۳۰. ۳- کتاب الامامة و السیاسة،ابن قتیبه دینوری، ج ۱, ص ۱۳. تاریخ طبری، ج ۴,ص۴۲۷. ۴- تاریخ یعقوبی، ج ۱,ص،۵۲۳ و الامامة و السیاسة، ج ۱, ص از جمله این متحصنین از عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبیربن عوّام، عتبه بن ابی لهب، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن أسود، عمّار بن یاسر، براء بن عازب، اُبی بن کعب نام برده می شود. ۵- الامامة و السیاسة، این قتیبه دینوری، ج ۱, ص ۵۲. @mohammadjavad_karimi
💠پاسخ به سؤالات هشتگانه جوان اهل سنت (۴) 👈 سؤال چهارم: در این داستان آمده که ابتدا درِ خونه را آتش می زنند و دور خونه را هم هیزم گذاشتند. به نظر شما توی خونه های ۱۴۰۰ سال پیش که از چوب و کلوخ ساخته می شده و اندازه اطاقی از خونه های امروزی بوده، در حالی که آتش بگیره اصلا میشه دوام آورد و جلوی درِ آتش گرفته رو گرفت؟! وبقیه چطور توی اون اطاق که نهایتا ۵ در ۵ متر بوده مقاومت می کردند؟ حضرت فاطمه شش ماهه حامله بوده، حالا از کجا می دونسته که این بچه درون شکمش، پسره، که بعد از اون براش اسم هم انتخاب کنند؟! البته شخصیت های سناریو باید اسم داشته باشند، بگذریم. ✍ جواب اجمالی ۱- اگر درب خانه چوبی بود، همه خانه که از چوب ساخته نشده بود! ۳- درب خانه می تواند مانند غالب خانه قدیمی، درابتدای صحن منزل باشد. اطاق ها هم در انتهای خانه با یک فاصله بسیار ازدروازه بنا شده باشد. بنابراین آتش گرفتن درب خانه لزوما منجر به سرایت آن به بخش های انتهایی منزل که به‌اندازه یک صحن بزرگ از در ورودی فاصله دارد نمی شود. با توجه به اینکه خانه های قدیمی غالبا دارای حیاط های بزرگ بودند و اندرونی و بیرونی در انتهای حیاط خانه قرار داشت، ایمنی اطاقها از آتش آفروخته دم در استبعادی ندارد. ۳- اینکه خانه حضرت فاطمه ۵ در ۵ متر بوده است، سخنی سست و فاقد پشتوانه تاریخی است که قرأئن عقلی و نقلی هم آن را تضعیف می کند. به گواهی تاریخ پیامبر اسلام گاهی با عده ای از کبار صحابه به منزل دختر و دامادش علی علیه السلام می رفت. طبعا یک خانه ۲۵ متری گنجایش آن همه افراد را نداشت. ۴- به گزارش منابع و مصادر تاریخی، از مجموع صحابه ی منتقد به مشروعیت خلیفه که از بیعت با وی سرباز زدند، تنها سه نفر نهایتا پنج نفر از آنان در خانه حضرت فاطمه تحصن اختیار کرده بودند و این تحصن نیز در هجوم اول مرد شماره ۲ خلافت، با بازداشت متحصنین خاتمه یافت، از این رو در روز حادثه که در هجوم سوم اتفاق افتاد، به جز حضرت علی و فرزندانش کسی در داخل خانه حضور نداشت.
محمدجواد کریمی
💠پاسخ به سؤالات هشتگانه جوان اهل سنت (۴) 👈 سؤال چهارم: در این داستان آمده که ابتدا درِ خونه را آتش
شهرستانی می نویسد: و ما کان فی الدُار غیرُ علیٍ و فاطمةَ و الحسنِ و الحسین(ع)؛ در آن روز غیراز علی و فاطمه وحسن و حسین علیهم‌السلام کسی در خانه نبود(۱). 📚منبع : ۱- الملل و النحل، شهرستانی، ج ۱, ص۷۱.  @mohammadjavad_karimi
💠 پاسخ به سؤالات هشتگانه جوان اهل سنت(۵) 👈 سؤال پنجم حضرت فاطمه شش ماهه حامله بوده، حالا از کجا می دونسته که این بچه درون شکمش،پسره؟ که بعد از اون براش اسم هم انتخاب کنند؟! البته شخصیت های سناریو باید اسم داشته باشند! بگذریم. ✍ جواب اجمالی اولا:تشخیص پسر یا دختر بودن حمل ، در آستانه شش ماهگی امری صعب و ممتنع نیست. ثانیا: پیغمبر اسلام(ص) دختر خود را از پسر بودن حمل آگاه کرد و اسم محسن را بر او نهاد. 🔍 جواب تفصیلی شبهه ای که برخی از اهل سنت درخصوص حضرت محسن (ع) ایجاد کرده اند اینکه چه کسی نام محسن را برای فرزند در رحم حضرت زهرا (س) انتخاب نمود و مگر آن زمان سونوگرافی و ... بود که جنسیت جنین مشخص شود؟  ❇️ بر اساس آموزه های اسلامی در مورد نام گذاری فرزندان، شایسته است فرزندانمان را پیش از ولادت نام گذاری کنیم. در این باره از علی (علیه السلام) نقل شده است: فرزندانتان را پیش از تولّد نام گذاری کنید و اگر نمی دانید پسر یا دختر هستند، اسم آنها را از اسم‌ هایى انتخاب کنید که براى مذکّر و مؤنّث هر دو مى‌ گذارند، پس فرزند سقط شده شما بدون این که نامى برایش گذارده باشید روز قیامت که با شما ملاقات کند مى‌ گوید: چرا براى من نامى نگذاشتى، در حالى که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نام محسن را براى فرزندش قبل از تولّد گذاشت(۱). با این مقدمه در رابطه با پرسش چند احتمال بیان می شود.  احتمال اول: اگرچه در گذشته تکنولوژی، مانند الآن پیشرفته نبود و یا اصلاً وجود نداشت و در نتیجه سونوگرافی و مانند آن وجود نداشت، امّا راه تشخیص جنسیت بچه منحصر به سونوگرافی نیست، بلکه در طب قدیم نیز راه هایی برای تشخیص نوع فرزند، پیش از تولد وجود داشته و دارد. علاوه بر آن در بسیاری از موارد خود زنان حامله از راه هایی که خودشان می دانستند، به واسطه نشانه هایی در می یافتند که فرزند پسر است و یا دختر. احتمال دوم: یکی دیگر از راه های انتخاب نام برای فرزندان پیش از تولدشان، علاوه بر نام های مشترک که در روایات آمد، این است که دو نام برای او انتخاب کنند و پس از تولّد نام مناسب او را برای او تعیین کنند. احتمال سوم: در مورد نام محسن پیش از تولد، طبق آنچه در روایت آمده، نام محسن از جانب پیامبر (صلی الله علیه وآله) بر آن طفل نهاده شده است. همان طور که حضرت عیسی می تواند از ذخیره شده های در منزل مردم خبر دهد(۲)، همچنین پیامبر اسلام (ص) نیز می تواند از جنسیت فرزند در شکم مادر خبر دهد. 📚منابع : ۱- شیخ صدوق، علل الشرائع،(ترجمه ذهنى تهرانى)،، ج ‌۲، ص ۴۸۷. ۲- آل عمران، آیه ۴۹.  @mohammadjavad_karimi
💠پاسخ به سؤالات هشتگانه جوان اهل سنت(۶) 👈سؤال ششم وقتی که عمر و یارانش وارد خونه می شند و بند به گردن حضرت علی می اندازند و می برنش؛ فاطمه با دنده شکسته و میخی که به سینه اش[فرو] رفته و بچه ای که سقط کرده، علی را از یک سمت می گیره و از سمت دیگر عمر و یارانش، علی را می کشیدند؛ تازه نمی تونستند از دست فاطمه درش بیارند که عمر مجبور می شه با شلاق به بازوی فاطمه بزنه. اولا: شخصیت حضرت علی را توی این وضعیت تصور کنید. دوماً: فاطمه با او شرایط چقدر قدرت داشته که چندتا مرد قوی نمی تونستند علی را از دستش دربیارند؟ سوماً: بقیه یاران حضرت علی، توی خونه، داشتند چکار می کردند؟ ✍ جواب اجمالی اولا: تصویر تاریخ از به بند کشیدن حضرت علی توسط عمال و عوامل سرکوبگر خلافت، برای گرفتن بیعت اجباری، نه تنها مایه استخفاف آن حضرت نیست، بلکه شاهدی گویا بر مظلومیت اهل بیت پیامبر و دلیلی قاطع بر عدم خرسندی و ناخوشنودی غیرقابل انکار آنان و شماری از صحابه از روند مخدوش انتخاب خلیفه در سقیفه از سویی, و إکراه و اجبار منتقدین به بیعت با ابوبکر از سوی دیگر بود. ثانیا: ممانعت حضرت زهرا سلام الله علیها از بردن حضرت علی و حائل شدن بین آن حضرت و عمر و یارانش در آن شرایط، نیز نشانه اوج غیرت دینی و ولایت مداری سیده زنان عالم و گستاخی و هتاکی مهاجمین به بیت مقدس دختر و داماد پیامبر اسلام است. ثالثا:از آنجا که این واقعه مؤلمه در دومین یا سومین هجوم به خانه حضرت علی(ع)، اتفاق افتاد، در آن روز به گواهی منابع و مصادر معتبر تاریخی اعم از شیعه و سنی به جز خانواده پیغمبر اسلام یعنی علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام، احدی از مسلمانان در آن خانه حضور نداشتند. ادامه دارد
محمدجواد کریمی
💠پاسخ به سؤالات هشتگانه جوان اهل سنت(۶) 👈سؤال ششم وقتی که عمر و یارانش وارد خونه می شند و بند به گر
✍پاسخ تفصیلی قضیه بسته بودن دستان امیرالمومنین علی علیه السلام و به زور بردن و توسل به خشونت و کشان کشان بردن آن حضرت از قضایایی است که هم در منابع شیعی و هم در منابع اهل تسنن بدان اشاره شده است.هر چند علمای اهل سنت سعی کرده اند از بیان بسیاری از جزئیات این عمل و حمله وقیحانه خودداری کنند،اما به یقین آنچه در کتب تاریخی آنها باقی مانده گویای حوادث رخ داده می باشد. بلاذری در انساب الاشراف می نویسد: چون علی(ع) از بیعت با ابوبکر سرپیچی نمود،ابوبکر به عمر دستور داد که برود و علی را با خشونت هر چه تمامتر بیاورد(۱). ابن قتیبه در الإمامة والسیاسة و همچنین عمر رضا کحاله در اعلام النساء، این گونه آورده اند: چون مردم صدای فاطمه(س) و گریه او را شنیدندگریان بازگشتند به گونه ای که نزدیک بود دلها پاره و جگرها سوراخ گردد. اما عمر و عده ای دیگر همراه او ماندند. علی(ع) را بیرون کشیده و می دواندند تا به نزد ابوبکر آوردند(۲). ابوبکر جوهری با ذکر سند به طور روشن تری به بسته بودن دستان حضرت اشاره کرده و آورده است: سپس عمر داخل خانه آمد و به علی(ع) گفت: برخیز و بیعت کن. علی(ع) سرپیچی کرد وخودداری نمود عمر دست او را کشید و گفت: برخیز اما علی(ع) از برخاستن خودداری می کرد. آن گاه بر او حمله کردند و به سختی و زور همان گونه که با زبیر رفتار کردند او را نیز بیرون آورده، خالدبن ولید(دست) آنها را بست و عمر و همراهانش آندو را باخشونت کشان کشان می بردند. در کوچه ها ازدحام جمعیت شده و مردم برای تماشا جمع شده بودند. فاطمه(س) تا درب خانه آمد و فریاد زد: ای ابابکر! چه زود برخاندان رسول خدا(ص) هجوم آوردید، به خدا سوگند که تاهنگام مرگ با عمر سخن نخواهم گفت.این تنها نمونه هایی بود از مطالبی که اهل سنت بدان اعتراف کرده اند(۳). در پایان به ذکر یک نمونه از نقل قولهای علمای شیعه اکتفا می کنیم: از سلیمان بن قیس هلالی نقل شده است: عمر آتش خواست، و بر در آتش افکند و آن را سوزاند و شکست، فاطمه(ع) جلوی او را گرفت و فریاد زد: پدرجان یا رسول الله. عمر شمشیر را با غلاف آن بالا برد و بر پهلوی او کوفت، فاطمه(ع) ناله کرد، عمر تازیانه بر بازوی او زد، فاطمه فریاد زد: پدرجان. در این هنگام علی علیه السلام برجست و گریبان عمر را گرفت و او را فرو کشید و بر زمین کوفت و بینی و گردن او را رنجه کرد، و می خواست او را بکشد اما گفتار رسول خدا(ص) که او را به صبر و طاعت وصیت فرموده بود به یاد آورد، و فرمود: به خدایی که محمّد را به پیامبری مکّرم داشت ای پسر صهّاک! اگر تقدیر و فرمان الهی از قبل نبود هر آینه در می یافتی که نمی توانی به خانه ی من داخل شوی. عمر کمک طلبید، و گروهی آمدند و به خانه وارد شدند و بر علی(ع) ازدحام کرده او را گرفتند و ریسمانی به گردن او افکندند و او را کشان کشان می بردند، فاطمه(ع) جلوی منزل میان آنان و علی (ع) حائل شد و مانع آن گردید که علی علیه السلام را ببرند. قنفذ به او حمله کرد و با تازیانه چنان فاطمه(ع) را مضروب ساخت که هنگام وفات هنوز اثر تازیانه بر بازوی زهرا(ع) همچون دستبندی آشکار بود، و نیز زهرا(ع) را میان در و دیوار قرار داده فشرد به طوری که یک دنده ی او شکست و جنینش سقط شد و به همین جهت همواره بیمار و بستری بود تا به شهادت رسید(۴). 📚پاورقی ۱- انساب الاشراف، بلاذری، ج۱,ص۵۸۷. ۲-الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج ۱, ص ۱۳.و اعلام النساء، عمر کحاله، ج ۴, ص ۱۱۵. ۳-کتاب السقیفه،ابوبکر جوهری، ج ، ص ۱۱۵. ۴-کتاب سقیفه, تألیف سلیم بن قیس هلالی، ص ۸۲-۸۵ و ۲۴۹-۲۵۰. @mohammadjavad_karimi
الملهوف- به نقل از بشیر بن حذلَم- هنگامی که به نزدیک مدینه رسیدیم، علی بن الحسین(ع) فرود آمد و‌خیمه اش را برپا کرد و‌زنان کاروان را فرود آورد و فرمود: ای بشیر! خدا پدرت راکه شاعر بود، بیامرزد! آیا تو نیز می توانی چیزی بسرایی؟ کفتم: آری، ای فرزند رسول خدا! من شاعرم. فرمود: به مدینه برو و خبر [شهادت] اباعبدالله را اعلام کن. قال بشیرٌ: فرَکِبتُ فَرَسی و رَکَضتُ حتُی دخَلتُ المدینَةَ،فلمّا بَلَغتُ مسجدَٱلنُبیُِ ص رفعتُ صوتی بِالبکاءِ و أنشَاتُ أقولُ یا اهلَ یثربَ لامُقامَ لکم بها قُتلَ ٱلحسینُ فَأدمعی مِدرارُ الجسم منه بکربلاءَ مُضَرَّجٌ وَالرَّأسُ منه عَلَی القناة یُدارُ(۱) در بعض مقاتل به نقل از بشیر آمده است که وقتی به «ام البینین» رسیدم به من گفت: یا بشیرُ أخبرنی عن الحسین[ع]. خبر مرگ هر پسرش را که به او می دادم ،او همچنان از حسین بن علی از من می پرسید. وقتی که گفتم: قتل العباس؛ گفت: یا بشیر! أخبرنی عن أبی عبدالله الحسین! أولادی و مَن تحتَ ٱلخَضرَاءَ کُلهم فِدَاءُ لِإبی عبدالله الحسین علیه السلام(۲). ای بشیر! فرزندانم و کسانی که تحت این آسمان زندگی می کنند همه آنها فدای اباعبدالله الحسین . هنگامی که گفتم: قتل الحسین. در این هنگام در همان جا بر زمین افتاد و بر صورت زد و فریاد کشید: وَاویلاه! وَا حُسیناهُ. قد قطعتَ نِیاطَ قلبی آه که رگ های قلبم را پاره کردی! ۱- دانشنامه امام حسین، محمدی ری شهری،محمد، ج‌۸,:ص ۴۰۲. ۲-مامقانی از علمای بزرگ علم رجال در ذیل این فرمایش حضرت ام البنین(س)می گوید: این شدّت علاقه، کاشف از بلندی مرتبه او در ایمان و قوّت معرفت او به مقام امامت است که مرگ چهار جوان رشید خود را که نظیر ندارد، سهل می شمرد. @mohammadjavad_karimi
💠 پاسخ به سؤالات هشتگانه جوان اهل سنت(۷/۱) 👈سؤال هفتم در ادامه روایت آمده که بعد از این حادثه حضرت فاطمه [س] سوار الاغی شد و دور مدینه،خونه به خونه می گردند که برای حضرت علی[ع] بیعت بگیرند،و بعد به مسجد می روند و سخنرانی می کنند که همه را به گریه می اندازند. سؤال اینجاست که به نظر شما زنی که دنده اش شکسته و میخ به سینه رفته و بچه سقط کرده، اصلا می تونه از جاش بلندبشه؟چه برسه به اینکه از خونه بیرون بیاد؛ چه برسه به اینکه سوار الاغ بشه؛ چه برسه به اینکه بره مسجد و سخنرانی کند!! ✍ پاسخ اجمالی محمد جواد کریمی وقوع همه اینها استبعادی ندارد،البته زنجیره حوادث آن گونه نیست که در این سؤال تصور شده است. ✅ توضیح مطلب برابر گزارشات تاریخی معتبر؛ اولا:رفتن حضرت فاطمه سلام الله علیها به در خانه مهاجر و انصار از جهت زمانی مقدّم بر واقعه آتش کشیده‌ شدن درب خانه حضرت علی(ع) و حوادث اسفبار متعاقب آن است. ثانیا: سخنرانی و ایراد خطابه دختر پیامبر اسلام در مسجد نیز قبل از حادثه هجوم به خانه حضرت علی(ع) بر می گردد، یکی از محورهای مهم خطبه تاریخی حضرت فاطمه(س)در مسجد،مساله غصب فدک و منع خلیفه از تصرف آن حضرت در فدک و میراث پدر گرامی اوست. از این رو خطبه مذکور به خطبه فدکیه مشهور شده است. از این رو در این خطبه هیچ اشاره ای به هجوم به خانه حضرت علی و آتش کشیده شدن آن و سقط محسن نشده است. بدیهی است اگر این خطبه پس از ان وقایع اسفبار اتفاق افتاده بود، علی القاعده باید مطرح می شد؛ حال آنکه کمترین اشاره ای به آن حوادث در آن خطبه به چشم نمی خورد. ادامه دارد.
✍پاسخ تفصیلی قسمت هفتم(۷/۲) ۱- تاریخ هجوم به خانه امام علیه‌السلام برخلاف آنچه امروزه تصور عمومی است، شواهد موجود از آن حکایت دارد که حمله به خانه حضرت صدیقه طاهره(س) قریب پنجاه روز پس از رحلت رسول خدا(ص) رخ داده است، نه سه روز پس از آن! علاوه بر نکاتی که تاکنون گفته شد، می توان به قراینی که در پی می آید نیز به عنوان مؤید این مدعا اشاره نمود: ۱- بنا بر روایت هشام بن سالم از امام صادق (ع)، پس از رحلت رسول خدا (ص)، حضرت فاطمه (س) هر هفته، روزهای دوشنبه و پنج شنبه به زیارت قبور شهدا [در احد] می رفتند.[۱] در روایت محمود بن لَبید نیز به استمرار بر این کار توسط آن حضرت اشاره شده است.[۲] با توجه به روایت سلیم بن قیس از سلمان فارسی، حضرت فاطمه (س) پس از هجوم دشمنان به خانه شان، دچار چنان مصدومیتی شدند که منجر به بستری شدن ایشان گردید و همین وضعیت تا زمان شهادتشان ادامه یافت.[۳] روشن است که با توجه به فاصله منطقه احد تا مدینه، در صورت مصدومیت ایشان در همان روزهای نخست، طی این فاصله آن هم به طور مکرر، امکان پذیر نخواهد بود. نتیجه آنکه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا (س) و مصدومیت ایشان باید مدتی پس از رحلت رسول خدا (ص) رخ داده باشد تا او امکان زیارت قبور شهدا و سوگواری در کنار آن را یافته باشند. ۲- چنان که گذشت، غصب فدک، ده روز پس از شهادت پیامبر (ص) رخ داد. توجه به عبارت های موجود در منابع کهن در توصیف چگونگی راه رفتن حضرت صدیقه طاهره (س) هنگام رفتن به مسجدالنبی برای ایراد خطبه فدکیه، احتمال وقوع حمله در روزهای نخست را منتفی می سازد. در توصیف چگونگی حرکت آن حضرت آمده است: «مَا تخْرِمُ مِشْیتُهَا مِشْیةَ رَسُولِ اللَّهِ (ص)»[۴]؛ راه رفتن ایشان هیچ تفاوتی با راه رفتن رسول خدا (ص) نداشت. روشن است که اگر هجوم به بیت آن حضرت پیش از آمدنشان به مسجد در روز دهم برای ایراد خطبه رخ داده بود، باید به جای چنین توصیفی، که حکایت از نوعی حرکت طبیعی دارد، به نوع حرکت مصدوم و مجروح اشاره می شد؛ مثلاً گفته می شد: در حالی که بعضی از زنان زیر بازوهای ایشان را گرفته بودند و برای حرکت یاری می دادند به مسجد آمدند. ۳- در خطبه فدکیه با وجود اعتراض حضرت فاطمه (س) به دیگر رفتارهای غاصبان خلافت، هیچ اشاره ای به هجوم دشمنان به بیت ایشان نشده است و این حکایت از آن دارد که تا زمان القای خطبه، یعنی روز دهم پس از رحلت رسول خدا (ص)، هجومی صورت نگرفته بوده است. ۴- همان گونه که گذشت، امیرمؤمنان (ع) پس از بازگشت لشکر اسامه، چندین شب حضرت صدیقه (س) را سوار بر مرکبی می نمودند و برای اتمام حجت به درِ خانه مهاجران و انصار می بردند. این واقعه، خود گویای سلامت آن بانو تا آن ایام است؛ چرا که در صورت سقط جنین و مجروح بودن بدن، همراهی با امیرمومنان (ع) برای ایشان امکان نداشت. ۵- پیش تر اشاره شد که «بریده بن حصیب اسلمی» پس از بازگشت سپاه اسامه، به میان قومش رفت و اعلام کرد که تا وقتی حضرت علی (ع) بیعت نکند من بیعت نخواهم کرد. قوم او نیز گفتند: تا وقتی بریده بیعت نکند، ما بیعت نخواهیم کرد[۵]. این گزارش حکایت از آن دارد که تا زمان بازگشت سپاه اسامه، هنوز گروه حاکم موفق به اخذ بیعت از امیرالمؤمنین (ع) نشده بودند، نتیجه آنکه تا زمان بازگشت سپاه اسامه، هنوز هجوم به خانه فاطمه زهرا (س) رخ نداده است، و اصلاً می توان گفت: همین اعلام مخالفت بریده و قومش یکی از عوامل تصمیم غاصبان خلافت به هجوم و یکسره کردن مسئله مخالفت حضرت علی (ع) بوده است. ۶- در روایت صاحب مصباح الانوار از امام باقر (ع) آمده است: بیماری حضرت فاطمه (س) ۵۰ شب پس از وفات رسول خدا (ص) آغاز شده است.[۶] در دیگر روایت این کتاب، به نقل از امام باقر(ع) آمده است: حضرت فاطمه(س) ۶۰ روز پس از وفات رسول خدا (ص) بیمار شدند و سپس بیماری ایشان شدت گرفت. برخی از محققان برای جمع میان این دو روایت، آغاز بیماری حضرت فاطمه (س) را ۵۰ روز پس از رحلت رسول خدا (ص) و شدت گیری بیماری ایشان را ده روز پس از آغاز آن دانسته اند.[۷]. ادامه دارد. پاورقی ۱- کلینی، ج۳, ص ۲۲۸. ۲- خزار، ص ۱۹۸. ۳- سلیم بن قیس، ج ۲,ص۵۸۸. ۴- سید مرتضی،الشافی فی الامامة،ج ۴, ص ۷۱. ۵- همان، ج۳,ص۲۴۳. ۶- مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۳, ص ۲۰۱. ۷- مصباح الانوار.