eitaa logo
آیه های چشمانت
466 دنبال‌کننده
45 عکس
3 ویدیو
1 فایل
کانال رسمی آثار و اشعار محمدرضا کاکایی(شِفای اصفهانی) ارتباط با ادمین: @Kakaeimohammadreza کانالهای مرتبط: @behesht_e_hashtom @sher_moaser
مشاهده در ایتا
دانلود
آن دل که شد به عشق شما مبتلا حسین جز با گلاب اشک نگیرد شفا حسین موج غمت تلاطم طوفان واژه هاست دریای بی کرانه بی انتها ، حسین نتوان گذاشت در غم تو دست روی دست وقتی که هست خون تو خون خدا حسین «هر گز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق» تو زنده ای و زنده به تو روضه ها حسین بی شک تمام عمر ز جان عاشقت شده است هر دل که رفته یک سفر کربلا حسین یک عمر هر چه فتنه و شر کرد دشمنت عشقت نشد ز دامن دلها جدا حسین هر سال دشمنان تو با حیله ای جدید رشتند هر چه را ، همه شد پنبه یا حسین بارید از زمین و زمان هرچه ، کم نکرد از شور و از شکوه عزای شما حسین هر خانه شد حسینیه ، هر دیده شمع راه تا در غمت بسوزد و گیرد صفا حسین داغ غم تو تا به صف حشر آتشی است در جان شیعیان تو ، روحی فدا حسین جان را چه قابل است که قربانیت کنم امی لک الفدا بابی انت یا حسین دارالشفای ماست عزاخانه ای که هست صاحب عزاش حضرت صاحب لوا حسین آنجا که جایگاه هبوط ملائکه است در تسلیت به حضرت خیر النسا حسین آنجا که پای منبر پیغمبر خدا بر سینه می زند علی مرتضی حسین ای آنکه چون شنید الست بربکم شد جلوه جلوه آیه قالو بلی ، حسین تا روز رستخیز جهان از قیام تو در جان عالم است قیامت به پا حسین @mohammadrezakakaei
ز موج تیر، چه زخمی گرفته روی تنت را زسیل خون چه خضابی، سپیدی بدنت را نمانده از تو نشانی مگر نسیم کز این جا برد به جانب یعقوب، بوی پیرهنت را نه سر به تن، که در این معرکه نشان تو جویم نه جامه ای که مهیا کنم به آن کفنت را بغیر دشنه، در این جا کسی نفهمیده است میان این همه لشکر، زبان سرخ تنت را چگونه بی تو سپارم به جاده پای اسارت چگونه بی سر و عریان رها کنم بدنت را بگو چگونه نگرید ز درد و داغ تو زینب که زیر تیغ و سنان دیده پاره پاره تنت را بگو چگونه نسوزد، که در گداز لبانت فرات هم ز عطش سوخت، خشکی دهنت را بگو چگونه افق، خون نگرید از غم داغت که دیده در شط خون، موج دست و پا زدنت را غروب کرده ای ای آفتاب جان، که ببیند جهان، سپیده ی فردا، ز نیزه سر زدنت را کنون زمان جدائی است، بی تو باید رفت که پا به پای سرت خواند سّر آمدنت را @mohammadrezakakaei
گفتند که مو پریش باید بکنیم دل را ز غم تو ریش باید بکنیم در سوگ تو اشک معرفت باید ریخت ما گریه به حال خویش باید بکنیم @mohammadrezakakaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از محمدرضا
دارم دلی شکسته تر از شیشه ی گلاب بویـــــی اگر گرفتـــه غزلهــای کهنه ام @mohammadrezakakaei
؛ میان ماندن و رفتن دوباره جا مانده است دلی که بی تو از این کاروان جدا مانده است دلی به ناقه ی عریان سوار ، در ره شام دلی کنار تو در دشت کربلا مانده است دلی شبیه تنت، غرق در توالی زخم دلی به سینه ی صحرای نینوا مانده است درالتهاب غمت شعله شعله می سوزم که از تو داغ به دل ،لاله لاله جا مانده است اگر چه آتش بیداد خیمه ها را سوخت اگر چه بی سر و عریان تنت رها مانده است بروی نیزه هنوز از تو در گلوی زمان هزار حنجره فریاد بی صدا مانده است چه غم؛ که بعد تو ای پاره ی تن زهرا برای دختر شیر خدا؛ خدا مانده است چه غم که بسته شود سمت صبح پنجره ای چه غم دلی به غم و درد مبتلا مانده است برای آن که دلش غرق یازده نوراست هنوز پنجره ای رو به صبح وا مانده است @mohammadrezakakaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زخمی که ز دوستان مکرر خوردیم از دشمن بدنهاد کمتر خوردیم با هر که ز روی سادگی دوست شدیم پیوسته و بی شمار خنجر خوردیم @mohammadrezakakaei
آن دست که از گل آفریده است مرا پا تا به سر از دل آفریده است مرا تا مونس لحظه های طوفان باشم جنس تن ساحل آفریدست مرا @mohammadrezakakaei
دو چشم ساده و جذاب داری به روی لب شراب ناب داری میان شام تار گیسوانت رُخی روشن تر از مهتاب داری @mohammadrezakakaei
غم آمد و پای بست تقدیرم کرد دنیا دنیا به درد زنجیرم کرد سرگرم به بازی جوانی بودم رنج و غم و بار زندگی پیرم کرد @mohammadrezakakaei
بر نعش سروهای وطن جان گریستم عمری بهار دیدم و باران گریستم داغ خلیج فارس دلم را کباب کرد زخم خزر چشیدم و عمان گریستم زاگرس، ستبر سینه مردان مرد شد روزی که پای پاوه، مریوان گریستم یک گاو خونی از غم زاینده رود خشک یک سیستان رَمل، بیابان گریستم قربانی غروب غم قادسیه شد زرتشت خنده ای که مسلمان گریستم نوری نماند دیده قاجار دیده را از بس میان حادثه کرمان گریستم تریاک شعر قصه افیون واژه بود هر مصرعی که بی تو پریشان گریستم بغضم میان حنجره بختگان شکست چون شمع قطره قطره و عریان گریستم دریاچه ارومیه لب تشنه بود و من زرینه رود مانده ز جریان گریستم سمت طلوع قصه صبحی دوباره را با چشمهای خیس خراسان گریستم از اصفهان درد به تهران رسیدم و یک پایتخت سینه سوزان گریستم در طالعم نبود جز این سرنوشت تلخ در خویشتن شکستم و ویران گریستم هر روز سینه چاک غم دیگران شدم هر شب غریب و سر به گریبان گریستم پرچم به اهتزاز درآمد میان باد عاشق شدم بخاطر ایران گریستم @mohammadrezakakaei