eitaa logo
آیه های چشمانت
466 دنبال‌کننده
45 عکس
3 ویدیو
1 فایل
کانال رسمی آثار و اشعار محمدرضا کاکایی(شِفای اصفهانی) ارتباط با ادمین: @Kakaeimohammadreza کانالهای مرتبط: @behesht_e_hashtom @sher_moaser
مشاهده در ایتا
دانلود
دارم دلی شکسته تر از شیشه ی گلاب بویـــــی اگر گرفتـــه غزلهــای کهنه ام @mohammadrezakakaei
؛ میان ماندن و رفتن دوباره جا مانده است دلی که بی تو از این کاروان جدا مانده است دلی به ناقه ی عریان سوار ، در ره شام دلی کنار تو در دشت کربلا مانده است دلی شبیه تنت، غرق در توالی زخم دلی به سینه ی صحرای نینوا مانده است درالتهاب غمت شعله شعله می سوزم که از تو داغ به دل ،لاله لاله جا مانده است اگر چه آتش بیداد خیمه ها را سوخت اگر چه بی سر و عریان تنت رها مانده است بروی نیزه هنوز از تو در گلوی زمان هزار حنجره فریاد بی صدا مانده است چه غم؛ که بعد تو ای پاره ی تن زهرا برای دختر شیر خدا؛ خدا مانده است چه غم که بسته شود سمت صبح پنجره ای چه غم دلی به غم و درد مبتلا مانده است برای آن که دلش غرق یازده نوراست هنوز پنجره ای رو به صبح وا مانده است @mohammadrezakakaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زخمی که ز دوستان مکرر خوردیم از دشمن بدنهاد کمتر خوردیم با هر که ز روی سادگی دوست شدیم پیوسته و بی شمار خنجر خوردیم @mohammadrezakakaei
آن دست که از گل آفریده است مرا پا تا به سر از دل آفریده است مرا تا مونس لحظه های طوفان باشم جنس تن ساحل آفریدست مرا @mohammadrezakakaei
دو چشم ساده و جذاب داری به روی لب شراب ناب داری میان شام تار گیسوانت رُخی روشن تر از مهتاب داری @mohammadrezakakaei
غم آمد و پای بست تقدیرم کرد دنیا دنیا به درد زنجیرم کرد سرگرم به بازی جوانی بودم رنج و غم و بار زندگی پیرم کرد @mohammadrezakakaei
بر نعش سروهای وطن جان گریستم عمری بهار دیدم و باران گریستم داغ خلیج فارس دلم را کباب کرد زخم خزر چشیدم و عمان گریستم زاگرس، ستبر سینه مردان مرد شد روزی که پای پاوه، مریوان گریستم یک گاو خونی از غم زاینده رود خشک یک سیستان رَمل، بیابان گریستم قربانی غروب غم قادسیه شد زرتشت خنده ای که مسلمان گریستم نوری نماند دیده قاجار دیده را از بس میان حادثه کرمان گریستم تریاک شعر قصه افیون واژه بود هر مصرعی که بی تو پریشان گریستم بغضم میان حنجره بختگان شکست چون شمع قطره قطره و عریان گریستم دریاچه ارومیه لب تشنه بود و من زرینه رود مانده ز جریان گریستم سمت طلوع قصه صبحی دوباره را با چشمهای خیس خراسان گریستم از اصفهان درد به تهران رسیدم و یک پایتخت سینه سوزان گریستم در طالعم نبود جز این سرنوشت تلخ در خویشتن شکستم و ویران گریستم هر روز سینه چاک غم دیگران شدم هر شب غریب و سر به گریبان گریستم پرچم به اهتزاز درآمد میان باد عاشق شدم بخاطر ایران گریستم @mohammadrezakakaei