#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه ۹)
گاه اندوه من آنزمان بود که بر زمین نازل شدم، آغاز دورهی غم باز من آنگاه بود که نه چون آدم علیهالسلام به اجبار و از سر گناه بلکه چون پدرم محمد (ص) به اختیار و از سر لطف و رحمت پروردگار، از بهشت هبوط کردم.
مهبطم اگر چه مهبط وحی بود و منزلم اگر چه منزل جبرئیل و قرارگاهم اگر چه قرار گاه عزیزترین بندهی خدا و خاتم پیامبران او.
اگر چه آن دستها که به استقبالم آمده بود، دستهای برترین زنان عالم امکان بود، اگر چه اولین جامههایی که در زمین بر تن کردم، جامههای بهشتی بود.
اگر چه به اولین آبی که تن سپردم، زلال بیهمانند کوثر بود، اگر چه... اما...
اما محنت و مظلومیت نیز، از بدو تولد با من زاده شد، با من رشد کرد و در من تبلور یافت.
من هنوز اولین روزهای همنشینی با گهواره را تجربه میکردم که آمد و رفت تازه مسلمانان زجر کشیده اما صبور و مقاوم به خانهمان آغاز شد.
رفت و آمدی مومنانه اما هراسناک عاشقانه اما بیم زده، خالص و صمیمی و شورانگیز اما ترسان و گریزان و مراقب.
خدنگ اولین خبرهایی که از ورای گهواره میگذشت و بر گوش جگر من مینشست، شکنجه و آزار و اذیت مومنان نخستین بود.
یک روز خبر سمیه میآمد، آن پیرزن زجر دیدهای که عمری در عطش باران توحید زیسته بود و با چشیدن اولین قطرات آن از ابردستهای پیامبر، همه چیز خویش را فدا کرد و جان خود را سپر ایمان خالص خود ساخت.
آن ییرزن مومنی که سختترین شکنجهها را بر تن رنجور و نحیف خویش هموار ساخت تا ندای حق پیامبر بیلبیک نماند.
روز دیگر خبر یاسر میآمد؛ «یاسر را مشرکان در بیابان سوزان و تفتیده حجاز خواباندهاند و سنگهای سخت و گران بر اندام او نهادهاند تا او دست از توحید بردارد و در مقابل بتها سر بساید.»
یک روز خبر بلال میآمد، روز دیگر عمار، روز دیگر...
و من به وضوح میدیدم که شکنجهها و آسیبها و لطمهها نه فقط بر نو مسلمانان ایثارگر که بر پدرم رسول خدا وارد میشود و او چه میتواند بکند جز این که هر روز بر این مومنان محبوس بگذرد و آنان را به صبر و استواری بیشتر دعوت کند.
✨صبْراً یا آلِ یاسِر، صَبْراً یا بِلال...
و... بغضها و اشکها و گریههای خویش را به خانه بیاورد.
در تب و تاب شکنجهی پیروان مومن و معدود بسوزد اما توان هیچ ممانعت و دفاعی نداشته باشد.
خدا بیامرزد ابوطالب را و غریق رحمت کند حمزه را که اگر این دو حامی با صلابت و قدرتمند نبودند، آنکه در بیابان سوزان، سنگ بر شکمش مینشست پیامبر بود و آن بدن که آماج عمودها و نیزهها قرار میگرفت، بدن مبارک پیامبر بود، همچنانکه با وجود این دو حامی موحد و استوار نیز آنکه شکنبهی شتر بر سرش فرود میآمد پیامبر بود و آنکه پایش به سنگ جهالت دشمنان میآزرد، پیامبر بود- سلام خدا بر او-.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه ۱۰)
من هنوز شیرخواره بودم که عرصه را بر پدرم و پیروان او تنگتر کردند، زمینی را که به برکت او و به یمن خلقت او پدید آمده بود، نتوانستند بر او ببینند، او را، ما و مومنان او را به درهای کوچاندند که خشکی و سختی و سوزندگیاش شهرهی طبیعت بود و زبانزد تاریخ شد.
من اولین قدمهای راه افتادنم را بر روی ریگهای سوزان شعب ابیطالب گذاشتم.
و من بوضوح میدیدم که سختتر از آن تاولها که بر پاهای کودکانه من مینشست، زخمهایی بود که سینهی فراخ پدرم رسول خدا را شرحه شرحه میکرد و قلب عالمگیر او را میسوزاند.
یکی میآمد و لبهای چون کویر، تفته و ترک خوردهاش را به زحمت در مقابل پدرم میگشود و میگفت:
آب...
و پدرم بیآنکه هیچ کلامی بگوید چشمهای محجوبش را به زیر میانداخت و اندکی فاصلهی میان دندانهای مبارکش را بیشتر میکرد تا آن صحابی مومن، سنگ را در دهان او ببیند و ببیند که رسول خدا صلی الله علیه واله هم برای مقابله با آتش جگر سوز عطش، سنگ میمکد.
و آن دیگری مچاله از فشار گرسنگی، کشان کشان خود را به پیامبر میرساند و سلام و اسلام خود را تجدید میکرد تا رسول خدا بداند که یارانش، محکم و استوار ایستادهاند و هیچ حادثهای نمیتواند آنان را به زمین ضعف بنشاند یا به پرتگاه کفر بکشاند و وقتی پدرم او را در آغوش تحسین میفشرد، او تازه در مییافت که رسول خدا هم در مقابل فشار گرسنگی، سنگ بر شکم خویش بسته است.
همین خرمایی که مشتیاش انسانی را سیر نمیکند آن زمان یک دانهاش در دهان چهل انسان میگشت تا چهل مرد را در مرز میان زندگی و مرگ ایستاده نگاه دارد.
من شیر آمیخته به اندوه مادرم خدیجه را در کوران و تلاطم این دردهای درهم پیچیده نوشیدم.
سفرهی چشم اهل دره روزها و روزها منتظر میماند تا مگر محموله خوراکی از میان چنگالهای محاصره کنندگان شعب عبور کند و از لابلای سنگ و کلوخهای دامنه، به سلامت بگذرد و چند روز قناعت آمیز را پر کند.
دوران شعب پیش از آنکه طاقت زندانیان به سر آید تمام شد، اما آنچه تمام نشد، آسیبها و آزارهایی بود که بر جسم و جان پیامبر فرود میآمد.
این بارهای طاقتفرسا تا آن زمان که مادرم خدیجه حیات داشت بسیار هموارتر مینمود.
وقتی پیامبر پا از درگاه خانه به درون میگذاشت، ملاطفتها، مهربانیها، همدردیها و دلداریهای خدیجه آنچنان او را سبکبال میکرد که پدرم حتی تا وقت وفات هم او را به یاد میآورد و گهگاه در فراق او میگریست.
یادم نمیرود، یکبار عایشه از سر حسادت، نام مادرم را به تحقیر برد و پدرم آنچنان بر او نهیب زد که عایشه، هیچ گاه دیگر جرات نکرد در حضور رسول الله، از خدیجه بیاحترام یاد کند.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
maghame_hazrate_sakene_100314.mp3
2.45M
💠آیت الله جوادی آملی
اوج عظمت و #مقام_عرفانی حضرت سکینه سلام الله علیها
مداحی آنلاین - من جوونم اما نفس برام نمونده - حمید علیمی.mp3
2.93M
🔳 #شهادت_امام_حسن_عسکری (ع)
🌴من جوونم اما نفس برام نمونده
🌴این زهر کینه قلب منو سوزونده
#حمید_علیمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*📹 کلیپ ماجرای #تسخیر_لانه_جاسوسی *
*👤 علی اکبر رائفی پور*
#سیزده_آبان
مداحی آنلاین - یا زهرا بیا امشب سامرا - امیر عباسی.mp3
3.3M
🔳 #شهادت_امام_حسن_عسکری (ع)
🌴یا زهرا بیا امشب سامرا
🌴داره کوچه هاش بوی کربلا
🎤 #امیرعباسی
⏯ #زمینه
👌بسیار زیبا
4_5972045698877621525.mp3
17.39M
🎵 #بشنوید
#زمينه ( دم در خـــونه نامـــــرداى مدينه )
نوحههاى حضرت_زهرا( سلاماللهعليها )
با مداحى #حاج_محمود_كريمى
یا رب مکن از لطف پریشان ما را
هر چند که هست جرم و عصیان ما را
ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم
محتاج بغیر خود مگردان ما را . . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیشنهاد_دانلود👌
✅چرا باید به انقلاب اسلامی امیدوار باشیم؟؟
#حاج_حسین_یکتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️استاد_رائفی_پور
چهل روز به خاطر آقا امام زمان(عج)💔😔
#تلنگر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم دیدار آیت الله خامنهای با گروگانهای سفارت آمریکا پس از تسخیر لانه جاسوسی
#سیزده_آبان
#لانه_جاسوسی
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه ۱۱)
خبر رحلت مادر، برای من بسیار دردناک بود بخصوص که زخم شعب ابیطالب هنوز التیام نیافته بود و اندوه تنهایی پدرم کاستی نپذیرفته بود.
من وقتی به یکباره جای مادرم را در خانه، خالی یافتم سرآسیمه و آشفته موی به دامن پدر آویختم که:
- مادرم کجاست؟!
پدرم غم آلوده و مضطرب به من مینگریست و هیچ نمیگفت، شاید هیچ لحنی که بتواند آن خبر جانسوز را در آن بریزد نمییافت.
جبرئیل از پس این استیصال فرود آمد و به پدرم از جانب خدا پیام داد که:
«سلام مرا به فاطمهام برسان و بگو که مادر تو را در قصری از قصرهای بهشت جای دادیم که از طلا و یاقوت سرخ فراهم آمده است و او را با مریم دختر عمران و آسیه هم خانه ساختیم.»
من به یمن این پیام خداوند، آرامش یافتم، خداوند، جل و علا را تقدیس و تنزیه کردم و گفتم که سلامها و سلامتیها همه از اوست و تحیتها همه به او بازمیگردد.
کلام خدا اگر چه تسلای دل من شد اما فقدان خدیجه در کوران حوادث، چیزی نبود که برای پیامبر و من تحمل کردنی و تاب آوردنی باشد.
دلداری خدیجه نبود اما تیرهای تهمت و افترا و آسیب و ابتلای پیامبر همچنان به شدت و قوت خود باقی بود.
یک روز دیوانهاش میخواندند، یک روز ساحرش لقب میدادند. یک روز دروغگو و لاف زن و عقب ماندهاش مینامیدند و هر روز به وسیلهای دل مبارک او را میآزردند.
البته اصل و ریشه پیامبر استوارتر و شاخه و برگش در آسمان گستردهتر از آن بود که عصیانها و کفرانها و تهمتها و اذیتها بتواند خدشه و خللی در دعوت او پدید بیاورد یا ملول و خستهاش کند و از پایش درآورد.
او تا بدانجا در دعوت به هدایت ثبات میورزید و از دل و جان مایه میگذاشت که گاهی خدا به او فرمان توقف میداد و او را به مواظبت از جسم و جانش ملزم مینمود.
آنچه دل پیامبر را میآزرد، نه آزار دشمنان که جهالتشان بود، پیامبر نه از آنان، که بر آنان غمگین میشد که چرا تا بدان پایه بر جهالت خویش، پای میفشرند، و پا از حصار کفر و شرک بیرون نمیگذارند، چرا در فضای حیات بخش توحید تنفس نمیکنند، چرا حلاوت و شیرینی عبودیت را نمیچشند.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه ۱۲)
در این غمخواری، مشارکتی که ابوطالب موحد و خدیجهی مهربان با او میکردند از دست و دل هیچ ایثارگری جز همین دوخ بر نمیآمد.
وقتی ابوطالب و خدیجه رفتند، وقتی ابوطالب و خدیجه، هر دو در یکسال با پیامبر وداع کردند، پیامبر بسیار بیش از آنچه تصور میکرد، تنها شد.
و من اگر میخواستم فقط دختر او باشم، باری از دوش تنهایی از برنمیداشتم. پدرم با آنهمه مصیبت و سختی، نیاز به مادر داشت، مادری که پروانهوار گرد شمع وجود او بگردد و با بالهای محبت و ایثار، اشکهایش را بسترد
و من تلاش کردم که برای پدرم- محبوبترین خلق جهان- مادری کنم و موفق شدم.
پدرم مرد به مادری قبول کرد و به لقب «اُمّ اَبیها» مفتخرم ساخت.
و این شاید یکی از شیرینترین لقبهایی بود که خدا و پیامبرش به من داده بودند.
این لقب البته آسان به دست نیامد. پشت این لقب، خون دلها خفته بود و تیمارها نهفته.
هیچ کس نمیتواند عمق جراحت دل مرا بفهمد آنزمانی که من پدرم را پریشان حال و آشفته موی بر در گاه خانه مییافتم یا آزرده پای و آلوده لباس در آغوشش میفشردم، یا مجروح و زخم خورده، تیمارش میداشتم.
هر سنگ نه بر پای او که بر چشم من فرود میآمد و هر زخم نه بر اندام او که بر جگر من مینشست.
با این تفاوت عمیق که دل او، دل پیامبر بود، عظیم و استوار و نلرزیدنی ودل من دل فاطمه بود، نازک و لطیف و شکستنی.
شرایط آنقدر سخت و سختتر شد که خداوند پیامبرش را دستور هجرت داد.
مردمی که به خورشید با نفرت مینگرند، شایسته شباند. مردمی که به سوی آفتاب، کلوخ پرتاب میکنند، لایق ظلمتاند.
خورشید، طلوع کردنی است. ابرهای سیاه حتی اگر در آغاز مشرق کمین کنند، خورشید، متین و بزرگوار از کنارشان خواهد گذشت و روشنیاش را به ارمغان جهانیان خواهد برد.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
4_5902035056188196700.mp3
4.18M
#حتما_گوش_کنید👆
✅ ماجرای زیبای سید و امام زمان (عج)
🔹دلم هوای تو دارد آقا
🎤 #حاج_اقا_محرابیان
🔹 #نشر_دهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : چه کسانی آرزوی بازگشت دوباره به دنیا را دارند؟
👤 #حجت_الاسلام_بهشتی
مداحی آنلاین - یه دل تو سامرا یه دل تو کربلا - حمید علیمی.mp3
11.17M
🔳 #شهادت_امام_حسن_عسکری (ع)
🌴یه دل تو سامرا
🌴یه دل تو کربلا
🎤 #حمیدعلیمی
⏯ #واحد