4_5881924528954671573.mp3
8M
🦋 به این #عکسها
🌺خیره شو خیره شو
#حامدزمانی
#شهدایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کی گفته هر وقت حال داشتی باید بری کربلا؟
➕ سئوالی که بعد از ظهور نوهات از تو خواهد پرسید!
#استاد_پناهیان
پیش من آنها که گفتند از رفاقت بیشتر
دیده ام از دوستی هاشان خیانت بیشتر
اشک محکم میکند دلبستگی را، بعد از این
دوستی باید کنم با اهل هیأت بیشتر...
#حسن_اسحاقی
#یا_حسین... ❤️
مداحی آنلاین - همه زمین سهم شماست - مهدی رسولی.mp3
4.26M
همه زمین سهم شماست
کلام خدا این سخنه
🎤مهدی #رسولی
👌بسیار زیبا
مداحی آنلاین - حل مشکلات با هدیه هزار صلوات به مادر امام زمان - آیت الله مجتهدی تهرانی.mp3
2.26M
♨️حل مشکلات با هدیه هزار #صلوات به مادر #امام_زمان(عج)
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤 #آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه ۴۵)
مادر! مرا از عاشورا مترسان. مرا به کربلا دلداری مده.
عاشورا اینجاست! کربلا اینجاست!😭
اگر کسی جرات کرد در تب و تاب مرگ پیامبر، خانهی دخترش را آتش بزند، فرزندان او جرات میکنند، خیمههای ذراری پیغمبر را آتش بزنند😭
من بچه نیستم مادر!
شمشیرهایی که در کربلا به روی برادرم کشیده میشود، ساختهی کارگاه سقیفه است. نطفهی اردوگاه ابنسعد در مشیمهی سقیفه منعقد میشود.
اگر علی اینجا تنها نماند که حسین در کربلا تنها نمیماند.
حسین در کربلا میخواهد با دلیل و آیه اثبات کند که فرزند پیامبر است. پیامبری که تو در خانهی او و در حریم او مورد تعدی قرار گرفتی.
تعدی به حریم فرزند پیامبر سنگینتر است یا نوهی پیامبر؟
مادر! در کربلا هیچ زنی میان در و دیوار قرار نمیگیرد.
خودت گفتهای. ما حداکثر تازیانه میخوریم، اما میخ آهنین بدنهایمان را سوراخ نمیکند.
مادر! وقتی تو را از پشت در بیرون کشیدند، من میخهای خونین را دیدم.
نگو گریه نکن مادر! باید مرد در این مصیبت، باید هزار بار جان داد و خاکستر شد.😭
ما سخت جانی کردهایم که تاکنون زنده ماندهایم.
نگو که روزی سختتر از عاشورا نیست.
در عاشورا کودک شش ماهه به شهادت میرسد، اما تو کودک نیامدهات- محسنات- به شهادت رسید.
من دیدم که خودت را در آغوش فضه انداختی و شنیدم که به او گفتی:
- مرا بگیر فضه. که محسنام را کشتند.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه ۴۶)
پیش از این اگر کسی صدایش را در خانه پیامبر بالا میبرد، وحی نازل میشد که
✨ «پایین بیاورید صدایتان را»
اگر کسی پیامبر را به نام صدا میکرد وحی میآمد که
✨«نام پیامبر را با احترام بیاورید.»
هنوز آب تغسیل پیامبر خشک نشده، خانهاش را آتش زدند. آن آتش که عصر عاشورا به خیمهها میگیرد.
مبداش اینجاست.
دختر اگر درد مادرش را نفهمد که دختر نیست.
من کربلا را میان در و دیوار دیدم وقتی که نالهی تو به آسمان بلند شد.😭
بعد از این هیچ کربلایی نمیتواند مرا اینقدر بسوزاند.😭
شاید خدا میخواهد برای کربلا مرا تمرین دهد تا کاروان اسرا را سرپرستی کنم، اما این چه تمرینی است که از خود مسابقه مشکلتر است.😭
در کربلا دشمن به روشنی خیمه کفر علم میکند، اما اینها با پرچم اسلام آمدند، گفتند از فتنه میهراسیم، کدام فتنه بدتر از این؟
دیگر چه میخواست بشود؟
کدام انحراف ایجاد نشد؟ کدام جنایت به وقوع نپیوست؟ کدام حریم شکسته نشد؟
کاش کار به همین جا تمام میشد.
تو را که تا مرز شهادت سوق دادند، تو را که از سر راه برداشتند، تازه به خانه ریختند.? 😭
پدر که حال تو را دید، برق غیرت در چشمهای خشمناکش درخشید، خندقوار حمله برد، عمر را بلند کرد و بر زمین کوبید، گردن و بینیاش را به خاک مالید و چون شیر غرید:
- ای پسر صحاک! قسم به خدایی که محمد را به پیامبری برانگیخت، اگر مأمور به صبر و سکوت نبودم، به تو میفهماندم که هتک حرمت پیامبر یعنی چه؟
و باز خندقوار از روی او بلند شد تا خشم، عنان حملش را تصاحب نکند.
اما... اما... تداعیاش جگرم را خاکستر میکند.
به خود نیامدند و از رو نرفتند، عمر و غلامش قنفذ و ابنخزائه و دیگران ریسمان در گردن پدر افکندند تا او را برای بیعت گرفتن به مسجد ببرند.😭
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
#السـلامعلیڪیااباعبداللهالحسینع
گفتھ بودم بھ ڪسے،
عشـق نخواهـم ورزید!
روضھ خوان گفٺـ #حسیـن
توبھ من ریخت بِھم...🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 سر خدا کلاه نگذار!
💬 خدایا من بهت اهمیت نمیدم! اما میدونم تو مهمی، کمکم کن ...
#استاد_پناهیان
مداحی آنلاین - مرگ ناگهانی فرا می رسد - حجت الاسلام عالی.mp3
1.34M
♨️مرگ ناگهانی فرا می رسد
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #عالی
13(2).mp3
4.24M
#شورمحشر←💛
•| یـِ لشڪر روبہ رویـِ حیــدر 💪
#پیشنهاد_دانلود
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه ۴۷)
ریسمان در گردن خورشید. طناب بر گلوی حق. مظلومیت محض.😭
تو باز نتوانستی تاب بیاوری. خودت نمیتوانستی به روی پا بایستی اما امامت را هم نمیتوانستی در چنگال دشمنان تنها بگذاری.
خود را با همهی جراحت و نقاهت از جا کندی و به دامن علی آویختی.
- من نمیگذارم علی را ببرید.
نمیدانم تازیانه بود، غلاف یا دستهی شمشیر بود، چه بود
عمر آنقدر بر بازو و پهلوی مجروح تو زد که تو از حال رفتی و دستت رها شد.
انگار نه بر بازو و پهلوی تو که بر قلب ما میزد، اما ما جز گریه چه میتوانستیم بکنیم؟
و پدر هم که خود در بند بود.
تو از هوش رفتی و پدر را کشان کشان به مسجد بردند. در راه رو به سوی پیامبر برگرداند و گفت:
یَا بْنَ اُمّ اِنَّ الْقَوم اسْتَضْعفونی و کادُوا یَقْتُلُونَنی.
برادر! این قوم بر ما مسلط شدهاند و دارند مرا میکشند.
یعنی همان کلام هارون به برادرش موسی در مقابل یهود بنیاسرائیل.
شاید میخواست علاوه بر درد دل با پیامبر، یهود و سامری را تداعی کند.
و شاید میخواست این حدیث پیامبر را به یاد مردم بیاورد که به او گفته بود:
انت منی بمنزله هرون من موسی الا انه لانبی بعدی.
تو برای من مثل هارون برای موسایی (که برادرش بود و وزیرش) با این تفاوت که نبوت به من ختم میشود (و وصایت با تو آغاز میشود).
عمر به پدر گفت:
- علی بیعت کن.
پدر گفت:
- اگر نکنم چه میشود؟
عمر به پدر، به برادر و وصی پیامبر، به جان پیامبر گفت:
- گردنت را میزنم.
پدر گردنش را برافراشت و گفت:
- در اینصورت بندهی خدا و برادر پیامبر خدا را کشتهای.
عمر گفت:
- بندهی خدا آری اما برادر پیامبر نه.
پدر تا این حد وقاحت را تصور نمیکرد، پرسید:
- یعنی انکار میکنی که پیامبر بین من و خودش، صیغهی برادری جاری کرد؟
عمر گفت و ابوبکر هم:
- انکار میکنیم. بیعت کن.
پدر گفت:
- بیعت نمیکنم. من در سقیفه نبودم اما استدلال شما در آنجا این بود که شما از انصار به پیامبر نزدیکتر بودهاید، پس خلافت از آن شماست. من بر مبنای همین استدلالتان به شما میگویم که خلافت حق من است، هیچکس به پیامبر نزدیکتر از من نبوده و نیست. اگر از خدا میترسید، انصاف دهید.
هیچکدام حرفی برای گفتن نداشتند.
اما عمر گفت:
- رهایت نمیکنیم تا بیعت کنی.
پدر رو به عمر کرد و گفت:
- گره خلافت را برای ابوبکر محکم میکنی تا او فردا آن را برای تو باز کند. از این پستان بدوش تا سهم شیر خودت را ببری.
بخدا که اگر با شما غاصبان نیرنگ باز بیعت کنم.
ان شاءالله #ادامه_دارد..
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه ۴۸)
تو وقتی به هوش آمدی از فضه پرسیدی:
- امیرالمومنین کجاست؟⁉️
فضه گفت که او را به مسجد بردند.
من نمیدانم تو با کدام توان به سوی مسجد دویدی و وقتی علی ع را در چنگال دشمنان دیدی و شمشیر را بالای سرش فریاد کشیدی:
- ای ابوبکر! اگر دست از سر پسر عمویم برنداری، سرم را برهنه میکنم، گریبان چاک میزنم و همهتان را نفرین میکنم. به خدا نه من از ناقهی صالح کم ارجترم و نه کودکانم کمقدرتر.
همه وحشت کردند، ای وای اگر تو نفرین میکردی! ای کاش تو نفرین میکردی.
پدر به سلمان گفت:
- برو و دختر رسولالله را دریاب. اگر او نفرین کند...
سلمان شتابان به نزد تو آمد و عرض کرد:
- ای دختر پیامبر! خشم نگیرید. نفرین نکنید. خدا پدرتان را برای رحمت مبعوث کرد..
تو فریاد زدی:
- علی را، خلیفهی به حق پیامبر را دارند میکشند...
اگر چه وقت، دست از سر علی برداشتند و رهایش کردند.
و تو تا پدر را به خانه نیاوردی، نیامدی. ولی چه آمدنی. روح و جسمت غرق جراحت بود.
و من نمیدانم کدام توان، تو را بر پا نگاه داشته بود.😭
تو از علی، خستهتر. تو از علی مظلومتر، علی از تو مظلومتر.
هر دو به خانه آمدید اما چه آمدنی.
تو چون کشتی، شکسته، پهلو گرفتی.😭
و پدر درست مثل چوپانی که گوسفندانش، داوطلبانه خود را به آغوش مرگ سپرده باشند، غمآلوده، حسرت زده و در عین حال خشمگین خود را به خانه انداخت.
قبول کن که غم عاشورا هر چه باشد، به این سنگینی نیست.
پدر به هنگام تغسیل، روی تو را خواهد دید و بازوی تو را و پهلوی تو را.😭
و پدر را از این پس هزار عاشورا است.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
بخش چهارم شور | به لطف زهرا رسیدم به خیمگات 1.mp3
22.5M
🎶 #شور
🌷به لطف زهرا رسیدم به خیمه گاه
🎵 #سید_رضا_نریمانی
💚تا که گفتم یا علی شوریده و شیدا شدم💚
💚تا نجف پرواز کردم راحت از غمها شدم💚
💚قطره بودم از کرامات علی دریا شدم💚
💚لایق دست دعای حضرت زهرا شدم💚