◦•●◉✿بسم رب الشهـدا✿◉●•◦
.................『 گفتم این آغاز پایانے ندارد』................
♡ قسمت #سیزدهـم ♡
وارد خونہ شدیم ،یہ خونہ نقلے با یہ حیاط خوشگل،وسط حیاط یہ حوض آبے بود ڪہ دور تا دورش گلدون شعمدونے چیدہ شدہ بود.
با یہ باغچہ ڪہ توش حسن یوسف ڪاشتہ شدہ بود.
سمت راست حیاط یہ درخت انجیر بزرگ بود ڪہ حسابے انجیر داشت.
وارد خونه شدیم و توے پذیرایے نشستیم
زهــرا سادات اومد استقبال و دست کوچیکش و دراز کرد سلام عمو جون
طاها دست و گرفت و سرشو نوازش کرد سلام عزیزم
زهرا سادات ڪنار طاهــا نشست
طاها جعبه کادو شده عروسک و بهش داد
زهرا زود جعبه رو باز کرد وگفت:عمو جون خیلے ممنون چہ عروسڪ قشنگے برام خریدی
طاهــا:خالہ ریحانہ انتخاب ڪردهـ،دوسش داری؟
زهــراسادات:خیلے ،خالہ جون مرسی
لبخند زدم و بغلش ڪردم و روے پام نشوندمش
خانم آقامحسن سینے شربت و دست مهـدے داد و گفت خیلے دوست داشتم براے عقدتون بیام،ولے زهــرا خیلے تب داشت نتونستم بیام،خیلی بهونه آقا محسن و میگرفت.وقتایی که بهونه میگیره زنگ میزنم با آقامحسن صحبت میکنه ،یکم آروم میشه .
ولی وقتایی که آقا محسن جواب نمیده زهرا تا صبح گریه میکنه.
دیشب باهاش حرف زدم گفت:ان شاللہ هــفتہ دیگہ میاد.
آقا محسن که اومدن یہ شب شام تشریف بیارین.
طاهــا:بہ سلامتے هــفتہ دیگہ میاد؟
خانم محسن:بلہ گفتہ میاد ،ان شالله.
دفعہ بعدے هــم ڪہ با شما باهــم قراره....
طاهــا شروع ڪرد بہ سرفہ ڪردن ،وسط حرفشون پرید و گفت:خداروشڪر دلم خیلے براش تنگ شده...خیلی هواشو کردم
مهـدے سینے شربت و آورد تعارف ڪرد بفرمایین عموجون
طاهـا:ماشاللہ مردے شدے مهـدے جان
مهـدی:نہ عمو اگہ مرد بودم بابا منو باخودش میبرد سوریه
طاهـا:اگہ شما برے پس ڪے مواظب مامان و آبجیت باشه
مهـدی:خدا مواظبه
با اینڪہ فقط هـفت سال داشت باهـوش و زرنگ بود،چقدر مسئولیت پذیر بود
طاهـا:فعلا آقا مهدی شما مرد این خونه ایی،حالا بگو ببینم آقا مهـدے تفنگ و دوست داشتی!
مهـدی:خیلے عمو جون
طاهـا:خداروشڪر
طاهـا درمورد اوضاع سوریہ حرف و زد سعے ڪرد خانم آقا محسن و آروم ڪنہ ڪہ نگران نباشه،نگاهـے بہ ساعتش ڪرد و گفت:
خب ما بریم دیگه،ان شاللہ محسن جان اومد باز مزاحمتون میشیم.
خانم محسن: شما ڪہ تازہ اومدین هــنوز میوہ نخوردین
طاهــا:ان شاللہ آقامحسن بیاد باز میام،باید برم یڪم ڪار دارم.
بچہ هــارو بوسیدم و خداحافظے ڪردیم و از خونہ بیرون اومدیم.
طاهــا:خب خانوم بریم یہ بستنے بخوریم بعد میرسونمت خونہ شب ساعت ۸میام دنبالت بریم خونہ سید.
ریحانه:باشہ بریم.
..﹍❤️ادامہ دارد❤️﹍..
✍ #ارتباط_با_نویسندگان:
@Modafe_chadore_zahra
@f_banoo23_04
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🕊 @moharam_98