مداحی آنلاین - همه میشم مثل قاسم سلیمانی - امیر کرمانشاهی.mp3
4.6M
◾️ نوحه حماسی شور #فاطمیه
🎤🎤 امیر کرمانشاهی
نداره فارس و عرب، ترک و افغانی
همه میشم مثل #قاسم_سلیمانی
کلنا فداک یازینب
◾️ #سردار_شهید_قاسم_سلیمانی
◾️ #سردار_سلیمانی
『 رُوضَةُ الحُسيݧ 』
📸 یا حسین فرماندهی از آن توست... 🔹 حضرت آیتالله خامنهای: «ملت عزیز ایران! سردار بزرگ و پر افتخار
خط خون نقطه ی پایان سلیمانی نیست
بهراسید که این اول بسم الله است
سیدحمیدرضابرقعی
#حاج_قاسم_سلیمانی
#قاسم_سليماني
#انتقام_سخت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پیش بینی #سردار_سلیمانی از نحوه ی شهادت خود، از زبان فرزند شهید مدافع حرم حسین محرابی
#حاج_قاسم_سلیمانی
#قاسم_سلیمانی
ما تیغ غیرتیم که از هرچه بگذریم
از انتقام خون تو هیهات بگذریم...!
#حاج_قاسم_سلیمانی
#قاسم_سليماني
#انتقام_سخت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | مجاهدان سایبری، سایت کاخ سفید و پنتاگون را برای ساعاتی هک کردند
#حاج_قاسم_سلیمانی
#انتقام_سخت
#قاسم_سلیمانی
⭕️ روایت سردار باقرزاده از وضعیت پیکر شهید #قاسم_سلیمانی و دیگر شهدا در محضر مقام معظم رهبری
🔸به آقا عرض کردم: دیشب که خواستیم شهداء را کفن کنیم کربلا را دیدیم ، همه بدن ها اربا اربا بود، حاج قاسم پنج تکه شده بود، سر در بدن نداشت، بخشی ازکتف و دست راست وامعاء واحشاء و پای راست از مچ به پائین.
ابو مهدی مهندس هم فقط در 4 الی 5 کیلو گوشت. عرض کردم : با اینکه برای کفن کردن همه وسائل را داشتیم ، پارچه داشتیم، پنبه داشتیم، پلاستیک ودیگر لوازم راداشتیم اما نمی توانستیم این پیکرهارا خوب جمع و جور کنیم وبسختی تیمم داده و کفن کردیم، نمی دانم امام زین العابدین در کربلا چطور جنازه سید الشهداء را با بوریا جمع کرد؟
@Farsna (3).mp3
3.92M
◾️ خالیه به خدا جات، شبای فاطمیه...
🎤🎤 با نوای امیر عباسی
◾️ #انتقام_سخت
◾️ #حاج_قاسم_سلیمانی
◾️ #قاسم_سلیمانی
خلاصه قاسم اربا اربا شدهی دشت کربلا:
ق : قسم که
ا : انتقام
س : سختی
م : میگیریم
#قاسم_سلیمانی
#انتقام_سخت
#السلام_علیک_یا_مقطع_الاعضاء
#شهید_قاسم_سلیمانی
مداحی آنلاین - اگه بیافته پاش همه قاسم سلیمانی میشیم - سیب سرخی.mp3
1.91M
◾️ نوحه شور
🎤🎤 حاج حسین سیب سرخی
◾️ برا دفاع از #کربلا پای تو قربانی میشیم
◾️ اگه بیفته پاش همه #قاسم_سلیمانی میشیم
◾️ #سردار_شهید_قاسم_سلیمانی
◾️ #سردار_سلیمانی
⭕️ 🔴با شهادت #قاسم_سلیمانی، قاسم های جدیدی متولد شدند!
✍🏻رئیس ثبت احوال:
از روز جمعه تاکنون 5870 تولد ثبت شده که 2847 نفر آنها پسر بوده اند.
🔵76درصد این فرزندان به اسمهایی مثل:
قاسم؛ محمدقاسم؛ امیرقاسم
نامگذاری شده اند.
⚫️دشمن بداند؛ "قاسم ها" دارند متولد میشوند.
#حاج_قاسم_سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرصت نفس کشیدن نمیدهیم
رجز خوانی طوفانی و دیدنی سید امیر حسینی بر علیه آمریکای خبیث و اسرائیل جنایتکار
#انتقام_سخت
#قاسم_سلیمانی
#سردار_اسمانی
34.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای عجیــب خواستگاری رفتن #حاج_قاسم_سلیمانی برای فرزند شهید مدافع حرم🌹
#حتما_ببینید 💔
سردار #قاسم_سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『 #بہ_وقت_شهـادت💔 』
🌹 در این شلوغی شهر و دنیای غفلت، دلهایمان را با یاد #شهدا نورانی کنیم!
🎥 صحبتهای سردار شهید حاج #قاسم_سلیمانی در رابطه با شهدا و سردار شهید حاج احمد_کاظمی
🔻باید یک #شهید_زنده بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『 #در_مکتب_حاج_قاسم 💔 』
🔻تیزر| انتشار متن کامل وصیتنامه الهی سیاسی سردار #قاسم_سلیمانی امشب بعد از نماز مغرب و عشا در مصلی امام خمینی(ره) تهران
#حاج_قاسم_سلیمانے
soleimany_vasiatnameh.pdf
485.8K
『 #مکتب_حاج_قاسم 💔 』
🚨 #فوری
🔻 وصیتنامه شهید حاج قاسم سلیمانی منتشر شد!
🔹سپهبد #قاسم_سلیمانی: خدایا برای دفاع از دینت، دویدم و افتادم و بلند شدم.
❌ شاهکاری ديگر از صداوسيما
👈 حضور فرد هتاک به سردار شهيد حاج #قاسم_سلیمانی در برنامه تلویزیونی
🔺شبکه چهار به بهانه بازپخش برنامه ی «کتاب باز»، گفتگوی امیر پوریا، منتقد سینما و کارشناس شبکه سعودی و ضدایرانی "ایران اینترنشنال" را که در جریان ترور شهید قاسم سلیمانی توسط دولت آمریکا، با توئیتی به ایشان جسارت کرده بود، را مجددا پخش کرد!
🔺پوریا چهرهی اصلی برای تحریک سینماگران به عدم مشارکت در جشنوارهی فیلم فجر امسال بود که شخصا از انصراف برخی سلبریتی ها از جشنواره حمایت کرد و از آنان میخواست که به نشانهی اعتراض به جمهوری اسلامی ایران، در جشنواره شرکت نکنند!
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نماهنگ
📹 نماهنگ
۱۰۰ یوم و انتم معنا
👈 به مناسبت یکصدمین روز شهادت سرداران مقاومت 🌷🌷
✅ مراسم یکصدمین روز شهادت سیدالشهداء جبهه مقاومت، سردار سپهبد شهید 🌷 حاج
#قاسم_سلیمانی
و مجاهد بزرگ، شهید 🌷
#ابومهدی_المهندس
و یارانشان
به همت نیروهای بسیج مردمی (حشدالشعبی) عراق، شامگاه دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۹ در بین الحرمین کربلای معلی با عنوان
"با گذشت صد روز از شهادت، هنوز با مایید"
برگزار شد.
👈 در این مراسم اشعاری در مدح دو فرمانده شهید سردار حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس خوانده شد.
👈 برای جلوگیری از شیوع بیماری کرونا، این مراسم به طور نمادین و بدون حضور جمعیت شرکت کننده برگزار شد و تنها قاب عکسی از تصاویر شهدا روی صندلیهای میهمانان قرار داشت، اما مراسم به صورت زنده و مستقیم از تلویزیون کربلا پخش شد.
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_نوزدهم
💠 به محض فرود هلیکوپترها، عباس از پلههای ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر #آب را به یوسف برساند.
به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالیکه تنها یک بطری آب و بستهای آذوقه سهمشان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت.
💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زنعمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند.
من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجرهاش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!»
💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه #افطار امشب هم نمیشه!»
عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«انشاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر #داعش را به چشم دیده بود که جواب خوشبینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزادهها انقدر تجهیزات از پادگانهای #موصل و #تکریت جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلیکوپترها سالم نشستن!»
💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، #ایرانیها چطور جرأت کردن با هلیکوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمیشد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش میگفتن #حاج_قاسم و همه دورش بودن، یکی از فرماندههای #سپاه ایرانه. من که نمیشناختمش ولی بچهها میگفتن #سردار_سلیمانیِ!»
لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :«#رهبر ایران فرماندههاشو برای کمک به ما فرستاده #آمرلی!» تا آن لحظه نام #قاسم_سلیمانی را نشنیده بودم و باورم نمیشد ایرانیها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رساندهاند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟»
💠 حال عباس هنوز از #خمپارهای که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمیدونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو #محاصره داعش حتماً یه نقشهای دارن!»
حیدر هم امروز وعده آغاز #عملیاتی را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم میخواهد با #مدافعان آمرلی صحبت کند.
💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمیدانستیم کلام این فرمانده ایرانی #معجزه میکند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لولهها را سر هم کردند.
غریبهها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لولهها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشیها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو میبریم همون سمت و با #خمپاره میکوبیمشون!»
💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با #رشادتی عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط #دعا کن!»
احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمیترسید و برایشان خط و نشان هم میکشید، ولی دل من هنوز از #وحشت داعش و کابوس عدنان میلرزید و میترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم.
💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با دهها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب میشد از خواب میپریدیم و هر روز غرّش گلولههای تانک را میشنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز #رزمندگان را میکوبید، اما دلمان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه #مقاومت بر بام همه خانهها پرچمهای سبز و سرخ #یاحسین نصب کرده بودیم.
حتی بر فراز گنبد سفید مقام #امام_حسن (علیهالسلام) پرچم سرخ #یا_قمر_بنی_هاشم افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم.
💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل #دلتنگی حیدر را نمیدانستم که دلم از دوریاش زیر و رو شده بود.
تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس #احساسش گرما گرفتم و حالا از داغ دوریاش هر لحظه میسوختم.
💠 چشمان #محجوب و خندههای خجالتیاش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بیصدا میبارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را #حسن بگذاریم.
ساعتی به #افطار مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🕊 @moharam_98
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_دوم
💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و #رزمندگان غرق خون را همانجا مداوا میکردند.
پارگی پهلوی رزمندهای را بدون بیهوشی بخیه میزدند، میگفتند داروی بیهوشی تمام شده و او از شدت #درد و خونریزی خودش از هوش رفت.
💠 دختربچهای در حمله #خمپارهای، پایش قطع شده بود و در حیاط درمانگاه روی دست پدرش و مقابل چشم پرستاری که نمیدانست با این #جراحت چه کند، جان داد.
صدای ممتد موتور برق، لامپی که تنها روشنایی حیاط بود، گرمای هوا و درماندگی مردم، عین #روضه بود و دل من همچنان از نغمه نالههای حیدر پَرپَر میزد که بلاخره عمو پرستار مردی را با خودش آورد.
💠 نخ و سوزن بخیه دستش بود، اشاره کرد بلند شوم و تا دست سمت پیشانیام برد، زنعمو اعتراض کرد :«سِر نمیکنی؟» و همین یک جمله کافی بود تا آتشفشان خشمش فوران کند :«نمیبینی وضعیت رو؟ #ترکش رو بدون بیهوشی درمیارن! نه داروی سرّی داریم نه بیهوشی!»
و در برابر چشمان مردمی که از غوغایش به سمتش چرخیده بودند، فریاد زد :«#آمریکا واسه سنجار و اربیل با هواپیما کمک میفرسته! چرا واسه ما نمیفرسته؟ اگه اونا آدمن، مام آدمیم!»
💠 یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و منتظر مداوای رفیقش بود که با ناراحتی صدا بلند کرد :«دولت از آمریکا تقاضای کمک کرده، اما اوباما جواب داده تا #قاسم_سلیمانی تو آمرلی باشه، کمک نمیکنه! باید #ایرانیها برن تا آمریکا کمک کنه!» و با پوزخندی عصبی نتیجه گرفت :«میخوان #حاج_قاسم بره تا آمرلی رو درسته قورت بدن!»
پرستار نخ و سوزنی که دستش بود، بالا گرفت تا شاهد ادعایش باشد و با عصبانیت اعتراض کرد :«همینی که الان تو درمانگاه پیدا میشه کار حاج قاسمِ! اما آمریکا نشسته #قتل_عام مردم رو تماشا میکنه!»
💠 از لرزش صدایش پیدا بود دیدن درد مردم جان به لبش کرده و کاری از دستش برنمیآمد که دوباره به سمت من چرخید و با #خشمی که از چشمانش میبارید، بخیه را شروع کرد.
حالا سوزش سوزن در پیشانیام بهانه خوبی بود که به یاد نالههای #مظلومانه حیدر ضجه بزنم و بیواهمه گریه کنم.
💠 به چه کسی میشد از این درد شکایت کنم؟ به عمو و زنعمو میتوانستم بگویم فرزندشان #غریبانه در حال جان دادن است یا به خواهرانش؟
حلیه که دلشوره عباس و غصه یوسف برایش بس بود و میدانستم نه از عباس که از هیچکس کاری برای نجات حیدر برنمیآید.
💠 بخیه زخمم تمام شد و من دردی جز #غربت حیدر نداشتم که در دلم خون میخوردم و از چشمانم خون میباریدم.
میدانستم بوی خون این دل پاره رسوایم میکند که از همه فرار میکردم و تنها در بستر زار میزدم.
💠 از همین راه دور، بی آنکه ببینم حس میکردم #عشقم در حال دست و پا زدن است و هر لحظه نالهاش را میشنیدم که دوباره نغمه غم از گوشی بلند شد.
عدنان امشب کاری جز کشتن من و حیدر نداشت که پیام داده بود :«گفتم شاید دلت بخواد واسه آخرین بار ببینیش!» و بلافاصله فیلمی فرستاد.
💠 انگشتانم مثل تکهای یخ شده و جرأت نمیکردم فیلم را باز کنم که میدانستم این فیلم کار دلم را تمام خواهد کرد.
دلم میخواست ببینم حیدرم هنوز نفس میکشد و میدانستم این نفس کشیدن برایش چه زجری دارد که آرزوی خلاصی و #شهادتش به سرعت از دلم رد شد و به همان سرعت، جانم را به آتش کشید.
💠 انگشتم دیگر بیتاب شده بود، بیاختیار صفحه گوشی را لمس کرد و تصویری دیدم که قلب نگاهم از کار افتاد.
پلک میزدم بلکه جریان زندگی به نگاهم برگردد و دیدم حیدر با پهلو روی زمین افتاده، دستانش از پشت بسته، پاهایش به هم بسته و حتی چشمان زیبایش را بسته بودند.
💠 لبهایش را به هم فشار میداد تا نالهاش بلند نشود، پاهای به هم بستهاش را روی خاک میکشید و من نمیدانستم از کدام زخمش درد میکشد که لباسش همه رنگ #خون بود و جای سالم به تنش نمانده بود.
فیلم چند ثانیه بیشتر نبود و همین چند ثانیه نفسم را گرفت و #طاقتم را تمام کرد. قلبم از هم پاشیده شد و از چشمان زخمیام بهجای اشک، خون فواره زد.
💠 این درد دیگر غیر قابل تحمل شده بود که با هر دو دستم به زمین چنگ میزدم و به #خدا التماس میکردم تا #معجزهای کند.
دیگر به حال خودم نبودم که این گریهها با اهل خانه چه میکند، بیپروا با هر ضجه تنها نام حیدر را صدا میزدم و پیش از آنکه حال من خانه را به هم بریزد، سقوط خمپارههای #داعش شهر را به هم ریخت.
💠 از قدارهکشیهای عدنان میفهمیدم داعش چقدر به اشغال #آمرلی امیدوار شده و آتشبازی این شبها تفریحشان شده بود.
خمپاره آخر، حیاط خانه را در هم کوبید طوری که حس کردم زمین زیر پایم لرزید و همزمان خانه در تاریکی مطلق فرو رفت...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🕊 @moharam_98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #نماهنگ | دستت افتاد اما تا آسمونا پر کشیدی ...
🎙 بانوای: #حاجمیثممطیعی
💠 آثار به جا مانده از شهید حاج #قاسم_سلیمانی و ابومهدیالمهندس
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98