eitaa logo
『 رُوضَةُ الحُسيݧ 』
1.1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2هزار ویدیو
72 فایل
•°❥|خیلے حسیݧ زحمتـ‌ ماراڪشیده استـ|•°❥ •✿•مدیـــــࢪ ↯ ‌➣ ﴾؏﴿ حضࢪتـــــ اربابـــــ •✿•خادم کانال💌↯ بھ یادشھیداݩ؛ #حاج‌قاسم‌سلیمانے #مصطفےصدرزادھ •|تیتر خواهد شد بہ زودے بر جراید مـطلبے شیعیان مشغول احداث ضریح حسن اند|•
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️هر چند طی این سالها عزیزان زیادی را از دست داده‌ایم که هر کدام یک خورشید بودند در آسمان ایران اما وقتی به فضای جامعه می‌نگرم احساس می‌کنم به نیمه خرداد 68 برگشته‌ایم و بار دیگر قرار است میلیون‌ها انسان عزادار با پاره قلب خود وداع کنند #قاسم_سلیمانی
مداحی آنلاین - همه میشم مثل قاسم سلیمانی - امیر کرمانشاهی.mp3
4.6M
◾️ نوحه حماسی شور #فاطمیه 🎤🎤 امیر کرمانشاهی نداره فارس و عرب، ترک و افغانی همه میشم مثل #قاسم_سلیمانی کلنا فداک یازینب ◾️ #سردار_شهید_قاسم_سلیمانی ◾️ #سردار_سلیمانی
📸 یا حسین فرماندهی از آن توست... 🔹 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «ملت عزیز ایران! سردار بزرگ و پر افتخار اسلام آسمانی شد. دیشب ارواح طیبه شهیدان، روح مطهر #قاسم_سلیمانی را در آغوش گرفتند.» ۱۳۹۸/۱۰/۱۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پیش بینی #سردار_سلیمانی از نحوه ی شهادت خود، از زبان فرزند شهید مدافع حرم حسین محرابی #حاج_قاسم_سلیمانی #قاسم_سلیمانی
ما تیغ غیرتیم که از هرچه بگذریم از انتقام خون تو هیهات بگذریم...!
🔰 "بسم رب الشهداء و الصدیقین" 🌷 مراسم تشییع و اقامه نماز بر پیکر پاک سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و همرزمان والامقامش، به امامت رهبر معظم انقلاب از ساعت ۸ صبح روز دوشنبه (فردا) در دانشگاه تهران برگزار می گردد. ◾️ #انتقام_سخت ◾️ #حاج_قاسم_سلیمانی ◾️ #قاسم_سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | مجاهدان سایبری، سایت کاخ سفید و پنتاگون را برای ساعاتی هک کردند #حاج_قاسم_سلیمانی #انتقام_سخت #قاسم_سلیمانی
انگار که یک کوه سفر کرده ازین دشت آنقدر که خالے شده بعد از تو جهانم... #حاج_قاسم_سلیمانی #قاسم_سليماني #انتقام_سخت
⭕️ روایت سردار باقرزاده از وضعیت پیکر شهید #قاسم_سلیمانی و دیگر شهدا در محضر مقام معظم رهبری 🔸به آقا عرض کردم: دیشب که خواستیم شهداء را کفن کنیم کربلا را دیدیم ، همه بدن ها اربا اربا بود، حاج قاسم پنج تکه شده بود، سر در بدن نداشت، بخشی ازکتف و دست راست وامعاء واحشاء و پای راست از مچ به پائین. ابو مهدی مهندس هم فقط در 4 الی 5 کیلو گوشت. عرض کردم : با اینکه برای کفن کردن همه وسائل را داشتیم ، پارچه داشتیم، پنبه داشتیم، پلاستیک ودیگر لوازم راداشتیم اما نمی توانستیم این پیکرهارا خوب جمع و جور کنیم وبسختی تیمم داده و کفن کردیم، نمی دانم امام زین العابدین در کربلا چطور جنازه سید الشهداء را با بوریا جمع کرد؟
@Farsna (3).mp3
3.92M
◾️ خالیه به خدا جات، شبای فاطمیه... 🎤🎤 با نوای امیر عباسی ◾️ #انتقام_سخت ◾️ #حاج_قاسم_سلیمانی ◾️ #قاسم_سلیمانی
🔸سردار دل‌ها به گلزار شهدای کرمان رسید/ آئین تدفین پیکر شهدا تا لحظاتی دیگر آغاز می‌شود 🔹مراسم خاکسپاری پیکر مطهر سردار سپهبد شهید #قاسم_سلیمانی و همرزم شهیدش سردار پورجعفری در کرمان که دلیل ازدحام جمعیت به تعویق افتاد‌ه بود با مساعد شدن شرایط تا لحظاتی دیگر آغاز می‌شود.
خلاصه قاسم اربا اربا شده‌ی دشت کربلا: ق : قسم که ا : انتقام س : سختی م : می‌گیریم
مداحی آنلاین - اگه بیافته پاش همه قاسم سلیمانی میشیم - سیب سرخی.mp3
1.91M
◾️ نوحه شور 🎤🎤 حاج حسین سیب سرخی ◾️ برا دفاع از #کربلا پای تو قربانی میشیم ◾️ اگه بیفته پاش همه #قاسم_سلیمانی میشیم ◾️ #سردار_شهید_قاسم_سلیمانی ◾️ #سردار_سلیمانی
⭕️ 🔴با شهادت ⁩، قاسم های جدیدی متولد شدند! ✍🏻رئیس ثبت احوال: از روز جمعه تاکنون 5870 تولد ثبت شده که 2847 نفر آنها پسر بوده اند. 🔵76درصد این فرزندان به اسمهایی مثل: قاسم؛ محمدقاسم؛ امیرقاسم نامگذاری شده اند. ⚫️دشمن بداند؛ "قاسم ها" دارند متولد میشوند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرصت نفس کشیدن نمیدهیم رجز خوانی طوفانی و دیدنی سید امیر حسینی بر علیه آمریکای خبیث و اسرائیل جنایتکار #انتقام_سخت #قاسم_سلیمانی #سردار_اسمانی
34.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای عجیــب خواستگاری رفتن #حاج_قاسم_سلیمانی برای فرزند شهید مدافع حرم🌹 #حتما_ببینید 💔 سردار #قاسم_سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『  💔 』 🌹 در این شلوغی شهر و دنیای غفلت‌، دلهایمان را با یاد نورانی کنیم! 🎥 صحبت‌های سردار شهید حاج در رابطه با شهدا و سردار شهید حاج احمد_کاظمی 🔻باید یک بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『  💔 』 🔻تیزر| انتشار متن کامل وصیت‌نامه الهی‌ سیاسی سردار امشب بعد از نماز مغرب و عشا در مصلی امام خمینی(ره) تهران
soleimany_vasiatnameh.pdf
485.8K
『  💔 』 🚨 🔻 وصیت‌نامه شهید حاج قاسم سلیمانی منتشر شد! 🔹سپهبد : خدایا برای دفاع از دینت، دویدم و افتادم و بلند شدم.
❌ شاهکاری ديگر از صداوسيما 👈 حضور فرد هتاک به سردار شهيد حاج در برنامه تلویزیونی 🔺شبکه چهار به بهانه بازپخش برنامه‌ ی «کتاب باز»، گفتگوی امیر پوریا، منتقد سینما و کارشناس شبکه سعودی و ضدایرانی "ایران اینترنشنال" را که در جریان ترور شهید قاسم سلیمانی توسط دولت آمریکا، با توئیتی به ایشان جسارت کرده بود، را مجددا پخش کرد! 🔺پوریا چهره‌ی اصلی برای تحریک سینماگران به عدم مشارکت در جشنواره‌ی فیلم فجر امسال بود که شخصا از انصراف برخی سلبریتی ها از جشنواره حمایت کرد و از آنان می‌خواست که به نشانه‌ی اعتراض به جمهوری اسلامی ایران، در جشنواره شرکت نکنند! ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ ۱۰۰ یوم و انتم معنا 👈 به مناسبت یکصدمین روز شهادت سرداران مقاومت 🌷🌷 ✅ مراسم یکصدمین روز شهادت سیدالشهداء جبهه مقاومت، سردار سپهبد شهید 🌷 حاج و مجاهد بزرگ، شهید 🌷 و یارانشان به همت نیرو‌های بسیج مردمی (حشدالشعبی) عراق، شامگاه دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۹ در بین الحرمین کربلای معلی با عنوان "با گذشت صد روز از شهادت، هنوز با مایید" برگزار شد. 👈 در این مراسم اشعاری در مدح دو فرمانده شهید سردار حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس خوانده شد. 👈 برای جلوگیری از شیوع بیماری کرونا، این مراسم به طور نمادین و بدون حضور جمعیت شرکت‌ کننده برگزار شد‏ و تنها قاب عکسی از تصاویر شهدا روی صندلی‌های میهمانان قرار داشت، اما مراسم به صورت زنده و مستقیم از تلویزیون کربلا پخش شد. ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
✍️ 💠 به محض فرود هلی‌کوپترها، عباس از پله‌های ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر را به یوسف برساند. به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالی‌که تنها یک بطری آب و بسته‌ای آذوقه سهم‌شان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت. 💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زن‌عمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند. من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجره‌اش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!» 💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه امشب هم نمیشه!» عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«ان‌شاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر را به چشم دیده بود که جواب خوش‌بینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزاده‌ها انقدر تجهیزات از پادگان‌های و جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلی‌کوپترها سالم نشستن!» 💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، چطور جرأت کردن با هلی‌کوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمی‌شد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش می‌گفتن و همه دورش بودن، یکی از فرمانده‌های ایرانه. من که نمی‌شناختمش ولی بچه‌ها می‌گفتن !» لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :« ایران فرمانده‌هاشو برای کمک به ما فرستاده !» تا آن لحظه نام را نشنیده بودم و باورم نمی‌شد ایرانی‌ها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رسانده‌اند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟» 💠 حال عباس هنوز از که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمی‌دونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو داعش حتماً یه نقشه‌ای دارن!» حیدر هم امروز وعده آغاز را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم می‌خواهد با آمرلی صحبت کند. 💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمی‌دانستیم کلام این فرمانده ایرانی می‌کند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لوله‌ها را سر هم کردند. غریبه‌ها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لوله‌ها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشی‌ها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو می‌بریم همون سمت و با می‌کوبیم‌شون!» 💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط کن!» احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمی‌ترسید و برایشان خط و نشان هم می‌کشید، ولی دل من هنوز از داعش و کابوس عدنان می‌لرزید و می‌ترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم. 💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با ده‌ها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب می‌شد از خواب می‌پریدیم و هر روز غرّش گلوله‌های تانک را می‌شنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز را می‌کوبید، اما دل‌مان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه بر بام همه خانه‌ها پرچم‌های سبز و سرخ نصب کرده بودیم. حتی بر فراز گنبد سفید مقام (علیه‌السلام) پرچم سرخ افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم. 💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل حیدر را نمی‌دانستم که دلم از دوری‌اش زیر و رو شده بود. تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس گرما گرفتم و حالا از داغ دوری‌اش هر لحظه می‌سوختم. 💠 چشمان و خنده‌های خجالتی‌اش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بی‌صدا می‌بارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را بگذاریم. ساعتی به مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید... ✍️نویسنده: 🕊 @moharam_98
✍️ 💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و غرق خون را همانجا مداوا می‌کردند. پارگی پهلوی رزمنده‌ای را بدون بیهوشی بخیه می‌زدند، می‌گفتند داروی بیهوشی تمام شده و او از شدت و خونریزی خودش از هوش رفت. 💠 دختربچه‌ای در حمله ، پایش قطع شده بود و در حیاط درمانگاه روی دست پدرش و مقابل چشم پرستاری که نمی‌دانست با این چه کند، جان داد. صدای ممتد موتور برق، لامپی که تنها روشنایی حیاط بود، گرمای هوا و درماندگی مردم، عین بود و دل من همچنان از نغمه ناله‌های حیدر پَرپَر می‌زد که بلاخره عمو پرستار مردی را با خودش آورد. 💠 نخ و سوزن بخیه دستش بود، اشاره کرد بلند شوم و تا دست سمت پیشانی‌ام برد، زن‌عمو اعتراض کرد :«سِر نمی‌کنی؟» و همین یک جمله کافی بود تا آتشفشان خشمش فوران کند :«نمی‌بینی وضعیت رو؟ رو بدون بیهوشی درمیارن! نه داروی سرّی داریم نه بیهوشی!» و در برابر چشمان مردمی که از غوغایش به سمتش چرخیده بودند، فریاد زد :« واسه سنجار و اربیل با هواپیما کمک می‌فرسته! چرا واسه ما نمی‌فرسته؟ اگه اونا آدمن، مام آدمیم!» 💠 یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و منتظر مداوای رفیقش بود که با ناراحتی صدا بلند کرد :«دولت از آمریکا تقاضای کمک کرده، اما اوباما جواب داده تا تو آمرلی باشه، کمک نمی‌کنه! باید برن تا آمریکا کمک کنه!» و با پوزخندی عصبی نتیجه گرفت :«می‌خوان بره تا آمرلی رو درسته قورت بدن!» پرستار نخ و سوزنی که دستش بود، بالا گرفت تا شاهد ادعایش باشد و با عصبانیت اعتراض کرد :«همینی که الان تو درمانگاه پیدا میشه کار حاج قاسمِ! اما آمریکا نشسته مردم رو تماشا می‌کنه!» 💠 از لرزش صدایش پیدا بود دیدن درد مردم جان به لبش کرده و کاری از دستش برنمی‌آمد که دوباره به سمت من چرخید و با که از چشمانش می‌بارید، بخیه را شروع کرد. حالا سوزش سوزن در پیشانی‌ام بهانه خوبی بود که به یاد ناله‌های حیدر ضجه بزنم و بی‌واهمه گریه کنم. 💠 به چه کسی می‌شد از این درد شکایت کنم؟ به عمو و زن‌عمو می‌توانستم بگویم فرزندشان در حال جان دادن است یا به خواهرانش؟ حلیه که دلشوره عباس و غصه یوسف برایش بس بود و می‌دانستم نه از عباس که از هیچ‌کس کاری برای نجات حیدر برنمی‌آید. 💠 بخیه زخمم تمام شد و من دردی جز حیدر نداشتم که در دلم خون می‌خوردم و از چشمانم خون می‌باریدم. می‌دانستم بوی خون این دل پاره رسوایم می‌کند که از همه فرار می‌کردم و تنها در بستر زار می‌زدم. 💠 از همین راه دور، بی آنکه ببینم حس می‌کردم در حال دست و پا زدن است و هر لحظه ناله‌اش را می‌شنیدم که دوباره نغمه غم از گوشی بلند شد. عدنان امشب کاری جز کشتن من و حیدر نداشت که پیام داده بود :«گفتم شاید دلت بخواد واسه آخرین بار ببینیش!» و بلافاصله فیلمی فرستاد. 💠 انگشتانم مثل تکه‌ای یخ شده و جرأت نمی‌کردم فیلم را باز کنم که می‌دانستم این فیلم کار دلم را تمام خواهد کرد. دلم می‌خواست ببینم حیدرم هنوز نفس می‌کشد و می‌دانستم این نفس کشیدن برایش چه زجری دارد که آرزوی خلاصی و به سرعت از دلم رد شد و به همان سرعت، جانم را به آتش کشید. 💠 انگشتم دیگر بی‌تاب شده بود، بی‌اختیار صفحه گوشی را لمس کرد و تصویری دیدم که قلب نگاهم از کار افتاد. پلک می‌زدم بلکه جریان زندگی به نگاهم برگردد و دیدم حیدر با پهلو روی زمین افتاده، دستانش از پشت بسته، پاهایش به هم بسته و حتی چشمان زیبایش را بسته بودند. 💠 لب‌هایش را به هم فشار می‌داد تا ناله‌اش بلند نشود، پاهای به هم بسته‌اش را روی خاک می‌کشید و من نمی‌دانستم از کدام زخمش درد می‌کشد که لباسش همه رنگ بود و جای سالم به تنش نمانده بود. فیلم چند ثانیه بیشتر نبود و همین چند ثانیه نفسم را گرفت و را تمام کرد. قلبم از هم پاشیده شد و از چشمان زخمی‌ام به‌جای اشک، خون فواره زد. 💠 این درد دیگر غیر قابل تحمل شده بود که با هر دو دستم به زمین چنگ می‌زدم و به التماس می‌کردم تا کند. دیگر به حال خودم نبودم که این گریه‌ها با اهل خانه چه می‌کند، بی‌پروا با هر ضجه تنها نام حیدر را صدا می‌زدم و پیش از آنکه حال من خانه را به هم بریزد، سقوط خمپاره‌های شهر را به هم ریخت. 💠 از قداره‌کشی‌های عدنان می‌فهمیدم داعش چقدر به اشغال امیدوار شده و آتش‌بازی این شب‌ها تفریح‌شان شده بود. خمپاره آخر، حیاط خانه را در هم کوبید طوری که حس کردم زمین زیر پایم لرزید و همزمان خانه در تاریکی مطلق فرو رفت... ✍️نویسنده: 🕊 @moharam_98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | دستت افتاد اما‌ تا‌ آسمونا پر‌ کشیدی ... 🎙 بانوای: 💠 آثار به جا مانده از شهید حاج و ابومهدی‌المهندس ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98