eitaa logo
『 رُوضَةُ الحُسيݧ 』
1.1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2هزار ویدیو
72 فایل
•°❥|خیلے حسیݧ زحمتـ‌ ماراڪشیده استـ|•°❥ •✿•مدیـــــࢪ ↯ ‌➣ ﴾؏﴿ حضࢪتـــــ اربابـــــ •✿•خادم کانال💌↯ بھ یادشھیداݩ؛ #حاج‌قاسم‌سلیمانے #مصطفےصدرزادھ •|تیتر خواهد شد بہ زودے بر جراید مـطلبے شیعیان مشغول احداث ضریح حسن اند|•
مشاهده در ایتا
دانلود
مرا عشق تو سوی خود خوانده است از این عاقلی ها مرا رانده است ندیدم خرد جز جنون در غمت صد و هشت روز تا خرد مانده است ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
🔘 امام زمان(عج) در مناجات شبانه خود چه می‌گویند؟ 🔸سيّد بن طاووس در سحرگاهی در سرداب مطهّر شنيد که امام زمان(عج) در سجده‌ خود می‌فرمایند: «پروردگارا! همانا شيعيان ما را از شعاع نور ما و بقيه طينت ما خلق كرده‌ای؛ چنانچه آنان گناهان زيادی به پشتيبانی بر محبّت و ولايت ما به جا آورده‌اند. اگر گناهان آنها در ارتباط با تو است، از آنان بگذر كه ما را راضی نموده‌ای و آنچه از گناهان در ارتباط با خودشان است، خودت بين آنها را اصلاح كن و از خمسی كه حقّ ما است، به آنان عطا فرما تا راضی شوند و آنها را از آتش جهنّم نجات بخش و آنان را با دشمنان ما در غضب خود جمع نفرما.» 📚برگرفته از کتاب « (عج)» ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 دیر و زود داره، ولی سوخت و سوز نداره! ➕ راه مداومت بر نماز شب ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
🔴بعضی بچه های سپاه بعد ماجرای "عین الاسد" از سردار حاجی زاده پرسیدن انتقام همین بود؟؟ سردار میگن که جنگ بین امریکا و ایران دعوای دو تا پسر بچه تو کوچه نیست که یکی بزنه اونیکی هم پاسخ بده و تمام 🔺اهلش متوجه حرف سردار میشن! دوستان اینقدر نگید سپاه کاری نکرد حشد کاری نکرد. ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
‍ آیت‌الله‌جوادۍآملے : اگربخواهید‌به‌جایےبرسید ‌باکارحوزه و دانشگاه‌مشکلتاݩ‌حل نمےشود ، این فقط به شما علم مےدهد ، آنڪه مشکل شما را حل مےڪند ، سجادہ‌ۍ است . ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
Ziyarat-Ashura.mp3
15.25M
🥀 『  🙏 』 🎤 🍃💔قرائت زیارت عاشورا هـدیہ بہ روح پاڪ سردار دلهـا و
『  🙏 』 🍃💔قرائت زیارت عاشورا هـدیہ بہ روح پاڪ سردار دلهـا و
◦•●◉✿بسم رب الشهدا✿◉●•◦ .................『 گفتم این آغاز پایانی ندارد』................ ♡ قسمت ♡ جاخوردم،باشنیدن اسم سوریہ دلم لرزید حس ڪردم قرارہ بہ ڪسے جواب بدم ڪہ میخواد موقتے توے زندگیم باشہ ، نگاهـمو بہ زمین دوختم مردد شدم نسبت بہ آقاے پارسا اگہ جوابم مثبت باشہ و اون بره.. خب اول زندگی بایدچیڪارڪنم، ناخوداگاہ مضطرب شدم اما زود خودمو ڪنترل ڪردم تا جلوے اقاے پارسا احساسے بازے درنیارم. با هـمہ شرایطش موافق بودم الا اعزام بہ سوریہ ڪہ نتونستم جوابے بهـشون بدم درواقع نتونستہ بودم خودمو راضے ڪنم و گفتم باید دراین مورد بیشتر فڪرڪنم. آقاے پارسا سرے تڪون داد و گفت :پس اگہ حرفے نموندہ یاعلی. بلند شد و رفت سمت در چند قدمے رفت ایستاد با لبخند برگشت گفت : راستے ریش مو ڪوتاہ ڪردم جلوے خندہ مو گرفتم و زیر چشمے نگاهـش ڪردم در حالے ڪہ سعے میڪردم نخندم گفتم:اینجورے بهـترہ اون شب اصلا خوابم نمیبرد تا خود صبح بیدار بودم دلم میخواست زنگ بزنم بہ زهـرا وهـمہ چیو واسش تعریف ڪنم،ولے تردید اجازہ نمیداد ،نمیدونستم باید بہ زهـرا چے بگم. تا صبح بااین افڪار سر ڪردم و صبح ڪہ شد بہ زهـرا زنگ زدم وهـمہ چیز و حتے قضیہ سوریہ رو بهـش گفتم اونم مثل من خیلے جاخورد. زهـرا راحتم ڪرد و گفت:ریحانہ اصلا نگران این قضیہ نباش آقاطاهـا چندبار اقدام ڪردہ هـنوز ڪاراش درست نشده، بعدم مادرشون اینقدر بہ اقا طاهـا وابستہ ست ڪہ نمیزارہ اون جایے بره..پس نگران نباش،خوب فڪر ڪن و یہ تصمیم درست بگیر. بعد یہ هـفتہ ڪلنجار رفتن باخودم و صحبتاے زهـرا و چند جلسہ مشاورہ و تحقیق قبول ڪردم بہ اقاے پارسا جواب بدم. اما هـنوزم آیندہ واسم گنگ و مبهـم بود... ..﹍❤️ادامہ دارد❤️﹍.. ✍ : @Modafe_chadore_zahra @f_banoo23_04 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🕊 @moharam_98
◦•●◉✿بسم رب الشهدا✿◉●•◦ .................『 گفتم این آغاز پایانی ندارد』................ ♡ قسمت ♡ چادر سفیدمو که و باگلاے گلبهـے براق تزیین شدہ بود، روے روسرے سفیدم ڪشیدم وقرآن و باز ڪردم مشغول خوندن شدم. استرس تمام وجودمو فرا گرفتہ بود، اما اقا طاهـا آروم نشستہ بودو قرآن تلاوت میڪرد. ذهـنمو متمرڪز قرآن ڪردم تا آروم بشم ڪہ باصداے عاقد بہ خودم اومدم وڪیلم!! زهـرا:عروس خانم دارہ قرآن میخونه براے بار دوم سوال میڪنم آیا بندہ وڪیلم! زهـرا:عروس خانم رفتہ رضایت امام زمان و بگیره براے بارسوم عرض میڪنم وڪیلم!! ریحانه:باتوڪل بہ خدا و توسل بہ امام زمان،واجازہ پدر و مادرم بله صداے صلوات و خندہ فضاے صحن و پر ڪرد بلند شدم و روبہ امام زاده صالح ڪردم و ازشون تشڪر ڪردم مامان بغلم ڪرد و گفت:عزیزم مبارڪت باشه ویکی یکی همه بهم تبریک گفتن. مسیر امام زاده تا محضر ماشینا بوق میزدن تا رسیدیم محضر براے بار دوم رضایت امام زمان و گرفتم و بلہ رو گفتم... و یہ انگشتر نشون خوشگل از آقاطاهـا گرفتم و یہ دستہ گل رز قرمز ڪہ عطرش تمام محضر و پر ڪردہ بود... زهـرا و سید جلو اومدن تبریڪ گفتن زهـرا محڪم بغلم ڪرد و گفت دیدے گفتم سیب زمینے نذرے هـم حاجت میده آقاطاهـا سید و بغل ڪرد و گفت شماو زهـرا خانم خیلے زحمت ڪشیدین انشاللہ جبران ڪنم، سید دست شو گذاشت روے شونہ طاها و گفت :شما اون قضیہ رو برام حل ڪنی،جبران میشه. ..﹍❤️ادامہ دارد❤️﹍.. ✍ : @Modafe_chadore_zahra @f_banoo23_04 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🕊 @moharam_98
◦•●◉✿بسم رب الشهدا✿◉●•◦ .................『 گفتم این آغاز پایانی ندارد』................ ♡ قسمت ♡ با صداے آلارم گوشے بلند شدم و رفتم صورتمو شستم اومدم تو آشپزخونہ و زیر ڪترے رو روشن ڪردم. ماهـیتابہ رو روے گاز گذاشتم و تخم مرغا رو یڪے یڪے توش شڪستم. رفتم سمت یخچال ڪہ گوشیم زنگ خورد ریحانه:سلام زهـراجونم زهـرا:سلام عروس خانم،نیم ساعت دیگہ جلسہ شروع میشہ ڪجایین؟ ریحانه:صبحانہ بخوریم میایم. زهـرا:اووو چہ ڪلاسے میزارہ یہ چایے بخور بیا دیگه. ریحانه:نہ خیر دارم تخم مرغ امادہ میڪنم. زهـرا:چی!تا دیروز تخم مرغ و بہ عنوان نهـار میخوردیم حالا شدہ صبحانه،ببین عزیزم بہ عنوان تجربہ زندگے بهـت میگم صبحانہ جلوش تخم مرغ بزارے ،نهـار باید شترمرغ بریون بزاری ریحانه:منظورت بوقلمون بریون دیگه زهـرا:حالا هـرچی ریحانه:برو خواهـرجان بزار بہ ڪارم برسم. صبحانہ رو خوردیم راہ افتادیم سمت پایگاه،توے راہ آقاطاهـا دوتا جعبہ شیرینے گرفت و یڪے شو داد بہ من براے قسمت خواهـرا وارد ڪہ شدم صداے دست بچہ هـا بلند شد دورمو و گرفتن و تبریڪ گفتن،شیرینیا رو بین بچہ هـا تقسیم ڪردم و نشستم ڪنار زهـرا. مسئول جلسہ شروع ڪرد بہ صحبت ڪردن. زهـرا ڪاغذے از ڪیفش در آورد و روے اون چیزے نوشت و جلوم گذاشت. روے ڪاغذ نوشتہ بود:یہ خبر خوب برات دارم،بہ عروسے افتادی ریحانهـ:عروس ڪی! زهـرا:عروس زهـراجونت ریحانهـ:وااااے واقعا،آخجون،حالا من چے بپوشم!ڪی!! زهـرا:هـنوز تاریخ دقیق مشخص نڪردیم امشب قرارہ بریم خونہ سید حرف بزنیم،شماهـم براے شام دعوتین ،مامان نرگس گفت بهـت بگم. ریحانهـ:اع پس خودم آمارشو شب در میارم. جلسہ تموم شد و از اتاق اومدیم بیرون ،سید و طاهـا دم در منتظر بودن تا بیایم طاهـا:سیدعلے موتور اوردی!اگہ نیاوردے برسونمت؟ سید:نہ داداش رخش و آوردم،خانم بریم ڪہ باید براے شب خرید ڪنیم طاهـاجان،ریحانہ خانم خداحافظ. طاهـا:خب ماهـم بریم باهـم یہ دورے بزنیم ،یہ جایے هـم باید باهـم بریم ریحانهـ:ڪجا! طاهـا:یڪے از دوستام دوهـفتہ ست رفتہ ماموریت سوریه،بریم یہ سرے بہ خانومش و بچہ هـاش بزنیم،بعد سید محسن بهـترین دوستمه دوتا بچہ دارهـ؛یہ دختر سہ سالہ زهـرا سادات و یہ پسر ۷سالہ مهـدی گفتم باهـم بریم دوتا اسباب بازے خوب براشون بگیریم ریحانه:آخی، بریم بین اسباب بازے هـارو گشتم و یہ خرس خوشگل سفید ڪہ یہ پاپیون صورتی کنار گوشش داشت و یہ قلب صورتے دستش بود براے زهـرا برداشتم،یہ تفنگ بزرگم براے مهـدے برداشتم و راهـے خونہ آقا محسن شدیم. ..﹍❤️ادامہ دارد❤️﹍.. ✍ : @Modafe_chadore_zahra @f_banoo23_04 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🕊 @moharam_98
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
Mirdamad-Shab7Moharram1393[02].mp3
8.9M
لالالا لالایی علی اصغر آروم بخواب مادر‌‌‌..‌. ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
『 رُوضَةُ الحُسيݧ 』
#درخواستے لالالا لالایی علی اصغر آروم بخواب مادر‌‌‌..‌. ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
یک عمر اگر روزه بگیریم و بگیرید و بگیرند همتا نشود با عطش خشک دهان علی اصغر (ع) ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
🔴شهادت سه نیروی سپاه کردستان در درگیری با گروهک تروریستی ▪️قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع): در پی درگیری نیروهای جان بر کف سپاه بیت المقدس کردستان با گروهک ضد انقلاب در منطقه دیواندره، سرهنگ پاسدار شکیبا سلیمی از فرماندهان سپاه بیت المقدس به همراه دو نفر دیگر از نیروهایش به درجه رفیع شهادت نایل آمدند. ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای دروغ تاریخی درباره‌ی حضرت خدیجه سلام الله علیه... همیشه شنیدید میگفتند ایشون ۱۵ سال از پیامبر بزرگتر بودند ولی واقعیت ماجرا چیز دیگه‌ای بوده! ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
🔖 اعمال مهم سه شب ماه مبارک رمضان 🔖 🔸آغاز شب‌های بیض [یعنی شب‌های روشن و تابناک که عبارت‌اند از: شب‌های سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم ماه] است و در آن سه عمل مستحب است: 🔷شب سیزدهم ♦️اوّل: غسل کردن. ♦️دوم: چهار رکعت نماز بخواند، (دوتا دو رکعت)در هر رکعت «یک بار» سوره «حمد» و «بیست و پنج بار» سوره «توحید». ♦️سوم: دو رکعت نماز که در هر رکعت پس از سوره «حمد» سوره‌های «یس» و «تَبارَک المُلک» و «توحید» را بخواند. 🔷در شب چهاردهم ♦️ [همان] نماز [شب سیزدهم] خوانده می‌شود به صورت چهار رکعت با دو سلام [در هر رکعت پس از سوره «حمد» سوره‌های «یس» و «تَبارَک المُلک» و «توحید»] ♦️خواندن دعای مجیر در ایام البیض ماه رمضان ، گناهانش آمرزیده می‌شود، هرچند به تعداد قطرات باران و برگ درختان و ریگ بیابان باشد. 🔷شب پانزدهم از شب‌های پربرکت است و در آن چند عمل مستحب است: ♦️اوّل: غسل کردن. ♦️دوّم: زیارت امام حسین(علیه‌السلام). ♦️سوم: شش رکعت نماز (سه نماز دو رکعتی)که در هر رکعت پس از سوره «حمد» سوره‌های «یس» و «تَبارَک المُلک» و «توحید» خوانده شود. ♦️چهارم:«صد رکعت» (۵۰ نماز دو رکعتی) نماز بخواند، در هر رکعت پس از سوره «حمد» «ده مرتبه» سوره «توحید» خوانده شود. شیخ مفید در کتاب «مقنعه» از حضرت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) روایت کرده: که هرکه این عمل را بجا آورد، حق‌تعالی ده فرشته به سوی او می‌فرستد تا دشمنانش را از پری و آدمی از او دور کنند و هنگام مرگ او سی فرشته می‌فرستد که او را از عذاب دوزخ ایمن کنند. ♦️پنجم: روایت شده: که از امام صادق(علیه‌السلام) پرسیدند: چه می‌فرمایی در حق کسی‌که در شب نیمه ماه رمضان کنار قبر امام حسین(علیه‌السلام) حاضر شود؟ حضرت فرمود: خوشا به حال کسی‌که در شب نیمه ماه رمضان پس از نماز عشا «ده رکعت» نماز کنار قبر آن حضرت بجا آورد، البته این نماز غیر از نافله شب می‌باشد و بخواند در هر رکعت پس از سوره «حمد» «ده مرتبه» «توحید» را و به خدای تعالی از آتش دوزخ پناه ببرد، خدا او را نجات یافته از آتش ثبت می‌کند و از دنیا نرود تا فرشتگانی را در خواب ببیند که او را به بهشت بشارت می‌دهند و نیز فرشتگانی که او را از آتش ایمن می‌کنند. 🔶منبع : مفاتیح الجنان محدث کبیر شیخ عباس قمی نشر بدید...... ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
اگر گریان به دیوارِ حرم تکیه نمیدادم کدامین کوه طاقت داشت این حالِ پریشان را ... ؟! ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
مداحی آنلاین - چگونه امام زمان (عج) از احوال ما خبردار هستند - حجت الاسلام رفیعی.mp3
1.93M
♨️چگونه (عج) از احوال ما خبردار هستند 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
مداحی آنلاین - چه غصه هایی که نخوردی برای همسایه - مطیعی.mp3
8.52M
『 ♡ 🎧 ♡ 』 چه غصه هایی که نخوردی برای همسایه هنوز هم که تو داری هوای همسایه 🎤 ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
🌄 1_وحید یامین پور 2_امیرحسین ثابتی 3_بعد محسن مقصودی 4_بعد یاسر جبرائیلی 5_محمود کریمی 6_دکتر کوشکی 7_رائفی پور را هم که اجازه ورود ندادی آقای صدا و سیما، رسانه ملی را که از قشر خالی کردی بعد هم به فیلم های به دور از مفهوم خانواده بها دادی. ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
◦•●◉✿بسم رب الشهـدا✿◉●•◦ .................『 گفتم این آغاز پایانے ندارد』................ ♡ قسمت ♡ وارد خونہ شدیم ،یہ خونہ نقلے با یہ حیاط خوشگل،وسط حیاط یہ حوض آبے بود ڪہ دور تا دورش گلدون شعمدونے چیدہ شدہ بود. با یہ باغچہ ڪہ توش حسن یوسف ڪاشتہ شدہ بود. سمت راست حیاط یہ درخت انجیر بزرگ بود ڪہ حسابے انجیر داشت. وارد خونه شدیم و توے پذیرایے نشستیم زهــرا سادات اومد استقبال و دست کوچیکش و دراز کرد سلام عمو جون طاها دست و گرفت و سرشو نوازش کرد سلام عزیزم زهرا سادات ڪنار طاهــا نشست طاها جعبه کادو شده عروسک و بهش داد زهرا زود جعبه رو باز کرد وگفت:عمو جون خیلے ممنون چہ عروسڪ قشنگے برام خریدی طاهــا:خالہ ریحانہ انتخاب ڪردهـ،دوسش داری؟ زهــراسادات:خیلے ،خالہ جون مرسی لبخند زدم و بغلش ڪردم و روے پام نشوندمش خانم آقامحسن سینے شربت و دست مهـدے داد و گفت خیلے دوست داشتم براے عقدتون بیام،ولے زهــرا خیلے تب داشت نتونستم بیام،خیلی بهونه آقا محسن و میگرفت.وقتایی که بهونه میگیره زنگ میزنم با آقامحسن صحبت میکنه ،یکم آروم میشه . ولی وقتایی که آقا محسن جواب نمیده زهرا تا صبح گریه میکنه. دیشب باهاش حرف زدم گفت:ان شاللہ هــفتہ دیگہ میاد. آقا محسن که اومدن یہ شب شام تشریف بیارین. طاهــا:بہ سلامتے هــفتہ دیگہ میاد؟ خانم محسن:بلہ گفتہ میاد ،ان شالله. دفعہ بعدے هــم ڪہ با شما باهــم قراره.... طاهــا شروع ڪرد بہ سرفہ ڪردن ،وسط حرفشون پرید و گفت:خداروشڪر دلم خیلے براش تنگ شده...خیلی هواشو کردم مهـدے سینے شربت و آورد تعارف ڪرد بفرمایین عموجون طاهـا:ماشاللہ مردے شدے مهـدے جان مهـدی:نہ عمو اگہ مرد بودم بابا منو باخودش میبرد سوریه طاهـا:اگہ شما برے پس ڪے مواظب مامان و آبجیت باشه مهـدی:خدا مواظبه با اینڪہ فقط هـفت سال داشت باهـوش و زرنگ بود،چقدر مسئولیت پذیر بود طاهـا:فعلا آقا مهدی شما مرد این خونه ایی،حالا بگو ببینم آقا مهـدے تفنگ و دوست داشتی! مهـدی:خیلے عمو جون طاهـا:خداروشڪر طاهـا درمورد اوضاع سوریہ حرف و زد سعے ڪرد خانم آقا محسن و آروم ڪنہ ڪہ نگران نباشه،نگاهـے بہ ساعتش ڪرد و گفت: خب ما بریم دیگه،ان شاللہ محسن جان اومد باز مزاحمتون میشیم. خانم محسن: شما ڪہ تازہ اومدین هــنوز میوہ نخوردین‌ طاهــا:ان شاللہ آقامحسن بیاد باز میام،باید برم یڪم ڪار دارم. بچہ هــارو بوسیدم و خداحافظے ڪردیم و از خونہ بیرون اومدیم. طاهــا:خب خانوم بریم یہ بستنے بخوریم بعد میرسونمت خونہ شب ساعت ۸میام دنبالت بریم خونہ سید. ریحانه:باشہ بریم. ..﹍❤️ادامہ دارد❤️﹍.. ✍ : @Modafe_chadore_zahra @f_banoo23_04 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🕊 @moharam_98
◦•●◉✿بسم رب الشهدا✿◉●•◦ .................『 گفتم این آغاز پایانی ندارد』................ ♡ قسمت ♡ ساعت ۸ طاهــا اومد دنبالم و رفتیم خونہ آقا سید. سلام و احوال پرسے ڪردیم و نشستیم. زهــرا رفت تو آشپزخونہ و مشغول شد . فضولیم گل ڪردہ بود و طاقت نیاوردم. رفتم تو آشپزخونہ وگفتم: خب عروس خانم،عروسے ڪے شد! زهــرا:بیست و پنجم ،ماہ بعد ریحانه:واے چہ زود،تا اون موقع ڪارات درست میشه! زهــرا:آرہ ان شالله،میخوایم تا قبل محرم عروسی رو بگیریم دهه اول بریم کربلا ،از فردا میریم دنبال وسایل توهــم میای؟ ریحانه:وااے ارہ میام،تو ڪہ میدونے عاشق بازارم نرجس:زهـرا جون،سفرہ رو بدہ برم پهـن ڪنم زهـرا:بزار علے رو صدا ڪنم بیاد پهـن ڪنه نرجس:نہ داداش علے و آقاطاها رفتن تو حیاط دارن حرف میزنن تا بیان من و بابا پهـن میڪنیم زهـرا:باشہ بیا زهـرا پردہ پنجرہ آشپزخونہ رو ڪہ بہ سمت حیاط بود ڪنار زد،طاهـا و سید مشغول صحبت بودن،آقاسید ناراحت و عصبے بود و طاهـا انگار داشت آرومش میڪرد ریحانه:این دوتا چے میگن؟ زهـرا:چہ میدونم سر سفرہ نشستیم نگاهـے بہ بشقاب طاهـا انداختم،با غذا بازے میڪرد و تو فڪر بود نگاهـے بہ بشقاب آقاسید انداختم،اونم هـمینجورے داشت با غذا بازے میڪرد سرفہ ایے ڪردم و با حرڪت چشم زهـرا رو متوجہ بشقاب سید ڪردم. زهـرا نگاهـے ڪرد و شونہ هـاشو بالا انداخت،چیزے در گوش آقا سید گفت و سید قاشق و بالا آورد و شروع ڪرد بہ خوردن. تمام مدت ڪہ اونجا بودیم سید وطاهـا یا داشتن باهـم پچ پچ میڪردن یا با تلفن حرف میزدن،من ڪہ از ڪارشون سر در نیاوردم. موقع رفتن زهـرا و سید تاڪنار ماشین براے بدرقہ اومدن طاهـا:علے جان فردا میام دنبالت بریم با خانوما یہ دورے بزنیم سید:باشہ بریم،اصلا پاچین میگیرم بریم طبیعت طاهـا:خیلے هـم عالی،فعلا خداحافظ یاعلی ..﹍❤️ادامہ دارد❤️﹍.. ✍ : @Modafe_chadore_zahra @f_banoo23_04 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🕊 @moharam_98
◦•●◉✿بسم رب الشهدا✿◉●•◦ .................『 گفتم این آغاز پایانی ندارد』................ ♡ قسمت ♡ صبح زود رفتیم دنبال سید و زهـرا،هـمہ سوار ماشین شدیم. زهـرا چشماشو بست و سرشو گذاشت رو شونم زهـرا:یہ روز جمعہ هـم شما نمیزارین من بخوابم ریحانهـ:اوووو حالا خوبہ ساعت ۸ اومدیم ،ساعت ۵ نیومدیم زهـرا:رسیدیم بیدارم ڪن طاهـا:میگم سید ردیف ڪن امسالم بریم راهـیان،ولے چهـارنفرده سید:چشممم،حتما،چہ راهـیانے بشہ امسال من و ریحانہ ذوق زدہ بهـم نگاہ ڪردیم،وایے خدا راهـیان زهـرا انگار خواب از سرش پریدہ باشہ ،مرتب نشست و گفت واے ریحانہ راهـیان طاهـا:میگم سیدجون یادتہ پارسال ڪنار ضریح شهـدایے گمنام شلمچه،از خدا خواستیم دوتا... سید وسط حرفش پرید وگفت: سید:اع حالا نمیخواد حاجتامونو بلند بلند بگی طاهـا:اووو من ڪہ چیزے نگفتم،پس بزار اینو بگم؛یادتہ خودتو میزدے و گریہ میڪردے ڪہ من زن میخوام،خودتو دخیل ڪردہ بودے بہ ضریح شلمچه! سید:ڪی؟من طاهـا:نہ پس من،ڪے بود اعتصاب غذا ڪردہ بود ،میگفت تا زن نگیرم غدا نمیخورم سید:نہ خیر داداش دارے اشتباہ میرنی،خودتو یاد رفتہ روخاڪا قلت میزدے داد میزدے چرا هـیچڪے بہ من زن نمیده طاهـا:تا اونجایے ڪہ من یادمہ عباے شما هـمیشہ خاڪے بود،بعد من روخاڪا قلت میزدم. سید:طاهـاجان میخواے منم حرفایے ڪہ اون روز تو اردو جهـادے زدے تعریف ڪنم طاهـا:اع...نہ داداش فدات شم ڪدوم حرفا ریحانه:مگہ آقاطاهـا چے گفتی؟ طاهـا:هـیچے خانم جز اظهـار پشیمونے چے بگم..داداش شما حرفاے منو نادیدہ بگیر سید:حالا یڪم خواهـش ڪن شاید نادیدہ گرفتم ..﹍❤️ادامہ دارد❤️﹍.. ✍ : @Modafe_chadore_zahra @f_banoo23_04 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🕊 @moharam_98
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
مداحی آنلاین - دلخوشیم روضه ست - حمید علیمی.mp3
5.99M
『 ♡ 🎧 ♡ 』 منصبم اینه دلخوشیم روضه ست 🎤 ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
سال بعد از عملیات «والفجر مقدماتی»، از دل خاک فکه، پیکر مطهر شهیدی را یافتند که اعداد و حروف نقش بسته بر پلاکش زنگ زده بود، ولی در جیب لباس خاکی اش برگه ای بود کوچک که نوشته هایش را با کمی دقت می شد خواند: «بسمه تعالی. جنگ بالا گرفته است. مجالی برای هیچ وصیتی نیست... تا هنوز چند قطره خونی در بدن دارم، حدیثی از امام پنجم می نویسم: «به تو خیانت می کنند، تو مکن. تو را تکذیب می کنند، آرام باش. تو را می ستایند، فریب مخور. تو را نکوهش می کنند، شکوه مکن. مردم شهر از تو بد می گویند، اندوهگین مشو. همه مردم تو را نیک می خوانند، مسرور مباش… آنگاه از ما خواهی بود»… دیگر، نایی در بدن ندارم؛ ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ مناجات خوانی دهه دوم ماه مبارک رمضان با نوای: هر شب حوالی ساعت 24 از شبکه افق پخش زنده از حرم مطهر امام رضا علیه السلام ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 به جز اون یک گناه، بقیه را غلط کردم! ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98