eitaa logo
『 رُوضَةُ الحُسيݧ 』
1.1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2هزار ویدیو
72 فایل
•°❥|خیلے حسیݧ زحمتـ‌ ماراڪشیده استـ|•°❥ •✿•مدیـــــࢪ ↯ ‌➣ ﴾؏﴿ حضࢪتـــــ اربابـــــ •✿•خادم کانال💌↯ بھ یادشھیداݩ؛ #حاج‌قاسم‌سلیمانے #مصطفےصدرزادھ •|تیتر خواهد شد بہ زودے بر جراید مـطلبے شیعیان مشغول احداث ضریح حسن اند|•
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『  • • 』 『  • • 』 『امیرالمومنین علے علیہ السلام 』 ✅علی(ع)برادرپیامبر (ص) ّاخوت اسلامے و پیوندبرادری، از اصول اجتماعے آیین اسلام است. پیامبر اسلام بہ صورت هـاے مختلف و گوناگون در ایجادو اسـتوارسـاختن این پیونـد،ڪوشـش نمودہ است. از آن جملہ پس از ورود بہ مـدینہ تصـمیم گرفت میـان مسـلمانان مهـاجر وانصار،پیمان برادرے منعقد سازد، بہ این منظور روزے دراجتماع مسلمانان بہ پاخاست و فرمود: در راہ خدا، دوتا دوتا برادرشوید. آنگاہ مسـلمانان دو بدو دست یڪدیگر را بہ عنوان برادريوفشـردندو بدین ترتیب وحدت وهـمبستگی‌ بین‌آنان استوارترگردید. البتہ در این پیمان، نوعے هـماهـنگے و تناسب افراد با یڪـدیگر از نظر ایمان و فضـیلت وشخصـیت اسـلامے رعایت مے شد. این معنا با دقت در وضع وحال افرادے ڪہ باهـم برادر شدند بہ خوبے روشن میگردد. پس از آنڪہ براے هـریڪ ازحاضـران برادرے تعیین گردید، علی(علیہ السلام)ڪہ تنهـا ماندہ بود، باچشمان اشڪبار بہ حضورپیـامبر عرض ڪرد: بین من وڪسـے پیونـدبرادرے برقرار نساختی. پیامبر فرمود: تو برادر مندر دوجهـان هـستے و آن گاهـ بین خود و علی(علیہ السـلام) عقد برادرے خواند.این موضوع میزان عظمت و فضـیلت علی(علیہ السـلام)را بہ خوبے نشان‌مے دهـدو روشن میسازدڪہ وے تاچہ حّدبہ رسول خدا نزدیڪ بودہ است.
『  』 💠توصیه های به مردم درباره ویروس ..
✅ وحید یامین پور و علی جعفری برای جبهه عزیز بودند، هستند و خواهند بود. 🔻کسی حق ندارد به خاطر گلایه بحقی که داشتند، آنها را بی‌بصیرت خطاب کند. ما بخاطر یک مصلحت بزرگ‌تر، بر لیست وحدت پافشاری کردیم. حداقل ۹۰٪ همین فهرست (۳-۳۰) مورد حمایت آنها بود و در این پیروزی سهم بزرگی دارند...👌 ✍️ سید یاسر جبرائیلی
『  』 🔴 فتنه کرونایی دولت جهت به حاشیه بردن پیروزی نیروهای انقلاب در مجلس 🔹 روح الله دشتی نوشت: احتمالا جریان غربگرا در روزهائی آتی همزمان با اخبار شکست سنگین اعتدالیون، درحالی که همه چیز را برای خود تمام شده میبینند، خط خبری ذیل را درپیش میگیرند: (همه چیز در ادامه فرضی است): 1⃣ شنبه۳ اسفند : بالارفتن آمار ابتلاء به کرونا در کشور 2⃣ یکشنبه ۴ اسفند : کشته شدن چندین نفر دیگر بر اثر کرونا 3⃣دوشنبه۵ اسفند : توزیع ده ها میلیون ماسک در کشور 4⃣سه شنبه ۶ اسفند : قرنطینه چند شهر بزرگ کشور و هشدارهای متعدد 5⃣چهارشنبه۷ اسفند : وزیر بهداشت : تأثیر انتخابات بر شیوع بیشتر بیماری و آمار تلفات بیشتر ( هر کشته ای را به نام کرونا جا میزنند ) 6⃣ چهارشنبه ۷ اسفند : حسن روحانی در جلسه هیأت دولت: دولت مخالف برگزاری انتخابات دراین شرایط بحرانی بود باید همانند دادگاه هواپیما، دادگاهی افراد مقصر را محاکمه کند. 7⃣ مصی علینژاد : صدها کشته در ایران بر اثر کرونا 8⃣رسانه های بیگانه : مردم ساعت...تاریخ...به خیابانها بریزند و با تشییع کشته های خود اعتراض خود را اعلام کنند. 9⃣ حضور جمعیتی با از پیش توزیع شده که قابل شناسائی نیستند. 🔟 در فتنه های قبلی فقط لیدرهای فتنه ماسک داشتند و شناسائی میشدند اما اکنون همه ماسک بر چهره به صحنه آمده اند. 🔹 نتیجه: تکرار حوادثی نظیر بانقش آفرینی محوری شبکه مجازی خارجی تلگرام، توییتر و اینستاگرام
YEKNET.IR - shoor - hafteghi - 98.11.24 - narimani.mp3
8.65M
『 ♡ 🎧 ♡ 』 این شب و روزای نوکری رو تو روضه ها در به دری رو 🎤 🌸
『  🙏 』 🍃💔قرائت زیارت عاشورا هـدیہ بہ روح پاڪ سردار دلهـا و
Ziyarat-Ashura.mp3
15.25M
🥀 『  🙏 』 🎤 🍃💔قرائت زیارت عاشورا هـدیہ بہ روح پاڪ سردار دلهـا و
『  』 ⭕️ دستورالعمل علما برای 🌺 یک داستان و زیبا ✍️ از مرحوم آيةالله‌العظمي حاج شيخ عبدالكريم حايري يزدي(ره)، 🔻نقل شده است: اوقاتي كه در مشغول تحصيل علوم ديني بودم، اهالي به بيماري و مبتلا شدند و همه‌ روزه عده ‌اي مي‌‌مردند 🔻روزي در منزل استادم مرحوم سيدمحمد فشاركي عده‌اي از اهل علم جمع بودند ناگاه مرحوم آقا ميرزا محمدتقي شيرازي تشريف آوردند و صحبت از بيماري شد كه همه در معرض خطر مرگ هستند 🔻مرحوم ميرزا فرمود: اگر من حكمي بكنم آيا لازم است انجام شود يا نه؟ همه اهل مجلس پاسخ دادند: بلي 🔻فرمود: من حكم مي‌‌كنم كه از امروز تا ده‌روز همه مشغول خواندن شوند 🔻و ثواب آن را به روح نرجس‌خاتون(علیها السلام) والده ماجده حضرت حجت‌بن‌الحسن(علیهما السلام) هديه نمايند تا اين بلا از آنان دور شود. 🔻اهل مجلس اين حكم را به تمام شيعيان رساندند و همه مشغول خواندن شدند از فرداي آن روز تَلف ‌شدن متوقف شد. 📚داستان‌هاي شگفت شهید دستغیب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چرا اما... اما نداره خیلی وقت پیشا باید ازش کمک میخواستی خیلی وقت بود منتظرت بود این چادر کمکت میکنه کمکت میکنه که گذشتتو فراموش کنی و حالت خوب بشه من و بقیه ی شهدا بخاطر حفظ حرمت این چادر جونمون رو دادیم اون پیش تو امانته مواظبش باش ... باصدای اذان صبح از خواب بیدار شدم حال عجیبی داشتم بلند شدم وضو گرفتم که نماز بخونم. آخرین باری که نماز خوندم سه سال پیش بود نمازمو که خوندم احساس آرامش میکردم تا حالا این حس و تجربه نکردم سر سجاده ی نماز بودم تسبیحو گرفتم دستم و مشغول ذکر گفتن شدم به خوابی که دیدم فکر میکردم مامان بزرگ همیشه میگفت خوابی که قبل اذان صبح ببینی تعبیر میشه اشک تو چشام جمع شد یکدفعه بغضم ترکید و بعد از مدت ها گریه کردم بلند بلند گریه میکردم اما دلیلش و نمیدونستم مطمعن بودم بخاطر رامین نیست مامان و بابا و اردالان سریع اومدن تو اتاق که ببینن چه اتفاقی افتاده. وقتی منو رو سجاده نماز درحالی که هق هق گریه میکردم دیدن خیلی خوشحال شدن. مامان اشک میریخت و خدا رو شکر میکرد. اردالان و بابا هم اشک تو چشماشون جمع شده بود و همو در آغوش کشیده بودند.... _ همه خوشحال بودن مامان که کلی نذرو نیاز کرده بود از فرداش رفت دنبال ادای نذراش. هر روز خونمون پر بود از آدمایی که برای کمک به مامان اومده بودن این شلوغی رو دوست نداشتم. از طرفی هم خجالت میکشیدم پیششون بشینم. هنوز نمیتونستم خوب حرف بزنم لکنت داشتم باورم نمیشد انقد ضعیف باشم _ باالاخره نذرو نیاز های مامان تموم شد ولی هنوز خواب من تعبیر نشده بود یعنی هنوز چادری نشده بودم نمیتونستم به مامان بگم که میخوام چادری بشم اگه ازم میپرسید چرا چی باید میگفتم. نمیتونستم خوابمو براش تعریف کنم _ مامان بزرگم از مکه اومده بود. مامان ازم خواست حالا که حالم بهتر شده باهاش برم خونشون. خیلی وقت بود از خونه بیرون نرفته بودم با اصرار های مامان قبول کردم مامان بزرگ وقتی منو دید کلی ذوق کردو بغلم کرد. همیشه منو از بقیه نوه ها بیشتر دوست داشت میگفت اسماء برای من یه چیز دیگست. دست منو گرفت و نشوند پیش خودش و برام از مکه و جاهایی که رفته بود تعریف میکرد مهمونا که رفتن مامانبزرگ ساک هارو باز کرد تا سوغاتیا رو بده - بچه ها از خوشحالی نمیدونستن چیکار باید بکنن سوغاتیا رو یکی یکی داد تا رسید به من یه روسری لبنانی صورتی با یه چادر لبنانی انگار خوابم تعبیر شده بود همه با تعجب به سوغاتی من نگاه میکردن و از مامان بزرگ میپرسیدن که چرا برای اسماء چادر آوردی اسماء که چادری نیست. _ مامان بزرگ هم بهشون با اخم نگاه کرد و گفت سرتون به کار خودتون باشه(خیلی رک بود) خودمم دلم میخواست بدونم دلیلشو ولی چیزی نپرسیدم _ رفتم اتاق روسری و چادرو سر کردم یه نگاهی به آیینه انداختم چقد عوض شده بودم مامان اومد داخل اتاق تا منو دید شروع کرد به قربون صدقه رفتن انقد شلوغ کرد همه اومدن تو اتاق. مامان بزرگم اومد منو کلی بوس کرد و گفت: برم برای نوه ی خوشگلم اسفند دود کنم چشم نخوره منم در پاسخ به تعریف همه لبخند میزدم مامان درحالی که اشک تو چشماش حلقه زده بود گفت کاش همیشه چادر سر کنی چیزی نگفتم _ اون شب همون خواب قبلیمو دیدم صبح که بیدار شدم دلم خواست از خوابم یه تصویر بکشم.... مداد و کاغذ رو برداشتم چشمامو بستم فقط یه مرد جوون که چهرش مشخص نیست میومد تو ذهنم. تصمیم گرفت همونو بکشم (این همون نقاشی بود که توجه سجادی رو روز خواستگاری جلب کرده بود) _ مامان میخواست بره خرید ازم خواست باهاش برم منم برای این که حال و هوام عوض بشه قبول کردم و آماده شدم از در اتاق که میخواستم بیام بیرون یاد چادرم افتادم سرش کردم. اردلان و بابا ومامان وقتی منو دیدن باتعجب نگاهم میکردن اردلان اومد سمتم و چادرمو بوسید و گفت اسماء آرزوم بود تو رو یه روز با چادر ببینم مواظبش باش _ منم بوسش کردم وگفتم چشم. بابا و مامان همدیگرو نگاه کردن و لبخند زدن اون روز مامان از خوشحالی هر چیزی رو که دوست داشتم و برام خرید.....