YEKNET.IR - shoor 2 - 98.09.21 - narimani.mp3
6.99M
『 ♡ #بہ_وقت_مداحے 🎧 ♡ 』
رفیق روزهاے تنهاییم یہ شهید گمنامہ
رفیقے کہ تو ناخوشے ها دلخوشے دنیامہ
🎤 #سیدرضا_نریمانے
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
هـمیشہ دست پدر و مادرش را مے بوسید. طورے ڪہ ناگفتہ بچہ هـایش هـم این را وظیفہ خودشان مے دانستند.
این اخلاقش هـم مثل مودب بودنش زبانزد بود هـیچ چیز مانع احترام و عزت گذاشتن بہ پدر و مادرش نمے شد.
#شهید_جواد_اللہڪرم
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
YEKNET.IR - shoor 2 - shabe 23 ramezan 99 - mehdi rasouli.mp3
6.14M
『 ♡ #بہ_وقت_مداحے 🎧 ♡ 』
ربنا ولا تحملنا
دوری از هیئت و دوری از کربلا
🎤 #مهدی_رسولی
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
Ziyarat-Ashura.mp3
15.25M
🥀 『 #قرار_شبانہ 🙏 』
🎤 #اباذر_حلواجی
🍃💔قرائت زیارت عاشورا
هـدیہ بہ روح پاڪ سردار دلهـا
#حاج_قاسم_سلیمانی و #یاران_شهیدشان
『 #قرار_شبانہ 🙏 』
🍃💔قرائت زیارت عاشورا
هـدیہ بہ روح پاڪ سردار دلهـا
#حاج_قاسم_سلیمانی و #یاران_شهیدشان
ای عشق !
از این قفس رها ڪن ما را
بادست شهادتت سوا ڪن مارا
ای مردِ مدافـعِ
حرم هاے دمشق!
در سنگر و سجاده دعاڪن مارا
#شهید_احمد_مشلب🌿
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
يڪبار بہ ابراهـيم گفتم: داداش، اينهـمــہ پول از ڪجا مياري؟! از آموزش و پــرورش ماهـے دو هـزار تومان حقوق ميگيري، ولــے چند برابرش را براے ديگران خرج ميڪني!
📍نگاهـے بہ صورتم انداخت و گفت: روزے رسان خداست. در اين برنامہ هـا من فقط وسيلهـام. من از خدا خواستم هـيچوقت جيبم خالے نماند. خدا هـم از جایے ڪہ فڪرش را نميڪنم اسباب خير را برايم فراهـم ميڪند.
#شهـید_ابراهـیم_هـادے🌿
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
#بِسمِ_اللهِ_القاصِمِ_الجَبارین
السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
#شادی_روح_شهدا_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید | #کلیپ
🔻درد کشیدی ولی آخ نگفتی
قسمتی از سختی ها و مجاهده شهدا، نوجوانی 15 ساله که داغ بر دل بعثی ها گذاشت
🎙حاج حسین یکتا
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
#برگه_امتحان📑
+سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید:🤔
+این روزها شهدای زیادی رو پیدا میکنن و میارن ایران...😐
+به نظرنتون کارخوبیه⁉️🤔
+کیا موافقن؟؟؟ ✅
+کیامخالف؟؟؟؟ ❌
_اکثر دانشجویان مخالف بودن❕❌😡
_بعضی ها میگفتن: کارناپسندیه....نباید بیارن...😏
_بعضی ها میگفتن: ولمون نمیکنن ...گیر دادن به چهار تا استخوووون... ملت دیوونن❕"😤
_بعضی ها میگفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته❕😰
+تا اینکه استاد درس رو شروع کرد ولی خبری از برگه های امتحان جلسه ی قبل نبود...📄
_همه ی سراغ برگه ها رو می گرفتند.🤔
+ولی استاد جواب نمیداد...😐
_یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت:استاد برگه هامون رو چیکار کردی❓
_ شما مسئول برگه های ما بودی❓😡😤
+استاد روی تخته ی کلاس نوشت: من مسئول برگه های شما هستم...🤔📝
+استاد گفت: من برگه هاتون رو گم کردم و نمیدونم کجا گذاشتم؟🤔⁉️
_همه ی دانشجویان شاکی شدن.
استاد گفت: چرا برگه هاتون رو میخواین⁉️⁉️
_گفتند: چون واسشون زحمت کشیدیم😓
_درس خوندیم📚📖🖊
_هزینه دادیم💵💶💷
_زمان صرف کردیم...🕒
+هر چی که دانشجویان میگفتند استاد روی تخته مینوشت...📝
+استاد گفت: برگه های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم هرکی میتونه بره پیداشون کنه❓
_یکی از دانشجویان رفت و بعداز چند دقیقه با برگه ها برگشت ...📄📄📄
+استاد برگه ها رو گرفت و تیکه تیکه کرد.
_صدای دانشجویان بلند شد.😱😱😱
+استاد گفت: الان دیگه برگه هاتون رو نمیخواین! چون تیکه تیکه شدن!😌
_دانشجویان گفتن: استاد برگه ها رو میچسبونیم.
+برگه ها رو به دانشجویان داد و گفت:شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید،پس چطور توقع دارید مادری که بچه اش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ؛ الان منتظره همین چهارتا استخونش نباشه⁉️🤔
+بچه اش رو میخواد، حتی اگه خاکستر شده باشه.😔
_+چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد!
و همه ازحرفی که زده بودن پشیمون شدن!!😔😔😔
💔تنها کسی که موافق بود ....
💔فرزند شهیدی بود که سالها منتظر باباش بود... 😔😔😔
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراسم شکرگزاری بازگشایی صحن های حرم مطهر رضوی با حضور علما و خادمان امام رضا علیه السلام برگزار شد.
🔺️گفتنی است؛ بنا بر مصوبه ستاد ملی مقابله با ویروس کرونا از روز دوشنبه ۵ خرداد ماه صحنهای حرم مطهر علی ابن موسی الرضا علیه السلام به روی زائران بازگشایی خواهد شد.
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
4_5985308652376949538.mp3
4.1M
『 ♡ #بہ_وقت_مداحے 🎧 ♡ 』
در بند کسی باش که در بند حسین است
#کربلایی_محمد_حسین_پویانفر
#شور
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
Motiee-Marizi.mp3
6.74M
⭕️ مریضی، ترمز انسان طغیانگر!
🎙در بیان: دکتر #میثممطیعی
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
پاسدارِ آقا نمے ماند
تا ظهـور را ببینـد ...
#شهـید مے شود
تا ظهـور نزدیڪ شود ...
" اللّٰھُـم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْــ "
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌿
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
مداحی آنلاین - محمود کریمی -.mp3
3.16M
『 ♡ #بہ_وقت_مداحے 🎧 ♡ 』
جنازمو میبرن وادی السلام علی
علی امام من است و منم غلام علی
#حاجمحمودکریمے
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
#رفاقت_تا_شهادت
#رفیق اونیه که
همهجوره مواظبته
مواظبه ... راه رو اشتباه نری
مواظبه ... سقوط نکنی
مواظبه ... نلرزی
رفیق اونیه که
هر کاری میکنه تا
تو از #خدا
دور نشی...
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
Shab1Fatemieh2-1398[04].mp3
4.72M
『 ♡ #بہ_وقت_مداحے 🎧 ♡ 』
با یاد شهیدان این نهضت زهرایی
#حاج_میثم_مطیعے
#شور
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
Ziyarat-Ashura.mp3
15.25M
🥀 『 #قرار_شبانہ 🙏 』
🎤 #اباذر_حلواجی
🍃💔قرائت زیارت عاشورا
هـدیہ بہ روح پاڪ سردار دلهـا
#حاج_قاسم_سلیمانی و #یاران_شهیدشان
『 #قرار_شبانہ 🙏 』
🍃💔قرائت زیارت عاشورا
هـدیہ بہ روح پاڪ سردار دلهـا
#حاج_قاسم_سلیمانی و #یاران_شهیدشان
این داستان برگرفتہ از حوادث حقیقے خرداد تا شهـریور
سال ۳۱۳۱ در شهـر آمِرلے عراق بود ڪہ با خوشه چینے از
خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دالور این شهـر، به ویژه
فرماندهـے بینظیر سپهـبد شهـید قاسم سلیمانے در قالب
داستانے عاشقانہ روایت شد.
🕊 @moharam_98
#تنھا_میان_داعش
#قسمت_اول
وسعت سرسبز باغ در گرماے دلچسب غروب، تماشاخانهـاے بود ڪہ هـر چشمے را نوازش میداد. خورشید پس از یڪ روز آتشبازے در این روزهـاے گرم آخر بهـار، رخسارہ در بستر آسمان ڪشیدہ و خستگے یڪ روز بلند بهـارے را خمیازہ میڪشید. دست خودم نبود ڪہ این روزهـا در قاب این صحنہ سِحرانگیز، تنهـا صورت زیباے او را میدیدم! حتے بادے ڪہ از میان برگ سبز درختان و شاخه هـاے نخلهـا رد میشد، عطر عشق او را در هـوا رهـا میڪرد و هـمین عطر، هـر غروب دلتنگم میڪرد! دلتنگ
لحن گرمش، نگاہ عاشقش، صداے مهـربان و خنده هـاے شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت می گذشت تا شب شود و او برگردد و انگار هـمین باد، نغمہ دلتنگیام را بہ گوشش رساندہ بود ڪہ زنگ موبایلم بہ صدا در آمد. هـمانطور ڪہ روے حصیر ڪف ایوان نشستہ بودم، دست دراز ڪردم و گوشے را از گوشہ حصیر برداشتم.
بعد از یڪ دنیا عاشقی، دیگر میدانستم اوست ڪہ خانہ قلبم را دق الباب میڪند و بیآنڪہ شمارہ را ببینم، دلبرانہ پاسخ دادم :»بله؟« با نگاهـم هـمچنان در پهـنہ سبز و زیباے باغ میچرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم میڪردم تا پاسخم را بدهـد ڪہ صدایے خشن، خمارے عشق را از سرم پراند :»الو...« هـر آنچہ در خانہ خیالم ساختہ بودم، شڪست. نگاهـم بہ نقطهـاے خیرہ ماند، خودم
را جمع ڪردم و اینبار با صدایے محڪم پرسیدم :»بله؟« تا فرصتے ڪہ بخواهـد پاسخ بدهـد، بہ سرعت گوشے را از ڪنار صورتم پایین آوردہ و شمارہ را چڪ ڪردم، ناشناس بود. دوبارہ گوشے را ڪنار گوشم بردم و شنیدم با هـمان صداے زمخت و لحن خشن تڪرار میڪند :»الو... الو...« از حالت تهـاجمے صدایش، ڪمے ترسیدم و خواستم پاسخے بدهـم ڪہ خودش با عصبانیت پرسید :»منو میشناسی؟؟؟« ذهـنم را متمرڪز ڪردم، اما واقعاً صدایش
برایم آشنا نبود ڪہ مرد د پاسخ دادم :»نه!« و او بالفاصہ و
با صدایے بلندتر پرسید :»مگہ تو نرجس نیستی؟؟؟« از
اینڪہ اسمم را میدانست، حدس زدم از آشنایان است اما
چرا انقدر عصبانے بود ڪہ دوبارہ با حالتے معصومانہ پاسخ دادم :»بله، من نرجسم، اما شما رو نمیشناسم!« ڪہ
صدایش از آسمانخراش خشونت بہ زیر آمد و با خندهـای نمڪین نجوا ڪرد :»ولے من ڪہ تو رو خیلے خوب میشناسم عزیزم!« و دوبارہ هـمان خندهـهـاے شیرینش گوشم
را پُر ڪرد. دوبارہ مثل روزهـاے اول مَحرم شدنمان دلم
لرزید ڪہ او در لرزاندن دل من بهـشدت مهـارت داشت. چشمانم را نمیدید، اما از هـمین پشت تلفن برایش پشت
چشم نازڪ ڪردم و با لحنے غرق ناز پاسخ دادم :»از
هـمون اول ڪہ گوشے زنگ خورد، فهـمیدم تویی!« با
شیطنت بہ میان حرفم آمد و گفت :»اما بعد گول خوردی!« و فرصت نداد از رڪب عاشقانهـاے ڪہ خوردہ
بودم دفاع ڪنم و دوبارہ با خندہ سر بہ سرم گذاشت :»من
هـمیشہ تو رو گول میزنم! هـمون روز اولم گولت زدم ڪہ عاشقم شدی!« و هـمین حال و هـواے عاشقیمان در
گرماے عراق، مثل شربت بود؛ شیرین و خنڪ! خبر داد
سر ڪوچہ رسیدہ و تا لحظاتے دیگر بہ خانہ میآید ڪہ با
دستپاچگے گوشے را قطع ڪردم تا براے دیدارش مهـیا
شوم. از هـمان روے ایوان وارد اتاق شدم و او دستبردار
نبود ڪہ دوبارہ پیامگیر گوشے بہ صدا در آمد. در لحظات نزدیڪ مغرب نور چندانے بہ داخل نمیتابید و در هـمان تاریڪی، قفل گوشے را باز ڪردم ڪہ دیدم باز هـم شمارهـ
غریبہ است. دیگر فریب شیطنتش را نمیخوردم ڪہ با
خندهـاے ڪہ صورتم را پُر ڪردہ بود پیامش را باز ڪردم و دیدم نوشتہ است :»من هـنوز دوستت دارم، فقط ڪافیہ بهـم بگے تو هـم دوستم داری! اونوقت اگہ عمو و پسرعموت
تو آسمونا هـم قایمت ڪنن، میام و با خودم مے برمت! عَدنان ـ« براے لحظاتے احساس ڪردم در خالئے در حال خفگے هـستم ڪہ حاال من شوهـر داشتم و نمیدانستم
عدنان از جانم چہ میخواهـد؟ در تاریڪے و تنهـایے اتاق، خشڪم زدہ و خیرہ بہ نام عدنان، هـرآنچہ از او در خاطرم
ماندہ بود، روے سرم خراب شد.
#ڪپے_ممنوع
🕊 @moharam_98
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
#بِسمِ_اللهِ_القاصِمِ_الجَبارین
السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
#شادی_روح_شهدا_صلوات