#اهل_بیت_علیهم_السلام
مناظره امام صادق با زنديق 27
فرد زنديق پرسيد: و گروهي معتقدند: خداوند ازلي است و با او طينتي موذي بوده كه ناگزير با
آن آميخته و داخل شده، و از همين طينت اشياء را خلق كرده!!.
فرمود: سبحان اللَّه و تعالي! اين عاجزترين معبودي است كه به قدرت وصف شده، كه قادر به رهايي از آن طينت نيست! اگر طينت زنده است و ازلي، پس هر دو خدايي قديمي بوده و با هم آميخته شده و عالم را از جانب خودشان تدبير كردهاند، و اگر اين گونه باشد پس ديگر از كجا مرگ و فنا آمده؟ و اگر طينت مرده و بيجان است، ميّت را با ازلي قديم بقايي نيست، و از ميّت زنده نميآيد، و اين مقاله و گفتار ديصانيّه است، گروهي كه در گفتار از تمام زنادقه بدتر و در مثال از همه ضعيفتر و خوارترند، كتابهايي را مطالعه ميكنند كه اوائل ايشان نگاشتهاند، در آنها الفاظي را بر ايشان آراستهاند كه نه اصل ثابتي دارد و نه دليل و حجّتي براي اثبات ادّعايشان، اينها همه از سر مخالفت با خدا و رسول او، و تكذيب چيزهايي است كه پيامبران از جانب خدا آوردهاند
°❀°❔°❀°❔°❀°❔°❀°
@mohebanaliakbar_qazvin
#اهل_بیت_علیهم_السلام
مناظره امام صادق با زنديق 28
امّا گروهي كه معتقدند: جسم ظلمت است و روح نور، و نور مرتكب بدي نميشود و ظلمت خيري نميكند، با اين حساب ديگر نبايد كسي را بر معصيت و ارتكاب حرامي و انجام وقاحتي ملامت و سرزنش كنند، چون اينها همه ريشه در ظلمتي دارد كه بياطّلاع بوده و آن فعلش ميباشد، و ديگر اينكه او نبايد خدايي را خوانده و نزدش تضرّع كند، زيرا نور ربّ است، و ربّ تضرّع به خود نميكند و به جز خودش به ديگري پناهنده نميشود، و قائلين به اين عقيده نبايد بگويند: «كار خوبي كردي اي نيكوكار»، يا «كار بدي كردي»، زيرا بدي از فعل ظلمت است، و نيكوكاري از نور، و هرگز نور بخود نميگويد: «كار خوبي كردي اي نيكوكار». و مطلب سومي ديگر اينجا نيست. پس ظلمت- با قياس به اعتقادشان- در فعل محكمتر و در تدبير بهتر و در اركان محكمتر از نور است، زيرا بدن و جسم محكم است، پس ديگر چه كسي اين خلق را به صورتي واحد و صفاتي مختلف درآورده است؟ و هر چيزي كه در ظاهر ديده ميشودمانند: گل و درخت و ميوه و پرندگان و جانوران هر كدام ميتواند خدايي باشد، سپس نور را در حصر خود حبس كردهاند با اينكه دولت و اقبال با او است،
°❀°❔°❀°❔°❀°❔°❀°
@mohebanaliakbar_qazvin
#اهل_بیت_علیهم_السلام
مناظره امام صادق با زنديق 29
و اينكه ادّعا كردهاند «عاقبت در آينده با نور است» در حدّ يك ادّعا است، و سزاوار است كه بنا به قياس گفتار خودشان كه نور فعلي ندارد گفت كه نور اسير بوده و هيچ سلطاني ندارد، فعل و تدبيري ندارد، اگر نور با ظلمت (تاريكي) تدبير دارد پس ديگر اسير نيست بلكه آزاد است و عزيز، و اگر آن گونه نيست پس اسير دست ظلمت است، زيرا در اين عالم احسان و خيري با فساد و شرّي ظاهر ميشود، پس اين مطلب دليل است بر اينكه ظلمت خير را دوست داشته و آن را انجام ميدهد، همان طور كه بدي و انجام آن را نيكو ميدارد، پس اگر بگويند اين امر محال است نه نوري ميماند و نه ظلمتي، و ادّعايشان باطل ميشود، و كار بدان جا مرجوع ميشود كه خداوند واحد است و جز آن باطل است، پس اين همان عقيده ماني زنديق و أصحاب او بود.
و امّا عقيده كساني كه قائلند: ميان نور و ظلمت حكم و داوري است، ناگزير از اين است كه آن سومي بزرگتر از آن دو باشد، زيرا جز فرد مغلوب يا جاهل يا مظلوم نياز به حاكم و داور ندارد، و اين عقيده مانويّه است و حكايت حالشان بدرازا ميكشد
°❀°❔°❀°❔°❀°❔°❀°
@mohebanaliakbar_qazvin
#اهل_بیت_علیهم_السلام
مناظره امام صادق با زنديق 31
فرمود: هيچ امّتي نيست مگر اينكه در ميانشان انذار دهندهاي بوده، و در ميان مجوس نيز پيامبري با كتاب مبعوث شده، ولي هر دو مورد انكار قوم واقع شدندپرسيد: او كه بود؛ زيرا مردم فكر ميكنند او خالد بن سنان بوده؟
فرمود: خالد؛ عربي بدوي بوده، نه پيامبر، و اين چيزي است كه مردم ميگويند.
پرسيد: آيا زردشت بوده؟
فرمود: زردشت با زمزمه (كلامي نامفهوم و دور از ذهن و مخالف حقّ) نزد ايشان آمد و ادّعاي نبوّت كرد، گروهي به او ايمان آورد، و گروهي منكرش شده و او را از شهر رانده و بيرون كردند و در همان جا خوراك درندگان صحرا شد.
°❀°❔°❀°❔°❀°❔°❀°
@mohebanaliakbar_qazvin
#اهل_بیت_علیهم_السلام
مناظره با عوام 1
هشام بن عبدالملك، امام باقر(عليه السلام) را از مدينه به شام فرا خواند. در شام او و امام در يك مكان جلوس ميكردند و جمعي از مردم نيز در مجالس آنان حضور مييافتند. راوي ميگويد: زماني ما نشسته بوديم و نزد ايشان افرادي مشغول پرسشگري بودند، نگاه امام به تعدادي مسيحي افتاد كه از دامنه كوهي بالا ميرفتند. امام فرمود: آنان كياناند؟ آيا امروز، روز عيد آنان است؟ حاضران گفتند: خير يابن رسول الله! آنان دانشمندي دارند كه در اين كوه زندگي ميكند. هر سال در چنين روزي نزد او ميروند و او نيز در جمع آنان حاضر ميشود و هر چه درباره پديدههاي يك سال آينده ميخواهند، از او ميپرسند. امام باقر(عليه السلام) فرمود: آيا او با سواد است؟ گفتند: او از باسوادترين مردم زمان ماست؛ به طوري كه حواريان عيسي(ع) را نيز از نزديك ديده و با آنها همنشين بوده است. امام فرمود: پس برخيزيد و به ديدارش بشتابيم. حاضران گفتند: هر طور شما صلاح بدانيد.
امام باقر(ع) با اطرافيان خود روانه كوه گرديدند. وقتي به كوه رسيدند و وسط جمعيت مسيحيان رفتند، مشاهده كردند كه مسيحيان بساطي پهن كرده و پشتيها چيدهاند. توجه آن دانشمند مسيحي به سمت امام باقر(عليه السلام) جلب گرديده، از ايشان.
°❀°❔°❀°❔°❀°❔°❀°
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@mohebanaliakbar_qazvin
#اهل_بیت_علیهم_السلام
مناظره با عوام 2
پرسيد: آيا شما از ما هستيد يا از امت مرحومه؟ امام فرمود: از امت مرحومه. پرسيد: آيا از دانشمندان آنان هستيد يا از عوام آنها؟ امام فرمود: از عوام آنها نيستم. او گفت: از شما بپرسم، يا شما از من ميپرسيد؟ امام فرمود: شما بپرسيد. آن مرد گفت: اي مسيحيان! مردي از امت محمد ميگويد از من بپرسيد، معلوم ميشود او به مسائل آگاهي دارد!
آن گاه پرسيد: اي بنده خدا! به من بگو چه ساعتي از شبانهروز است كه نه از شب محسوب ميشود، نه از روز؟ امام فرمود: بين طلوع فجر (سپيده دم) تا طلوع خورشيد.
مرد مسيحي گفت: پس اگر از ساعت شب و روز به شمار نميآيد، از چه ساعتي محسوب ميگردد؟ امام فرمود: از ساعات بهشت است و دردمندان ما در آن ساعت شفا مييابند.
دانشمند مسيحي گفت: درست گفتي! باز من بپرسم يا تو ميپرسي؟ امام فرمود: بپرسيد. دانشمند مسيحي خطاب به حاضران گفت: اي مسيحيان! ذهن اين مرد از مسائل علمي پر است. به من بگو: چگونه است كه بهشتيان غذا ميل ميكنند، اما فضولات آن را دفع نميكنند؟ امام فرمود: آنان همانند جنين در شكم مادر هستند كه غذا ميخورند، اما مدفوعي ندارند.
°❀°❔°❀°❔°❀°❔°❀°
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@mohebanaliakbar_qazvin
#اهل_بیت_علیهم_السلام
مناظره با عوام 4
امام فرمود: عُزَير و عَزره هستند كه جنيني آنان در شكم يك مادر و تولدشان در يك ساعت بود، طبق گفته شما. عرزه و عزير سيسال زندگي كردند، بعد خداوند جان عزير را به مدت صد سال قبض كرد و عزره را زنده نگاهداشت، سپس عزير را زنده كرد و او با برادرش عزره، بيست سال ديگر زندگي كرد.
دانشمند مسيحي به حاضران گفت: اي مسيحيان! من هنوز كسي را دانشمندتر از اين مرد نديدهام. تا زماني كه او در شام به سر ميبرد، هيچ مطلبي را از من نپرسيد و مرا به جايگاه خودم برگردانيد.
اطرافيان وي، او را به جايگاه خودش برگرداندند و از آن به بعد به امام باقر(ع) مراجعه ميكردند.
°❀°❔°❀°❔°❀°❔°❀°
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@mohebanaliakbar_qazvin
#اهل_بیت_علیهم_السلام
خدا كجاست؟ 1
در زمان خلافت ابوبكر، روزي يكي از دانشمندان يهودي پيش او آمد و پرسيد: تو خليفه پيامبر اسلامي؟
ابوبكر: آري.
خدا كجاست؟
دانشمند: ما در تورات خواندهايم كه جانشينان پيامبران، از تمام پيروان او داناترند. ممكن است شما بفرماييد كه: خداوند در آسمان است، يا در زمين؟
ابوبكر: خدا در آسمان بر عرش است.
دانشمند: بنابراين، زمين از خدا خالي است و خداوند، در يك جا هست و در يك جا نيست؟
ابوبكر: اين، حرف افراد بي دين است. آدم ديندار، اين طور حرف نمي زند. دور شو، وگرنه تو را خواهم كشت.
مرد يهودي با شگفتي از جاي برخاست و در حالي كه اسلام را مسخره ميكرد، از پيش ابوبكر بازگشت.
او در راه با علي عليه السلام برخورد كرد.
°❀°❔°❀°❔°❀°❔°❀°
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@mohebanaliakbar_qazvin
#اهل_بیت_علیهم_السلام
خدا كجاست؟ 3
فرشته ديگري از غرب آمد. موسي پرسيد: تو از كجا آمدهاي؟
گفت: از پيش خدا.
فرشته ديگري آمد. موسي پرسيد: تو از كجا آمده اي؟
پاسخ داد: از زمين هفتم و از پيش خدا.
موسي با ديدن اين منظره، با شگفتي گفت: پاك است آن خدايي كه هيچ جا از او خالي نيست و به جايي نزديك تر از جاي ديگر نيست.»
پس از نقل اين داستان، دانشمند يهودي گفت: گواهي ميدهم كه آنچه گفتي، كاملًا صحيح است و تو، به جانشيني پيامبرت سزاوارتري.
°❀°❔°❀°❔°❀°❔°❀°
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@mohebanaliakbar_qazvin
#اهل_بیت_علیهم_السلام
نامه به علي ع 2
هنگامي كه حضرت آن نامه را ملاحظه فرمودند پاسخ دادند: اما اينكه فرمانروايي شام را از من ميخواستي، بدان كه چيزي را كه من ديروز به تو ندادم، امروز نيز نخواهم داد.
ديگر آنكه گفتي جنگ موجب از بين بردن عرب شد و از لشكريان من و تو جز اندكي باقي نمانده است، بدان كه هر صاحب حقي كه بدست باطل كشته شود زنده جاويدانه و روانه بهشت است و هر باطلي كه توسط حق از بين برود، مخلّد در آتش دوزخ است.
ديگر آنكه گفتي ما و تو در سپاهيان و جنگ و نابود شدن برابريم، پس بدان كه سخت در اشتباهي. زيرا نه تو در شك و ترديدت پايدارتر از من بر يقين ميباشي و نه شاميان بر دنيا حريصتر از عراقيان در امر آخرت ميباشند. ديگر اينكه گفتي ما هر دو فرزندان عبدمنافيم. آري، لكن حرف اينجاست كه نه اميه مانند هاشم و نه ابوسفيان مانند عبدالمطلب و نه مهاجر(يعني من) مانند اسير و آزاد كرده شده(يعني تو و پدرت ابوسفيان در فتح مكه) ميباشد.
°❀°❔°❀°❔°❀°❔°❀°
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@mohebanaliakbar_qazvin
#اهل_بیت_علیهم_السلام
نامه به علي ع 3
اي معاويه! كسي كه نسبش روشن است مانند كسي كه نسبش آلوده و ناپاك است نيست آنكه كمككار حق است با دنبالكننده باطل يكسان نيست و مؤمن و منافق يكسان نيستند و چه ناخلف فرزندي است، فرزندي كه پيروي كند پدري را كه در آتش نگونسار است. حالا از تمام اينها كه بگذريم، در دستهاي ماست فضيلت نبوت و پيغمبري و تنها ما هستيم كه منتسب به رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) هستيم و بوسيله اين منصب هر گردنكشي را خوار و هر ضعيف مسلماني را سر بلند ساختيم. اين را هم بدان كه در آن هنگام كه خداوند عرب را گروه گروه به دينش در آورد و اين امّت خواه ناخواه دين اسلام را پذيرفتند، شما بنياميه از جمله كساني بوديد كه اسلام آوردنتان، بيرون از اين دو راه نبود: يا از روي دنياپرستي تا با تظاهر به اسلام به قدرت برسيد و يا از ترس شمشير مسلمانان.
°❀°❔°❀°❔°❀°❔°❀°
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@mohebanaliakbar_qazvin
#اهل_بیت_علیهم_السلام
تعيين ائمه از طرف خدا 1
أبو بصير از حضرت صادق (عليه السّلام )نقل نموده كه آن حضرت فرمود: پدرم امام باقر به جابر بن عبد اللَّه انصاري فرمود: با تو كاري دارم، چه وقت برايت راحتتر است كه تنها نزد من آيي تا مطلبي را از تو بپرسم؟ جابر گفت: هر وقت كه شما بخواهي. پس يك روز با جابر خلوت نموده و فرمودند: در باره لوحي كه در دست مادرم حضرت فاطمه( عليها السّلام) دخت گرامي رسول خدا صلّي اللَّه عليه و آله ديدهاي، و مطالبي كه در باره آن برايت فرموده برايم بگو.
جابر عرض كرد: خدا را گواه ميگيرم [روزي] در زمان رسول خدا صلّي اللَّه عليه و آله جهت تبريك و تهنيت تولّد امام حسين به خدمت مادرت حضرت زهرا (عليها السّلام )رسيده بودم كه در دست آن حضرت لوح سبز رنگي ديدم، كه گمان كردم از زمرّد است، و در آن لوح نوشتهاي سفيد به درخشش نور خورشيد بود، عرض نمودم: پدر و مادرم بفدايت اي دخت پيامبر اين لوح چيست؟ فرمود: اين لوح را خداوند به رسولش اهدا فرموده است و در آن اسامي پدر و شوهر و نيز دو پسرم و اسم اوصياي از فرزندانم نوشته شده است، و پدرم آن را بعنوان مژدگاني به من عطا فرموده، جابر افزود: سپس مادرت آن را به من داد، من آن را خواندم و از آن نسخهاي برداشت نمودم.
°❀°❔°❀°❔°❀°❔°❀°
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@mohebanaliakbar_qazvin