💠 #شهید_خسرو_اکبرلو(شهيد دفاع مقدس)
💠 #زندگی_نامه : شهید خسرو اکبرلو، بیست و پنجم بهمنماه ۱۳۴۲ش در یک خانواده مذهبی در شهرستان پاکدشت از توابع استان تهران چشم به جهان هستی گشود. شهید اکبرلو - بهواسطه تربیت خاص خانوادهاش - از همان دوران کودکی، نسبت به شرکت در محافل مذهبی و مساجد، حساسیت و علاقه ویژهای داشت. شهید بزرگوار بعد از اتمام دوران تحصیلاتش، وارد آموزش و پرورش شد و حرفه ارزشمند معلمی را با جان و دل آغاز کرد. شهید اکبرلو طی دوران معلمیاش، خالصانه به نونهالان این مرز و بوم در مناطق محروم خدمت میکرد. با شروع جنگ تحمیلی رژیم متجاوز عراق علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران، این معلم دلسوز، خدمت در جبهههای پیکار حق و باطل را برگزید و راهی میادین نبرد شد. شهید خسرو اکبرلو طی چندین مرتبه، به جبهه اعزام گردید تا اینکه در تاریخ بیست و هفتم اردیبهشتماه سال ۱۳۶۵ هجری شمسی در سن بیست و سه سالگی از جزیره مجنون، مهمان خوان گسترده الهی گشت. برگرفته از راسخون
💠 #کلام_شهدا : سردار شهید خسرو اکبرلو طی فرازی از وصیتنامه ارزشمندش خطاب به بازماندگان، چنین رهنمود میدهد: «خدایا! با نام و یاد تو وصیتنامهام را شروع میکنم و امیدوارم که آنی و کمتر از آنی مرا به خود وانگذاری. از خدای بزرگ میخواهم حال که همه لذات دنیا را رها کردم و به ندای رهبر لبیک گفتم و به جبهه حق علیه باطل آمدهام، قلب و دل و روح مرا پاک گرداند و از زشتیها و پلیدیهای اخلاقی و روحی مرا نجات دهد و لیاقت تزکیه و تسلط بر هوای نفسانی را به من عنایت فرماید و از خدا میخواهم تا از من راضی نشده و گناهانم را نیامرزیده، مرا از این دنیا نبرد. من دوست دارم پاک باشم و با خدای خود ملاقات کنم، چون او پاک است و پاکی را دوست دارد...».
💠 #خاطره : خواهر شهید: هر وقت در جبهه فرصت نمی کرد روزه بگیرد، وقتی به مرخّصی می آمد قضای روزه اش را می گرفت. دوشنبه ها و پنج شنبه ها روزه می گرفت. چون امام در سخنانشان فرموده بودند: «روزهای دوشنبه و پنج شنبه روزه بگیرید که صواب بیشتری دارد.»
ما اغلب اوقات متوجّه نمی شدیم، چون بی سحری روزه می گرفت. صبح مادرم صدایش می کرد و می گفت: « خسروا! بیا صبحانه ات رو بخور.»
او بهانه می آورد و می گفت: «الان می یام. شما بخورید.»
وقتی می دیدیم ظهر شد و نیامد، می فهمیدیم باز هم روزه گرفته است.
❤️ #شهادت: جزیره مجنون - 27/2/65
مزار شهید:گلزار شهدای پاکدشت
✅ #منبع : نرم افزار روزنگار شهدا(کانون گفتگوی قرآنی)
#شهدا_را_یاد_نمایید_حتی_با_ذکر_یک_صلوات
#هیئت_محبان_علی_اکبر_ع_قزوین
🆔 @m_aliakbar_ir 💯
💠 #شهید_عباس_صابري(شهيد تفحص)
💠 #زندگی_نامه : در هشتمین روز از فصل پاییز غنچه بهاری دیگری در خانواده «صابری » به نام «عباس» شكفته شد هنوز چند ماهی از تولدش نگذشته بود كه در فصل بهار، خزان بیماری او را روانه بیمارستان كرد ولی با كرامت حضرت ابوالفضل (علیه السلام) شفا یافت. او از همان دوران كودكی و در سن 4 سالگی نفرتی عمیق نسبت به خاندان پهلوی داشت تا حدی كه بر روی عكس پسر شاه پا می كوبید و می گفت: این شاه نمی شود! او مبارزی كوچك بود كه در سنگر انقلاب رشد كرد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وارد مدرسه شد و همیشه با صوت داوودی اش بر سر صف هنگام صبح قرآن می خواند. عباس از سال 1363 در بسیج مسجد نارمك شروع به فعالیت كرد و در سن 13 سالگی قامت به لباس زیبای بسیج آراست و با تغییر سال تولدش در شناسنامه و ارایه رضایت نامه ای به امضای برادرش«حسن» عازم جبهه شد و در عملیات آبی – خاكی در منطقه فاو عراق شركت نمود. وی به مسائل اسلامی و انجام فرامین دینی اهمیت زیادی می داد و با روحیه و ایمانی عالی همه كارها را فقط برای رضای خدا انجام می داد و دوست نداشت كسی از كارهای او باخبر شود حتی زمانی كه بر اثر بمباران شیمیایی دشمن در شهر فاو مجروح شد به كسی اطلاع نداد. او با توجه به حضور در میدانهای نبرد توانست دیپلم ریاضی را با موفقیت دریافت كند . وی در طول مدت جنگ در عملیاتهای مختلف با عنوان بسیجی با سمت تخریبچی و بی سیم چی شركت داشت و بعد از جنگ نیز با حضور در عملیاتهای برون مرزی ، بحران خلیج فارس و عضویت در كمیته جستجوی مفقودین همیشه در جستجوی شهداء چون عاشقی دلسوخته در تمنای شهادت بارها روانه بیابانهای قلاویزان، فكه، طلائیه و شملچه شد تا محبت الهی را در دل خود به جایی برساند كه به وصال حضرت دوست دست یابد، او پیوسته دعا می كرد تا به برادر شهیدش«حسن» بپیوندد. عباس كه همیشه آرزو داشت در محرم شهید شود، سرانجام در روز هفتم محرم مصادف با 5/3/1375 برای پیدا كردن شهدا در كانالی معروف به «والمری» مشغول به كار شد و پس از لحظاتی، كربلا لبریز عطر یاس شد، نوبت جانبازی عباس بود و او همچون مولایش ابوالفضل العباس(علیه السلام) با دست و پاهای قطع شده و صورتی در داغ شقایق سوخته بر اثر انفجار مین در منطقه عملیاتی والفجر یك (فكه) به وصال حق رسیده و از چشمه شهادت جرعه ای نوشید. او در جستجوی پیكر شهدا بود كه در جوار آن ارواح طیبه مأوا گرفت.
💠 ٌ#کلام_شهدا : حاکمیت شیطان در محدوده ضعف و ترس انسانهاست و اگر می خواهی از علائق دنیوی خارج شوی نباید بترسی و این چنین بود شناسنامه مردان جبهه که در آن دشتها جان خود را فدای حقیقت ازلی کردند... خداوندا! بهشت را دوست داریم و چون حسین(ع) و ائمه در آن ساکنند حاضریم جهنمی با شیم ولی عشق به راه حسین (ع) را از ما نگیر خدایا چه می شد حاجت مرا روز تاسوعا و عاشورا و یا بالاخره ایام دهه اول محرم برآورده می فرمودی، عشق من این است که در محرم شهید شوم...
💠 #خاطره : به نقل از خود شهيد :کار تفحص را از محور «قلاویزان» ، «فکه»، «شلمچه» و «طلائیه» شروع کرده ، ادامه دادم در این مدت ۲ خطر جدی مرا تهدید کرد: یک بار به همراه سرهنگ غلامی و برادران تفحص لشگر مستقر در فکه ، صبح قرار گذاشتیم تا برای ظهر عاشورا که می خواستیم در مقتل شهداء مراسمی برگزار کنیم (منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی) بعد از زیارت عاشورا آنجا را کنترل کرده و سرکشی کنیم. ساعت از ۶ گذشت حرکت کردیم. به مقتل شهید آوینی که رسیدیم معبر حالتی پیچ مانند داشت و من خواستم از راه دیگری رفته زودتر برسم . به قول معروف پیچ پیچید، من نپیچیدم در ۸ متری ما راننده دستگاه بیل مکانیکی که از بچه های ۷۷ خراسان بود در جایش روی زمین نشست و تکان هم نمی خورد پرسیدم: قضیه چیست؟! گفت: آرام پایت را از روی زمین بردار و اصلاً آن را نچرخان. وقتی پایم را برداشتم یک مین والمری که کلاهک آن تکان نخورده و فقط شاخکهایش شکسته بود را دیدم ولی گویا لیاقت نداشتم.
❤️ #شهادت: 4/3/75 فكه
مزار شهید:تهران/ بهشت زهرا(س)
✅ #منبع : نرم افزار روزنگار شهدا(کانون گفتگوی قرآنی)
#شهدا_را_یاد_نمایید_حتی_با_ذکر_یک_صلوات
#هیئت_محبان_علی_اکبر_ع_قزوین
🆔 @m_aliakbar_ir 💯
💠 #شهيد_جعفر_خزائي(شهيد دفاع مقدس)
💠 #زندگی_نامه : شهید جعفر خزائی در 5 فروردین ماه سال 1335 در مالچه شیخ در خانواده ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود . ایام طفولیت را در دامان مادری متین و متعهد و قهرمان پرور پشت سر گذاشت . او در همان دوران کودکی در مکتب خانواده درس مذهب و اسلام و گذشت و فداکاری را آموخت و از همان دوران کودکی فردی با ایمان و خوش برخورد بود و مهربان بود .
پس ار پشت سر گذاشتن دوران کودکی و نوجوانی اعزام به خدمت مقدس سربازی شدند . ایشان از حوزه اعزامی کنار تخته در درجه ناوی رسته تفنگداری در حمل قرار گاه پشتیبانی بندر امام خمینی (پهلوی سابق) خدمت را پشت سر گذاشتند . پس از خدمت سربازی برای امرار معاش عازم شهر اصفهان شدند و در یکی از کارخانه های اطراف اصفهان به نام ذوب آهن اصفهان استخدام و مشغول به کار شدند . پس از یک سال کار ایشان ازدواج کرد و ثمره 5 سال زندگی مشترک ایشان دو فرزند یکی پسر که هم اکنون دانشجوی رشته روانشناسی صنعتی سازمانی هستند و یکی دختر به نام فهیمه که هم اکنون دانشجوی رشته علوم تربیتی گرایش مدیریت می باشند که هر دو عاشقانه راه پدر را در سنگر علم و دانش ادامه دادند .
شهید جعفر خزائی با شروع انقلاب اسلامی خود را عاشقانهخ در موج انقلاب افکند و به منظور سرنگونی رژیم در فعالیت های انقلاب شرکت فعالانه ای داشت . ایشان علاقه زیادی به اسلام داشتند تا اینکه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و اسلام شروع شد . در این هنگام از طرف کارخانه 45 روز به جبهه اعزام شد و پس از آن مرتباً ایشان با مرخصیهای بدون حقوق به جبهه می رفتند و همیشه می گفتند تا خرمشهر آزاد نشود دست از جبهه و جنگ و دفاع بر نمی دارم .
تا اینکه در 6 خرداد ماه سال 1361 در عملیات بیت المقدس مجروح و سپس اسیر و بعد هم به درجه رفیع شهادت نائل شدند و پیکر پاک ایشان هم اکنون در کربلا به خاک سپرده شده است . شهید مردی متواضع و یکپارچه صداقت بود و می گفت : هر کاری می کنید باید برای جلب رضای خدا باشد .
💠 #کلام_شهدا : می روم تا با ریختن خون خود بر سینه دشت های ایران اسلامی ندای هل من ناصرینصرنی حسین (ع) را پاسخ گویم . شما را به وحدت در راه خدا و اطاعت از امرش دعوت می كنم .
💠 #خاطره : خاطره به نقل از یکی از همرزمانش :
در شب عملیات ما در خط مقدم بودیم و هنگام عملیات شهید و 2 نفر از همرزمانش از محدوده خاکی که عراقیها تصرف کرده بودند قرار گرفته بودند و ایشان از ناحیه دست مجروح شده بودند . زمانی که ماشین آمبولانس به نزدیک ما رسید و از ما خواست که سوار شویم . ایشان سوار نشدند و گفتند شما ها اگر می خواهید بروید سوار شوید من هنوز سالم هستم و خودم می آیم از شما برادران امداد می خواهم که بروید و پیکر برادران شهید و آنهایی را که مجروحیت سخت دارند سوار کنید . به همین علت ما که همرزمان ایشان بودیم و سالم و ایشان که مجروح بودند ، با شنیدن چنین حرفی ما هم سوار نشدیم و ... هنوز 15 دقیقه از عبور ماشین آمبولانس نگذشته بود که ما در محاصره نیروهای عراقی در آمدیم و شروع به دفاع کردیم . آقای خزائی از ناحیه کمر مجروح شدند و دوستم هم از ناحیه شکم مجروح شدند و من سالم ماندم . ما را اسیر کردند . مرا به زندان منتقل کردند و آقای خزائی و دوستم را به بیمارستان بصره عراق بردند . از آنها هیچ خبری نداشتیم تا اینکه پس از مدتی دوستم به زندان منتقل شد و از او سراغ آقای خزائی را گرفتم . گفتند به ایشان شک کرده بودند و فکر می کردند که ایشان فرمانده هستند . او را خیلی اذیت می کردند و از او مراقبت درستی نمی کردند تا اینکه ایشان به شهادت رسیدند . با شنیدن چنین خبری به خاطر از دست دادن دوستی مهربان و همرزمی فداکار اشک از دیدگانم جاری شد و به خاطر یک چنین فداکاری و صبر در برابر این دشمنان اسلام و سکوتشان در برابر اذیتها خوشحال و سربلند بودم که دشمنان اسلام بفهمند که امام چه سربازانی دارد که تا آخرین قطره خونشان از اسلام و سرزمینشان دفاع می کنند .
❤️ #شهادت: بيمارستان بصره عراق 6/3/61
مزار شهید:كربلاي معلي
✅ #منبع : نرم افزار روزنگار شهدا(کانون گفتگوی قرآنی)
#شهدا_را_یاد_نمایید_حتی_با_ذکر_یک_صلوات
#هیئت_محبان_علی_اکبر_ع_قزوین
🆔 @m_aliakbar_ir
💠 #شهيد_علي_بسطامي (شهيد دفاع مقدس)
💠 #زندگی_نامه : نامش علی بود وزادگاهش منطقه ملکشاهی در استان ایلام، تولدش سال1342 ه ش.تا پایان مقطع دبیرستان درس خوانده بود .او با شکار و تیر اندازی و کوهنوردی که اجداد ،پدر و برادرانش در آن مهارت خاصی داشتند آشنا بود .آمیختگی این روحیه با آن جوهره پاک و اصیل از او سرداری سر افراز ،درد آشنا و عاشق قرآن ساخته بود که با ایمان راسخ به انقلاب اسلامی و کوشش در راه پیروزی آن و ایثار و فداکاری در نبرد حق علیه باطل در جبهه های نبرد حق علیه باطل در جبهه های غرب و جنوب کشور . داشتن مسئولیتهای حساس فرماندهی حفاظت اطلاعات ، فرماندهی گردان ،فرماندهی اطلاعات و عملیات در لشگر11امیرالمومنین وحضوردر عملیات مهمی چون عاشورا ،الفجر 9 ،کربلای 4 ،کربلای 10 ،والفجر 10 ودهها نبرد چریکی شاهدی برمردانگی ودلیری اوست. می جنگید و از مقتدایش علی (ع) آموخته بود اخلاص را .تا اینکه در صبحی صادق و در پگاهی سرخ در میدان مین جبهه مهران ،خورشید عمرش به خون نشست و در روز 7/ 3/ 1367 بر بال خونین شهادت به سوی محبوبش شتافت و نام ماندگارش بر سینه تاریخ تا ابد خواهد درخشید .(پرتال جامع علوم انساني به نقل از پرونده شهید دربنیاد شهید وامور ایثارگران ومصاحبه با خانواده ودوستان شهید)
💠 #کلام_شهدا : خدایا! تو را عاجزانه شکر میکنم همچنانکه صاحب غار حرا را برانگیختی و بر جان بتهای جاندار و بیجان انداختی؛ بنیاد کفر برکندی و طرح اسلام در انداختی.
خدایا! تو را شکر و سپاس که حسینمان دادی، کربلایمان دادی، معلم شهادت را بر کلاس کربلا مبعوث کردی که درس عشق و ایثارمان آموزد، ریشه بندگی غیر خدا را سوزد و چراغ آزادگی برفروزد.
💠 #خاطره : خاطره به نقل ازسردار نعمان غلامي :شهيد علي در لحظات خطر اولين نفري بود كه توي كارها پيش قدم مي شد. پيكر برخي از شهدا در منطقه جا مانده بود. موقع برگشتن گفت: من تا شهداي يگان خودمان را جمع نكنم، به هيچ وجه برنمي گردم. لذا همون جا موند و پيكر مطهر شهدا را جمع آوري كرد.
❤️ #شهادت: 7/3/67 مهران
مزار شهید:مهران/صالح آباد
✅ #منبع : نرم افزار روزنگار شهدا(کانون گفتگوی قرآنی)
#شهدا_را_یاد_نمایید_حتی_با_ذکر_یک_صلوات
🆔 @m_aliakbar_ir 💯
💠 #شهيد_حبيب_الله_توكلي (شهيد دفاع مقدس)
💠 #زندگی_نامه : شهید حبیبالله توکلی، سال ۱۳۴۲ش در روستای کاردگرمحله از توابع شهرستان فریدونکنار در استان مازندران در یک خانواده کمدرآمد، اما سرشار از ایمان چشم به جهان هستی گشود. او از همان دوران خردسالی، در دامان مادری مهربان و دلسوز و پدری سختکوش و فداکار رشد نمود تا اینکه در سال ۱۳۴۸ش برای فراگیری علم و ادب وارد مدرسه شد اما پس از سه سال، درس خواندن را کنار گذاشت و بههمراه پدر و مادرش در زمینهای کشاورزی مشغول بهکار شد چرا که خودش را شریک کار و مسئول خانواده میدانست. مادر بزرگوار شهید توکلی، میگوید: «حبیبالله، دوران نوجوانی و جوانی پرحادثهای داشت. حتی چندینبار هم طعم مرگ را چشید.» تصادف شدید در خیابان و همچنین غرق شدن در دریا نمونههایی از حادثههای پرخطر این شهید بود. یک روز حبیبالله حالش بد شده و بیماری سرخجه گرفته بود و بر اثر شدت بیماری در حال جان سپردن بود. مادر شهید توکلی میگوید من باور نداشتم و از خدا خواستم که حبیب را به من بازگرداند. مادر حبیبالله دست به دامان صاحبالزمان (عج) میشود و با امام خود عهد میبندد که پسرش را تا وقت سربازی به او برگرداند و بعد از آن در راه خدا تقدیم کند... شهید توکلی در زمان جنگ تحمیلی، عقیدهاش این بود که امام و یارانش در جبهه پیکار حق علیه باطل به او نیازمند هستند و شعارش این بود که باید به میهن و دین اسلام خدمت کرد. حبیبالله در هجدهم آبانماه ۱۳۶۰ش به خدمت سربازی رفت. شهید توکلی در دو عملیات فتحالمبین و عملیات بیتالمقدس حضور پیدا کرد. بعد از عملیات بیتالمقدس به منزل آمد و به پدر و مادر خود گفت که این آخرین مرخصی و دیدار من با شماست و از آنها خواست که او را در کنار شهید سیدخلیل حسینی دفن نمایند. حبیبالله توکلی، سرانجام در تاریخ هفدهم خردادماه سال ۱۳۶۱ هجری شمسی هنگام ورود به چادر بر اثر اصابت خمپاره ۶۰، از ناحیه سر دچار جراحت سنگین شد و در سن نوزده سالگی، به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
💠 #کلام_شهدا : بخشي از وصيتنامه شهيد : هیچچیز نمیتواند گلوی تشنه مرا سیراب کند جز شهادت و بس.
❤️ #شهادت : 17/3/61
مزار شهید:روستاي كاردگر محله فريدونكنار
✅ #منبع : نرم افزار روزنگار شهدا(کانون گفتگوی قرآنی)
#شهدا_را_یاد_نمایید_حتی_با_ذکر_یک_صلوات
🆔 @m_aliakbar_ir
💠 #شهيد_حجت_گلستاني (شهيد مبارزه با ضد انقلاب)
💠 #زندگی_نامه : شهید حجت گلستانی، سال ۱۳۴۱ش در شهرستان ارومیه در خانوادهای متدین و متوسط چشم به جهان هستی گشود. بعد از دوران کودکی به تحصیل پرداخت ولی در سال سوم دبیرستان بهعلت عشق و علاقهای که به انقلاب اسلامی و حضرت امام خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب از خود نشان میداد، درس و تحصیل را رها کرد و به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست. او سرباز راستین انقلاب و امام (ره) بود و در حوادث انقلاب شکوهمند اسلامی پا به پای مردم انقلابی در به ثمر رساندنش تلاش نمود و بعد از انقلاب نیز خود را یکسره در خدمت اهداف آن قرار داد. در وصیتنامهای که از خود به یادگار گذاشت، صداقت، پاکی و اخلاص یک رزمنده صادق اسلام که چگونه عاشقانه جان خود را در طبق اخلاص نهاده و تقدیم انقلاب و آرمانهای بلند آن نموده، پیداست. حجت گلستانی، سرانجام بعد از دو سال تلاش صادقانه در راه اعتلای انقلاب اسلامی در تاریخ هجدهم خردادماه سال ۱۳۶۰ هجری شمسی حین درگیری با عناصر ضدانقلاب در سن نوزده سالگی در روستای دارلک به شهادت رسید.
💠 #کلام_شهدا : ای ملت شهید پرور ایران ای ملت پیرو خط حسین،من یک پاسدار 19 ساله در خود احساس می کنم که هر چه قدر ما در خط امام حرکت کنیم زودتر پیروز خواهیم شد ،چون خط امام خطی است مکتبی و پیرو خط امام حسین است.
❤️ #شهادت : 18/3/60 روستاي دارلك
مزار شهید:اروميه
✅ #منبع : نرم افزار روزنگار شهدا(کانون گفتگوی قرآنی)
#شهدا_را_یاد_نمایید_حتی_با_ذکر_یک_صلوات
🆔 @m_aliakbar_ir
💠 #شهيد_سيد_محمدرضا_سعيدي خراساني(شهيد انقلاب)
💠 #زندگی_نامه : آیتاللَّه سيدمحمدرضا سعيدي خراساني در سال 1301 ش (1341 ق) در مشهد مقدس ديده به جهان گشود. ايشان پس از خواندن دروس جديد و مقدمات و سطوح متوسطه به قم عزيمت نمود و از آيتاللَّه سيد حسين بروجردي و ديگر آيات عظام به ويژه امام خميني(ره) بهرهمند شد. شهيد سعيدي در دوران سياه ستمشاهي، به مبارزات سياسي روي آورد و با ايستادگي وصفناپذيري عليه استبداد رژيم شاهنشاهي قد علم كرد. شهيد سعيدي همچنين در تهران با تأسيس حوزه علميه، تشكيل كلاس براي بانوان، تشكيلات امر به معروف و نهي از منكر و تأسيس كتابخانه، فعاليتمي نمود. اما آن چيزي كه بيش از هر فعاليت ديگري بعدها به ثمر نشست، دميدن روح حماسه فرياد در كالبد نوجوانان و جوانان بود. ساواك چندين بار به منزل وي حملهور شده و او را دستگير و به زندان انداخت. به دنبال فعاليتهاي ضد رژيم ستمشاهي كه از جانب اين عالم مجاهد صورت ميگرفت، ساواك ايشان را در يازدهم خرداد 1349ش بازداشت و زنداني كرد. مزدوران ساواك در زندان، اين سيدوالامقام را به شديدترين نحو شكنجه كردند ولي ايشان با روحيهاي بالا مقاومت مينمود. آن شهيد بزرگوار درباره حضرت امام به شكنجهگران ساواك گفته بود: ""به خدا سوگند اگر مرا بكُشيد و خونم را بر زمين بريزيد در هر قطره خونم، نام مقدس خميني را خواهيد يافت."" سرانجام، ساواك كه از به زانو درآوردن اين اسوه پايداري نااميد شده بود، طي نقشه مزوّرانهاي در زندان، ايشان را به شهادت رساند و برگ ننگين ديگري بر جنايات رژيم پهلوي افزوده گشت. مزار اين شهيد بزرگوار در قبرستان واديالسلام قم ميباشد.
💠 #کلام_شهدا : بخشهايي از وصيتنامه ايشان : ...در زندگی با هم متحد باشید و برای دنیا با هم اختلاف نكنید. ...هر كس كه میخواهد زحمت فاتحه خواندن برایم بكشد، بگویید در عوض یك مسأله یاد بگیرد و عمل كند. ..من راضی نیستم برای من خرج بکنید. اگر مجلسی می گیرید، مسائل شرعی را برای مردم بیان کنید. سپس به فرزندان خود می گویند از ایات 152 تا 157 از سورة دوم غفلت نورزند.
💠 #خاطره : خاطره خود شهيد از روزهاي مبارزه:” هنگام نماز مغرب و عشا به منزل امام (ره )رفتم، می خواستم با ایشان مذاکره کنم، امام آماده نماز بود، وقتی منظورم را فهمید اندکی نماز را تاخیر انداخت.
به عرض رساندم: آقا! طبق برداشتی که من کرده ام، از این به بعد شما در مبارزات خود، یاوران کمتری خواهید داشت.
امام(ره ) فرمود: سعیدی! چی می گویی؟! به خدا قسم اگر تمام جن و انس پشت به پشت هم بدهند و در مقابل من بایستند، چون من این راه را حق یافته ام، از پای نخواهم نشست” این دیدار و این سخنان امام تاثیری عظیم بر روحی مبارز و حقیقت جوی شهید نهاد و چنان که خود ایشان نقل میکنند: “ با سخنان امام چنان دلگرم شدم که روح تازه ای در وجودم دمیده شد و ایمان بیشتری به قیام و حرکت امام پیدا کردم”
❤️#شهادت : تهران/ زندان ساواك
مزار شهید:قم/ آرامگاه وادي السلام
✅ #منبع : نرم افزار روزنگار شهدا(کانون گفتگوی قرآنی)
#شهدا_را_یاد_نمایید_حتی_با_ذکر_یک_صلوات
🆔 @m_aliakbar_ir
💠 #شهيد_رسول_جاهد_الوار(شهيد دفاع مقدس)
💠 #زندگی_نامه : شهید رسول جاهدالوار، پانزدهم اسفندماه ۱۳۴۷ش در محله حکمآباد شهر تبریز چشم به جهان هستی گشود. رسول در خانوادهای منور و مزین به نور اسلام و ایمان رشد کرد و پرورش یافت. او همچون دیگر همسالانش در هفت سالگی قدم در راه کسب علم و دانش گذارد. اما بهعلت نیاز خانوادهاش نصف روز را به نقاشی اتومبیل مشغول بود و نصف دیگر روز را به درس خواندن سپری میکرد. رسول، عاشق اسلام و انقلاب بود. هنوز هم پایگاه مقاومت «مسجد بزرگ حکمآباد» و پایگاه مقاومت «مالک اشتر»، نوجوان باوقار و بیباکی را که شب و روزش به خدمت میگذشت و سیمای مهربانش یادآور برادر شهیدش «صمد» بود را فراموش نکرده است. رسول، چهارده سال بیشتر نداشت که شوق پرواز و هجرت در دلش آشیانه ساخت. او به راه رفته برادر میاندیشید، به سلاح او، به سرزمین عروج. زمانی که در شهر بود اندوهی بیحصار میان چشمهای آسمانیاش سوسو میزد. بیست و دوم خردادماه سال ۱۳۶۶ هجری شمسی از راه رسیده بود. آفتاب تازه خود را به بام آسمان رسانده و ستارگان خاکی را با اشتیاق به نظاره نشسته بود و رسول تازه از راز و نیاز فارغ شده بود و هنوز چشمانش از نم اشک مرطوب بود و آتش آه سینهاش از حسرت فراق خاموش نشده بود. چشمانش رنگ دیگری داشت، نگاهش بوی یاس میداد و شاید در خلسه آن آرامش آسمانی، آخرین دقایق انتظار را به شمارش ایستاده بود که تیر مستقیمی به بهانه عروج او، فضا را شکافت و بر سینه مهربانش بوسه زد. رسول تاب ماندن نداشت، برادرش صمد او را به میهمانی شقایقها فراخوانده و این زخم چون عطر بارانی نباریده، شوق سیراب شدن و طراوت را در جانش شعلهور ساخته بود که آرام نالید: «خدایا! تاب ماندن ندارم، خدایا مرا از قفس جان برهان...» منطقه شلمچه بود گروهان یکم، گردان حبیب بن مظاهر (س) لشکر ۳۱ عاشورا و رسول بیتاب رفتن... که در مسیر انتقال به پشت خط مقدم، اصابت خمپارهای به ماشین حامل مجروحان، جان آسمانی رسول را در نوزدهمین بهار عمرش از قفس تن وارهانید و در جوار حسینیان آسود. ( سايت راسخون)
💠 #کلام_شهدا : «عزيزان، سروران! امروز روز شجاعت است، روز يارى اسلام عزيز و مظلوم، روز غيرت است، پاسدار خون شهداء باشيد.»
💠 #خاطره : پدر شهيد : در خانه نشسته بوديم و تلويزيون را تماشا مىكرديم. صمد هم از جمع ما رفته و به خدا پيوسته بود. تصاوير تلويزيون حاكى از دفاع دلاورانه رزمندگان اسلام بود. از خودگذشتگى بسيجىها، اين مخلصان و شيفتگان دريادل را به تصوير كشيده بود. رسول كنارم نشسته بود، چشمانش از نم اشك مرطوب بود و با حسرت، ديده به تصاوير دوخته بود. با ديدن حال رسول بغضم تركيد. ديدن بچههاىبسيجى منقلبم كرده بود.
پرسيدم: «رسول! آيا رواست كه من و تو در منزل بنشينيم و اين بچهها در آن وضعيت با دشمن بجنگند؟»
رسول شوقزده گفت: «پدر جان! البته كه نه. ولى چون برادرم صمد شهيد شده و برادر ديگرم در جبهه است و در منزل جز من كسى نيست تا در اين سن و سال، عصاى دست شما باشد، با اين وضعيت خجالت مىكشيدم كه بگويم دلم براى رفتن به جبهه بىتاب است. من همين فردا به جبهه مىروم!»
رسول را بوسيدم و در دلم به خود افتخار كردم و باليدم كه پدر نوجوانى هستم كه عزم جبهه دارد. رسول عاشقانه، عازم ديار خون و بلا شد و به فاصله پنج سال از برادرش صمد و در همان مشهد، شلمچه، ديار شاهدان و شهيدان گمنام به ديدار حق نائل آمد.
❤️ #شهادت : 22/3/66 شلمچه
✅ #منبع : نرم افزار روزنگار شهدا(کانون گفتگوی قرآنی)
#شهدا_را_یاد_نمایید_حتی_با_ذکر_یک_صلوات
🆔 @m_aliakbar_ir
💠 #شهيد_رسول_زينلي(شهيد دفاع مقدس)
💠 #زندگی_نامه : شهید رسول زینلی، سال ۱۳۴۶ش در شهرستان رهنان از توابع استان اصفهان و در خانوادهای مذهبی و مؤمن چشم به جهان هستی گشود. دوران کودکی را در کنار پدر و مادر و تربیت دینی آنها سپری کرد و با فرارسیدن هفتمین بهار زندگی جهت آموختن علم و دانش راهی مدرسه گردید و تحصیلات خود را تا دوره راهنمایی ادامه داد که این دوران مصادف بود با مبارزات انقلابی مردم علیه رژیم فاسد شاهنشاهی. او نیز با اشتیاق در صف مبارزان روحالله (ره) قرار گرفت. با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در جهت پیشبرد اهداف والای انقلاب هرچه در توان داشت در طبق اخلاص نهاد و در سال سوم راهنمایی در کنار تحصیل، به فعالیت اقتصادی روی آورد و از دسترنج خویش به جبهههای نبرد کمک مینمود. در سال دوم دبیرستان با عزمی راسخ و بهدنبال شرکت در جمع ارتش بیست میلیونی، عازم جبهههای پیکار حق علیه باطل گردید. در طول دوران تحصیلش در مقطع دبیرستان، چندینبار عازم جبهههای نبرد شد. با اخذ مدرک دیپلم و شرکت در آزمون ورودی دانشگاه، وارد سنگری دیگر از جهاد گردید و از آنجایی که عشق به تعلیم و تربیت دغدغه فکری و روحیاش بود، تحصیل در دانشگاه تربیت معلم شهید رجایی اصفهان را برگزید. اما شور جبههها در سرش بود و عشق به شهادت در قلبش و همین شور و عشق او را چندینبار دیگر به سوی جبههها کشاند. در میدانهای جنگ با رشادتهای فراوان بهعنوان آر.پی.جیزن، معاون دسته و مسئول دسته به انجام وظیفه پرداخت. شهید زینلی در عملیتهای کربلای ۵، والفجر ۱۰ و بیتالمقدس ۷ شرکت نمود. رسول زینلی، سرانجام طی عملیات بیتالمقدس ۷ در منطقه عملیاتی شلمچه در تاریخ بیست و سوم خردادماه سال ۱۳۶۷ هجری شمسی در سن بیست و یک سالگی بر اثر اصابت ترکش خمپاره ۱۲۰، به درجه رفیع شهادت نائل گردید. مزار شهید رسول زینلی در گلزار شهدای رهنان قرار دارد.
💠 #کلام_شهدا : وصیتم به امت شهید پرور این است که همان طور که قبلاً در خط امام بودید سعی کنید که همیشه پشت سر او حرکت کنید و اوامر او را به گوش جان بشنوید زیرا اکنون رهبر ما نایب بر حق امام زمان (عج)هستند و لازم است در این زمان که در غیبت کبری به سر می بریم از ایشان پیروی کنیم چنانکه ولایت او ولایت امام زمان (عج) و امیرالمومنین (ع) می باشد. از خداوند متعال می خواهم که همیشه ما را از پیروان و شیعیان حضرت علی (ع) قرار بدهد.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان
❤️ #شهادت:23/3/67 شلمچه
مزار شهید:رهنان/گلزار شهدا
✅ #منبع : نرم افزار روزنگار شهدا(کانون گفتگوی قرآنی)
#شهدا_را_یاد_نمایید_حتی_با_ذکر_یک_صلوات
🆔 @m_aliakbar_ir
💠 #شهید_محمدعلی_سلطان_محمدی(شهيد دفاع مقدس)
💠 #زندگی_نامه : شهید محمدعلی سلطان محمدی در فروردینماه سال ۱۳۳۴ش در روستای گوران از توابع شهرستان طالقان چشم به جهان گشود. مادر، او را با ذکر اهل بیت (ع) تربیت نمود و محمدعلی در سنین کودکی شیفته سیره ائمه اطهار (ع) گشت. با فرارسیدن هفتمین پائیز زندگی، به آموختن علم روی آورد و در سال ۱۳۵۲ش توانست مدرک دیپلم خود را دریافت نماید. سپس به خدمت سربازی رفت و در سال ۱۳۵۶ش تحصیلاتش را در رشته ریاضی دانشسرای شهرستان ساری ادامه داد. فساد حاکم بر جامعه، روح پاک و قلب پرایمان سلطانمحمدی را آزرده ساخت، بههمین علت او برای از بین بردن فقر فرهنگی و مفاسد اجتماعی همراه یاران خمینی (ره) به مبارزه علیه شاه پرداخت. برگزاری نمایشگاه کتاب، نوار، عکس، تکثیر اعلامیههای حضرت امام (ره)، از جمله اقدامات محمدعلی بود. سال ۱۳۵۸ش بعد از اخذ مدرک کاردانی در یکی از مدارس روستای دلگشا (از توابع شهرستان چالوس) مشغول به خدمت شد. او چهار مرتبه به میدانهای نبرد حق علیه باطل رفت و در عملیاتهای رمضان، محرم و والفجر ۴ حماسه آفرید. آخرینبار سلطانمحمدی در مردادماه سال ۱۳۶۲ش از طرف بسیج سپاه پاسداران نوشهر به جبهه مریوان اعزام شد و بالاخره مزد سالها عبادات شبانه، قرائت قرآن، جهاد در راه سرافرازی اسلام را از خداوند متعال گرفت. بچهها در آخرین لحظات به او گفتند: «محمدعلی ازدواج کن.» و او در مقابل اصرار دوستانش با خنده پاسخ داد: «در این عملیات شهید میشوم. اما اگر به شهادت نرسیدم، حتماً ازدواج میکنم.» سرانجام سرباز بیست و هشت ساله اسلام در روز یکم آبانماه سال ۱۳۶۲ هجری شمسی در منطقه پنجوین عراق به دیدار حق شتافت و نامش را در جرگه شاهدان عملیات والفجر ۴ ثبت نمود.
💠 #کلام_شهدا : باید بدانید که من و همه فرزندان امت اسلامی امانتی هستیم که از طرف خدا به شما داده شده و شما هم وظیفه دارید تا او را تربیت اسلامی نموده و هر وقت هم که خدا خواست این امانت را از شما بگیرد باید در این آزمایش خداوند سربلند بیرون آئید…
❤️ #شهادت : 1/8/62- منطقه پنجوین عراق
مزار شهید:شهرستان طالقان
✅ #منبع : نرم افزار روزنگار شهدا(کانون گفتگوی قرآنی)
#شهدا_را_یاد_نمایید_حتی_با_ذکر_یک_صلوات
🆔 @m_aliakbar_ir
💠 #شهيد مصطفي چمران(شهيد دفاع مقدس )
💠 #زندگی_نامه : دكتر مصطفي چمران در سال 1311 ش در تهران به دنيا آمد. پس از پشت سرگذاشتن تحصيلات ابتدايي و متوسطه، وارد دانشكده فني دانشگاه تهران گرديد و پس از احراز رتبه اول دانشگاه، بورس تحصيلي در آمريكا را اخذ كرد. در امريكا به تشكيل انجمن اسلامي دانشجويان ايراني و انتشار ماهنامه و فعاليتهاي متعدد ضدرژيم پهلوي پرداخت. دكتر چمران سپس راهي مصر گرديد و پس از گذراندن دوره نظامي چريكي، جهت ياري برادران لبناني به آن كشور رفت. وي به مدت هشت سال در آن ديار ماند و همگام با امام موسي صدر خدمات شاياني به ملت مظلوم آن سامان ارايه كرد. دكتر مصطفي چمران پس از پيروزي انقلاب اسلامي و پس از 22 سال دوري از وطن به كشور بازگشت و معاونت نخستوزيري را برعهده گرفت. وي بعدها نماينده امام در شوراي دفاع، وزير دفاع و نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي گرديد و مشغول به خدمت شد. دكتر مصطفي چمران همچنين ستاد جنگهاي نامنظم را در اهواز سازماندهي كرد و ضربات متعددي بر پيكر ارتش متجاوز بعثي وارد نمود. حضور اين سردار رشيد اسلام در جبهههاي نبرد و نيز فرو نشاندن غائله پاوه و سركوب عناصر ضدانقلاب در كردستان از جمله صفحات درخشان زندگي اين شهيد والا مقام ميباشند. سرانجام اين عارف و فرمانده سلحشور در حالي كه چند روز قبل، منطقه عملياتي دهلاويه را از لوث وجود دشمن بعثي پاك كرده بود، در آخر خرداد 1361 در اين منطقه به ديدار معبود شتافت و پيكر پاكش در گلزار شهداي بهشت زهرا، جاي گرفت.
💠 #کلام_شهدا : ...به خاطر عشق است كه فداكاری می كنم. به خاطر عشق است كه به دنيا با بی اعتنایی می نگرم و ابعاد ديگری را می يابم. به خاطر عشق است كه دنيا را زيبا می بينم و زيبائی را می پرستم. به خاطر عشق است كه خدا را حس می كنم، او را می پرستم و حيات و هستی خود را تقديمش می كنم ..
❤️ #شهادت : 31/3/61 دهلاويه
مزار شهید:تهران / بهشت زهرا س
✅ #منبع : نرم افزار روزنگار شهدا(کانون گفتگوی قرآنی)
#شهدا_را_یاد_نمایید_حتی_با_ذکر_یک_صلوات
🆔 @m_aliakbar_ir
#شهید_معزغلامی
🖋 #کلام_شهدا
هم به خانواده و هم به دوستانم بگویم که در بدترین شرایط اجتماعی، اقتصادی و… پیرو #ولایت_فقیه باشید.
امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید و نگذارید خون #شهدا پایمال شود.
#شهدا_را_فراموش_نکنیم
@mohebanaliakbar_qazvin