eitaa logo
ـ دلداده‍‌ ارباب
3.4هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
304 ویدیو
49 فایل
بسمك و قسم به گریه‌افلاک‌برفرزند‌لولاک ؛ یامَولای‌َ‌یا‌مَولای قال مَن‌جاءبالحسنة‌.. فلیسَ‌لی‌حسنة، فلیسَ‌لی‌‌حسنات الا‌بکاءالقتیل‌العبرات:) - اهلاوسهلافي‌موکب‌الحسين🤍⛓ ـ @Jozeeat [https://daigo.ir/secret/9227917693]
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ 📚 چشمهایم را به زمین دوختم... چانه ام را توی شالگردنی که دور گردنم پیچیده بودم فرو بردم. با صدای آهسته گفتم : _ من اون دختری که عاشقش بودم رو پیدا کردم. + مبااااااااااارکه. به سلامتی. تبریک میگم. چشم شما روشن. با لبخند مختصری گفتم : _ممنون + حالا از من میخوای باهات بیام خواستگاری؟ خنده اش را کمتر کرد و ادامه داد : + خب از شوخی گذشته، چه کمکی از من بر میاد آقا داماد؟ ضربان قلبم بالا رفته بود... دستانم یخ زده بود. بدون اینکه لبخند بزنم به چشمانش خیره شدم و گفتم : _ تو... اونو... میشناسی... خط لبخندش کم و کمتر می شد، ابروهایش را گره کرد و با تعجب گفت : + من میشناسم...؟؟؟ خب... کیه؟! صدای ضربان قلبم توی سرم می پیچید. احساس می کردم چیزی به سکته زدنم نمانده. نفس هایم کوتاه شده بود. دستمال کاغذی توی جیبم را می فشردم. دلم را به دریا زدم و با صدای لرزان گفتم _"فاطمه..." در عرض چند ثانیه ته مانده ی لبخندش کاملا خشک شد. از شدت تعجب نزدیک بود شاخ در بیاورد. + فاطمه؟؟؟! حرفی نزد... نگاهش را به قبر جلویش دوخت. زمان زیادی به سکوت گذشت. فهمیدم چقدر شوکه شده.استرسم مقداری کمتر شده بود اما نمیدانستم با چه واکنشی روبرو می شوم. بعد از دقایقی گفت : + واقعا فکرشم نمی کردم... مکثی کرد و دوباره ادامه داد : + تو برام عزیزی مثل یه برادر. ولی فاطمه نور چشم منه. اگه بخواد ذره ای گرد و غبار غصه روی دلش بشینه من زمین و زمانو بهم میدوزم. خودت میدونی بین خانواده ی ما و شما چقدر فاصله زیاده. نمیدونم الان باید چی بگم. فقط میدونم که... این کار شدنی نیست. اگه... اگه میتونی فراموشش کن! از شنیدن جمله ی آخرش حسابی شاکی شدم. با صدای بلند گفتم : _ محمد! میدونی که نمیتونم. تو که خودت بودی و دیدی. حال زار منو یادت نیست؟ این کار از من بر نمیاد. یه راه دیگه پیش پام بذار. + رضا خانواده ی تو هیچوقت نمی پذیرن با خانواده ای مثل ما وصلت کنن. تو باید رو ببینی و در نظر بگیری. _ یعنی من بخاطر خانواده م باید دختر مورد علاقه‌مو از دست بدم؟ اونا خیلی وقتا اشتباه میکنن. اگه قرار بود به همه خواسته هاشون تن بدم باید مشروب میخوردم، باید نماز خوندنو میذاشتم کنار، باید جوری لباس می پوشیدم که اونا میگن، و هزارتا کار کوفتی دیگه... باید همه ی این کارا رو می کردم تا براشون پسر خوبی باشم. فکر میکنی باید هرچی میگن و میخوان و انجام بدم؟ اگه از نظر تو این کار درستیه باشه! + بابا لااقل دنبال یه مورد میانه باش. یعنی دختری که هم مناسب روحیات تو باشه و هم مورد قبول خانواده ت. رضا جان، خواهر من توی عقایدش از منم سفت و سخت تره. _ شاید اگه اینجوری سفت و سخت نبود انقدر عاشقش نمی شدم. از شنیدن این جمله ام ناراحت شد. رویش را برگرداند و زیر لب گفت : _"لااله الاالله..." فهمیدم حرف درستی نزدم. سعی کرد خودش را آرام کند. تمام تلاشش را می کرد تا رفتار معقول و منطقی بروز دهد. با درماندگی رو به من کرد و گفت : + خیلی خوب، باشه. من با فاطمه حرف می زنم. اگه مخالفت نکرد با خانوادت بیاین خواستگاری. فهمیده بودم که میخواهد مرا دنبال نخود سیاه بفرستد، چون مطمئن بود خانواده ام رضایت نمیدهند... اما نمیدانست من سرسخت تر از آنم که کوتاه بیایم و فاطمه را رها کنم... ادامه.دارد...
هدایت شده از ـ نوای‌عشق
enc_16285821864634050068392.mp3
5.14M
کافری‌آمد‌حرم‌تنهـاتماشایت‌کند ..وقت‌برگشتن‌زِمَدحِ‌طُ؛فقط‌هومیڪشید:) --
_هوالمحبوب(:!
اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ وَاَتَوَجَّهُ اِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِىِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ يا اَبَاالْقاسِمِ يا رَسُولَ اللّهِ يا اِمامَ الرَّحْمَةِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَاللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللّهِ 1 يا اَبَا الْحَسَنِ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ يا عَلِىَّ بْنَ اَبيطالِبٍ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَاللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللّهِ 2 يا فاطِمَةَ الزَّهْراَّءُ يا بِنْتَ مُحَمَّدٍ يا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يا سَيِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكِ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكِ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهتاً عِنْدَاللّهِ اِشْفَعْی لَنا عِنْدَاللّهِ 3 يا اَبا مُحَمَّدٍ يا حَسَنَ بْنَ عَلِي اَيُّهَا الْمُجْتَبى يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَاللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللّهِ 4 يا اَبا عَبْدِاللّهِ يا حُسَيْنَ بْنَ عَلِي اَيُّهَا الشَّهيدُ يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَاللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللّهِ 5 يا اَبَا الْحَسَنِ يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ يا زَيْنَ الْعابِدينَ يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَاللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللّهِ 6 يا اَبا جَعْفَرٍ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِي اَيُّهَا الْباقِرُ يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَاللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللّهِ 7 يا اَبا عَبْدِ اللّهِ يا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ اَيُّهَا الصّادِقُ يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَاللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللّهِ 8 يا اَبَا الْحَسَنِ يا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ اَيُّهَا الْكاظِمُ يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَاللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللّهِ 9
يا اَبَا الْحَسَنِ يا عَلِىَّ بْنَ مُوسى اَيُّهَا الرِّضا يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَاللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللّهِ 10 يا اَبا جَعْفَرٍ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِي اَيُّهَا التَّقِىُّ الْجَوادُ يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَاللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللّهِ 11 يا اَبَا الْحَسَنِ يا عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ اَيُّهَا الْهادِى النَّقِىُّ يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَاللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللّهِ 12 يا اَبا مُحَمَّدٍ يا حَسَنَ بْنَ عَلِي اَيُّهَا الزَّكِىُّ الْعَسْكَرِىُّ يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَاللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللّهِ 13 يا وَصِىَّ الْحَسَنِ وَالْخَلَفَ الْحُجَّةَ اَيُّهَا الْقاَّئِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِىُّ يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَاللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللّهِ 14
3650234_AUD.m4a
14.22M
🌱 به‌نیابت‌ازشهید:ابراهیم‌هادی(:
به حدی از دلتنگی رسیدم که حتی دارم به کاشی شکسته‌ های ِحرمت هم حسودی میکنم امام ح‌ُسین..(:💔
میگہ ڪھ مردن حقِ من نیسٺ باید شہید بشم صحیح دوستِ عزیز ، ولۍ چت ڪردنٺ با نامحرم رو ڪجاۍ دلم بزارم . . . ؟!
5.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
" علی امام ِ من است ُ؛ منم غلام ِ علی. . . " به معاویه بگویید ؛ ببیند بعد از ۱۴۰۰ سال! پرچم علوی بالاست یا اموی...
✨ 📚 به خانه برگشتم... با اینکه رفتار محمد مودبانه بود اما از فهمیدن مخالفتش حالم گرفته شد. تصمیم گرفتم وقتی کمی بهتر شدم با خانواده ام صحبت کنم. میدانستم مخالفت پدر و مادرم از محمد بیشتر و شدیدتر است. خودم را برای هر عکس العملی کردم. چند روز بعد آنها را صدا زدم تا صحبت کنیم. پدرم هنوز بخاطر ماجرای عمو مهرداد سر سنگین بود. پس از کلی مقدمه چینی گفتم : _من یه تصمیم بزرگ گرفتم. مادرم گفت : + چه تصمیمی؟ _ میدونم شما هنوز منو به چشم یه بچه می بینید. میدونم ممکن از شنیدن این حرفم شوکه بشین. ولی بالاخره باید بهتون میگفتم. من میخوام ازدواج کنم! پدرم بی اختیار خنده اش گرفت و مادرم ذوق زده شد. + خب دورت بگردم این همه مقدمه چینی نمیخواست که. زودتر میگفتی دیگه مامان جان. خودم برات دختر پیدا می کنم مثل ماه. پدرم با تندی گفت : _چی چیو برات دختر پیدا می کنم خانم؟ این نه سربازی رفته، نه درسش تموم شده، نه کار داره. کی بهش دختر میده ؟ + وااااا... دلشونم بخواد. پسر به این خوش قد و بالایی، به این آقایی. پسرم مهندسه. باید از خداشونم باشه. اتفاقا از وقتی رضا دانشگاه قبول شد خودم فهمیدم چند نفری غیر مستقیم میخواستن دخترشونو نشون کنن برا بچم. هی مهندس مهندس می کردن. اتفاقا دختر یکیشونم خوبه، با نمکه، با کمالاته. حالا بهت میگم کیه. وسط حرفش پریدم : _ ببخشید مامان ولی... من انتخابمو کردم. پدرم خنده ی تمسخرآمیزی به مادرم زد و گفت : _هه... بیا... تحویل بگیر مادرم همانطور که چپ چپ نگاهش می کرد پرسید : + خب کیه؟ ما میشناسیمش؟ _ نه مامان. شما نمیشناسین. تا بحال ندیدینش. میدونم اگه بگم کیه ممکنه مخالفت کنین. ولی من تصمیم خودمو گرفتم. دوباره شروع شد... ادامه دادم : _ من اتفاقی جایی دیدمش ولی بعدا فهمیدم خواهر دوستمه. الانم تنها انتخاب من برای ازدواج اونه. مادرم نگذاشت جمله ام تمام شود. گفت : + بخدا قسم برگردی بگی خواهر اون پسره محمده شیرمو حلالت نمیکنم رضا! سرم را زمین انداختم. مادرم که فهمیده بود به هدف زده عصبانی شد و صدایش را بالا برد : + ای خدا... من چیکار کردم که انقدر باید از دست این پسر و کاراش حرص و جوش بخورم. ببین رضا چشماتو وا کن منو نگاه کن، برای اولین بار و آخرین بار دارم میگم این پنبه رو از گوشت در بیار که ما به این ازدواج رضایت بدیم. والسلام. بلند شد و از اتاقم بیرون رفت... پدر هم بعد از اینکه پوزخندی زد اتاقم را ترک کرد. بغضم گرفته بود. میدانستم تلاشم برای آنها بی فایده است. شمشیر را از رو بسته بودند. انگار دست به دست هم داده بودند... تا با انتخابم کنند... ‌ ادامه.دارد...
هدایت شده از ـ نوای‌عشق
6510503350621.mp3
3.2M
من‌ توی ِشهر نجف ؛ بابا دارم. . .!!❤️ --