VID_20230411_043158_924.mp3
8.9M
#ادعیه_روزانه
دعای روز بیستم
آیت الله مجتهدی
بسم الله الرحمن الرحیم
✨اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ الجِنانِ واغْلِقْ عَنّی فیهِ أبوابَ النّیرانِ وَوَفّقْنی فیهِ لِتِلاوَةِ القرآنِ یا مُنَزّلِ السّکینةِ فی قُلوبِ المؤمِنین.
✅خدایا بگشا برایم در آن درهاى بهشت و ببند برایم درهاى آتش دوزخ را و توفیقم ده در آن براى تلاوت قرآن اى نازل کننده آرامش در دلهاى مؤمنان.
#شرح_دعای_ماه_رمضان
#ماه_رمضان
#روز_بیستم
🌺نگاهی به دعای روز بیستم ماه رمضان :🌺
🍂 اَللَّـهُمَّ افْتَحْ لي فيهِ اَبْوابَ الْجِنانِ، وَاَغْلِقْ عَنّي فيهِ اَبْوابَ النّيرانِ، وَوَفِّقْني فيهِ لِتِلاوَةِ الْقُرْ انِ، يا مُنْزِلَ السَّكينَةِ في قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ.
1⃣خدایا درهای بهشت را برویم بازکن.
البته درهای بهشت فقط با عمل صالح باز میشود. پس مرا موفق به انجام تمام اعمال صالح بفرما تا تمام درهای بهشت برویم باز شود.
2⃣خدایا درهای جهنم را نیز برویم ببند. و مرا از لغزش و گناه دور فرما، چراکه هر گناهی، دری از درهای جهنم را بروی انسان باز میکند.
3⃣راه رسیدن به بهشت و دور شدن از جهنم، تلاوت قرآن و تمسک به اهل بیت که قرآن ناطقند است، زیرا کلید تمام اعمال صالح و گناهان در قرآن است.
پس خدای من، مرا موفق به تلاوت قرآن بفرما.
☘خدایا تلاوت و عمل به قرآن است که انسان را به آرامش میرساند.
پس این آرامش را به من عطا کن.
🍃 ای آرامش بخش قلوب مؤمنان.🍃
#دعای_روزهای_ماه_رمضان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 هر روز یک آیه راجع به امام عصر(عج)
🔵 جزء بیستم
🌕 اضطرار حضرت مهدی ارواحنافداه
#آیات_مهدوی
#رمضان_مهدوی
🌕 فضیلت و ثواب روز بیستم ماه مبارک رمضان برای روزه داران این روز طبق روایت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم :
🌺 روز بیستم که تمام شود، خداوند هفتاد هزار فرشته به سوى شما مى فرستد تا شما را از هر شیطان رانده شده اى حفظ کند. براى شما در برابر هر روزه اى که گرفته اید پاداش صد سال روزه را مى نویسد؛ میان شما و آتش دوزخ خندقى قرار مى دهد و به شما ثواب کسى را مى دهد که تورات و انجیل و زبور و فرقان را تلاوت کرده است. خداوند به شماره هر پرى از پرهاى جبرئیل عبادت یک سال را براى شما مى نویسد و ثواب تسبیح عرش و کرسى را به شما عطا مى کند و به تعداد هر آیه اى در قرآن، هزار حوریه به شما تزویج مى کند.
📚 امالی صدوق /مجلس دوازدهم/ص۴۹
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #تلنگر
📖 ... یا هادِیاً اِلَى الْحَقِّ الْمُبینِ...
... اى راهنماى به سوى حقیقت آشکار...
🌙 یکسال انتظار کشیدهام تا این شبهای قدر را دریابم. شبهایی که بهانهای است برای رسیدن به صاحب قدر، امام مقتدر، که امضای زیبایش را در مقدّرات سال آیندهٔ ما خواهد نوشت.
کاش تنها دعایمان، آمدن آن حقیقت آشکار باشد؛ آمدن آن وعدهٔ الهی که قرآن، مژدهٔ آمدنش را داده است.
9⃣1⃣ فرازی از دعای روز نوزدهم ماه مبارک #رمضان
نکته روز:
داریم به دومین شبی که محتمل بر شب قدر هست وارد میشویم
امشب شبی است که تقدیر انسان رقم میخوره
و هر انسانی خودش تقدیر خودش رو مشخص میکنه شاید از خودتون بپرسید چطوری؟
عرض میکنم که با لیاقتی که از خودمون نشون میدیم
مثل ورزشکاری که میخواد در مسابقات سطح جهانی شرکت کنه باید همه سعی اش رو بکنه به چشم مربی اش بیاد
امشب کسانی تقدیرشون نورانی نوشته میشه که بخدا نشون بدن به درد میخورن
به خدا نشون بدن که درد مردم رو میتونن دوا کنند
به خدا نشون میدن که میتونن دست خدا باشند برای یاری مردم
به خدا نشون میدن که میتونن بنده خپبی برای خدا باشن
اونوقت که خدا توسط ولی امرش اون تقدیر رو برای یکسال آینده ما مینویسه
فضائل علوی:
پیامبر اکرم ص میفرمایند :
ای مردم
من شهر علم هستم و علی دروازه آن
هر کس بخواهد ب. این شهر وارد شود باید به ناچار از درب آن وارد شود
خود امیرالمومنین علی ع در مورد خودشون میفرمایند : چشمه های علم از کوهسار من جاری میشه
ذکر علی عباده
بردن نام علی ع هم عبادته چه برسه به پیروی کردن از ایشان
به نازم به آقایی که همه چیز تمام بود
در عدالت بی همتا
در علم بی همانند
در زهد بالاترین مقام
در مهربانی هفتاد برابر پدر و مادر
در عمل از همه پر عملتر
در مدیریت از همه بالاتر
نه بشر توانمش گفت ، نه خدا توانمش خواند
متحیرم چه نامم ، شه ملک لافتی زا
نکته مهدوی:
امشب ملائکه و روح ، تقدیر کل شئ رو بر امام زمان عج وارد میکنند و ایشان به عنوان خلیفة الله تقدیر یک یک نه فقط آدمها بلکه کل شئ رو مینویسند
اینجاست که باید اینروز و اینروزها خودمون رو به امام زمان عج نشون بدیم و به چشمشون بیاییم
حق امام زمان عج بر ما این است که جایگاهشون رو بشناسیم و در این شب قدر از خدا بخواهیم که ما رو از وجود امام زمان عج سیراب کنه
اونوقت به چشم امام زمان عج میاییم
وقتی آقا ببینند که ما یک قدم برای اومدنشون داریم تلاش میکتیم قطعا و بلاشک ما رو دعا میکنند و بهترین تقدیر رو برای ما مینویسند
چون امشب کاتب تقدیر الهی امام زمان عج هستند
رفقا الان زمانشه که خودمون رو به امام زمان عج نشون بدیم
بیایید در این شب عظیم که برتر از هزار شبه برای اومدنش نذر و دعا کنیم تا به چشمش بیاییم
تا برامون مقدر بکنند که ان شاالله با چشممون ظهورشون رو ببینیم
اگه دوست داری کاری کنی که به چشم امام زمان عج بیایی در نذر اومدنش شرکت کن تا تقدیر ظهور برامون رقم بخوره
بزن رو لینک و توام سهیم شو
https://ppng.ir/d/3VxA
💖یارانِ #امام_زمان عجل الله فرجه
🌹عزیزان خوش ذوق
برای خواندن نماز قضا ؛دفترچه🗒️ آماده کردی🤔
قرار شد خیلی آهسته و پیوسته نماز قضاهامون رو بخونیم
📋با برنامه ما همراه باشید
شنبه = قضای یک نماز صبح
یکشنبه =قضای یک نمازظهر🌹
دوشنبه=قضای یک نمازعصر
سه شنبه=قضای یک نمازمغرب
چهارشنبه=قضای یک نمازعشاء
پنج شنبه= جامانده در هفته یا نماز والدین یا نماز آیات
🍃🌷🍃______🍃🌷🍃
‼️طرح خواندن نماز قضا ‼️
عزیز دل یکشنبه ها قراره یه
قضای نماز ظهر
به جا بیاریم .
باماهمراه باش خیلی وقت نمیبره😌
#نماز_قضا #یک_شنبه
💚💛💚؛
محبان مهدی
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت #نویسنده_خانم_ط_حسینی #قسمت۶۲ 🎬 وارد کانکس شدیم سریع رفتم طرف تشکها تا خود
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده_خانم ط_حسینی
#قسمت۶۳ 🎬
شب از نیمه گذشته بود وهنوز ناریه بیرون بود،ذهنم خیلی درگیر بود،درگیر طارق,درگیرحرفهای ناریه,احساسم بهم میگفت ناریه یک نقشه هایی برام داره,امشب اخرین شبی هست که به گفته ی ناریه,اونها اینجان...یعنی فردا میرن؟برای من واقعا میخوادکاری کنه؟؟
باصدای در ازجا بلندشدم،ناریه امد داخل وروبه من:عه هنوز بیداری؟!
من:اره خوابم نبرد...چه خبر؟پیداشون کردند؟
ناریه:نه بابا,انگار اب شدند ورفتند توزمین نیستند که نیستند,احتمال میدن یه همدست داخل اردوگاه داشته باشند چون متوجه شدند عقب چادر اسیرا شکافته شده,یکی بوده که بهشان کمک کرده,یه چیز دیگه هم هست,ابواسحاق همون مردی هست که اینها رااورده والان فهمیدم اون کسی که دیشب توجشن سرش رابریدن,همین ابواسحاق بوده...من که میگم کار کار همون اسیرای فراریه...اما داعشیا قبول ندارند ومیگن هرطور هم که میتونستند فرارکنند به این سرعت نمیتونستند خودشون رابه شهر برسونن,مگر اینکه عامل نفوذی دم کلفتی داخل اردوگاه داشتن واون با برنامه ریزی دقیق فراریشون داده.
پیش خودم خندم گرفت,اینا نمیدونستند اون نفوذی دم کلفت منم ولی برنامه ریزی دقیقی در کار نبوده بلکه فقط وفقط لطف خدا بوده...
باحرف ناریه به خود اومدم:نمیدونم خیالاتی شدم یااینکه واقعا یک نفر,دور وبر کانکس ما میچرخید...اگه خیالات نباشه حدس میزنم دوباره فرستاده های ابوعدنان نقشه ای دارن برام....
کاش زودتر صبح میشد...
کاش این مکان لعنت شده را زودتر ترک میکردم.....
اذان صبح راگفتند ناریه از جاش پاشد ویک کیف به سمتم داد:بیا این تمام مدارک من وفیصل...مال تو وعماد باشه...حتی خنجری راکه اسم خودش وشوهرش روش حک شده بود وهدیه عروسیشون بود را داخل کیف گذاشت وگفت:اینم همراه مدارک باشه بد نیست....پاشو اماده بشو باید بریم
بااین حرف ناریه یک فکری به ذهنم جرقه زد...درسته...ناریه,میخواد در بره,با اسم جعلی فرارکند,مدارکش رابه من میده....تامن وعماد .....خدای من نه......
رو به ناریه گفتم:الان ؟!!میخوای باهم بریم نماز؟؟
ناریه:اون نمازی که اینا میخونن بخوره تو مغزنداشته شان...خودمون کار داریم،پاشو مدارک شناسایی که بهت دادم بیار...خودتم که خیلی وسایل نداشتی ,اما نمیخواد چیزی,بیاری,پاشو...
باترس وسوظن ارام بلند شدم وچادرم راپوشیدم اومدم حرکت کنم که گفت:
تنها نه...,عماد را باید بیاری
من:عمادددد؟!!بچه خوابه,مگه نمیخوای برگردیم؟یعنی فیصل هم میاری...
ناریه باتحکمی درصداش که تابه حال بامن اینگونه صحبت نکرده بود گفت:حرف اضافی موقوف...فیصل میمونه...عمادرابغل کن.
ترس تمام وجودم راگرفته بود ،نمیدونستم چه نقشه ای,توسرشه ,اما هرکار که میکردم به ضرر خودم بود ,اخه تواردوگاه نه هیچ کس من رامیشناخت ونه براشون مهم بودم وبرعکس,همه از ناریه فرمانبری,داشتند.
بالاجبار عماد را بغل کردم باهم از کانکس خارج شدیم.
در کابین عقبی رابازکردم وعماد رابااحتیاط خواباندم تابیدار نشه,عماد هم حالتی بود بین خواب وبیداری ونپرسید چکارمیکنم ودوباره چشمهاش را روی هم گذاشت.
سوار شدم ,در دلم متوسل شدم به امام دوازدهم ,طارق همیشه میگفت :هرجا کارت گیرکرد,دست به دامان صاحب الزمان عج بشو,این اقا حجت زنده ی خدا بر روی زمین است ومحاله جوابت راندهد.
از امامم درخواست کمک کردم وبا ایشون عهد کردم اگر کمکم کند وازاین مهلکه جان سالم بدر برم ,تمام تلاشم رابرای خدمت به شیعیان ودرراه ظهور مولا ،بکارمیبرم.
ناریه:چی چی باخودت میگی ،هنوز که نمیدانی میخوام چکارت کنم,دیوونه شدی,وای به حال وقتی بفهمی چی در انتظارت است.
خدای من.....این چی داره میگه...علنا داره تهدیدم میکنه....
خدااااا.......یا صاحب الزمان الغوث والامان....
#ادامه_دارد ..
#داستان
💦⛈💦⛈💦⛈
محبان مهدی
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت #نویسنده_خانم ط_حسینی #قسمت۶۳ 🎬 شب از نیمه گذشته بود وهنوز ناریه بیرون بو
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده_خانم_ط_حسینی
#قسمت۶۴ 🎬
از اردوگاه خارج شدیم ،شفق به خون نشسته پدیدارشده بود وخبراز صبحی دیگر میداد...نمیدانم بااین تفاسیر میتوانم ،صبح فردا راببینم یانه...نزدیک شهربودیم وهرازگاهی ماشینی,موتوری از داعشیها ازکنارمان عبور میکرد.
نرسیده به شهر موصل ،ناریه ماشین رابه سمت جاده ی خاکی که به نخلستانی نیمه سوخته میرسید هدایت کرد،الان مطمین بودم که قصد کشتن مارا دارد...ارام ارام ونامحسوس دستم رابردم طرغ کیف که خنجر رابردارم ,ناگهان ,دست ناریه اومد رودستم وگفت:حواسم بهت هست ضعیفه....حرکتی کنی درجا میکشمت....
قلبم از حرکت ایستاد...خدااااا چراااا؟؟
کنار نخلی که سرش سوخته بود ماشین را نگه داشت ومجبورم کرد پیاده شم وگفت:پسرت را بزارفعلا بخوابه وکشته شدن مادرش رانبینه،قول میدم عمادت را بدون درد راحتش کنم...
خدای من این عفریته قصدداشت عماد هم بکشه...کاش با طارق رفته بودم...
دستهام را با یک ریسمان
به نخل پشت سرم بست,کلت کمریش را از زیرچادرش دراورد وشروع به نطق کرد:قبل از مرگت ,بزار بفهمی برای چی میمری وبدانی که تقصیر,خودته وگرنه من اصلا قصد کشتنت رانداشتم،من فقط میخواستم با نام جعلی ازاینجا فرارکنم اما اشنایی باتو یه راه بهتر پیش پام نهاد که برای همیشه از دست ابوعدنان راحت میشدم و...
ناریه آهی کشید وگفت:اگر من به داعش نپیوسته بودم ،شاید الان اینقدر سنگدل نبودم وراحت از کشتن تووپسرت صحبت نمیکردم،همونطور که گفتم من قصدم خروج ازداعش وفرار به یکی ازکشورهای اروپایی بانام مستعار بود تا بتونم زندگی مخفیانه وراحتی دوراز چشم ابوعدنان داشته باشم اما وقتی تورا دیدم ,نقشه ام عوض شد ,پیش خودم گفتم ,من که میخوام ازدست ابوعدنان خلاص بشم,چرا برای همیشه خلاص نشم,بهترین راه این بود که تووعماد که دقیقا شرایط,ظاهری وسنی و...من وفیصل را داشتید,درعوض ما کشته بشید...جوری کشته بشید که صورتتون ازبین بره ومدارک من وفیصل همراهتون باشد ودقیقا همان روز کشته شدن شما ,من وفیصل بانام جدیدی راهی کشوری جدید بازندگی راحت وجدیدی میشیم وازانطرف جاسوسان ابوعدنان خبرکشته شدن من وفیصل را مخابره میکنن وزندگی پراز هراس ناریه تمام میشود.
خیلی عصبانی بودم وازخباثت این زن عقم میگرفت پس گفتم:ببین ,فکرمیکنی زندگیی که روی خون دوتا مظلوم بنا میکنی برای تو دوام داره؟؟مطمین باش خدا جای حق نشسته وزندگیت جهنمی سوزان ,سوزان ترازحالا که درحال فراری میشه....
خنده ی بلندی کردوگفت:تودیگه دم از مظلومیت نزن زنی که سنگ جنایتکاران داعش رابه سینه میزنه نباید مظلوم باشه
راستش منم اول فکرمیکردم عادلانه نیست که تووعماد رابکشم وتا وقتی ارادتت رابه داعش ندیدم واعترافت مبنی بر خدمت به داعش رااززبانت نشنیدم ,حاضر به کشتنت نشدم...
سلما.....من هرچه ضربه خوردم ازچشم داعش وداعشیها میدانم...اگر باحرفهای قشنگشان مارا فریب نداده بودند وبه جان یک مشت ادم بیگناه نیانداخته بودند الان وضع من اینطور نبود من خانم دکتری بودم برای خودم ویک زندگی ارام داشتم,اگر اون مولویهای شکم پاره وهوسران داعشی شوهر نخبه ام را شستشوی مغزی نداده بودند وبرای هیچ وپوچ ,عدنان,خودش راتکه تکه نکرده بود ,الان من درحال فرارنبودم...وباصدای بلند فریاد زد....متنفرم از,هرچه داعش وداعشیست..متنفرم از خدای داعشیها......متنفرم از پیامبرداعشیها.....متنفرم ازتو که با دیدن اینهمه جنایات داعش بازهم سنگ محبتشان رابه سینه میزنی....
وکلتش رامسلح کرد وبه طرف نشانه رفت...
که فریادزدم....
#ادامه_دارد ..
#داستان
💦⛈💦⛈💦⛈
با ما همراه باشید🌹🌹🌹
شه شناس جلسه ۵۵.mp3
15.52M
📝برای امیرالمؤمنین جانها فدایش
شه شناس
🔹 جلسه ۵۵
🎤حجت الاسلام #استاد_امینی_خواه
🔈#سخنرانی
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @Mohebannemahdi
╚══🌸🕊═════════╝ᭂ࿐
ملکوت ربا خواری.mp3
1.8M
🌅 ملکوت اعمال 4⃣1⃣
◀️ ملکوت رباخواری
🎤حجت الاسلام #استاد_امینی_خواه
🔹 جلسه چهاردهم
🔈#پادکست
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @Mohebannemahdi
╚══🌸🕊═════════╝
شب قدر چه بخواهيم ۱.mp3
12.05M
🌏 شب قدر چه بخواهیم 1⃣
🎤حجت الاسلام #استاد_امینی_خواه
🔹 جلسه اول
🔈#پادکست
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @Mohebannemahdi
╚══🌸🕊═════════╝
شب قدر چه بخواهیم ۲.mp3
9.65M
🌕 شب قدر چه بخواهیم 2⃣
🎤حجت الاسلام #استاد_امینی_خواه
🔹 جلسه دوم
🔈#پادکست
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @Mohebannemahdi
╚══🌸🕊═════════╝