eitaa logo
محبـّــاݩ بقیـّــةاللّھ ؏‌ڄ
230 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
25 فایل
بِسم‌ِࢪَب‌ِّالمَهدےعڄ ‌" لبیڪے بہ #جهاد_تبیین " ⏪ این‌کانال‌زیرنظریکی‌ازطلاب‌حوزه‌علمیه‌قم اداره‌می‌شود. ✴ کپی‌مطالب‌همراه‌بالینک‌کانال‌بلااشکال‌است. " اݪݪّهـم‌ّعجّڵ‌لولیّڪ‌الفـࢪڄ " به امید گوشه نگاهی🥀
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅═══✼✼═══┅┄ شهید چمران در اتاق نشسته بود، دید صدای دعوا می‌آید! با دست بند، رضا را آورده‌اند در اتاق و به شهید چمران گفتند این چه کسی است آورده‌اید جبهه؟! رضا شروع کرد به فحش دادن، اما چمران مشغول نوشتن بود …. دید که شهید چمران توجه نمی‌کند…. یک دفعه داد زد: ” کچل با توأم …! “ یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد: بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چه شده آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟ آقا رضا رفته بود بیرون سیگار بخرد که با دژبان دعوایش می‌شود. شهید چمران به جوان می‌گوید: آقا رضا چه سیگاری می‌کشی؟ بروید برایش بخرید و بیاورید! رضا به شهید چمران می‌گوید: می‌شود دوتا فحش بهم بدی؟! کشیده‌ای، چیزی؟! ┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄ شهید چمران: چرا؟! رضا: من عمری است به هرکسی بدی کرده‌ام، به من بدی کرده است … تا حالا نشده بود به کسی فحش بدهم و اینطور برخورد کند… شهید چمران: اشتباه فکر می‌کنی، یکی اون بالا هست، هر چی بهش بدی می‌کنم، نه تنها بدی نمی‌کند، بلکه با خوبی جواب می‌دهد، آبرو می‌دهد. رضا جا می‌خورد و آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی‌رفت، در سنگر زار زار گریه می‌کرد …عجب! یکی بوده هرچی بدی کردم خوبی کرده؟ اذان شد، آقا رضا نخستین نماز عمرش بود، رفت وضو گرفت سر نماز، موقع قنوت صدای گریه‌اش بلند بود. وسط نماز، صدای سوت خمپاره آمد صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد…. رضا رفت، فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش …. ●°•🌷•°● 👌شهید_زنده_است ❈✦❈✦❈✦❈✦❈✦❈✦❈✦❈ 💠 هیئت محبّان بقیّةالله(عج) ۱ در واتساپ https://chat.whatsapp.com/Jv0QAVStzsM2Ij62oeKNyA 💠 هیئت محبّان بقیّةالله(عج) ۲ در واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2SPNqUfVsHEMgvRws5YQy 💠 هیئت محبّان بقیّةالله(عج) در ایتا https://eitaa.com/mohebbane_baghiyatallah
‌●°•🌷•°● 🕊 رضا سگ باز!!! یه لات بود تو مشهد... هم سگ خرید و فروش می‌کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!! یه روز داشت می‌رفت سمت کوه‌سنگی برای دعوا و غذا خوردن! که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می‌کنه. شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“ - رضا گفت: بَروبچه‌ها که اینجور میگن.....!!! - چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!! به غیرتش برخورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......! مدتی بعد.... شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....! چند لحظه بعد با دست بسته، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“ رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود! وقتی دید چمران توجه نمی‌کنه، یه دفعه سرش داد زد: ”آهای کچل با تواَم.....! “ یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟ - رضا گفت: داشتم می‌رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!! چمران: ”آقا رضا چی می‌کشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“ چمران و آقا رضا تنها تو سنگر..... - رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! كشيده‌ای، چیزی؟!! - شهید چمران: چرا؟! - رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!! - شهید چمران: اشتباه فکر می‌کنی!!!! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می‌کنم، نه تنها بدی نمی‌کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده! هِی آبرو بهم میده..... تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می‌کردی ولی اون بهت خوبی می‌کرده.....! منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …! رضا جا خورد!.... رفت و تو سنگر نشست. آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی‌رفت، زار زار گریه می‌کرد! تو گریه‌هاش می‌گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟ اذان شد. رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت. سرِ نماز، موقع قنوت صدای گریه‌ش بلند شد!!!! وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد..... رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش) یه توبه و نماز واقعی........ عِنْدَ‌رَبِّهِمْ‌يُرْزَقُون (به نقل از کتاب خاطرات شهید مصطفی چمران) 🔵 گاهی برای کمک به افراد و هدایت اون‌ها تذکر کافی نیست و باید دستشون رو گرفت و آورد تو راه... گاهی باید در برابر داد و فریادهای افراد؛ صبوری کرد و مهربونی به خرج داد... گاهی باید با بعضی افراد مثل گمشده ها رفتار کنیم؛ باید دستشون رو بگیریم و بذاریم تو دست خدا...باید کمکشون کنیم تا راه رو پیدا کنن... و این یعنی با دلسوزی و محبت امر به معروف و نهی از منکر کنیم نه با خشم و تکبر... ┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄ 🌷 🥀 ✾ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ↩️ عضو شوید ⇩⇩⇩ 💠 ڪاناڵ‌ محبّــاݩ‌ بقیّــةاللّھ ؏ڄ @mohebbane_baghiyatallah
🕊✨ رضا سگ باز!!! یه لات بود تو مشهد... هم سگ خرید و فروش می‌کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!! یه روز داشت می‌رفت سمت کوه‌سنگی برای دعوا و غذا خوردن! که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می‌کنه. شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“ - رضا گفت: بَروبچه‌ها که اینجور میگن.....!!! - چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!! به غیرتش برخورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......! مدتی بعد.... شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....! چند لحظه بعد با دست بسته، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“ رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود! وقتی دید چمران توجه نمی‌کنه، یه دفعه سرش داد زد: ”آهای کچل با تواَم.....! “ یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟ - رضا گفت: داشتم می‌رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!! چمران: ”آقا رضا چی می‌کشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“ چمران و آقا رضا تنها تو سنگر..... - رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! كشيده‌ای، چیزی؟!! - شهید چمران: چرا؟! - رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!! - شهید چمران: اشتباه فکر می‌کنی!!!! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می‌کنم، نه تنها بدی نمی‌کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده! هِی آبرو بهم میده..... تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می‌کردی ولی اون بهت خوبی می‌کرده.....! منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …! رضا جا خورد!.... رفت و تو سنگر نشست. آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی‌رفت، زار زار گریه می‌کرد! تو گریه‌هاش می‌گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟ اذان شد. رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت. سرِ نماز، موقع قنوت صدای گریه‌ش بلند شد!!!! وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد..... رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش) یه توبه و نماز واقعی........ عِنْدَ‌رَبِّهِمْ‌يُرْزَقُون (به نقل از کتاب خاطرات شهید مصطفی چمران) 🔵 گاهی برای کمک به افراد و هدایت اون‌ها تذکر کافی نیست و باید دستشون رو گرفت و آورد تو راه... گاهی باید در برابر داد و فریادهای افراد؛ صبوری کرد و مهربونی به خرج داد... گاهی باید با بعضی افراد مثل گمشده ها رفتار کنیم؛ باید دستشون رو بگیریم و بذاریم تو دست خدا...باید کمکشون کنیم تا راه رو پیدا کنن... و این یعنی با دلسوزی و محبت امر به معروف و نهی از منکر کنیم نه با خشم و تکبر... ┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄ 🌷 ✾ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ↩️ عضو شوید ⇩⇩⇩ 💠 ڪاناڵ‌ محبّــاݩ‌ بقیّــةاللّھ ؏ڄ @mohebbane_baghiyatallah