هدایت شده از روایتگری شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ شهید طیب حاج رضایی: سلام منو به خمینی برسون و بگو خیلیها شما رو دیدند و خریدند ، ما ندیده شما رو خریدیم!
۱۱ آبان سالروز شهادت حر انقلاب، پهلوان پایتخت #طیب_حاج_رضایی گرامی باد!
👤 مُحَمّد نُصوحی
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💢 از تولد گرفتن برای بچه های فرح تا اعدام به جرم محبّت امام(ره)
🔴 چند ساعت بعد از دستگیری ما، #طیب_حاج_رضایی رو کت بسته آوردند و تو بند ما انداختند. وقتی ما رو به زندان باغشاه بردند، طیب هم همراهمون بود. من باهاش کاری نداشتم؛ چون همیشه دور و برش یک مشت چاقوکش بود. خودش هم از بزن بهادرها و لاتهای تهران بود و طرفدار شاه؛ جوری که وقتی فرح پهلوی بچه دار شد و پسر اولش ، رضا پهلوی را به دنیا آورد، طیب کوچه و محل را چراغونی کرد. رو همین حساب، تا طیب را دیدم، محلش نگذاشتم و پشتم را طرفش کردم. دستبند به دستش بود. سلام کرد و گفت: محمد آقا ! ما رفیق نامرد نیستیم.
🔸 جوابش را ندادم؛ اما می دونستم که #ساواک از علاقه طیب به آقای خمینی سوء استفاده می کند. آن زمان، طیب با شعبان [ #شعبان_جعفری معروف به شعبان بی مخ ] سرشاخ شده بود . هر دو ، یکه بزن جنوب شهر بودند و حرفشان خریدار داشت. شعبان، ورزشکار بود و طرفدار شاه؛ طیب میداندار و بارفروش و دست و دلباز و خیر و یتیم نواز. در حالی که همیشه شنیده بودیم او طرفدار و فدایی شاهه، یهو ورق برگشت و طیب شد بر ضد شاه. حالا تو دل طیب چه حال و احوال و انقلابی پیدا شده بود، خدا میدونه. سران مملکت جلسه گذاشتند که با طیب زد و بند کنند و وادارش کنند که بگه خمینی به من پول داده تا بارفروشها رو تیر کنم .
🔹 آن روز در دادگاه، طیب رو به #سرهنگ_نصیری گفت: حرفهای شما درست؛ اما ما تو قانون مشتیگری، با بچه های #حضرت_زهرا در نمیافتیم. من این سید رو نمی شناسم؛ اما با او در نمی افتم.
عاقبت دادگاه شاه به اسماعیل حاج رضایی، طیب حاج رضایی، من و حاج علی نوری حکم اعدام داد و به برادران کاردی و شمشاد و بقیه، ده تا پانزده سال زندان دادند.
➕ بعد از اعلام حکم، ما را به بندهامون منتقل کردند. نصف شب، مأمور شهربانی آمد و زد به در زندان و گفت: محمد باقری! حاج علی نوری! اعلاحضرت با یک درجه تخفیف، عفو ملوکانه به شما داده. اینها را گفتند تا طیب تو بزنه و از ترس اعدام، حرفش رو پس بگیره و بگه آقای خمینی منو تحریک کرد؛ اما طیب که تو یک سلول دیگه زندانی بود، بلند گفت: این حرفها رو برای ننهات بزن! یک بار گفتم، باز هم میگم، من با بچه حضرت زهرا در نمیافتم.
⚫️ فردا شب، صدایی از سلول طیب آمد. فهمیدم دارن می برندشان برای اعدام. وقتی میرفتن،طیب زد به میله سلول من و گفت: محمد آقا! اگه یک روز خمینی رو دیدی، سلام منو بهش برسون و بگو خیلیها شما رو دیدند و خریدند ، ما ندیده شما رو خریدیم.
🟡 بعد از پیروزی انقلاب، محمد آقا با جمعی از مردان انقلابی خدمت امام خمینی رسیدند و با ایشان عکس یادگاری انداختند. وقتی محمد آقا پیام طیب را به امام گفت، امام فرمود: «طیب، حُر دیگری بود.»
📚کوچه نقاشها، خاطرات سید ابوالفضل کاظمی، گفت و گو و تدوین راحله صبوری، ( چاپ اول، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر وابسته به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی - دفتر ادبیات و هنر مقاومت ، 1389 )، صفحات 50 تا 52.
✅ @emam_com
هدایت شده از MESBAHYAZDI.IR
طرفدار امام (رحمت الله علیه)
🔹️بسیاری از گناهکاران فقط به عشق امام حسین (علیه السلام) توبه کرده اند و از همه بالاترشان که ما در زمان خودمان می شناسیم، طیب است. خدا رحمتش کند.
🔹️ طیب، سرکرده داش های تهران بود. داش ها اخلاق خاصی دارند؛ خیلی در بند احکام ظاهری و مثلا نماز شان را درست بخوانند و گناه نکنند و این حرف ها نیستند. می گویند: «خیلی از کار ها بود که ابایی نداشت انجام بدهد».
🔹️طیب، رئیس گروهی از این داش ها بود. هر چه او دستور می داد، آن ها عمل می کردند. می گفت بزنید، می زدند.
🔹️او دو صفت ممتاز داشت؛ یکی عشق به امام حسین(علیه السلام)، یکی خدمت به مردم. هر کسی کاری داشت، کوتاهی نمی کرد. از جمله هر روز، مثلا سر سفره اش، بیش از صد نفر غذا می خوردند. دهه عاشورا که می شد، دسته طیب از همه دسته های تهران پر رونق تر بود.
🔹️در نهضت حضرت امام، او طرفدار امام (رحمه الله) بود. به واسطه طرفداری از آقای خمینی دستگیر شد. به او گفتند: «اگر فقط بگویی که از آقای خمینی پول گرفتیم که علیه شاه شعار بدهیم، آزادت می کنیم». گفت: «اینجا پای دین و پای سید الشهدا است. من پولی نگرفتم. برای دینم گفتم. حالا هم حاضرم». اعدامش کردند...
چیزی که او را نگه داشت، علاقه به سیدالشهدا بود.
🔺️آیت الله مصباح یزدی(قدس سره)، ۱۳۹۰/۰۱/۲۶
🗓 ۱۱آبان، سالروز تیرباران شهید طیب حاج رضایی
#معارف_اخلاقی
#سیاسی
#طیب_حاج_رضایی
📱 @mesbahyazdi_ir