eitaa logo
هیئت محبین اهل بیت علیهم‌السلام
5.6هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
3.9هزار ویدیو
103 فایل
هیئت محبین اهل بیت علیهم السلام قم بامسئولیت: حجت الاسلام حاج احمد پناهیان شماره کارت نذورات ۶۱۰۴۳۳۷۸۱۱۴۲۹۲۷۱ سایت www.mohebbin.net جهادی @rebbiyyoon نوجوانان @mohebbin_nojavan خواهران @mohebbin_etrat مقتل الشهدا @fatemiyyeh_ir ادمین @mohebbin .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️ امروز آخرین مهلت ثبت نام 💥اردوی راهیان نور غرب - ۹ تا ۱۲ مرداد 📽 کلیپ | ادامه دارند هنوز... 🔺 اردوی سال 96 ‼️ لینک ثبت نام👇 http://mohebbin.net/portal/?task=register
🌹 بزم شهیدانه 4⃣ سفره چهارم: عملیات 💥 روایتی از یک اردوی جهادی عجیب و متفاوت... تنها عزم بچه ها و فوریت کار، مهیاست؛ وگرنه همه وسایل مهیا نیست! اساس قاعدهٔ الهی نیز همیشه این است که تکمیلِ ابزار و ادوات، در حین کار است. برکت، میوهٔ حرکت است و نه شرط آن! محور عملیات کاملا روشن است؛ یک سالن حدود بیست متری که سردرِ آن نوشته شده است: سالن معراج؛ آخرین منزلگاه و میعادگاه وداع هر مسلمان با عالم ناسوت و دیگر مسلمانان با پیکر هر مسلمان. تعلق اداری روح بر بدن قبض شده است، اما همچنان به حرمتِ همراهیِ سالانه، روح از آن عالم ملکوت گوشهٔ چشمی به پیکر خویش دارد؛ پس هنوز حرمت دارد. سختترین لحظه، لحظهٔ اول هر کاری است؛ به ویژه این کار که می خواهی مرگ را با دستان خود لمس کنی! این سختی در این موقعیت بیشتر است، از آن رو که بدن ها از زیر دستگاه ها، سوزن ها و جراحی های پزشکی آمده اند. خونِ جاری در بعضی برانکاردها گواه این سخن است. بعضی ها که "غسّال اولی" هستند، زیپ کاور را با کمی استرس باز می کنند؛ اما یکی دو روز که می گذرد، مثل بقیه که هفتهٔ گذشته بهشت معصومه بودند، استرس اولیه فروکش میکند. در جهاد قرار نیست نظم طبیعیِ حسّ و هیجانات درونی از کار بیفتند که شخص راحت و آسوده به مجاهده بپردازد، که اساساً دیگر مجاهده بی معنا و بی هویت می شود؛ قرار است با همهٔ ترس و دلهرهٔ خویش، پا در عرصهٔ مبارزه و کنشگری فعال بگذاری و این غلبه بر هیجان در راه خدا، یعنی مجاهده! پس گمان مبر که رزمندگانِ قایق سوار اکیپ شناسایی در هور، استرسی نداشتند؛ استرس بود، اما قرار است با ایمان به غیب و ایمان به امر جهاد، یقین تمام گوشت و پوست او را درگیر کند. جهاد راه است، نه ثمرهٔ راه؛ پس هویت جهاد به سختی آن است. پس از خارج کردن جسد از کاور و قرار دادن روی سنگ شستشو، اولین کار خارج کردن لباس های دنیایی میت است که بیشتر آنان در بیمارستان عفونی و خونی شده است و اولین بزنگاه ابتلا اینجاست که با لطف الهی و رعایت آداب بهداشتی، جای نگرانی نیست. دست بالا هم حرف است که هر جنگی بالاخره تلفات دارد؛ با صرف احتمال تلفات، نمی توان عقب نشست. لباس های این-دنیایی را باید غیرمحترمانه با کاتر برید، ولی باید مواظب بود که سرسوزنی به بدن میت که سالها انیس روح آن-جهانی خویش بوده است، آسیب و جراحتی وارد نشود. وقتی بدن روی سنگ غسالخانه عریان می شود، در حقیقت ذلّت و نداری انسان عیان می شود؛ ذلّت بی ارادگی در دستان غسّال و نداریِ دارایی هایی که مجدّانه به دنبالش بوده است و دیگران آسوده به دست می گیرند و نداریِ لذّاتی که تنها تبعاتش باقی است... اینجاست که باید گفت: به عزت و شرف لا اله الا الله... پس از آن، کار ضدعفونی کردن، شستشو و نظافت آغاز می شود. بیشترین کار در بین کارها که وقت بچه ها را می گرفت، نظافت بدن مسافر ابدیت و برطرف کردن موانع غسل بود. هرچه که شخص در بیمارستان بیشتر بستری بود، جای چسب ها و اثرات زخم ها بیشتر وقت گیر بود. بندآوردن خون که خودش یک دردسر جدایی بود. شما این حساسیت های میلیمتری را باید می گذاشتید کنار غرغر راننده های آمبولانس که برای بردن جنازه ها عجله داشتند. بدن نظیف و تمیز، الآن آماده غسل بود، هر دفعه یکی از بچه ها ثواب این کار را به عهده می گرفت و دیگران به وی کمک می کردند. اول غسلِ سدر، بعد غسلِ کافور و در نهایت غسلِ آب است. سدر و کافور را از قبل بچه ها در دو مخزن آب حل می کردند به نحوی که تبدیل به آب مضاف هم نشود. در بین این غسل ها هر از گاهی بچه ها می خواندند؛ یا از دعای ابوحمزه ثمالی و "ابکی لخروج نفسی..." یا از سلام بر امام حسین علیه السلام و قطرات اشکی که با عرق زیر شیلد قاطی می شد... غالباً بعد از اتمام هر مرحله کسی صلوات ختم می کرد و صدای صلوات در غسالخانه طنین انداز می شد. در پشت همهٔ این افعال و اذکار، بچه ها یک دعای مشترک داشتند و آن اینکه خدایا! ما را در راه خودت قطعه قطعه کن؛ به نحوی که بدنمان برنگردد! و اینجاست که یاد حاج قاسم می افتی که چقدر زیرکانه دعا کرده بود؛ همه وجودش را اهدا کرد. حیف نیست که خون هایمان را در بدن سالم به خدا بازگردانیم؟! فلسفهٔ جریان خون، جاری شدن آن در راه خداست... در حین غسل، یک نفر از بچه ها که هیچ اصابتی با بدن میت نداشت، با دستانی پاک باید لباس های سفر آخرت را برای میت روی سنگ کناری آماده می کرد. اینجاست که روضه به اوج خود می رسد: "مگر حسین فاطمه عزیز مصطفی نبود؟!" گاهی که روضه خوان اشاره داشت، اشک ها جاری می شد؛ اگرچه ماسک و فشردگی کار اجازه تبدیل گریه به بکا را نمی داد، اما تلافی آن در زیارت عاشورای هر صبح جبران می شد: ای بی کفن حسین! صدپاره تن حسین! ادامه دارد... 🔺 @Rebbiyyoon 🔺 @mohebbin_net