هیئت محبین الرقیه (س)
🔺 # بمناسبت ۱۰ آذرماه سالگرد_شهادت اولین شهید مدافع حرم شهرستان امیدیه
🔰 مادر شهید مدافع حرم طلبه بسیجی #میلاد_بدری
▪️با خودم كنار آمدم خانواده هایی هستند که سه شهید و چهار شهید دارند من یکی از پسرانم را میخواهم فدای اسلام کنم و توانستم راضي شوم ميلاد به سوريه برود و گفتم مادر برو به سلامت.
هرچه خدا خواست همان ميشود و اگر قسمت من باشي برميگردي و اگر قسمتت #شهادت است مباركت باشد و اين آخرين كلام من و پسرم در لحظه جدا شدن از يكديگر بود و ميلاد با خوشحالي رفت.
۱۸ روز بيشتر از رفتن ميلاد به سوريه نگذشته بود كه روز #اربعين حسيني خبر شهادتش پخش شد. ملبس شدنش به لباس روحانيت همراه با شهادتش رقم خورد و حتي روي سنگ قبرش در كنار اسمش حجتالاسلام والمسلمين را قيد كردهاند.
موقعي كه از ميلاد جدا شدم میدانستم براي هميشه از پيش من رفت و موقعي كه ميلاد در سوريه بود دعا ميكردم خدا آبروی من را پيش #حضرت_زينب سلام الله علیها حفظ كند تا موقع شنيدن خبر شهادت ميلاد حرف بیجا نزنم و همينطور هم شد و وقتی كه پيكر ميلاد آمد، روحيه و صبرم خيلي بالا بود. با اينكه لحظهای از فكر ميلاد نمیتوانم جدا شوم و نبودش برايم خيلی سخت است، ولی خوشحال هستم كه با رضايت خودم توانستم دل ميلاد را شاد كنم.
🗓 شهادت ۱۰ آذر ماه ۹۴
#سالگرد_شهادت
◾️همسر شهید مدافع حرم #ایوب_رحیم_پور
🔻یک شب یکی از دوستانش پارچه روی قبر #حضرت_رقیه سلام الله علیها را برایمان آورده بود. ایوب رفت حیاط و زار زار گریه میکرد. بعد رفت اتاقش شروع به خواندن نماز کرد. خوابش برد. صبح بیدار شد و گفت که خواب دیده است. آن شب هر دوی ما خواب دیده بودیم. او خواب دیده بود که به #حج_تمتع رفته و در حال انجام اعمال، ناگهان همراه #شهدای_منی به آسمان پرواز کرده است. من هم خواب دیدم که در مجلس #روضه خانم نشسته بودم. ناگهان مردی بلند قد با چهرهای نورانی نگاهم کرد و با صدای دلنشین و مهربانانه گفت: گریه نکن و نگران هیچ چیزی نباش. آرام باش.
نمیدانستم چه بگویم. به ایوب میگفتم چطور از بچهها میگذری؟ چطور از محمد پارسا میگذری؟ میگفت این حرفها را نزن. من اگر بروم شما #حضرت_زینب سلام الله علیها را دارید. از همه مهمتر خدای زینب را دارید. دلم آرام نداشت تا اینکه من و بچهها را به #کربلا فرستاد. بعد از #زیارت آرام شدم.
🗓شهادت ۱۷ آذر ۹۴
📿شادی روحشان #صلوات
🆔 @mohebbinalroggaye