که با رشادت های من و دیگر فرماندهان و رزمندگان اسلام، دشمن، از منطقه عقب نشینی کرد😊
ولی حاضر به ترک منطقه ی جنگی و استراحت در پشت جبهه نشدم😊در عملیات رمضان (23/4/1361) و محرم (10/8/1361) نیز به عنوان فرمانده ی تیپ نجف اشرف شرکت کردم
در عملیات رمضان، تنها فرمانده ای بودم که در شرق بصره تا نهر کتیبان جلو رفته و قلب دشمن را شکافتم😊
در عملیات های والفجر مقدماتی و والفجر 1 علاوه بر فرماندهی لشکر 8 نجف اشرف،به عنوان فرمانده ی سپاه 7 حدید که چند لشکر و تیپ سازمانی سپاه را تحت امر عملیاتی خود داشتم نیز انجام وظیفه نمودم😊
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بعد از عملیات خیبر، وقفه ای یک ساله در انجام عملیات های بزرگ پیش آمد و من نیز از فرصت به دست آمده نسبت به سازماندهی و بازسازی مجدد یگان و اجرای طرح های آموزشی برای رزمندگان اسلام استفاده نمودم😊 و با کوله باری تجربه از عملیات های گذشته و با درایت و تیزهوشی😍 و صلابت در کلیه ی عملیات ها تا پایان جنگ از جمله عملیات بدر (20/12/1363) در شرق دجله، عملیات قادر (18/6/1364) در غرب کشور، عملیات والفجر 8(20/11/1364) در منطقه ی شهر فاو عراق عملیات کربلای 4 (3/10/1365) در جزایر ام الرصاص و ام البابی، عملیات کربلای 5 (19/10/1365) در محور شلمچه بصره، عملیات والفجر 10 (25/12/1366) در محور دربندیخان حلبچه (در عملیات والفجر 10 علاوه بر فرماندهی لشکر 8 به عنوان فرمانده یکی از قرارگاه های تاکتیکی نیز انجام وظیفه نمودم) و عملیات بیت المقدس 7 (23/6/1367) در محور شلمچه به عنوان فرمانده لشکر، حضور فوق العاده پرصلابتی داشتم☺️؛ تا آنجا که فرمانده فداکار و از خود گذشته پی برده بودند و بارها در طول دفاع مقدس از قرار گرفتن در برابر لشکر 8 نجف و فرمانده شجاع آن از ترس به خود می لرزیدند😰 چون می دانستند من و لشکرم از کلیه ی موانع خواهیم گذشت 😍و استحکامات آن ها را شکافته و به آن ها یورش خواهیم برد.
در هر عملیاتی که شرکت داشتم، تعدادی از رزمندگان، همرزمان و فرماندهان لشکرم به خیل شهدا پیوستند😔بطوری که شهدای لشکر تا پایان جنگ به بیش از 7 هزار نفر رسید😔
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پس از جنگ، در سال های 69 و 70 با حفظ سمت فرماندهی لشکر، معاونت عملیات نیروی زمینی سپاه را به عهده داشتم و در تاریخ 24/3/72 نیز با حکم فرماندهی کل سپاه با حفظ سمت فرماندهی لشکر، به فرماندهی قرارگاهحمزه سیدالشهدا (علیه السلام)۸ منصوب گردیدم😊 در مدت تصدی فرماندهی قرارگاه حمزه، منشأ خدمات ارزنده ای در برقراری امنیت و پاکسازی کامل شمال غرب کشور از ضد انقلاب شدم
و حتی به تعقیب آن ها در عمق خاک عراق پرداختم تا جایی که در یکی از مأموریت های خطرناک، همراه تعداد زیادی از نیروهای زبده و آموزش دیده، با گذشتن از کوه های صعب العبور شمال عراقدر عمق حدود 160 کیلومتری مرز عراق، مقر گروههای ترویستی ای را که مورد حمایت صدام بودند، محاصره کردیم و با درایت و تیزهوشیم به آنان اعلام کردم👇👇
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
چند روز پس از استقرار در دیواندره با تعدادی جت🛩 پاکسازی یکی از محورهای اطراف دیواندره اعزام شدم🚶 در درگیری ای که با گروه های ضدانقلاب به وجود آمد، پایم مورد اصابت دو گلوله قرار گرفت و از آنجا به سنندج و سپس تهران اعزام و در بیمارستان شهید مصطفی خمینی تهران بستری شدم و پس از بهبودی نسبی، به نجف آباد برگشتم😊با وجود اینکه هنوز باید مدت ها جهت بهبود کامل زخم های ناشی از اصابت گلوله استراحت می کردم ولی با توجه به اینکه یورش دشمن بعثی به کشور آغاز شده و قسمت هایی از خاک میهن اسلامی به اشغال دشمن درآمده بود اصلاً آرام قرار نداشتم😔 و با وضعیت بد جسمانی، یا عصای زیر بغل به سپاه مراجعه و با اصرار درخواست اعزام به جبهه نمودم که نهایتاً همراه گروهی با مسئولیت شهید بزرگوار، غلامرضا محمدی به پادگان گلف اهواز اعزام 🚶و از آنجا به جبهه ی نصاره منتقل شدم ،روز بعد از استقرار در نصاره در اواخر آبان ماه، 59 با برادرم که در نصاره به عنوان معاون شهید غلامرضا محمدی مطرح بود با تعدادی نیرو، با بَلم به آن طرف رودخانه ی🌊 کارون رفتم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹