eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
315 دنبال‌کننده
14هزار عکس
5.7هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
22.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عاجزانه تقاضا دارم نشر دهید به برکت امیر مومنان کشورمان سیراب گردد آمین یا علی ابن ابیطالب اغثنی کلام نورانی امیر در نهج البلاغه
خطبه‌ی عقد خوانده می‌شد اما داماد نبود! لحظه‌ی جاری‌شدن خطبه‌ی عقدمان مقارن با اذان ظهر شده بود. عاقد، خطبه‌ را آغاز کرده بود ولی داماد نبود! بعد از مدتی آمد. هر که پرسید کجا بودی، توضیح خاصی نداد. از غیبتش کمی ناراحت بودم. به‌آرامی گفت: «می‌دانی که برایم مهم است. نمی‌خواستم شروع مهم‌ترین فراز زندگی‌ام با نافرمانی خداوند باشد.» به مسجد رفته و نماز اول وقتش را خوانده بود. راوی: همسر شهید سعید حسینی🕊🌹
گاهی حضور یه دوست تو جهانت، شبیه به آرزوئیه که اون رو به خدا نگفتی و برآورده شده! خدا همیشه به شیوه ی خودش مراقب توست و با زمان‌بندی خودش همه چیز رو درست میکنه...
دیدی یه وقتایی تلاش میکنی، به تمام ریسمان ها چنگ میزنی تا درست بشه... همون لحظه که خدا رو به خدا قسم میدی، ولی نمیشه... خب نمیشه، نمیشه دیگه... یعنی خودِ خدا هم فعلا به صلاحت نمی دونه درست بشه... بسپار بهش خودش میدونه کی بهت بده...🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید محمود کاوه🕊🌹 هر آنچه از خدا می خواهید با واسطه از شهدا، در نماز اول وقت طلب کنید ...
گلوله‌ای آمد و مستقیم به گردن من خورد! دستم را روی گردنم گذاشتم. بلند داد زدم و گفتم:أشهد أن لاإله إلا اللّٰه و... شلیک آرپی جی بعدی دومین سنگر تیربار را منهدم کرد. جوان آرپی جی زن آمد بالای سرم. پرسید:طوری شده!؟ گفتم: تیر خورد تو گردنم. خندید و گفت: پاشو بابا! من پشت سرت بودم.تیرخورد تو سنگ. یه تیکه از سنگ هم کنده شد و کمانه کرد و خورد توی گردنت. بلند شدم و نشستم.باز هم دست زدم به گردنم.هیچ خونی نمی‌آمد! حسابی ضایع شدم.خنده‌ام گرفته بود!😅 شهید محمدرضا تورجی زاده🕊🌹 📚 یازهرا
شهید بهشتیِ عزیز میگن: من درد دلم را با خدا میکنم خدا خودش همه کارها را درست میکند!
یک روز که با آقای رجایی در خیابان عین‌الدوله بودیم، به ایشان گفتم: دایی جان، مشکلی برای من پیش آمده که به مقداری پول احتیاج دارم. گفت: برو منزل، توی کتری مقداری پوله، هر چقدر که نیاز داشتی بردار. وقتی به منزل آمدم و به حاج‌ خانم گفتم، ایشان هم مثل همسرشان با کرامت و بزرگواری خاصی چون می‌خواستند پول را به دست من ندهند تا مبادا در من ایجاد احساس خاصی بشود، گفتند: از هرجا که خودشون گفتند، بردارید. پول را برداشتم. پس از مدتی که خواستم پول را در موعد مقرری که گفته بودم، به ایشان برگردانم، گفتم: دایی جون، پولتون حاضره. گفت: مگه شما پول رو از من گرفتی که می‌خوای به من بدی؟ از هرجا که برداشتی، دوباره همون‌جا برگردون و سر جای خودش بذار. ایشان حتی در پس گرفتن پول، این‌طور لطیف و بزرگوارانه برخورد می‌کرد و حتی از من نپرسید چقدر پول برداشته‌ای! 🕊🌹
خیلی‌هامون‌ اومدیم‌ توی جبهه ی‌ فضای ‌مجازی‌ شهید ‌بشیم اما‌ حواسمون ‌نیست ‌و‌ اسیر ‌میشیم... خوب‌ اومدیم! بد نَریم ...
اگر نگاه به نامحرم رو کنترل کنید نگاه خدا روزیتون میشه... شهید احمد مشلب🕊🌹
- یٰا رَبّ؟! + جانم؟! - أَسْئَلُکَ أَنْ تَقْذِفَ رَجائِکَ فِى قَلْبِى حَتّى لایَکُونَ لِى هَمٌّ وَ لا شَغَلٌ غَیْرُک از تو مى خواهم امیدت را در قلب من بیفکنى تا جز تو به هیچکس فکر نکنم...🌹