🔷🔹🔹
#تلنگـــــر
از شهـــــ🌷ـــــدا آموختیم ⇩⇩⇩
▪️از #محمد_جهانآرا
▫️شجاعت را
▪️از #عبدالرضا_موسوی
▫️ایستادگی را
▪️از #بهروز_مرادی
▫️تواضع را
▪️از #محمدرضا_عسکریفر
▫️مجاهدت را
▪️از #مصطفی_چمران
▫️فرماندهی را
▪️از #حسن_باقری
▫️خود گذشتگی را
▪️از #حسین_علمالهدی
▫️انقلابی بودن را
▪️از #ابراهیم_هادی
▫️پهلوانی را
▪️از #حاج_محمدابراهیم_همت
▫️اخلاص را
▪️از #اسماعیل_دقایقی
▫️جوانمردی را
▪️از #علی_هاشمی
▫️رشادت را
▪️از #احمدیروشن
▫️همت و پشتکار را
▪️از #سیدسیاح_طاهری
▫️خلوص نیت را
▪️از #باکریها_علی_حمید_و_مهدی
▫️گمنامی را
▪️از #علی_خلیلی
▫️امر به معروف را
▪️از #مجید_بقایی
▫️فداکاری را
▪️از #حاجی_عبدالحسین_برونسی
▫️توسل را
▪️از #مهدی_زینالدین
▫️سادگی را
▪️از #سعید_طوقانی
▫️خوشرویی را
▪️از #حسين_همدانى
▫️ایمان را
▪️از #عباس_بابایی
▫️دوری از گناه را
▪️از #علی_صیادشیرازی
▫️نماز اول وقت را
▪️از #شهید_مرتضی_کریمی
▫️صبر را
🔴 با این همه نمیدانیم چرا، موقع عمل که میرسد، واماندهایم!
#شهدا_همیشه_نگاهی
🌹🌹🌹🌹
🔷🔹🔹
#تلنگـــــر
از شهـــــ🌷ـــــدا آموختیم ⇩⇩⇩
▪️از #محمد_جهانآرا
▫️شجاعت را
▪️از #عبدالرضا_موسوی
▫️ایستادگی را
▪️از #بهروز_مرادی
▫️تواضع را
▪️از #محمدرضا_عسکریفر
▫️مجاهدت را
▪️از #مصطفی_چمران
▫️فرماندهی را
▪️از #حسن_باقری
▫️خود گذشتگی را
▪️از #حسین_علمالهدی
▫️انقلابی بودن را
▪️از #ابراهیم_هادی
▫️پهلوانی را
▪️از #حاج_محمدابراهیم_همت
▫️اخلاص را
▪️از #اسماعیل_دقایقی
▫️جوانمردی را
▪️از #علی_هاشمی
▫️رشادت را
▪️از #احمدیروشن
▫️همت و پشتکار را
▪️از #سیدسیاح_طاهری
▫️خلوص نیت را
▪️از #باکریها_علی_حمید_و_مهدی
▫️گمنامی را
▪️از #علی_خلیلی
▫️امر به معروف را
▪️از #مجید_بقایی
▫️فداکاری را
▪️از #حاجی_عبدالحسین_برونسی
▫️توسل را
▪️از #مهدی_زینالدین
▫️سادگی را
▪️از #سعید_طوقانی
▫️خوشرویی را
▪️از #حسين_همدانى
▫️ایمان را
▪️از #عباس_بابایی
▫️دوری از گناه را
▪️از #علی_صیادشیرازی
▫️نماز اول وقت را
▪️از #شهید_مرتضی_کریمی
▫️صبر را
🔴 با این همه نمیدانیم چرا، موقع عمل که میرسد، واماندهایم!
#شهدا_همیشه_نگاهی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر خستگی جهاد زمین گیرتان نکند خستگی گناه زمین گیرتان خواهد کرد...
#شهادت
#پایان_کار
#علی_خلیلی
#جهاد
✅حتمــابخوانیـــد
🔵❌یکی بود یکی نبود
❌یه روز یه خانم مثل هر روز بعد از کلی آرایش کنار آینه,مانتو تنگه و کفش پاشنه بلنده شو پا کرد و راهی خیابونای شهر شد ...
❌همینطوری که داشت راه میرفت ...
👣
❌وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش رو جلب کرد :
❌خواهرم حجابت !!
❌خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن !!.
❌نگاه کرد، دید یه جوون ریشوئه
❌از همون ها که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار و یه شلوار پارچه ای داره به خانم های بد حجاب تذکر میده
❌به دوستش گفت من باید حال اینو بگیرم وگرنه شب خوابم نمیبره
مرتیکه سرتاپاش یه قرون نمی ارزه، اون وقت اومده میگه چکار بکنید و چکار نکنید ...
❌تصمیم گرفت مسیرش رو به سمت اون آقا کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه ...
❌وقتی مقابل پسر رسید چشماشو تا آخر باز کرد و دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با این ریشای مسخره ات
❌بعدم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن
❌پسر سرشو رو به آسمون بلند کرد و زیر لب گفت :
❌خدایا این کم رو از من قبول کن !!
❌شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد ...
❌گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد
❌فردای اون روز دوباره آینه وآرایش و بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک رو گذاشت
❌توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف می کرد و بلند بلند میخندیدند
❌شب وقتی که داشت از پارک برمیگشت یه ماشین کنار پاش ترمز زد : خانمی برسونیمت ...
❌لبخند زد و گفت برو عمه تو برسون بعد با دوستش زدن زیر خنده
❌پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و بعد یک باره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به زور سمت ماشین کشید
❌دختر که شوکه شده بود شروع کرد به داد و فریاد
❌اما کسی جلو نمیومد
❌اینبار با صدای بلند التماس کرد
❌اما همه تماشاچی بودن
❌هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن، حاضر نبودن جونشون رو به خطر بندازن
❌دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه :
❌آهای ولش کن بی غیرت !!
❌مگه خودت ناموس نداری ؟؟
❌وقتی بهشون رسید، سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو
و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد !!
❌دختر در حالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید یک دفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید یه جوون ریشو
از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن
از همونا که به نظرش افراطی بودن
افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه
ناخودآگاه یاد دیروز افتاد
اون شب برای دوستاش اس ام اس فرستاد :
❌وقتی خواستن به زور سوارش کنند، همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش گفت : خواهرم حجابت !!
❌همون ریشوی افراطی و تندرو ❌همون پسری که همش بهش میخندید..
اما الان به نظرش یه پسر ریشو و تندرو نبود ، بلکه یه مرد شجاع و باایمان بود💪
دیگه ازنظرش اون پسر افراطی نبود ، بلکه باغیرت بود✌️
💥حالا متوجه شدیم که این جوون ریشو کسی نیس جز شهید امر به معروف ونهی ازمنکر 🌹 #علی_خلیلی🌹
#شادی_روحشـــــــ
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
✅حتمــابخوانیـــد
🔵❌یکی بود یکی نبود
❌یه روز یه خانم مثل هر روز بعد از کلی آرایش کنار آینه,مانتو تنگه و کفش پاشنه بلنده شو پا کرد و راهی خیابونای شهر شد ...
❌همینطوری که داشت راه میرفت ...
👣
❌وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش رو جلب کرد :
❌خواهرم حجابت !!
❌خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن !!.
❌نگاه کرد، دید یه جوون ریشوئه
❌از همون ها که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار و یه شلوار پارچه ای داره به خانم های بد حجاب تذکر میده
❌به دوستش گفت من باید حال اینو بگیرم وگرنه شب خوابم نمیبره
مرتیکه سرتاپاش یه قرون نمی ارزه، اون وقت اومده میگه چکار بکنید و چکار نکنید ...
❌تصمیم گرفت مسیرش رو به سمت اون آقا کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه ...
❌وقتی مقابل پسر رسید چشماشو تا آخر باز کرد و دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با این ریشای مسخره ات
❌بعدم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن
❌پسر سرشو رو به آسمون بلند کرد و زیر لب گفت :
❌خدایا این کم رو از من قبول کن !!
❌شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد ...
❌گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد
❌فردای اون روز دوباره آینه وآرایش و بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک رو گذاشت
❌توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف می کرد و بلند بلند میخندیدند
❌شب وقتی که داشت از پارک برمیگشت یه ماشین کنار پاش ترمز زد : خانمی برسونیمت ...
❌لبخند زد و گفت برو عمه تو برسون بعد با دوستش زدن زیر خنده
❌پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و بعد یک باره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به زور سمت ماشین کشید
❌دختر که شوکه شده بود شروع کرد به داد و فریاد
❌اما کسی جلو نمیومد
❌اینبار با صدای بلند التماس کرد
❌اما همه تماشاچی بودن
❌هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن، حاضر نبودن جونشون رو به خطر بندازن
❌دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه :
❌آهای ولش کن بی غیرت !!
❌مگه خودت ناموس نداری ؟؟
❌وقتی بهشون رسید، سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو
و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد !!
❌دختر در حالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید یک دفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید یه جوون ریشو
از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن
از همونا که به نظرش افراطی بودن
افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه
ناخودآگاه یاد دیروز افتاد
اون شب برای دوستاش اس ام اس فرستاد :
❌وقتی خواستن به زور سوارش کنند، همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش گفت : خواهرم حجابت !!
❌همون ریشوی افراطی و تندرو ❌همون پسری که همش بهش میخندید..
اما الان به نظرش یه پسر ریشو و تندرو نبود ، بلکه یه مرد شجاع و باایمان بود💪
دیگه ازنظرش اون پسر افراطی نبود ، بلکه باغیرت بود✌️
💥حالا متوجه شدیم که این جوون ریشو کسی نیس جز شهید امر به معروف ونهی ازمنکر 🌹 #علی_خلیلی🌹
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
#یک_لحظه_تفکر
یه روز یه خانم مثل هر روز بعد از کلی آرایش کنار آینه,مانتو تنگه و کفش پاشنه بلنده شو پا کرد و راهی خیابونای شهر شد.
همینطوری که داشت راه میرفت وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش رو جلب کرد :
❌خواهرم حجابت !!
خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن !!.
نگاه کرد، دید یه جوون ریشوئه از همون ها که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار و یه شلوار پارچه ای داره به خانم های بد حجاب تذکر میده.
به دوستش گفت من باید حال اینو بگیرم وگرنه شب خوابم نمیبره مرتیکه سرتاپاش یه قرون نمی ارزه، اون وقت اومده میگه چکار بکنید و چکار نکنید.
تصمیم گرفت مسیرش رو به سمت اون آقا کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه وقتی مقابل پسر رسید چشماشو تا آخر باز کرد و دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با این ریشای مسخره ات ، بعدم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن..
پسر سرشو رو به آسمون بلند کرد و زیر لب گفت :
خدایا این کم رو از من قبول کن !!
شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد.
فردای اون روز دوباره آینه وآرایش و بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک رو گذاشت.
توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف می کرد و بلند بلند میخندیدند شب وقتی که داشت از پارک برمیگشت یه ماشین کنار پاش ترمز زد : خانمی برسونیمت؟
لبخند زد و گفت برو عمه تو برسون بعد با دوستش زدن زیر خنده ، پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و بعد یک باره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به زور سمت ماشین کشید.
دختر که شوکه شده بود شروع کرد به داد و فریاد
اما کسی جلو نمیومد ، اینبار با صدای بلند التماس کرد
اما همه تماشاچی بودن ، هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن، حاضر نبودن جونشون رو به خطر بندازن
دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه :
آهای ولش کن بی غیرت !!
مگه خودت ناموس نداری ؟؟
وقتی بهشون رسید، سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو ، و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد !!
دختر در حالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید یک دفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید یه جوون ریشو از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن از همونا که به نظرش افراطی بودن
افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه
ناخودآگاه یاد دیروز افتاد ، اون شب برای دوستاش اس ام اس فرستاد :
وقتی خواستن به زور سوارش کنند ، همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش گفت : خواهرم حجابت !!
همون ریشوی افراطی و تندرو همون پسری که همش بهش میخندید..
اما الان به نظرش یه پسر ریشو و تندرو نبود ، بلکه یه مرد شجاع و با ایمان بود💪 دیگه از نظرش اون پسر افراطی نبود ، بلکه باغیرت بود✌️
🌹حالا متوجه شدیم که این جوون ریشو کسی نیست جز شهید امر به معروف و نهی ازمنکر #علی_خلیلی🌹
#ما_ملت_امام_حسینیم🏴
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#خاطرات_شهید
#شهید_علی_خلیلی
وقتے ضارب #علی رو زد و ما اون رو به گوشه ای از خیابون کشیدیم ، یک پیرمرد اومد گفت :
خوب شد همینو می خواستی؟
به تو چه ربطی داشت که دخالت کردی؟
#علی با همان بدن بی جان گفت:
حاج آقا فکر کردم #دختر شماست، من از #ناموس شما دفاع کردم.
#سوم_فروردین ، سالروز #آسمانی شدن #شهید امر به معروف و نهی از منکر ،
#علی_خلیلی را گرامی می داریم .
#سالروز_شهادت
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
۳فروردینماه ، #سالروز_شهادت #طلبه_شهید #علی_خلیلی گرامی باد . 🥀
نام و نام خانوادگی:علی خلیلی
تاریخ تولد:۸ آذر ۱۳۷۱
محل تولد:تهران
تاریخ شهادت:۳ فروردین ۱۳۹۳
محل شهادت:تهران-تهرانپارس-چهار راه سیدالشهدا
علت شهادت:درگیری خیابانی
علت درگیری:امر به معروف و نهی از منکر
حکم قانونی درگیری:حمایت از آمران به معروف و اعدام الف شین
شادی روحــش #صلوات
#شهید_علی_خلیلی
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━