eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
318 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
5.7هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
💚 هنگامِ سحر برمنبرے ازنور با یازده آیینہ بہ تفسیر علے بود از خاڪِ شاخہ انگور برآمد این معجزه تاڪ بہ اڪسیرِ بود 💞 @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
#رمان #دمشق_شهرِ_عشق #پارت‌_پانزدهم 📚 صورت بزرگ مرد زیر حجم انبوهی از ریش و سبیل خاکستری در هم رفت
📚 قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را می‌گرفت که صدای بسمه در گوشم شکست :«پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو عوض کن!» و اینبار صدای این زن فرشته نجاتم شد که به سمت اتاق فرار کردم و او شوهرش را حس کرده بود که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد :«من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد!» 📚 ای کاش به جای این هیولا سعد در این خانه بود که مقابل چشمان وحشی‌اش با همان زبان دست و پا شکسته به گریه افتادم :«شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین...» اجازه نداد حرفم تمام شود که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد :«اگه می‌خوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون!» 📚 نفهمیدم چه می‌گوید و دلم خیالبافی کرد می‌خواهد دهد که میان گریه خندیدم و او می‌دانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد :«اگه شده شوهرت رو سر می‌بُره تا به تو برسه!» احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند که قفسه سینه‌ام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای تحقیر داریا نقشه‌ای کشیده بود و حکمم را خواند :«اگه می‌خوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا!» 📚 و بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد :«نمی‌دونم تو چه هستی که هیچی از نمی دونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به و رسولش ایمان داری که نمی‌خوای رافضی‌ها داریا رو هم مثل و و به کفر بکشونن، امشب با من بیا!» از گیجی نگاهم می‌فهمید حرف‌هایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد :«این شهر از اول نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا می‌کنن قبر سکینه دختر علیِ، چندتا خونواده مهاجرت کردن اینجا!» 📚 طوری اسم رافضی را با چندش تلفظ می‌کرد که فاتحه جانم را خواندم و او بی‌خبر از حضور این رافضی همچنان می‌گفت :«حالا همین حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضی‌ها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن ، رافضی‌ها این شهر رو اشغال می‌کنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی می‌برن!» نمی‌فهمیدم از من چه می‌خواهد و در عوض ابوجعده مرا می‌خواست که از پشت در مستانه صدا رساند :«پس چرا نمیاید بیرون؟» 📚 از نفسم بند آمد و فرصت زیادی نمانده بود که بسمه دستپاچه ادامه داد :«الان با هم میریم حرم!» سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت :«اینجوری هم در راه خدا می‌کنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی!» تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد می‌کرد و او نمی‌فهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره دستور داد :«برو صورتت رو بشور تا من ابوجعده رو بپزم!» 📚 من میان اتاق ماندم و او رفت تا شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُرکرشمه برایش ناز کرد :«امروز که رفتی نیت کردم اگه سالم برگردی امشب رافضی‌ها رو به نجاست بکشم! آخه امشب وفات جعفر بن محمدِ و رافضی‌ها تو حرم مراسم دارن!» سال‌ها بود نامی از ائمه بر زبانم جاری نشده و دست خودم نبود که وقتی نام (علیه‌السلام) را از زبان این وهابی اینگونه شنیدم جگرم آتش گرفت. 📚 انگار هنوز مادرم در جانم زنده مانده و در قفس سینه پَرپَر می‌زد که پایم برای بی‌حرمت کردن لرزید و باید از جهنم ابوجعده فرار می‌کردم که ناچار از اتاق خارج شدم. چشمان گود ابوجعده خمار رفتنم شده و می‌ترسید حسودی بسمه کار دستش دهد که دنبال‌مان به راه افتاد و حتی از پشت سر داغی نگاهش تنم را می‌سوزاند. 📚 با چشمانم دور خودم می‌چرخیدم بلکه فرصت پیدا کنم و هر قدمی که کج می‌کردم می‌دیدم ابوجعده کنارم خرناس می‌کشد. وحشت این نامرد که دورم می‌چرخید و مثل سگ لَه‌لَه می‌زد جانم را به گلویم رسانده و دیگر آرزو کردم بمیرم که در تاریکی و خنکای پس از باران شب داریا، گنبد مثل ماه پیدا شد و نفهمیدم با دلم چه کرد که کاسه صبرم شکست و اشکم جاری شد. 📚 بسمه خیال می‌کرد هوای شوهر جوانم چشمم را بارانی کرده که مدام از اجر جهاد می‌گفت و دیگر به نزدیکی حرم رسیده بودیم که با کلامش جانم را گرفت :«می‌خوام امشب بساط کفر این مرتدها رو بهم بزنی! با هم میریم تو و هر کاری گفتم انجام میدی!»... ✍️نویسنده: ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🔴 آیت‌الله قاضی طباطبایی🔴 ✅آیت‌الله محمدعلی فرزند حاج سید باقر در سال ۱۲۹۳(شمسی) در شهر متولد شد؛📌 ❎پس از اتمام تحصیلات مقدماتی خود در تبریز در سال ۱۳۱۸(شمسی) راهی شهر مقدس 🕌 شد و از کلاس درس آیات عظام و (ره) کسب علم نمود؛📌 ✅در سال ۱۳۲۸(شمسی) از قم عازم حوزه علمیه 🕌 شد و نزد فقهای نامی چون آیت الله مشغول کسب علم و دانش شد؛📌 ❎با آغاز به رهبری امام خمینی (ره)؛ آیت‌الله قاضی طباطبایی رهبری نهضت را در بر عهده گرفت؛ وی در این مدت چندین نوبت دستگیر؛ زندانی و تبعید شد؛📌 ✅سرانجام سید محمد علی قاضی طباطبایی در شامگاه و پس از اقامه🤲 آخرین مغرب و عشاء در مسجد ؛ در تاریخ📆 ۱۳۵۸/۸/۱۰ به رسید.😭😭😭😭 🕊🥀🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🔻18فروردین سالروز شهادت آیت‌الله شمس‌آبادی به دست باند تروریستی سیدمهدی هاشمی ▫️۱۸فروردین۱۳۵۵ یکی از شخصیت‌های دینی خطه اصفهان به دست باندی مخوف کشته شد: « آیت‌الله سیدابوالحسن شمس‌آبادی ». ▪️شهید آیت‌الله شمس‌آبادی از محضر علمای برجسته عالم تشیع هم‌چون ، و مرحوم در بهره برد و پس از 12سال تحصیل در آن شهر مقدس به ایران بازگشتند و در اصفهان ساکن شدند و علاوه بر تدریس، نمایندگی مالی و امامت جماعت را بر عهده داشت و در فعالیت‌هایی از قبیل کمک به ایتام و مستمندان، شرکت در تأسیس مؤسسات خیریه و بنای مساجد در روستاهای دورافتاده و نقاطی که مرکز تبلیغی به شمار می‌رفت مشارکت می‌نمود.(خاطرات سیاسی، ص159، محمد محمدی ری‌شهری) ▫️شهید در زمان حیات خود مبارزات جدی علیه انحرافات فکری داشت و این مبارزات در زمان انتشار کتاب « » و تقریظ و تأیید آقای حسینعلی منتظری بر این اثر، شکل جدیدی به خود گرفت. ایشان به همراه جمع کثیری از روحانیون دغدغه‌مند به نقد جدی این اثر پرداختند و آن را منافی مبانی تشیع دانستند. ▪️در نهایت این تقابل فکری به مذاق باند تروریستی سیدمهدی هاشمی خوش نیامد و ایشان به جرم نقد این اثر و ایراد و اشکال به آقای منتظری در تاریخ 18فروردین1353 به قتل رسید. ▫️سیدمهدی هاشمی در اعترافات خود عنوان داشت: ▪️آقای و به حسب فطرت اسلامی و مبارزاتی، خود را برای عملیات ضدساواکی‌ها و عوامل رژیم آماده ساخته بودند و با من به مشورت پرداختند. ▫️من این انحراف را در آنان دامن زدم که فعلا خطر آخوندهایی که یا ساکت‌اند یا هوادار ارژیم‌اند بیش‌تر است و از جمله آنان شهید شمس‌آبادی را به عنوان محور تعیین کردم گفتم به دلایلی نابودی ایشان ارجحیت دارد. ▪️آنان اول مخالفت می‌کردند بعدا من اطلاعات و دلایل خود را به طور قوی برای آنان تشریح ساختم و آنان را به لزوم انجام قتل معتقد ساختم و آنان نیز دو نفره برای این کار برنامه‌ریزی کردند. بعدا ابراهیمی را هم‌دست خودشان ساختند و او از من پرسید اشکالی ندارد گفتم نه بلااشکال است...»(همان ص163) ▫️سیدمهدی هاشمی به دلیل ارتکاب اقدامات تروریستی و جنایات متعدد در دادگاه عدل جمهوری اسلامی محکوم به اعدام شد. هرچند تا آخرین لحظه حمایت‌های آقای منتظری تا آخرین لحظه از وی قطع نشد یاد این شهید والامقام گرامی وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
یک سال براے زیارت از به رفت و مسیر ۵۰۰ کیلومتری تا را به عشق اربابش پیاده روی نمود. 🕊 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━