#یا_امیر_المؤمنین_ع💚
هنگامِ سحر #فاطمہ برمنبرے ازنور
با یازده آیینہ بہ تفسیر علے بود
از خاڪِ #نجف شاخہ انگور برآمد
این معجزه تاڪ بہ اڪسیرِ #علے بود
#یڪشنبہهاےعلوےوفاطمے💞
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
#رمان #دمشق_شهرِ_عشق #پارت_پانزدهم 📚 صورت بزرگ مرد زیر حجم انبوهی از ریش و سبیل خاکستری در هم رفت
#رمان
#دمشق_شهرِ_عشق
#پارت_شانزدهم
📚 قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را میگرفت که صدای بسمه در گوشم شکست :«پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو عوض کن!»
و اینبار صدای این زن فرشته نجاتم شد که به سمت اتاق فرار کردم و او #هوس شوهرش را حس کرده بود که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد :«من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد!»
📚 ای کاش به جای این هیولا سعد در این خانه بود که مقابل چشمان وحشیاش با همان زبان دست و پا شکسته #عربی به گریه افتادم :«شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین...»
اجازه نداد حرفم تمام شود که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد :«اگه میخوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون!»
📚 نفهمیدم چه میگوید و دلم خیالبافی کرد میخواهد #فراریام دهد که میان گریه خندیدم و او میدانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد :«اگه شده شوهرت رو سر میبُره تا به تو برسه!»
احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند که قفسه سینهام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای تحقیر #شیعیان داریا نقشهای کشیده بود و حکمم را خواند :«اگه میخوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا!»
📚 و بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد :«نمیدونم تو چه #وهابی هستی که هیچی از #جهاد نمی دونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به #خدا و رسولش ایمان داری که نمیخوای رافضیها داریا رو هم مثل #کربلا و #نجف و #زینبیه به کفر بکشونن، امشب با من بیا!»
از گیجی نگاهم میفهمید حرفهایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد :«این شهر از اول #سُنی نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا میکنن قبر سکینه دختر علیِ، چندتا خونواده #رافضی مهاجرت کردن اینجا!»
📚 طوری اسم رافضی را با چندش تلفظ میکرد که فاتحه جانم را خواندم و او بیخبر از حضور این رافضی همچنان میگفت :«حالا همین حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضیها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن #ارتش_آزاد، رافضیها این شهر رو اشغال میکنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی میبرن!»
نمیفهمیدم از من چه میخواهد و در عوض ابوجعده مرا میخواست که از پشت در مستانه صدا رساند :«پس چرا نمیاید بیرون؟»
📚 از #وحشت نفسم بند آمد و فرصت زیادی نمانده بود که بسمه دستپاچه ادامه داد :«الان با هم میریم حرم!» سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت :«اینجوری هم در راه خدا #جهاد میکنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی!»
تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد میکرد و او نمیفهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره دستور داد :«برو صورتت رو بشور تا من ابوجعده رو بپزم!»
📚 من میان اتاق ماندم و او رفت تا #شیطان شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُرکرشمه برایش ناز کرد :«امروز که رفتی #تظاهرات نیت کردم اگه سالم برگردی امشب رافضیها رو به نجاست بکشم! آخه امشب وفات جعفر بن محمدِ و رافضیها تو حرم مراسم دارن!»
سالها بود نامی از ائمه #شیعه بر زبانم جاری نشده و دست خودم نبود که وقتی نام #امام_صادق (علیهالسلام) را از زبان این وهابی اینگونه شنیدم جگرم آتش گرفت.
📚 انگار هنوز #زینب مادرم در جانم زنده مانده و در قفس سینه پَرپَر میزد که پایم برای بیحرمت کردن #حرم لرزید و باید از جهنم ابوجعده فرار میکردم که ناچار از اتاق خارج شدم.
چشمان گود ابوجعده خمار رفتنم شده و میترسید حسودی بسمه کار دستش دهد که دنبالمان به راه افتاد و حتی از پشت سر داغی نگاهش تنم را میسوزاند.
📚 با چشمانم دور خودم میچرخیدم بلکه فرصت #فراری پیدا کنم و هر قدمی که کج میکردم میدیدم ابوجعده کنارم خرناس میکشد.
وحشت این نامرد که دورم میچرخید و مثل سگ لَهلَه میزد جانم را به گلویم رسانده و دیگر آرزو کردم بمیرم که در تاریکی و خنکای پس از باران شب داریا، گنبد #حرم مثل ماه پیدا شد و نفهمیدم با دلم چه کرد که کاسه صبرم شکست و اشکم جاری شد.
📚 بسمه خیال میکرد هوای شوهر جوانم چشمم را بارانی کرده که مدام از اجر جهاد میگفت و دیگر به نزدیکی حرم رسیده بودیم که با کلامش جانم را گرفت :«میخوام امشب بساط کفر این مرتدها رو بهم بزنی! با هم میریم تو و هر کاری گفتم انجام میدی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
🔴#شهید آیتالله قاضی طباطبایی🔴
✅آیتالله محمدعلی #قاضی_طباطبایی فرزند حاج سید باقر در سال ۱۲۹۳(شمسی) در شهر #تبریز متولد شد؛📌
❎پس از اتمام تحصیلات مقدماتی خود در تبریز در سال ۱۳۱۸(شمسی) راهی شهر مقدس #قم🕌 شد و از کلاس درس آیات عظام #بروجردی و #امام_خمینی(ره) کسب علم نمود؛📌
✅در سال ۱۳۲۸(شمسی) از قم عازم حوزه علمیه #نجف🕌 شد و نزد فقهای نامی چون آیت الله #کاشفالغطاء مشغول کسب علم و دانش شد؛📌
❎با آغاز #نهضت_اسلامی به رهبری امام خمینی (ره)؛ آیتالله قاضی طباطبایی رهبری نهضت را در #آذربایجان بر عهده گرفت؛
وی در این مدت چندین نوبت دستگیر؛ زندانی و تبعید شد؛📌
✅سرانجام #شهید سید محمد علی قاضی طباطبایی در شامگاه #عید_قربان و پس از اقامه🤲 آخرین #نماز مغرب و عشاء در مسجد #شعبان؛ در تاریخ📆 ۱۳۵۸/۸/۱۰ به #شهادت رسید.😭😭😭😭
#شهدای_محراب
#شهید_آیتالله_قاضیطباطبایی
#اولین_شهید_محراب
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج✨
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🔻18فروردین سالروز شهادت آیتالله شمسآبادی به دست باند تروریستی سیدمهدی هاشمی
▫️۱۸فروردین۱۳۵۵ یکی از شخصیتهای دینی خطه اصفهان به دست باندی مخوف کشته شد: « آیتالله سیدابوالحسن شمسآبادی ».
▪️شهید آیتالله شمسآبادی از محضر علمای برجسته عالم تشیع همچون #آقاضیاءالدین_عراقی، #آیتالله_سیدعبدالهادی_شیرازی و مرحوم #آیتالله_سیدجمالالدین_گلپایگانی در #نجف بهره برد و پس از 12سال تحصیل در آن شهر مقدس به ایران بازگشتند و در اصفهان ساکن شدند و علاوه بر تدریس، نمایندگی مالی #آیتالله_خویی و امامت جماعت را بر عهده داشت و در فعالیتهایی از قبیل کمک به ایتام و مستمندان، شرکت در تأسیس مؤسسات خیریه و بنای مساجد در روستاهای دورافتاده و نقاطی که مرکز تبلیغی #بهائیان به شمار میرفت مشارکت مینمود.(خاطرات سیاسی، ص159، محمد محمدی ریشهری)
▫️شهید #آیتالله_شمسآبادی در زمان حیات خود مبارزات جدی علیه انحرافات فکری داشت و این مبارزات در زمان انتشار کتاب « #شهید_جاوید » و تقریظ و تأیید آقای حسینعلی منتظری بر این اثر، شکل جدیدی به خود گرفت. ایشان به همراه جمع کثیری از روحانیون دغدغهمند به نقد جدی این اثر پرداختند و آن را منافی مبانی تشیع دانستند.
▪️در نهایت این تقابل فکری به مذاق باند تروریستی سیدمهدی هاشمی خوش نیامد و ایشان به جرم نقد این اثر و ایراد و اشکال به آقای منتظری در تاریخ 18فروردین1353 به قتل رسید.
▫️سیدمهدی هاشمی در اعترافات خود عنوان داشت:
▪️آقای #جعفرزاده و #شفیعزاده به حسب فطرت اسلامی و مبارزاتی، خود را برای عملیات ضدساواکیها و عوامل رژیم آماده ساخته بودند و با من به مشورت پرداختند.
▫️من این انحراف را در آنان دامن زدم که فعلا خطر آخوندهایی که یا ساکتاند یا هوادار ارژیماند بیشتر است و از جمله آنان شهید شمسآبادی را به عنوان محور تعیین کردم گفتم به دلایلی نابودی ایشان ارجحیت دارد.
▪️آنان اول مخالفت میکردند بعدا من اطلاعات و دلایل خود را به طور قوی برای آنان تشریح ساختم و آنان را به لزوم انجام قتل معتقد ساختم و آنان نیز دو نفره برای این کار برنامهریزی کردند. بعدا #محمداسماعیل ابراهیمی را همدست خودشان ساختند و او از من پرسید اشکالی ندارد گفتم نه بلااشکال است...»(همان ص163)
▫️سیدمهدی هاشمی به دلیل ارتکاب اقدامات تروریستی و جنایات متعدد در دادگاه عدل جمهوری اسلامی محکوم به اعدام شد. هرچند تا آخرین لحظه حمایتهای آقای منتظری تا آخرین لحظه از وی قطع نشد
یاد این شهید والامقام گرامی
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
#هادی_دلها
یک سال براے زیارت #اربعین_حسینی از #نجف به #بصره رفت و مسیر ۵۰۰ کیلومتری تا #کربلا را به عشق اربابش پیاده روی نمود.
#شهیدمحمدهادی_ذوالفقاری🕊
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━