کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸تولــد (به روایت مادر)
صفحات 27_25
#پارت_پنجم 🦋
تعدّد بچّه ها، هیچ زمان از بار تربیتی
آن ها کم نمی کرد.
من با جدّیت به تحصیل بچّه های
بزرگ تر رسیدگی می کردم و از آن ها میخواستم تا کوچک تر هارا در انجام تکالیف کمک کنند.✏️
هم چنین نسبت به#آموزه های_دینی
آن ها بی تفاوت نبودم.
به دختر ها از همان کودکی نظافت منزل،آشپزی،رعایت #حجاب🧕 و احتراز از نامحرم را یاد دادم و آن ها این امور را به شایستگی انجام می دادند.
حیاط خانه ما با وسعت و چشم اندازی بسیار زیبا وجذّاب🌳
تفرّجگاه و تفریحگاه خوبی برای بچّه ها بود. این امر باعث شده بود تا آن ها دنبال بازی های کوچه و خیابانی نباشند ودر کنار من و در محیط کنترل شده خانه رشد کنند.👌
پسرها فوتبال⚽️ را دوست داشتند،امّا همسرم به دلیل جوّ نامطلوب حاکم بر فضاهای ورزشی، اجازه حضور در باشگاه و سالن را کمتر به آن ها می داد.
آن ها نیز کاملاً از پدر اطاعت می کردند و به تصمیماتش احترام می گذاشتند.
به همان حیاط خانه و بازی هایی، از قبیل: هفت سنگ،گل کوچک و
دوچرخه سواری🚴♀ قناعت می کردند و هیچ گاه اعتراض نداشتند،
چون از ابتدا با همین شیوه و روش پدر عادت کرده بودند.
آن روز، من و غلامحسین لب حوض نشسته بودیم و بچّه ها سرگرم بازی بودند.
به او گفتم:《آقا! دقّت کردی چقدر
بچّه ها با هم تفاوت های فردی دارند؟》
گفت:《بله! این طبیعی است...خداوند پنج انگشت را مثل هم نیافریده است.》
گفتم:《امّا این پنج انگشت در کنار هم یک عضو واحد را می سازند. خدا کند که دست به دست هم دهند و من و شما را سر فراز کنند.》
گفت:《الحمدلله! هیچ کدام بیراه
نرفته اند.》
و اضافه کرد که"فرزند اهل، هرچه بیشتر بهتر، ان شاءالله سرافراز می شوی".
گفتم:《در بین بچّه ها، هوش و ذکاوت محمّد حسین توجّه مرا به خود جلب کرده است و محمّدحسین را از دیگر بچّه ها متفاوت تر می بینم.》
خندید:《بین بچّه ها تفاوت نگذار
خانم!☺️》
گفتم:《تفاوت نیست، خدا می داند همه شان را دوست دارم،
امّا محمّدحسین چیز دیگری است، حالا می بینی》.
ادامه دارد✍
http://eitaa.com/joinchat/1287192579Cc2c4382865
کانال محبین ولایت و شهدا👆🌷👆
#ارتباط_بانامحرم_درفضای_مجازی
#پارت_پنجم
○• گفته شد که شهوترانی در ابتدا لذت داره ولی هر کسی گرفتارش بشه واقعا بدبخت و بی آبرو خواهد شد....😢
○•در همین زمینه امیرمومنان علی(ع) میفرماید:
آغاز شهوت، لذت است و پایانش نابودی...🌱
أوَّلُ الشَّهوَةِ طَرَبٌ ، وآخِرُها عَطَبٌ
🔹 غررالحکم، ح۳۱۳۳
○• نکته بعدی در مورد رابطه با نامحرم اینه که این "یه امتحان عمومی" هست. در واقع هر کسی در هر سن و جایگاهی باشه حتما با شهوت امتحان خواهد شد.
○•شما چه آدم مذهبی باشی چه نباشی، چه زن یا مرد باشی، چه مسن باشی یا جوان و.... در هر صورت دنیا برات شرایطی رو پیش میاره که با #شهوت امتحان بشی.👌🏻
○•بنابراین هییییچ کسی نباید خودش رو از این امتحان در امان بدونه. اگه بسیجی هستی یا طلبه یا سپاهی یا امام جمعه یا آیت الله و.... بالاتر یا پایین تر در هر صورت باید خودت رو برای امتحان شهوت آماده کنی. 😉
○• امتحانی که بسیااااار ریز و پنهان و آروم سراغ انسان میاد...😞
#ادامه_دارد...✍
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸تولــد (به روایت مادر)
صفحات 27_25
#پارت_پنجم 🦋
تعدّد بچّه ها، هیچ زمان از بار تربیتی
آن ها کم نمی کرد.
من با جدّیت به تحصیل بچّه های
بزرگ تر رسیدگی می کردم و از آن ها میخواستم تا کوچک تر هارا در انجام تکالیف کمک کنند.✏️
هم چنین نسبت به#آموزه های_دینی
آن ها بی تفاوت نبودم.
به دختر ها از همان کودکی نظافت منزل،آشپزی،رعایت #حجاب🧕 و احتراز از نامحرم را یاد دادم و آن ها این امور را به شایستگی انجام می دادند.
حیاط خانه ما با وسعت و چشم اندازی بسیار زیبا وجذّاب🌳
تفرّجگاه و تفریحگاه خوبی برای بچّه ها بود. این امر باعث شده بود تا آن ها دنبال بازی های کوچه و خیابانی نباشند ودر کنار من و در محیط کنترل شده خانه رشد کنند.👌
پسرها فوتبال⚽️ را دوست داشتند،امّا همسرم به دلیل جوّ نامطلوب حاکم بر فضاهای ورزشی، اجازه حضور در باشگاه و سالن را کمتر به آن ها می داد.
آن ها نیز کاملاً از پدر اطاعت می کردند و به تصمیماتش احترام می گذاشتند.
به همان حیاط خانه و بازی هایی، از قبیل: هفت سنگ،گل کوچک و
دوچرخه سواری🚴♀ قناعت می کردند و هیچ گاه اعتراض نداشتند،
چون از ابتدا با همین شیوه و روش پدر عادت کرده بودند.
آن روز، من و غلامحسین لب حوض نشسته بودیم و بچّه ها سرگرم بازی بودند.
به او گفتم:《آقا! دقّت کردی چقدر
بچّه ها با هم تفاوت های فردی دارند؟》
گفت:《بله! این طبیعی است...خداوند پنج انگشت را مثل هم نیافریده است.》
گفتم:《امّا این پنج انگشت در کنار هم یک عضو واحد را می سازند. خدا کند که دست به دست هم دهند و من و شما را سر فراز کنند.》
گفت:《الحمدلله! هیچ کدام بیراه
نرفته اند.》
و اضافه کرد که"فرزند اهل، هرچه بیشتر بهتر، ان شاءالله سرافراز می شوی".
گفتم:《در بین بچّه ها، هوش و ذکاوت محمّد حسین توجّه مرا به خود جلب کرده است و محمّدحسین را از دیگر بچّه ها متفاوت تر می بینم.》
خندید:《بین بچّه ها تفاوت نگذار
خانم!☺️》
گفتم:《تفاوت نیست، خدا می داند همه شان را دوست دارم،
امّا محمّدحسین چیز دیگری است، حالا می بینی》.
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹