را تنها خواهد گذاشت؟ و خودم جواب میدادم نه این کار را نمیکند. عیسی از صبح آن روز با من تماس نگرفته بود. فکرم مشغولش بود اما گمان این را نمیکردم که همان روز از پیش من خواهد رفت و او را چون شهید به حضرت زهرا خوام سپرد. شهادتش برایم ضربه بزرگی بود. با رفتنش دنیا در نظرم تاریک و سیاه شد. هیچ گاه لحظهای که او را در کفن دیدم فراموش نمیکنم. صورتش سرد بود. هر وقت دستهایش یخ میکرد از من میخواست تا با دستهایم گرمشان کنم. در آن لحظه یاد این افتادم که چقدر سرمایی بود و من به خاطر این سر به سرش میگذاشتم. نمیدانستم چه باید به او بگویم، فقط گفتم منتظرم بمان! تو همه داراییام هستی و خیلی دوستت دارم. منتظرم جوابم را بدهی اما تو پاسخی نخواهی داد. حرفهایت را به خاطر میآورم که به من میگفتی: اگر گرفتاری برائت پیش آمد شکایت نکن، ما توی بهشت باهمیم و من با غیر تو نخواهم بود. من حورالعین را نمیخواهم تو حور العین من هستی، کسی جز تو را نمیخواهم.
شخصاً فکر میکنم این بار همه چیز سختتر بود، چگونه دوباره خودتان را آرام کردید؟
طبیعتاً این اتفاق برایم خیلی سخت بود. تنها چیزی که آرامم میکند فقط خود عیسی است. فکر اینکه عیسی در جایی به مراتب زیباتر از دنیا به چیزی که میخواست رسید. و البته یادآوری مصیبت اهل بیت که تنها راه صبوری و ثبات است. من خدا را به خاطر نعمت شهادت عیسی و عباس که به من عطا کرد شکر میکنم و این مسأله نقطه ضعف من نیست. بله برعکس، فزونی بخش توان و عزم من است.
طبیعتاً قلب شما شکسته است اما نزد خدا، حضرت زینب و تمام جبهه مقاومت سربلندید. خیلی ممنونم که مصاحبه را پذیرفتید و وقتتان را در اختیار ما قرار دادید.
#پایان
#شهدا_شرمنده_ایم_که_مدام_شرمنده_ایم
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_شریف_صلوات
#کپی_مطالب_فقط_لینک_مجاز_است⛔️
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹