eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
320 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
5.6هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 🌹 شهـــید محمد اسدی:🌷 👈 این دنیا بسیار کوچک و گذراست🌎💫 و مثل یک دیوار میماند 🧱که ما بر لبه آن راه میرویم و انتهای این دیوار که هدف ماست،شهادت است 💥 و ما باید هدف خود را با دقت و هوشیاری ببینیم و با سرعت و اشتیاق به طرف آن بدویم و.🌟 [🌿💚] مواظب باشیم که در این مسیر کوچکترین لغزشی در ما به وجود نیاید که ممکن از این دیوار سقوط کنیم🌪 و به هدفمان که شهادت است نرسیم.🥀🍂 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 در میان کاوش‌ها بی‌شک روایتی از (بابانظر) در رابطه با مقاومت « ۷۲ پاسدار » در پیرامون طلبی به طور عجیبی با حادثه کربلا قرابت دارد . این فرمانده روایت می‌کند : وقایع عملیات و به ‌طور کل چیزهایی که در آن روزگار در این منطقه گذشت ، از این قرار بود که دشمن بعد از محاصره کامل به این فکر افتاد که باید ارتباط ما را از جنوب به شمال قطع کند و راه دیگری جز با قطع کردن جاده نبود ، 🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 👇🏻👇🏻 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 #سوسنگرد_قهرمان در میان کاوش‌ها بی‌شک روایتی از #سردار_رشید_اسلام #شهید_والامقام #محمدحس
چون رسیدن به جاده و بعد گرفتن پادگان دشت آزادگان و قطع کردن جاده اهواز دزفول اگر به دست عراقی‌ها انجام‌شده بود ، شاید دیگر غیرممکن بود که ما بتوانیم اهواز و یا منطقه را به ‌طور کل حفظ کنیم . این بود که برادران مسئول به فکر این افتادند که منطقه را به هر نحو هست حفظ کنند . دشمن هم با تمام توان در این منطقه فعالیت داشت . ما آن زمان مسئول گردان بودیم . با یکی از برادران دیگرمان به نام «بزم‌آرا». مأموریت به ما محول شد که در منطقه باشیم و از این منطقه حفاظت کنیم و یک گردان هم از ارتش در منطقه «فولی‌آباد» مستقر بود ، این کل نیرویی بود که ما در این منطقه داشتیم و یک مقدار نیروهای مردمی هم که مربوط به بود . دشمن عواملی در داخل منطقه داشت یعنی در و در جاهای دیگر . در آن روزگار منافقین و نیروهایی که از جمهوری اسلامی ایران ضربه خورده بودند به ‌طور فعال برای عراق گزارش تهیه می‌کردند . ما به این فکر افتادیم که در منطقه چندین عملیات ضربتی داشته باشیم و مسئولین سپاه و بسیج این فکری که برادران رزمنده در منطقه داشتند را تأیید فرمودند و قرار شد که ما در دو طرف جاده 👇🏻👇🏻 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
چون رسیدن به جاده #سوسنگرد و بعد گرفتن پادگان دشت آزادگان و قطع کردن جاده اهواز دزفول اگر به دست عرا
، مستقر باشیم تا زمان مناسب این دشمن را از منطقه بیرون کنیم . عراق هم به فکر این بود که به هر نحوی شده و جاده تا را به تصرف دربیاورد . خوب به خاطر دارم که قبل از محاصره ، دشمن با دو گردان به حمله کرد . در منطقه‌ای است که در سه ‌راهی پادگان دشت آزادگان ، اهواز و قرار می‌گیرد . دشمن حرکت کرد تا با دو گردان زرهی این سه ‌راهی را قطع کند . ما ۷۲ نفر به نام ۷۲ تن آماده شدیم که این منطقه را حفظ کنیم و در مقابل این دو گردان بایستیم . البته این را یادآوری می‌کنم که این نفر کلاً بودند . از بچه‌های خود سپاه بودند که یک مقدار بچه‌های سپاه بودند و یک مقدار هم از بچه‌های خراسان که ما دو نفر هم از بچه‌های مشهد بودیم . 👇🏻👇🏻 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
#سوسنگرد ، #حمیدیه مستقر باشیم تا زمان مناسب این دشمن را از منطقه بیرون کنیم . عراق هم به فکر این ب
حدود ساعت چهار بعدازظهر دشمن به جاده رسید و ما کلاً سلاحی که در اختیار داشتیم، «آر. پی.جی» بود، قرار شد این ۷۲ نفر با «آر. پی.جی» به جان تانک‌ها بیفتیم . نبرد تقریباً تا ساعت ۹ شب به طول انجامید، بعد از حدود تقریباً هفت، هشت ساعت زد و خورد خیلی شدید، ما توانستیم در بعضی نقاط ۳۰ کیلومتر دشمن را به عقب برانیم . ۱۳ تا ۱۴ تانک دشمن در منطقه منهدم شد و بقیه نیروهایشان پا به فرار گذاشتند . بعد که ما از منطقه برگشتیم ، اینجا برای ما خیلی عجیب بود . فرمانده سپاه حمیدیه وقتی چشمش به من افتاد، اشک در چشمانش حلقه زد و گفت خبر داری که از بچه‌های دیگر چند تا برگشتند ؟ گفتم : من فکر می‌کنم که همه برگشته باشند . گفت : نه! یک نفر دیگر برگشته . یکی شمایید و یکی او . ۷۰ نفرشان در این راه شدند . یعنی حفظ منطقه و دشت آزادگان به این شکل بود . شادی روح و ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴🍀به وقت عاشقی🍀🌴 وقت سفارش# شهدا ♨️فرماندهی در برزخ 💢سرلشکر شهید مهدی زین الدین به نمازاول وقت خیلی اهمیت می داد. 💢پس از شهادتش او را در عالم رؤیا دیدند که مشغول زیارت خانه خداست و عده ای هم دنبالش بودند. 💢 از او پرسیدند شما این جا چه کاره اید؟! 💢گفته بود: به خاطر آن نمازهای اول وقت که خوانده ام در این جا فرماندهی این ها را به من واگذار کرده... ⏰قرار منتظران،نماز اول وقت و دعا برای فرج ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
📸 شهیدی که مظلومانه همانند حضرت علی اکبر با بدنی ارباً ارباً در فتنه آبان ماه گذشته فدایی حق شد. 🌹 🕊 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
‌شهادت فقط در جبهہ‌هاۍ جنگ نیست! اگـر انسانے براۍ خدا ڪار ڪند و بہ یـادِ او باشد و بمیرد، شهـید است :) شهیده‌زینب‌کمایے
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
خامنه ای؛ * بازماندگان شهدای عزیزمان و بیش از همه، مادر و پدر و همسر و فرزندان شهیدان، در شأن و ارزش الهی، بلافاصله پشت سر شهیدان عالی‌ قدر قرار دارند. حاج محمود جان نثاری از ارادتمندان سالار شهیدان امام حسین علیه السلام امشب میهمان فرزند خویش گردید ضمن تسلیت هجرت آن پدر عزیز به بازماندگان ان مرحوم غفران رحمت الهی راازخدای منان خواستاریم عرض تسلیت کانال محبین ولایت وشهدارو بپذیرید، تحمل سوگ پدر صبری الهی می‌خواهد، خداوند شما را اجر صابرین دهد که حضرتش فرمود: و بشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالو انا لله و انا الیه راجعون نثار روح مطهر همه پدران ومادران شهدا صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🦋✨دریـافـت آرامـش الــهــی✨🦋 🌸شب‌ها دستمان بہ خدا نزدیڪتر مےشود پس بیا دعا ڪنیم 🌸پـروردگـارا امروزمان را باز هم بہ ڪرمت ببخش و یارے ڪن درپیشگاهت روسفید باشیم 🌸خـدایــا در این شب تو را بہ خدایے‌ات قسم دوستان و عزیزانم را در بهترین و زیباترین و پر‌ آرامش‌ترین مسیر زندگےشان‌ قرارده مسیرے کہ خوشبختے و آرامش خاطر را در لحظہ لحظہ زندگے خویش بچشند ✨شبتون آرام عزیزان✨ ⭐️⚡️⚡️⭐️⭐️⚡️⚡️⭐️ ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
#رمان #دمشق_شهرِ_عشق #پارت‌_چهاردهم 📚 باورم نمی‌شد پس از شش ماه که لحظه‌ای رهایم نکرده، تنهایم بگذا
📚 صورت بزرگ مرد زیر حجم انبوهی از ریش و سبیل خاکستری در هم رفت و به گریه‌هایم کرده بود که با تندی حساب کشید :«چرا گریه می‌کنی؟ ترسیدی؟» خشونت خوابیده در صدا و صورت این زندان‌بان جدید جانم را به لبم رسانده بود و حتی نگاهم از ترس می‌تپید که سعد مرا به سمت خانه هل داد و دوباره بهانه چید :«نه ابوجعده! چون من می‌خوام برم، نگرانه!» 📚 بدنم به‌قدری می‌لرزید که از زیر چادر هم پیدا بود و دروغ سعد باورش شده بود که با لحنی بی‌روح ارشادم کرد :«شوهرت داره عازم میشه، تو باید افتخار کنی!» سپس از مقابل در کنار رفت تا داخل شوم و این خانه برایم بوی می‌داد که به سمت سعد چرخیدم و با لب‌هایی که از ترس می‌لرزید، بی‌صدا التماسش کردم :«توروخدا منو با خودت ببر، من دارم سکته می‌کنم!» 📚 دستم سُست شده و دیگر نمی‌توانستم روی زخمم را بگیرم که روبنده را رها کردم و دوباره خون از گوشه صورتم جاری شد. نفس‌هایش به تپش افتاده و در سکوتی ساده نگاهم می‌کرد، خیال کردم دلش به رحم آمده که هر دو دستش را گرفتم و در گلویم ضجه زدم :«بذار برم، من از این خونه می‌ترسم...» و هنوز نفسم به آخر نرسیده، صدای نکره ابوجعده از پشت سرم بلند شد :«اینطوری گریه می‌کنی، اگه پای شوهرت برای بلنگه، گناهش پای تو نوشته میشه!» 📚 نمی‌دانست سعد به بوی غنیمت به می‌رود و دل سعد هم سخت‌تر از سنگ شده بود که به چشمانم خیره ماند و نجوا کرد :«بذارم بری که منو تحویل نیروهای امنیتی بدی؟» شیشه چشمانم از گریه پر شده و به سختی صورتش را می‌دیدم، با انگشتان سردم به دستش چنگ زدم تا رهایم نکند و با هق‌هق گریه قسم خوردم :«بخدا به هیچکس هیچی نمیگم، فقط بذار برم! اصلا هر جا تو بگی باهات میام، فقط منو از اینجا ببر!» 📚 روی نگاهش را پرده‌ای از اشک پوشانده و شاید دلش ذره‌ای نرم شده بود که دستی را از پشت سر کشید و من از ترس جیغ زدم. به‌سرعت به سمت در چرخیدم و دیدم زن جوانی در پاشنه درِ خانه، چادرم را گرفته و با اخم توبیخم کرد :«از و رسولش خجالت نمی‌کشی انقدر بی‌تابی می‌کنی؟» سعد دستانش را از حلقه دستانم بیرون کشید تا مرا تحویل دهد و به جای او زن دستم را گرفت و با یک تکان به داخل خانه کشید. 📚 راهرویی تاریک و بلند که در انتهایش چراغی روشن بود و هوای گرفته خانه در همان اولین قدم نفسم را خفه کرد. وحشتزده صورتم را به سمت در چرخاندم، سعد با غصه نگاهم می‌کرد و دیگر فرصتی برای التماس نبود که مقابل چشمانم ابوجعده در را به هم کوبید. باورم نمی‌شد سعد به همین راحتی رهایم کرده و تنها در این خانه گرفتار شدم که تنم یخ زد. در حصار دستان زن پر و بال می‌زدم تا خودم را دوباره به در برسانم و او با قدرت مرا به داخل خانه می‌کشید و سرسختانه نصیحتم می‌کرد :«اینهمه زن شوهراشون رو فرستادن ! باید محکم باشی تا خدا نصرت خودش رو به دست ما رقم بزنه!» و من بی‌پروا ضجه می‌زدم تا رهایم کند که نهیب ابوجعده قلبم را پاره کرد :«خفه شو! کی به تو اجازه داده جلو صداتو بلند کنی؟» 📚 با شانه‌های پهنش روبرویم ایستاده و از دستان درشتش که به هم فشار می‌داد حس کردم می‌خواهد کتکم بزند که نفسم در سینه بند آمد و صدایم در گلو خفه شد. زن دوباره دستم را کشید و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، تحقیرم کرد :«تو که طاقت دوری شوهرت رو نداری، چطوری می‌خوای کنی؟» میان اتاق رسیده بودیم و دستم هنوز در دستش می‌لرزید که به سمتم چرخید و بی‌رحمانه تکلیفم را مشخص کرد :«تو نیومدی اینجا که گریه کنی و ما نازت رو بکشیم! تا رسیدن به داریا، ما باید ریشه رو تو این شهر خشک کنیم!» 📚 اصلاً نمی‌دید صورتم غرق اشک و شده و از چشمان خیس و سکوت مظلومانه‌ام عصبی شده بود که رو به ابوجعده اعتراض کرد :«این لالِ؟» ابوجعده سر تا پای لرزانم را تماشا کرد و از چشمانش نجاست می‌بارید که نگاهش روی صورتم چسبید و به زن جواب داد :«! بلد نیس خیلی صحبت کنه!» و انگار زیبایی و تنهایی‌ام قلقلکش می‌داد که به زخم پیشانی‌ام اشاره کرد و بی‌مقدمه پرسید :«شوهرت همیشه کتکت می‌زنه؟» 📚 دندان‌هایم از به هم می‌خورد و خیال کرد از سرما لرز کرده‌ام که به همسر جوانش دستور داد :«بسمه! یه لباس براش بیار، خیس شده!» و منتظر بود او تنهایمان بگذرد که قدمی دیگر به سمتم آمد و زیر لب پرسید :«اگه اذیتت می‌کنه، می‌خوای بگیری؟»... ✍️نویسنده: ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
🥀🕊🌹💐🌹🕊🥀 🌓 ❤️ دردهایی هستند که هیچ آنها را نمی دهد ، دردهایی که هر از چند گاهی خلاصشان را به نشانه می روند اما ... دردهایی مثل ، مثل مثل که هیچگاه به مقصد نمی رسند ، مثل کوچه های . وقتی از لای کتابهای قدیمی پیدا می کنم که به سختی خوانده می شود ، از بس عمر بلند است، وقتی که تاریخ مرا به سالهای پرت می کند، وقتی در ولی قبل از نوشته شده ، میشوم و وجودم پر از صدای می شود از مبداء ناکجا . حالا مهمان ناخوانده ام می شود و پهنای صورتم را پائیزی می کند و این همیشگی ، نبودنت است . 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 ، و فاصله ام تا تو به اندازه است . مرا در کوران دریاب وقتی پر از ترس شدنم . من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🌙🌗🌙🌗🌙🌗🌙 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
💭 ________ الهی مخلصان به محبت تو می‌نازند و عاشقان به سوی تو می تازند. کار ایشان تو بساز که دیگران نسازند ، ایشـان را تو نـواز که دیگران ننوازند . . .! 💭💭💭💭💭💭💭💭💭 شبــتون در پناه خدا _________ پست های امروز هدیه به بزرگوار (:" ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
الهی تو آگاهی رحیمی و رحمانی الهی دل بندگانت را از نا امیدی ها پاک کن و روزنه ی روشن به رویشان بگشا الهی هیچ کسی را محتاج غیر خودت نکن "آمین" 💓بسم الله الرحمن الرحیم💓 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
دل باصلوات محرم رازشود سیمرغ شود بلند پرواز شود فرمود پیامبرکه باهرصلوات درهای اجابت دعاباز شود 🌻اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهمْ🌻 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
به رسم هر روز صبح🌤 💢السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن💢 💢السلام علیڪ یابقیة الله یا اباصالح المهدۍیاخلیفة الرحمن ویاشریڪ القرآن ایهاالامام الانس والجان"سیدی"و"مولاۍ" الامان الامان💢 🌺أللَّـهُـمَ عَـجِّـلْ لولیک الفرج🌺 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
حضرت امام محمد باقر سلام الله علیه: هوَ وَ اللهِ المُضطَرُّ فی‌كتابِ اللهِ وَ هُوَ قَولُ اللهِ «أَمَّن یجیبُ المُضطَرَّ اذا دعاهُ وَ یكَشِفُ السُّوءَ وَ یحعَلُكُمْ خُلفاءَ الأَرض» به خدا سوگند که او (مهدی علیه‌السلام) مضطر (حقیقی) است که در کتاب خدا آمده، می‌فرماید: «اَمَّن یجیب‌المضطر اذ ادعاه و یکشف السؤ...» 📚بحارالانوار، ج ٥٢، ص ٣٤١ ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
| فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ.... | پس صبر پيشه كن كه همانا وعده‌ى خداوند حقّ است... 📚روم_آیه۶٠ ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯