#حضرت_رقیه_س_شهادت
دیدند که یتیمم و بی آشنا زدند
از کربلا به کوفه و شام بلا زدند
تا دینشان ادا شود و نذرشان قبول
بابا مرا برای رضای خدا زدند
از هر کجا که قافله ی غم عبور کرد
ما را به اسم خارجی آنجا صدا زدند
بر پیکر تو نیزه و شمشیر و سنگ خورد
ما را به تیغ زخم زبان ، ناسزا زدند
با او نگفته ام تو هم اصلا به او نگو
دور از نگاه عمه مرا بارها زدند
از دست «زجر» ، زجر فراوان کشیده ام
دستور می رسید از او هرکجا زدند
سنگین شده است گوش من و درد می کند
از بس میان راه مرا بی هوا زدند
در قلبشان نبود مگر کینه از علی
تنها به جرم فاطمه بودن مرا زدند
مثل تو راضی ام به رضای خدا پدر
یکبار هم گلایه نکردم چرا زدند
شاعر: #کمیل_کاشانی
🆔 کانال محبین الائمه علیهم السلام
https://eitaa.com/mohebinalaeme
#حضرت_رقیه_س_شهادت
خودم را میکِشم سویت دو پایِ ناتوان را نَه
غمم از یاد بُردم طعنههای کودکان را نَه
سرِ تو رفت و قولت نه یقینم بود میآیی
به عمه صبر دادی دخترِ شیرینزبان را نَه
تمام دختران خوابند زیرِ چادرِ عمه
یتیمت را ببر سربارم اما عمهجان را نَه
خداصبرت دهد دیدی که میخندند بر وضعم
که بر هر زخم طاقت داشتم زخم زبان را نَه
شنیدم غارتت کردند و عُریانت به خود گفتم
که دزدان را نمیبخشم خصوصا ساربان را نَه
حلالت میکنم ای تازیانه سنگ خاکستر
حلالت میکنم ای خار اما خیزان را نَه
همینکه چوب میخوردی لبانم چاک میخوردند
به او گفتم بزن من را ولیکن آن دهان را نَه
طنابی در تمام شهر دورِ گردنِ ما بود
فقط گفتم بکش مویم ولی این ریسمان را نَه
گذشتم با مکافات از حراجیِ یهودیها
من عادت داشتم بر درد ، درد استخوان را نَه
به من برمیخورَد ما سفرهدارِ عالمی هستیم
بیاندازید سویم سنگ اما تکه نان را نَه
اگرچه کودک و پیرش هولم دادند و مو کندند
پدر بخشیدم آنان را ولی پیرِزنان را نَه
شاعر: #حسن_لطفی
🆔 کانال محبین الائمه علیهم السلام
https://eitaa.com/mohebinalaeme
#امام_زمان_عج_مناجات #شب_یلدا
#حضرت_رقیه_س_شهادت
@mohebinalaeme
دلم می خواست راه روشن شب های من باشی
چنان خورشید پشت ابر غم ، رویای من باشی
منم آن قطره ی ناچیز ِ سرگردان ِ بارانی
برایم باز کن آغوش خود ، دریای من باشی
من از جمعیت تنهای هر آدینه می ترسم
چه می شد همدم این جمعه ی تنهای من باشی
برای ختم این هجران ، امام کربلایی ها
کماکان نیت هر ختم عاشورای من باشی
زمان گریه کردن بین روضه بیشتر باشد
بیا تا روضه خوان این شب یلدای من باشی
**
بزن ای روضه خوان امشب گریز شام ویرانه
بخوان تا غربت این ذکر یازهرای من باشی
سه ساله گفت باباجان دلم می خواهد امشب را
در این دنیای نازیبا ، غم ِ زیبای من باشی
اگر هم نوبتی باشد بمان که نوبت من شد
یک امشب را محبت کن فقط بابای من باشی
به من می گفت ساکت باش ، گفتم دختر شامی
نمی فهمی مگر اینکه تو امشب جای من باشی
دلم از غصه ی دوری دگر راحت نخواهد شد
غم دیروز من ، امروز من ، فردای من باشی
بیا تا بوسه هایم مرهم زخم سرت باشد
بیا با بوسه ای درمان زخم پای من باشی
اگرچه دیر امّا این شب یلدا سحر گشته
چراغانی کنید این شهر را ، بابام برگشته
شاعر: #اسماعیل_شبرنگ
🆔 کانال محبین الائمه علیهم السلام
https://eitaa.com/mohebinalaeme