#آموختنی
#حکایت💫
شخصی به #شیطان گفت: «لعنت بر شیطان!»
شیطان لبخند زد.
آن شخص پرسید: «چرا میخندی؟»
پاسخ داد: «از #حماقت تو خندهام میگیرد.»
پرسید: «مگر چه کردهام؟»
گفت: «#مرالعنتمیکنیدرحالیکههیچ بدیدرحقتونکردهام.»
با تعجب پرسید: «پس چرا زمین میخورم؟!»
جواب داد: «#نفس تو مانند #اسبی است که آن را #رام نکردهای. نفس تو هنوز #وحشی است. او تو را زمین میزند.»
پرسید: «پس تو چه کارهای؟!»
پاسخ داد: «هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو #سواری بیاموز.»
⭕️چنگیزخان نتوانست بخارا را تسخیر کند نامه ای نوشت که هرکس با ما باشد، در امان است!
▪️اهل بخارا دو گروه شدند، یک گروه مقاومت کردند و گروه دیگر با او همراه شدند.
▪️چنگیزخان به آن ها نوشت:
باهمشهریان مخالف بجنگید، و هر چه غنیمت بهدست آوردید، از آن شما باشد و حاکمیت شهر را نیز به شما میدهیم!
▪️ایشان پذیرفتند و آتش جنگ بین این دو گروه مسلمان شعلهور شد... و در نهایت، گروه مزدوران چنگیز خان پیروز شدند.
▪️اما شکست بزرگ آن بود که او دستور داد گروه پیروز خلع سلاح و سربریده شوند!
▪️چنگیز گفتهی مشهورش را گفت:
اگر اینان وفا میداشتند ، به خاطر ما بیگانگان ، به برادرانشان خیانت نمیکردند!
❌*این عاقبت خود فروشان است*
📚الكامل فی التاريخ
عزالدین بن اثیر
#حکایت
#تاریخ
@ASR_SARAB
📚#حکایت
گويند در گذشته دور، در جنگلي شير حاکم جنگل بود و مشاور ارشدش روباه بود و خر هم نماينده حيوانات در دستگاه حاکم بود. با وجود ظلم سلطان، تاييد خر و حيله روباه همه حيوانات، جنگل را رها کرده و فراري شدند، تا جايي که حاکم و نماينده و مشاورش هم، تصميم به رفتن گرفتند.
در مسير گاه گاهي خر گريزي مي زد و علفي مي خورد. روباه که زياد گرسنه بود به شير گفت اگر فکري نکنيم تو و من از گرسنگي مي ميريم و فقط خر زنده مي ماند، زيرا او گياه خوار است، شير گفت: «چه فکري داري؟» روباه گفت: «خر را صدا بزن و بگو ما براي ادامه مسير به رهبر نياز داريم و بايد از روي شجره نامه در بين خود يکي را انتخاب کنيم و از دستوراتش پيروي کنيم. قطعا تو انتخاب مي شوي و بعد دستور بده، تا خر را بکشيم و بخوريم.» شير قبول کرد و خر را صدا زدند و جلسه تشکيل دادند، ابتدا شير شجره نامه اش را خواند و فرمود: «جد اندر جد من حاکم و سلطان بوده اند!» و بعد روباه ضمن تاييد گفته شير گفت: «من هم جد اندر جدم خدمتکار سلطان بوده اند.» خر تا اندازه اي موضوع را فهميده بود و دانست نقشه شومي در سر دارند گفت: «من سواد ندارم. شجره نامه ام زير سمم نوشته شده، کدامتان باسواد هستين آن را بخوانيد.» شير فورا گفت: «من باسوادم.» و رفت پشت خر تا زير سمش را بخواند. خر فورا جفتک محکمي به دهان شير زد و گردنش را شکست. روباه که ماجرا را ديد رو به عقب پا به فرار گذاشت، خر او را صدا زد و گفت: «بيا حالا که شير کشته شده بقيه راه را باهم برويم.» روباه گفت: «نه من کار دارم.» خر گفت: «چه کاري؟» گفت: «مي خواهم برگردم و قبر پدرم را پيدا کنم و هفت بار دورش بگردم و زيارتش کنم که مرا نفرستاد مدرسه تا باسواد شوم وگرنه الان به جاي شير گردن من شکسته بود!»
یک حکایت شیرین🔴
@mohebinhazratabbas
3.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥روحانی عمامهاش را در دریا پرت کرد تا ...
#استاد_قرائتی مثل همیشه لبخند به لبهامون میاره😂😂😂😂
#حکایت
هیئت علمدارکربلاء
@mohebinhazratabbas❤️
#قلب_زیبا313
#حکایت
فردی پیش بهلول آمد و گفت: راهی بگو که گناه کمتر کنم.
✍بهلول گفت: بدان وقتی گناه میڪنی، یا نمیبینی که خدا تو را میبیند، پس کافری. یا میبینی که تو را میبیند و گناه میکنی، پس او را نشناختهای و او را نزد خود حقیر و کوچک میشماری.
🌸 پس بدان شهادت به اللهاڪبر، زمانی واقعی است ڪه گناه نمیڪنی. چون ڪسی ڪه خدا را بزرگ ببیند نزد بزرگ مؤدب مینشیند و دست از پا خطا نمیڪند.
هیئت علمدارکربلاء
@mohebinhazratabbas
حوادث آخرالزمان و علائم ظهور4_5962809363117642507.mp3
زمان:
حجم:
12.69M
🔰 بانویی که 230 سال عمر کرد!!!
🔸 #حکایت بهت آور جناب «حَبابه والِبیه» که هشت امام معصوم را زیارت کرد
🔸 و روزی دوباره در رکاب حضرت مهدی علیه السلام #رجعت خواهد کرد!
📚 کمال الدین ج2 ص536.
📚هدایة الکبری ص167.
💥 ظهور
هیئت علمدارکربلاء
@mohebinhazratabbas
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_حکایت_نجات_فطرس_ملک.mp3
زمان:
حجم:
2.33M
🌺 #میلاد_امام_حسین(ع)
♨️ماجرای نجات فطرس مَلَک و مأموریت او در قبال زائران امام حسین علیه السلام
👌 #حکایت بسیار شنیدنی
🎙 #سیدمحمدصادق_سجاد
#حکایت
قرار بود پارچه ی کت و شلواری اهدایی به مدرسه، میان شاگردان قرعه کشی شود.
معلم گفت تا هر کس نامش را روی کاغذ بنویسد تا قرعه کشی کنند
وقتی نام حسن درآمد، خود آقا معلم هم خوشحال شد
چرا که حسن به تازگی #یتیم شده و #وضع_مالی اش اصلا خوب نبود.
وقتی معلم به کاغذ اسامی
بچه ها نگاه کرد؛
روی همه ی آنها نوشته شده بود: حسن...🌱
مهربانیهای صادقانه، کودکی هایمان را ازیاد نبریم.
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﯾﺴﺘﻦ ﺑﺸﻨﺎﺱ.
ﻧﻪ ﺩﺭ ﮔﻔﺘﻦ؛
ﺩﺭ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻫﻤﻪ ﺁﺭﺍﺳﺘﻪ ﺍﻧﺪ!