eitaa logo
mohmeh87
78 دنبال‌کننده
511 عکس
754 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
14.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
: لحظه ای چشمهایت را ببند  و در دلت با خدا سخن بگو... به همان زبان ساده خودت هر آنچه در دل داری را بازگو کن .. شاید طلب بخشش داری و شاید آرزویی دست نیافتنی... بگو .. مطمئن باش خدا میشنود.. خودت را سبک کن و پرواز دلت را بسویش حس کن .. یادمان باشد که بسیاری از آنچه را که امروز داریم حاصل همین دعاها و سخن هاست. شاید حرفهایی نگفته بماند.. مقصدهایی نرسیده بماند.. آرزوهایی برای برآورده شدن بماند.. و عشق هایی برای نرسیدن .. اما همیشه خدایی هست برای پرستیدن . ✧✾════✾✰✾════✾✧ @mohmeh87 ✧════•❁❀❁•════✧
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
: بهترین چیزی که انسان از خداوند میخواهد عاقبت به خیری است منتهی عاقبت به خیری تنها با دعا حاصل نمی شود باید در مسیر آن گام برداشت پروردگارا پس از آن که ما را هدایت کردی دلهایمان را دستخوش انحراف مگردان و از جانب خود، رحمتی بر ما ارزانی دار که تو خود بخشایشگری پروردگارا عاقبت همه ی مردم را بخیر کن در این شرایط بد اقتصادی که کمر مردم زیر آن خم شده، بیماری هم اضافه شده خدایا، خداوندا کاری کن که عاقبت همه ی ما بخیر شود نمی دانم که قرار است سر انجام چه اتفاقی بیفتد اما می دانم که در هر اتفاق حکمت تو نهفته است... . ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼✿‍✼✿‍✼═┅┄ @mohmeh87 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼✿‍✼✿‍✼═┅┄
❖ متن كامل نوشته هاى كليپ را در كپشن مطالعه بفرمايين👇 دو روز مانده به پایان جهان، تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است. تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود. پریشان شد و آشفته و عصبانی، نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد. داد زد و بد و بیراه گفت. خدا سکوت کرد. جیغ کشید و جار و جنجال به راه انداخت. خدا سکوت کرد. آسمان و زمین را به هم ریخت. خدا سکوت کرد. به پرو پای فرشته ها و انسان پیچید. خدا سکوت کرد. کفر گفت و سجاده دور انداخت. خدا سکوت کرد. دلش گرفت و گریست و به سجاده افتاد. خدا سکوتش را شکست و گفت: "عزیزم اما یک روز دیگر هم رفت. تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی. تنها یک روز دیگر باقی است. بیا و حداقل این یک روز را زندگی کن". لابه لای هق هقش گفت: اما با یک روز؟ چه کار می توان کرد؟ خدا گفت: آنکس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی که هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمی یابد، هزارسال هم بکارش نمی آید. و آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: حالا برو و زندگی کن. او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گوی دستانش می درخشید اما می ترسید حرکت کند، می ترسید راه برود، می ترسید زندگی از لای انگشتانش بریزد قدری ایستاد. بعد با خودش گفت: وقتی فردایی ندارم، نگه داشتن این یک روز چه فایده ای دارد؟ بگذار این مشت زندگی را مصرف کنم. آنوقت شروع به دویدن کرد زندگی را به سرو رویش پاشید. زندگی را نوشید و زندگی را بویید و چنان به وجد آمد که دید می تواند تا ته دنیا برود. می تواند بال بزند. او در آن یک روز، آسمان خراشی بنا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی هم بدست نیاورد، اما در همان یک روز دست بر پوست درخت کشید، روی چمن خوابید، کفش دوزکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آن ها که او را نمی شناختند سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد. او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد. لذت برد و سرشار شد و بخشید. عاشق شد و عبور کرد و تمام شد! او در همان یک روز زندگی کرد ولی فرشته ها در تقویم خدا نوشتند:   "امروز او درگذشت، کسی که هزار سال زیسته بود!" از کتاب: "دو روز مانده به پایان جهان" به قلم: "عرفان نظر آهاری" . ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼✿‍✼✿‍✼═┅┄ @mohmeh87 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼✿‍✼✿‍✼═┅┄
4.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باز شده باز شدم کوی رضا رفتم و دیدم که به گرد رواقش همه در الـتجا به و عزیزان همه در آستان او شدم در @mohmeh87
2.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر در من دیدی برای کن چون او مرا اینگونه بزرگ کرده است... @mohmeh87
💐امروز برایتان اینگونه میکنم 💐🍃 17 دی @mohmeh87