فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❖
﷽
روزی یک کشتی پر از عسل در ساحل لنگر انداخت و عسلها درون بشکه بود...
پیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود و به بازرگان گفت:
از تو میخواهم که این ظرف را پر از عسل کنی. تاجر نپذیرفت و پیرزن رفت...
سپس تاجر به معاونش سپرد که آدرس آن خانم را پیدا کند و برایش یک بشکه عسل ببرد.
آن مرد تعجب کرد و گفت
از تو مقدار کمی درخواست کرد نپذیرفتی و الان یک بشکه کامل به او میدهی؟
تاجر جواب داد:
ای جوان او به اندازه خودش در خواست کرد اما من در حد و اندازه خودم به او میبخشم...
پروردگارا...
کاسه های حوائج ما کوچک و کم عُمق اند،
خودت به اندازه ی سخاوتت بر من و دوستانم عطا کن که سخاوتمندتر از تو نمیشناسیم..!
آرزوهايتان را به دستان خدا بسپاريد...
.
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼✿✼✿✼═┅┄
@mohmeh87
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼✿✼✿✼═┅┄
#حکایت #کشتی #عسل #ساحل #داستان_کوتاه #لنگر #بشکه #بازرگان #تاجر #تجارت #پیرزن #بخشش #کرم #کرم_پروردگارا #حوائج #سخاوتت #آرزو #دستان_خدا
#mohmeh87