eitaa logo
mohmeh87
80 دنبال‌کننده
511 عکس
724 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❖ متن كامل نوشته هاى كليپ را در كپشن مطالعه بفرمايين👇 دو روز مانده به پایان جهان، تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است. تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود. پریشان شد و آشفته و عصبانی، نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد. داد زد و بد و بیراه گفت. خدا سکوت کرد. جیغ کشید و جار و جنجال به راه انداخت. خدا سکوت کرد. آسمان و زمین را به هم ریخت. خدا سکوت کرد. به پرو پای فرشته ها و انسان پیچید. خدا سکوت کرد. کفر گفت و سجاده دور انداخت. خدا سکوت کرد. دلش گرفت و گریست و به سجاده افتاد. خدا سکوتش را شکست و گفت: "عزیزم اما یک روز دیگر هم رفت. تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی. تنها یک روز دیگر باقی است. بیا و حداقل این یک روز را زندگی کن". لابه لای هق هقش گفت: اما با یک روز؟ چه کار می توان کرد؟ خدا گفت: آنکس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی که هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمی یابد، هزارسال هم بکارش نمی آید. و آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: حالا برو و زندگی کن. او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گوی دستانش می درخشید اما می ترسید حرکت کند، می ترسید راه برود، می ترسید زندگی از لای انگشتانش بریزد قدری ایستاد. بعد با خودش گفت: وقتی فردایی ندارم، نگه داشتن این یک روز چه فایده ای دارد؟ بگذار این مشت زندگی را مصرف کنم. آنوقت شروع به دویدن کرد زندگی را به سرو رویش پاشید. زندگی را نوشید و زندگی را بویید و چنان به وجد آمد که دید می تواند تا ته دنیا برود. می تواند بال بزند. او در آن یک روز، آسمان خراشی بنا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی هم بدست نیاورد، اما در همان یک روز دست بر پوست درخت کشید، روی چمن خوابید، کفش دوزکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آن ها که او را نمی شناختند سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد. او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد. لذت برد و سرشار شد و بخشید. عاشق شد و عبور کرد و تمام شد! او در همان یک روز زندگی کرد ولی فرشته ها در تقویم خدا نوشتند:   "امروز او درگذشت، کسی که هزار سال زیسته بود!" از کتاب: "دو روز مانده به پایان جهان" به قلم: "عرفان نظر آهاری" . ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼✿‍✼✿‍✼═┅┄ @mohmeh87 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼✿‍✼✿‍✼═┅┄
5.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
: کم کم سردى زمستان بار سفر مى بندد و راهى سفر طولانى مى شود، مى رود در انتهاى جاده اى دور به انتظار بايستد، انتظارى که شايد هرگز پايانى برايش نباشد. اگر شما آنقدر دل هايتان را بهارى کنيد که زمستان فرسنگ ها دور از درون شما باشد، اين انتظار براى هميشه انتظار خواهد ماند! اگر دل تان را غسل تطهير دهيد، دل تکانى کنيد و پاک شويد، بى شک بهار دلتان هميشه زنده مى ماند و زمستان لنگان پاى مى شود و از آمدن واهمه مى کند. اين بار به پا خيزيد براى دل تکانى!! چکمه هاى زمستانى و لباس هاى گرم و پشمى تان را در آورده ايد؟ چون بهار دل انگيز در راه است. بياييد اين بار قرار بگذاريم همزمان با خداحافظى نمادين با زمستان، از سردى و رخوت زمستان وجودمان هم خداحافظى کنيم و کهنه گى هاى درون دل هايمان را از سياهى و زخم هاى زمختى که گاه در روح مان ذوق مى کند، بيالاييم و نو کنيم. با آمدن بهار، دل تکانى کنيم و با بازسازى روحيه، تغييراتى در خود و به زندگى مان بدهيم و سعى کنيم چون بهار سبز و جارى باشيم و براى هميشه هم تازه بمانيم 🙏 . ✧✾════✾✰✾════✾✧ @mohmeh87 ✧════•❁❀❁•════✧